سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

عاشقی هم حضرت عباسی خوش‌ است


عاشقی هم حضرت عباسی خوش‌ است

سوگند به گل‌های خوشبویی که قبل از طلوع آفتاب بیدار می‌شوند؛‌ سوگند به عشق که تنها در دل‌های زلال جاری می‌شود و سوگند به دل‌های مشتاق شنیدن نامت که از تو نوشتن آسان نیست و قلم …

سوگند به گل‌های خوشبویی که قبل از طلوع آفتاب بیدار می‌شوند؛‌ سوگند به عشق که تنها در دل‌های زلال جاری می‌شود و سوگند به دل‌های مشتاق شنیدن نامت که از تو نوشتن آسان نیست و قلم بسختی بر سفیدی کاغذ قدم برمی‌دارد؛ آنقدر که حتی در روز میلادت؛ باید از دستان باوفایت رخصت بگیرم که پیش از تو راهی بهشت شدند.به احترام نام عزیزت، تمام قد می‌ایستم، پنجره قلبم را به سمت تو می‌گشایم و از نو برایت می‌نویسم:

ای آن‌که حتی واژه‌ها در برابر شکوه قامتت زبانشان بند می‌آید. به احترام نام عزیزت، تمام قد می‌ایستم، پنجره قلبم را به سمت تو می‌گشایم و از نو برایت می‌نویسم:

سلام بر تو و روزی که خورشید ازچشمان تو طلوع کرد.

روزی که شکوفه‌های «شجاعت» در نبض گلدان‌ها تپید.

روزی که نخل‌های مدینه با خرمای «وفاداری» به بار نشستند.

از آن دمی که در خانه ساده و محقر امیرعاشقان دیده به هستی گشودی، همه چشم‌های نیازمند، همچون گل‌های آفتابگردان؛ به سمت تو چرخیدند و هر دلی خیمه گاه حضور آسمانی تو شد.

تو آن تاک سخاوتمندی که می‌گویند شعاع دست‌های کریمت تا دورترین روستا می‌رسد.

ای ماه‌تر از ماه! که خورشید نام برادر در سینه‌ات می‌درخشد؛

تا به امروز، زمین به خودش ندیده است که کسی چون تو شناسنامه‌اش به مِهر برادر مُهر خورده باشد. ای آن‌که نامت حماسی‌ترین کلمه است! در روزگاری که ابرهای بخیل سایه خود را از سر باغ‌ها دریغ می‌کردند؛ در لحظه‌ای که غنچه‌ها به تمنای آب آمده بودند، در زمانی که شوق ترانه از لب‌های شاعران پر کشیده بود؛ مشک بر دوش به سمت دریا رفتی تا گل‌های پرپر شده را با روشنی آب آشتی دهی؛ اما دریغ و درد از بی‌وفایی روزگار!

حالا، بعد از این همه سال، در روز تولدت خیابان‌ها را آذین می‌بندیم به نامت و پرچمی را که شکوفه نامت بر آن می‌درخشد دوش به دوش می‌بریم تا «زلال‌آباد» عشق و اقیانوس‌ها شرمساریشان را در قالب موج مویه می‌کنند.

خویش را در عشق نشناسی خوش است

عاشقی هم حضرت عباسی خوش‌ است

عبدالرحیم سعیدی‌راد