پنجشنبه, ۲۷ دی, ۱۴۰۳ / 16 January, 2025
دلهره های سودآور
آلفرد هیچکاک در دهه ۶۰ ساخت دو فیلم را در ژانر وحشت تجربه کرد. هرچند در تمام کارهای بزرگ او لحظاتی به چشم میخورد که تریلر و وحشت درهم ادغام شدهاند اما فقط دو فیلم «بیمار روانی» (۱۹۶۰) و «پرندگان» (۱۹۶۳) را میتوان ژانر وحشت به حساب آورد. با این دو فیلم هیچکاک ثابت کرد که در ترساندن مخاطبان هم به واسطه تهدیدهای درونی و هم بیرونی مهارت دارد؛ اولی به دقت ترسیم شده و برای تماشاگر کاملا توضیح داده میشود. (کاشکی مادرم اینقدر برای من کریه نشده بود) دومی از پیرنگی غیرطبیعی و بدون توضیح برخوردار است و از جایی ماورای تجربیات طبیعی بشری به تماشای آدمی مشغول است. «بیمار روانی» سبب آشنایی ما با نورمن بیتس شد؛ هیولایی که کاملا به یک آدم طبیعی شباهت داشت و تنها در بخش پایانی فیلم بود که این حقیقت آشکار میشد که انسان میتواند چه هیولایی باشد. شخصیت اصلی فیلم «بیمار روانی» بر اساس زندگی واقعی فردی به اسم ادگین ساخته و پرداخته شده بود.
امروزه ردپای «بیمار روانی» در فیلمهای زیادی که بعد از آن ساخته شدهاند، به چشم میخورد و نشان میدهد که پرداخت شخصیتی مثل نورمن بیتس در فیلمهای مختلفی از «سکوت برهها» گرفته تا «کشتار ارهبرقی در تگزاس» چقدر مفید است. امروزه هرکسی داستان فیلم را میداند و حتی کسانی که فیلم را ندیدهاند، با اسم نورمن بیتس آشنایی دارند و بهنظر میرسد موسیقی جیغگونه فیلم و برق تیغه چاقو در صحنه حمام تا ابد جزو ترسناکترین صحنههای تاریخ سینما باقی بماند. «بیمار روانی» فیلمی است که سایهاش همچنان روی ژانر وحشت گسترده است؛ فیلمی که تنها ۸۰۰ هزار دلار صرف ساخت آن شده بود.
داستان کوتاه «پرندگان» نوشته دافنه دوموریه در کورن وال اتفاق میافتد. هیچکاک قبلا فیلمهای «ربهکا» و «مهمانخانه جاماییکا» را براساس داستانهای دافنه دوموریه ساخته بود. او محل وقوع داستان را به خلیج بودگا واقع در کالیفرنیا تغییر داد و طرح داستانی ساده اثر را از بلایی که طبیعت بر سر آدمی میآورد به داستانی اخلاقی تبدیل کرد. ملانی دانیلز (تی پی هیدرن) دختر بدی است. این بدی تماما بر ما آشکار نمیشود اما میدانیم که او در میدان فوارههای رم دست به کار مسخرهیی زده و در سانفرانسیسکو در مغازه پرندهفروشی خودش را جای مغازهدار جا میزند. او همچنین کار روزانهاش را رها میکند و به تعقیب مردی که علاقه او را به خودش جلب کرده، میپردازد. ورود او به خلیج بودگا در گرماگرم این تعقیب با وقوع رفتارهایی عجیب از پرندگان مصادف میشود. در ادامه فیلم زنی از اهالی آنجا بر سر او جیغ میکشد که چکار میکنی و او را مسبب این فاجعه میداند. ملانی جوابی برای گفتن ندارد.
به هرحال پرندگان به هر علتی که منجر به حمله آنان شده قطب ترسناک اثر را تشکیل میدهند. جلوههای ویژه متعدد مانند کار با پرده آبی یا انیمیشن به علاوه صدای ترسناک پرندگان و ترکیب سکوتی مرگبار با آن منجر به خلق هیولاهایی میشود که بال و پرزنان جیغ میکشند و نوک میزنند. اجساد به جامانده از رفتار وحشیانه پرندگان نظیر آن کشاورز و معلم مدرسه همچون پیکرههای مضحکی هستند که در زندگی ساکت و بیدغدغه ما جلوهگر میشوند. تقریبا میتوان لبخند هیچکاک را هنگامی که تماشاگر از مشاهده چشمان بیفروغ کشاورز یا پاهای معلم مدرسه روی برمیگرداند، حس کرد. انتهای فیلم با تجزیه و تحلیل آرای متضاد به ما نشان میدهد که هیچکاک مخاطبان بزرگسال را هدف قرار میدهد؛ کسانی که پس از اتمام فیلم تا مدتهای طولانی درباره آن فکر میکنند.
● آثار ترسناک کمپانی
ژانر وحشت در این دهه به ژانر سودآور تبدیل شد. به نظر میرسید اشتیاق سیریناپذیر مخاطب برای هیجانی که با حوادث غیرقابل باور ترکیب شده بود، به منبعی جوشان برای تولید تبدیل شده بود. قبلا در بریتانیا فیلمهای کمپانی همر روشهای کورمن و لوییس را در دهه ۵۰ به کار بسته بود و در دهه ۶۰ با تولید انبوهی از آثار ژانر وحشت به عنوان خانه وحشت شناخته میشد. هرچند نخستین فیلم موفق کمپانی همر فیلم علمی- تخیلی Quatermass Experiment بود، اما آنها خیلی زود دریافتند هیولاهای انسانی بهتر هستند و البته ارزانتر! همچنین فیلمهای هیولایی در دهه ۵۰ هم آن دسته از مخاطبانی را هدف قرار دادند که سوژههای جدید را دنبال میکردند و هم آن دستهیی که به نمونههای قدیمی توجه نشان میدادند. کمپانی همر دست به تکرار داستانهای ترسناک و مقبولی که کمپانی یونیورسال در دهه ۳۰ ساخته بود، زد. فیلمهایی نظیر «دراکولا»، «فرانکشتین»، «مومیایی» و... تفاوت این آثار با فیلمهای کمپانی یونیورسال در این بود که این آثار فیلمهای خانوادگی و نشاطآوری نبودند. پیتر کاشینگ و کریستوفر لی به جانشین برحق لوگوسی و کارلوف تبدیل شدند و در نقش هیولاهای پست و شریر خوش درخشیدند و همچنین به نمونههای مثال زدنی ژانر تبدیل شدند، البته در کنار وینسنت پرایس که با کورمن در امریکا کار میکرد.
در ژوئن سال ۱۹۶۷ جورج رومرو و رفقایش در پیتسبورگ گرد هم آمدند و شروع به فیلمبرداری فیلمی کردند که در آغاز ضربه هیولا نام داشت. ۱۱۴هزار دلار و شش ماه کار منجر به تولید شب مردگان زنده شد و به طرز باورنکردنی ژانر وحشت را تحتالشعاع خود قرار داد. با این اثر سرد و بیروح ژانر وحشت در راس تولیدات سینمایی قرار گرفت و سرآغازی شد برای تهیه و تولید انبوه آثار سینمای وحشت در دهه ۷۰. فیلم بر اساس دستاوردها و معیارهای راجر کورمن و لوییس تهیه شد اما در عین حال این فیلم از بازیهای محکم، گریم عالی و جلوههای ویژه موثر بهره میجست و البته لحظاتی از یک وحشت ناب را در مقابل دیدگان بیننده قرار میداد. راوی باربارا و برادرش جانی را به بیننده معرفی میکند. این دو بر سر قبر پدر خود میروند و در آنجا برای نخستین بار با یک «مرده زنده» برخورد میکنند؛ جسدی که توسط یک ویروس عجیب فضایی مجددا زنده شده است.
بقیه داستان ساده است. جانی و باربارا در یک خانه به همراه شش پناهنده دیگر مخفی میشوند و درگیر نبرد با زامبیهایی میشوند که قصد دارند مغز آنها را بخورند. شب مردگان زنده تماشاگر را درگیر شوک ناشی از وحشت میکند، (بطور مثال بعضی از زامبیها باقیمانده اجساد تام و جودی را کباب میکنند و میخورند) اما علاوه بر آن بطور جدی به هجو اجتماعی هم میپردازد. مردم شروع به سنگربندی در مقابل این مردگان کج و معوج میکنند. این صحنهها نشانی از جامعه ناخشنود امریکایی در آن دوران بود. باربارا با حالتی کاتاتونیک (نوعی بیماری روانی) و گیج و مبهوت به گوشهیی خیره شده و بیحرکت روی مبلی مینشیند و به دستگاه تلویزیون خیره میشود. هری تمام بدبختی طبقه متوسط امریکایی را بر سر بن بیچاره آوار میکند؛ کسی که سعی میکند تحت هر شرایطی یک قهرمان باشد. آدمها نمیدانند چه کار باید بکنند. آنها از خود در برابر این تهدید بیرونی مقاومت نشان میدهند اما واقعا هیچ طرحی برای مبارزه ندارند. پس به این مبارزه کور ادامه میدهند و میجنگند و به ناچار تسلیم زامبیهای خودشان میشوند. فیلم مسیر جدیدی را در ژانر وحشت ایجاد کرد؛ مسیری فراتر از لحن سرگرمکنندهیی که کورمن با همر دنبال میکردند، به دور از فیلمهایی نظیر آثار ابوت و کاستلو و نظایر اینها در اواخر دهه ۴۰. هرچند روش فیلمبرداری در این اثر ماحصل نتایج و دستاوردهای اقتصادی در عرصه صنعت سینما بود، اما زوایای دوربین دچار چرخشی ناگهانی و حرکاتی خاص شد که در آثار قبل نظیرش دیده نشده بود؛ حرکاتی که با ورود فیلمهایی با بودجه پایین در این ژانر باب شده بود و در این فیلم هم به کار گرفته شد. مردگان زنده، سرآغاز فیلمهایی طعنهآمیز شده که در ژانر وحشت از آن زمان تا به امروز شاهد تولیدشان هستیم؛ آثاری که در آنها مردگانی بیقرار نوعی از بیفکری نظیر نژادپرستی با زندگی مصرفی را به تصویر میکشند و تفکر جمعی را به سخره میگیرند. رومرو در ادامه، طلوع مردگان و روز مرده را ساخت و در این آثار به جستوجوی باورهای غلطی پرداخت که تمدن بشری به واسطه آنها نیازهای شهروندان را طوری سامان میدهد که آنها مجبورند فقط مصرفکنندگانی محض و ساده باشند. شب مردگان زنده با این موضوع سر و کار داشت که چه اتفاقی میافتد وقتی عزیزترین و نزدیکترین اطرافیان ما تبدیل به دشمنان ما میشوند. اما اگر فامیل آدمی هیچگاه عزیز و گرامی نباشد چه؟ مانند فاختهیی که جوجههای سر از تخم درآوردهاش را در آشیانه مرغ دیگری قرار میدهد.
اگر هیولا در بین ما رشد کند تکلیف چیست؟ حتی نه در بین ما بلکه در درون خود ما به صورت یک بچه معصوم که مولکولهای درونی وجودش با نفرت و کراهت انباشته شده باشد؛ حقیقتی که هزاران زن در آن دوره با آن مواجه شدند. زنانی که تالیدوماید (قرص نشاطآور) مصرف میکردند و فرزندان بدون دست و پا و ناقصالخلقه به دنیا آوردند یا این حقیقت که نسل جنگ که به امید ساخت دنیایی بهتر جنگیده بود، ماحصل تلاشهای خود را به چشم خویش نظاره میکرد؛ هیپیها. یا واقعیتی تلخ برای خانواده سربازانی که پسران، برادران و شوهرانشان راهی جنگ میشوند و برمیگشتند اما... دگرگون و مسخ شده.
بچه رزماری ساخته شده به سال ۱۹۶۸ توسط رومن پولانسکی سرآغاز ساخت فیلمهای ترسناکی شده که در دهه ۷۰ خوش درخشیدند. بچه رزماری برای توصیف تشویشها و اضطراب ادامهدهنده روشی است که در فیلم «روستای لعنت شده» محصول ۱۹۶۰ به کار گرفته شد. فیلم اقتباسی است از «فاختههای افسونگر» به قلم جان ونیرهام. رزماری (میافارو) نمونه شاخص دختران ساده دهه شصتی است با موهای کوتاه و چشمان درشت که با بازیگری به اسم گای (جان کاساوتیس) ازدواج کرده است. رزماری از اینکه نمیتواند با هرکسی خوب باشد، احساس ناامیدی میکند. وقتی او و گای به آپارتمان جدیدی نقل مکان میکنند همه جور وقایع عجیب و غریب در زندگی آنها اتفاق میافتد.
گای در کارش موفق میشود اما به یکباره به طرز عجیبی نابینا میشود. کاستاوتسها (Castaveto) همسایههای مسن رزماری و گای پدرانه شروع به مراقبت از رزماری میکنند و از او پرستاری میکنند و داروهای گیاهی به خورد رزماری میدهند. در حالی که رزماری به یک حس بدبینی عمیقی دچار میشود، پولانسکی استادانه با احساسات مخاطب بازی میکند. آیا رزماری دچار جنون شده است؟ دوربین با حالتی ثابت و دایمی و با زاویهیی رو به پایین همواره از توصیفها و تصویرهای لازم و حیاتی برای بیان اطلاعات اجتناب میکند و به این وسیله تماشاگر را در حس پارانویا و بدبینی رزماری سهیم میکند. (تماشاگر در نیمی از زمان فیلم عکسالعملهای رزماری را با حرکات پای او دنبال میکند) بازی جنزده میافارو هسته مرکزی وحشت را در این فیلم شکل میدهد. حلقه کبود دور چشمان میافارو میتوانست بزرگتر از این باشد؟ این فیلم به تماشاگر میگوید، نمیتوان به هیچ کس اعتماد کرد و همه جور تهدیدی در اطراف ما هست و این تهدیدها در نهایت پیروز میشوند. در واقع رزماری هیچگونه مهارتی برای مقابله با شیطان ندارد برعکس دوک دی ریشلیو (کریستوفر لی) در فیلم «شیطان حمله میکند» ساخت (کمپانی همر) رزماری نسلی از گناهکاران گمشده را معرفی میکند که هیچ ملجا یا معنویت یا حس اخلاقیای قادر به محافظت از آنها نیست و آنان به آرامی در بازوان ساحران جای میگیرند زیرا جایی دیگر برای رفتن نیست. «بر سر بچه رزماری چه گذشت»، نسخه تلویزیونی ضعیفی بود که هیچگاه نتوانست به قدرت نسخه اصلی برسد. به هر حال چندین فیلم در دهه ۱۹۷۰ به طرز موثری از این فیلم الهام گرفتند. سهگانه «طالع نحس» قدرت ضدمسیح را از کودکی تا بزرگسالی به تصویر کشید، در حالی که «جنگیر» و «کری» با بلوغ و نوجوانی و شیطانی سر و کار داشت. واضح است که در این آثار بیماری روانی در ظاهری جوان به منصه ظهور میرسد. اگر شیطان پدر یک بچه باشد، پس به هیچوجه نمیتوان مسوولیت رفتار این بچه را پذیرا بود. برخلاف نورمن بیتس که در آغاز دهه ۶۰ آشکارا مادرش را مسبب بلایی میدانست که بر سرش آمده و او را سرزنش میکرد، بچه رزماری خودش این بلارا بسط میدهد بدون آنکه ملاحظه مادرش را بکند و هیچکس نمیتواند جلوی او را بگیرد.
محسن میرمومنی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست