پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
انسان, آزادی, عبودیت, قانون
● انسان و آزادی
رسیدن به «سعادت»، آرزوی همه انسانهاست; چنانکه بهرهمندی از «آزادی» نیز یکی از خواستهها و آرمانهای بشر بوده و هست. اگرچه مفهوم اجمالی این دو واژه برای همگان روشن است، اما تفسیر دقیق سعادت و آزادی و تعیین محدوده و مصادیق آن دو، آسان نیست.
از آنجا که آزادی، وصفی او اوصاف نفسانی انسان است، با تعدد و تفاوت انسانشناسیها، معنا و مفهوم آن متعدد میگردد. هستیشناسی و جهانبینی هر شخص، انسانشناسی او را تحت تاثیر خود قرار میدهد و هر انسانشناسی خاص، مفهوم ویژهای از آزادی به ما عرضه میکند. از این رو، آزادی از نظر اسلام با آزادی مورد نظر مکاتب غربی، غیر دینی، و غیر اسلامی تفاوت فراوان دارد; زیرا پایههای شناختی اسلام و مکاتب دیگر درباره جهان و انسان و سعادت او متفاوت میباشند.
روشن است که آزادی، هیچگاه نمیتواند مطلق و نامحدود باشد; چرا که اوصاف هر موجودی، تابع خود آن موجود است; موجود محدود، وصف محدود دارد و موجود نامحدود، وصف نامحدود. ذات اقدس خداوند که وجودی است مطلق و ناحدود، همه اوصاف ذاتی او نیز مطلق و نامحدود میباشد و انسان که موجودی محدود و متناهی است، به ناچار اوصاف کمالی او مانند حیات و آزادی و علم و قدرت و اراده نیز محدود و متناهی میباشد. اگر هستی یک شیء، محدود باشد و ما برای او اوصاف نامحدودی فرض کنیم، لازمهاش، «تجاوز وصف از موصوف» میشود که امر محالی است; یعنی وصف، در جایی حضور داشته باشد که موصوفش حضور ندارد و این فرض، فرض محال است.
بنابراین، ممکن نیست که انسان محدود، آزادی نامحدود داشته باشد و وصفش تابع خود او نباشد. خداوند گرچه انسان را آزاد آفریده و به او اراده و اختیار داده است، اما اراده و اختیاری محدود نصیب او نموده است و لذا انسان این قدرت و توانایی را ندارد که با اراده خود، هر آنچه را که میخواهد محقق سازد; و همسان همین محدودیت طبیعی و تکوینی، وقتی که انسان در محیط اجتماعی خود زندگی میکند، محدودیت قانونی و حقوقی و اجتماعی نیز جلوی رهایی مطلق و آزادی بیقید و حصر او را میگیرد. چگونه ممکن است که هر فردی در اجتماع، از آزادی نامحدود برخوردار باشد و در عین حال، چنین جامعهای دچار هرج و مرج نگردد و به سعادت و کمال شایسته خویش نائل گردد؟
● آزادی و طبع طغیانگر انسان
آنچه تا کنون تاریخ بشر نشان داده و آنچه که انسان درباره افراد عادی و انسانهای عصر خود دیده و میبیند، این است که اکثر انسانها از روی طبع خود، مایل به تعدی و افزون گراییاند. در درون بسیاری از انسانها شعله «هل من مزید» (۱) افروخته است و به هیچ حدی راضی و قانع نیستند; البته در کنار این زیادهخواهی طبیعی، در فطرت همه انسانها گرایش به قسط و عدل تعبیه شده است. بر اساس بحثهای تفسیری که برهان عقلی نیز تا حدودی مؤید آن است، در فطرت انسان(نه در طبیعت او)، مساله دینخواهی و توحید و حق و قسط و عدل الهی نهاده شده و اینکه خدای سبحان فرموده است: «فطرت الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله» (۲) یا اینکه فرمود: «فالهمها فجورها وتقویها» (۳) ، ناظر به همین مطلب است.
قرآن کریم، افزونطلبی طبیعت انسان و «هل من مزید»گویی او را تصدیق نموده و در بیش از پنجاه مورد، انسانها را مذمت کرده است که نکوهش در همه آن موارد، به طبیعت انسان برمیگردد. صفاتی مانند هلوع، جزوع، منوع، قتور، ظلوم، جهول، عجول، همه مربوط به طبع انسان است نه فطرت او. درباره فطرت وی میفرماید: «لقد کرمنا بنی ادم» (۴) یا «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها» (۵) و همه اینها، ستایش از انسان و فطرت توحیدی اوست. اینکه در اولین خطبه نهجالبلاغه آمده است که انبیاء(علیهمالسلام) آمدهاند تا دفائن عقلی بشر را شکوفا کنند: «ویثیروا لهم دفائن العقول» (۶) ، ناظر به فطرت اوست.
در وجود انسان، دفینهها و گنجینههایی است که برخی مربوط به علوم و معارف و دانش است و برخی مربوط به گرایشهای پاک و الهی انسان که انبیاء(علیهمالسلام) این استعدادهای علمی و عملی فطری را شکوفا میکنند.
از آنچه گفته شد روشن گردید که اگر طبیعتبر زندگی انسان حکومت کند نه فطرت او، هیچ حد و مرزی برای خواستههایش وجود ندارد و به هیچ محدودهای راضی نمیشود و آزادی مطلقی میخواهد که هیچ کس در برابرش نباشد و همه چیز از آن او باشد و بس; و چنین وضع نابسامانی، غیر از هرج و مرج تحملناپذیر نخواهد بود. از اینرو، هیچ قانونی در جهان وجود ندارد چه قانون شرقی و چه قانون غربی، چه قانون کشورهای مترقی و چه قانون کشورهای جهان سوم، چه قانون الحادی و چه غیرالحادی مگر آنکه برای انسان محدودیتهایی قرار داده و آزادی او را مقید نموده و برای تخلف و تعدی او مجازاتی مقرر نموده است.
پس این چنین نیست که انسان، آزاد مطلق باشد و هر کاری را که خواست، انجام دادنش صحیح باشد: «ایحسب الانسان ان یترک سدی» (۷) . آزادی به معنای بیبندوباری و رهایی مطلق را نه عقل میپذیرد، نه فطرت، نه دین، و نه جوامع انسانی. انسان در عین آزاد بودن، در ابعاد اخلاقی، حقوقی، اقتصادی، سیاسی، و نظامی، حد و مرزهایی دارد که باید آنها را رعایت کند و اگر نکند، در همه جای دنیا برای او تنبیه و مجازاتی وجود دارد و اگر چنین نباشد، هرج و مرج و فساد، همه جوامع را به نابودی میکشد.
● چه کسی آزادی را محدود میکند؟
پس از اثبات لزوم محدودیت آزادی انسان و ضرورت کنترل خواستههای طبیعی انسانها، سخن به اینجا میرسد که تعیینکننده محدوده آزادی انسان در شؤون اعتقادی، حقوقی، اعمال، احوال، و سنت و سیرت کیست؟ پاسخ منطقی سؤال فوق این است که تنها کسی میتواند حدود آزادی انسان را معین سازد، که برای اصل هستی او حد و مرزی قرار داده و او را محدود و متناهی آفریده است; زیرا تنها او به مخلوق خویش آگاه است و میتواند آزادی متناسب با کمال را برای او مشخص سازد; خداوندی که برای هر چیز، اندازهای خاص قرار داده است: «انا کل شی خلقناه بقدر» (۸) . خدایی که انسان موصوف را دارای حد آفریده، محدوده آزادی او و دیگر اوصافش را نیز خود او معین میسازد.
اگر تصویر درست آزادی چنین است، انسان هرگز خود را مالک آزادی نمیداند، بلکه امانتدار حریت و آزادی مییابد. آزادی که از زیباترین چهرههای حقوقی است، ملک انسان نیست، بلکه ودیعه و امانت الهی است که به او سپرده شده و لذا انسان، موظف است که در حراست از آن دریغ نکند و هرگز آن را به رای خویش تفسیر ننماید و بر اساس هوای خود تحریف نسازد; چه اینکه هیچ انسانی حق ندارد خود را بفروشد و خود را بنده دیگران کند و آزادیاش را به بردگی تبدیل نماید; همان گونه که حیات انسان، ودیعه الهی است و هیچ شخصی حق ندارد دستبه خودکشی باطل بزند; زیرا انتحار، خیانت در امانتحیات است.
بنابراین، تفسیر علمی تحریفنشده آزادی و اعمال درست آن در مقام عمل، هر دو از ودایع الهیاند و انسان متعهد، امانتدار آنهاست.
● «آزادی» در جهانبینی الهی و مادی
همان گونه که در آغاز کتاب گفته شد، تفسیر آزادی، بستگی دارد به انسانشناسی; و انسانشناسی نیز وابسته به جهانشناسی است و با تفاوت جهانبینی و انسانشناسی، تفسیر آزادی نیز متعدد و متفاوت میگردد.
جهانبینی الهی میگوید: جهان دارای مبدا و معاد است و برای انسان، وحی و رسالتی آمده و انسان در عین طبیعی بودن، دارای حیثیت وجودی فراطبیعی میباشد و مسافری است که عوالمی را پشتسر گذاشته و عوالمی را پیشرو دارد و با مرگ، نابود نمیشود، بلکه روحش، از عالمی به عالم دیگر منتقل میگردد.
در مقابل این بینش، جهانبینی مادی است که میگوید: جهان هستی، چیزی جز همین جهان محسوس مادی نیست و آغاز و انجامی ندارد و زندگی انسان نیز میان میلاد و مرگ خلاصه میشود و پس از مرگ، نابود میگردد و پاداش و کیفری وجود ندارد. قرآن کریم، سخن این گروه را چنین نقل میکند: «ان هی الا حیاتنا الدنیا نموت ونحیا» (۹) ; یعنی جز همین حیات دنیوی و زندگی و مرگ آن، چیز دیگری نیست.
بر اساس این دو جهانبینی و این دو منطق، دو گونه تفسیر درباره آزادی انسان پدید میآید. کسانی که جهان و انسان را در ماده خلاصه میکنند، آزادی را همان رهایی مطلق و بیقید و شرط میدانند; البته تا آنجا که نسبتبه دیگران تعدی نشود. آنان معتقدند که آزادی انسان، به معنای توان همه جانبه او در انتخاب هر چیز و از جمله بردگی برای انسانهای دیگر است. در نگاه آنان، انسان، آزاد است که دین را بپذیرد یا نپذیرد و اگر نپذیرد، هیچ ملامتی بر او نیست; زیرا هیچ حقیقتی را از دست نداده است. اما در مکتب وحی، این رهایی مطلق، به معنای بردگی است; زیرا چنین آزادی مطلقی برای انسان، معلول اسارت او در دست آرزوها و هوسها میباشد و او در واقع، هوای درونیاش را پیروی میکند: «افرایت من اتخذ الهه هواه» (۱۰) ; آیا دیدی آن کس را که هوس خود را بندگی کرد؟
باید عنایت داشت که اگر چه خداوند انسان را «تکوینا» آزاد آفریده است و او در انتخاب هیچ دینی مجبور نیست، لیکن «تشریعا» موظف است که دین حق را که خواسته فطرت پاک و الهی اوستبپذیرد. راه رشد و کمال و هدایت، از بیراهه گمراهی و ضلالت جدا و متمایز گشته است و هر انسان خواهان سعادت و کمال، باید هدایت الهی را مغتنم شمارد و از طغیان و طاغوت دوری ورزد و به خداوند ایمان آورد که در آن صورت، به دستگیره هدایت و طناب الهی دستیافته که هیچگاه او را در میان راه نمیگذارد و از هدایت محروم نمیسازد: «قد تبین الرشد من الغی فمن یکفر بالطاغوت ویؤمن بالله فقد استمسک بالعروهٔ الوثقی لاانفصام لها» (۱۱) . بر پایه جهانبینی اسلامی، هر باور انسان و هر گونه عمل او، در برزخ و در جهان آخرت، به شکلی خاص ظهور میکند و انسان، موجودی است که همواره در حال هجرت از دنیا به برزخ و از برزخ به آخرت است و در این میانه، کفر و الحاد و حقستیزی، به چهره مار و عقرب ظهور میکند و این، نشانگر آن است که اندیشه نادرست، سم کشنده روح انسان است و خداوند هرگز راضی نیست که انسان با آزادی مطلقش، دین حق را نپذیرد و با سم کفر و الحاد، خود را هلاک سازد.
بنابراین، اگر چه انسان تکوینا موجودی مجبور نیست، ولی آزادی او، دردایره دین الهی و دستورهای حیاتبخش آن است نه فوق آن; و هیچگاه کسی نباید بگوید من حق دارم دین الهی را نپذیرم; زیرا با نپذیرفتن دین خداوند که مطابق با فطرت انسانی اوست، در واقع، از انسانیت و عقلگراییاش خارج میگردد.
قرآن کریم، از سویی، قلمرو آزادی عقیده را کاملا تبیین کرده و چنین میفرماید: «فبشر عباد× الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه» (۱۲) ;(ای پیامبر!) مژده ده به آن بندگان من که سخن را میشنوند و از بهترینش تبعیت و پیروی میکنند. از سوی دیگر، «سخن احسن» را نیز معرفی نموده است: «ومن احسن قولا ممن دعا الی الله وعمل صالحا وقال اننی من المسلمین» (۱۳) ; یعنی سخن چه کسی بهتر از گفتار شخصی است که به سوی خدا فراخوانده، کار نیک را انجام دهد و بگوید: «من از مسلمانانم». به این ترتیب، اگر چه قرآن کریم انسانها را تشویق میکند تا سخنهای گوناگون را بشنوند و سخن بهتر را برگزینند، در عین حال، سخن بهتر را معرفی میکند و انسان را تشویق مینماید که بر اساس گرایش فطری خود، به آن سخن بهتر بگرود و مسلمانی باشد که کار نیک میکند و به سوی خداوند دعوت مینماید.
و اما آیاتی مانند «وقل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن ومن شاء فلیکفر» (۱۴) و نیز «انا هدیناه السبیل اما شاکرا واما کفورا» (۱۵) که بیانگر آزادی انسان میباشند، پیام آنها درباره آزادی تکوینی انسان است نه آزادی تشریعی; و معنایش این است که راه و چاه، از یکدیگر مشخص شدهاند و انتخاب هر یک، به دستشماست; زیرا شما مجبور نیستید و در عمل میتوانید هر یک از این دو را اختیار کنید; اگر راه حق را رفتید، به بهشت و سعادت ابدی خواهید رسید و اگر راه باطل را پیمودید، به آتش و جهنم منتهی خواهید شد; نظیر آزادی انسان در انتخاب «سم» و «شهد» که تکوینا آزاد است، ولی در شریعت و عقل، هرگز آزاد و رها نیست.
● آزادی عقیده
دین، مجموعهای از اعتقادات ویژه است که هرگز نمیتوان آن را بر کسی تحمیل کرد. اگر اصول و مبادی دیانتبرای کسی حاصل نشود، دین نیز در قلمرو جانش وارد نمیشود و از اینرو قرآن کریم، در یکی از درخشندهترین آیاتش میفرماید: «لا اکراه فی الدین» (۱۶) ; دین را نباید با اکراه و اجبار به مردم تحمیل نمود.
ذات اقدس اله، دل انسان را به گونهای آفریده است که تنها به «برهان» سرمیسپارد و لذا میفرماید: «ان الظن لا یغنی من الحق شیئا» (۱۷) . این آیه، بیانگر این حکم ارشادی است که: «سخن مظنون نگویید; زیرا اثری در دل دیگران ندارد». «عقیده» که امری علمی است نه عملی، اگر مبادی و مقدماتش در نفس انسان پیدا شود، خود او نیز متحقق میگردد و اگر چنین نشود، قابل تحمیل نیست. افکار انسان، بر برهان و دلیل تکیه دارد و از اینرو، نه خود انسان میتواند عقیدهای را بر خود تحمیل کند و نه دیگران توان تحمیل بر او را دارند. اثبات و سلب فکر و عقیده، به دست کسی نیست و نیازمند مبادی و مقدمات علمی خویش است. اگر مقدمات علمی مطلبی فراهم شد، اعتقاد به آن مطلب منعقد میشود و اگر نه، آن را به صورت حقیقی باور نمیکند. عقیده، با «عقد» و «گره خوردن» ارتباط دارد و خود عقد، با تصدیق علمی و یقینی مرتبط است. در اعتقاد، دو عقد و گره لازم است; یکی میان موضوع و محمول که به همین جهت، «قضیه» را «عقد» مینامند و دیگری میان محصول قضیه و نفس انسان که این عقد دوم را «اعتقاد» مینامند.
البته میشود انسان با تصوراتی خیالی زندگی کند; بدون آنکه آنها را از طریق دلیل و برهان به دست آورده باشد; مانند بچهها که غالبا در خیالند و با خیال خود زندگی میکنند و این امر، به اقتضای حکمت الهی و مناسب با مقطع سنی آنهاست; و یا مانند افرادی که با «مد» زندگی میکنند و روش و منش و شیوه زندگی آنان را مدهای وارداتی تعیین میکند. چنین افرادی، زندگی خیالی دارند و به جای شکوفایی عقل، خیالشان به فعلیت درآمده است و به اصطلاح علمی، «متخیل بالفعل» هستند و «عاقل بالقوه»; زیرا برای کار خود، فاقد هر گونه برهان و دلیل منطقی میباشند.
انسان، وقتی به کمال میرسد که بر اساس حسن اختیار خود، حق را بپذیرد. اکراه و اجبار، اختیار را از انسان میگیرد و به همین دلیل، خدای سبحان درباره اندیشه و عقیده، آزادی را محور قرار داده و اکراه در دین را جایز نمیداند و وظیفه انبیاء(علیهمالسلام) را عرضه و ابلاغ دین میداند: «ما علینا الا البلاغ المبین» (۱۸) و به پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم میفرماید: «لعلک باخع نفسک الا یکونوا مؤمنین ان نشا ننزل علیهم من السماء ایهٔ فظلت اعناقهم لها خاضعین» (۱۹) ; گویا تو قالب تهی میکنی بر این اندوه که چرا اینان ایمان نمیآورند; اگر ما بخواهیم، چیزی را از آسمان نازل میکنیم تا ایشان برای آن خاضع و فروتن شوند. پس خدای سبحان، ایمان اجباری را سعادت نمیداند و برای آن، اثری در کمال انسان قائل نیست.
● آزادی عقیده و جهاد ابتدایی
گاهی از سوی دشمنان آگاه یا دوستان نادان گفته میشود که اسلام، با شمشیر پیشرفت کرده و عقیده اسلام، به وسیله جنگ و جهاد بر مردم تحمیل شده است.
بررسی تاریخ صدر اسلام شهادت میدهد که اسلام، با برهان و استدلال پیشرفت کرده است; زیرا رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و همراهان ایشان، در مدت سیزده سالی که در مکه بودند، فشارهای بسیاری را تحمل کردند و در این مدت، عدهای از مکه و اطراف آن مسلمان شدند و عدهای نیز که از مدینه در مراسم حجبه حضور ایشان میرسیدند، بر اساس دعوت و تبلیغ صحیح، اسلام را میپذیرفتند. زمانی هم که آن حضرت وارد مدینه شدند، پیش از آنکه قدرتی داشته باشند، از همه طرف مورد تهاجم قرار گرفتند و جنگهای «بدر صغری»، «بدر کبری»، و «احد» صورت گرفت و پس از آنکه حکومت اسلامی شکل یافت، خدای سبحان، با اذن «اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا» (۲۰) ، اجازه دفاع را به مسلمانان مظلوم داد تا بتوانند برای حفظ حکومت اسلام و مسلمین و برای نجات محرومان و مظلومان دیگر از شر کافران بیمنطق و فتنهگر، به جهاد در راه خدا نائل شوند.
در اسلام، جهاد بر دو نوع است; یکی «جهاد دفاعی» و دیگری «جهاد ابتدایی». «جهاد دفاعی» آن است که مسلمانان برای دفاع از خود، در برابر هجوم و حمله دشمن، ستبه شمشیر و سلاح میبرند; و «جهاد ابتدایی»، جهادی است که به دستور ولی مسلمین به سوی کافران رفته، آنان را به پذیرش اسلام دعوت میکنند و برای این دعوت، موانع غیرمنطقی را به وسیله جنگ، از میان بر میدارند.
علامه طباطبائی(رضوانالله تعالیعلیه) در این باره تحلیلی دارند که نتیجهاش بازگشت جنگ ابتدایی به جنگ دفاعی است (۲۱) . توضیح مطلب اینکه:
اولین و اساسیترین حق انسانها، حق حیات سالم است که از آزادی فطرت پاک انسانی سرچشمه میگیرد; فطرتی خدایی که تبدیلپذیر نیست: «فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله» (۲۲) . سران ستم و سردمداران کافر کشورهای غیرمسلمان، این حق را از مردم سلب نموده، با شیوههای گوناگون و تبلیغات نادرستخود بر ضد حق، اجازه و فرصت تفکر و اندیشه صحیح را به آنان نمیدهند و با فتنه و آشوب در برابر ارشاد و تبلیغ اسلام، نمیگذارند چراغ هدایت دین که خواسته فطرت همه انسانهاست، به محدوده کشور شرک و کفر برسد و این کاری است که همه دشمنان بیمنطق انبیاء(علیهمالسلام) در طول تاریخ بشر انجام دادهاند و در این حال است که فرمان «قاتلوهم حتی لاتکون فتنهٔ» (۲۳) برای از میان برداشتن فتنه و آشوب، صادر میشود تا به دنبال آن و پس از رفع موانع سردمداران کفر، فطرت اسیرشده مردم آن دیار آزاد شود و سخن منطقی دین به صورت «بلاغ مبین» به آنان عرضه گردد: «وما علینا الا البلاغ المبین» (۲۴) و خود مردم بتوانند چهره واقعی حق را بیابند و آزادانه آن را اختیار کنند: «فمن شاء فلیؤمن ومن شاء فلیکفر» (۲۵) و از آنجا که دین حق، در کمال روشنی و بدون هر ابهامی، هماهنگ با فطرت انسانهاست: «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها» (۲۶) مردم با میل و رغبت قلبی، آن را میپذیرند و دین الهی فراگیر میشود: «ویکون الدین کله لله» (۲۷) .
بنابراین، جنگ و جهاد ابتدایی، برای تحمیل دین بر مردم نیست، بلکه ستیزی با سران بیمنطق کشورهای بیدین و با فتنهگری و تبلیغات فریبنده و بیاساس آنان است و نه تنها برای تحمیل عقیده نیست، بلکه موافق آزادی عقیده و برای مهیاسازی آن است. پیامبران الهی، همگی پاسداران دلهای مردم و شکوفاسازان فطرت آنان هستند: «ویثیروا لهم دفائن العقول» (۲۸) . فکر و دل مردم، امانتهای الهیاند که پیامبران از آنها محافظت میکنند و لذا موسای کلیم(علیهالسلام) خطاب به فرعونیان چنین گفت: «ان ادوا الی عباد الله انی لکم رسول امین» (۲۹) ; بندگان خدا را به من بسپارید که من برای شما رسول امین پروردگارم.
● قرآن و آزادی اندیشه
قرآن کریم، گشودن بند و زنجیرها را از دست و پای مردم و آزاد کردن آنان را یکی از بهترین نعمتها و رهآورد رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم میداند: «ویضع عنهم اصرهم والاغلال التی کانت علیهم» (۳۰) . بدترین زنجیرها، زنجیر جهل و نادانی یا زنجیر بردگی و بندگی است که انسان گرفتار آنها، نمیتواند حقایق را بشناسد و یا پس از شناختن، به سبب اسارت، نمیتواند نظر خود را بیان کند و بر فرض اظهارنظر، توان اجرای مصوبات الهی را ندارد.
آزادی اندیشه، در قالب امر به تفکر، تعقل، تدبر، و مانند آن، در بیش از سیصد آیه از آیات قرآن کریم مطرح شده است و مهمتر آنکه ذات اقدس اله، نزول قرآن را، برای هدف تعقل و تدبر معرفی مینماید: «انا انزلناه قرانا عربیا لعلکم تعقلون» (۳۱) ; ما کتاب خود را به صورت قرآن عربی نازل کردیم تا شاید شما تعقل کنید; «کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبروا ایاته ولیتذکر اولوالالباب» (۳۲) ; قرآن کتاب مبارکی است که به سوی تو نازل نمودیم تا در آیاتش تدبر کنند و تا صاحبان عقلها متذکر شوند. در آیه دیگر، بیتدبران را چنین توبیخ میفرماید: «افلا یتدبرون القرءان ام علی قلوب اقفالها» (۳۳) ; چرا برخی در قرآن تدبر نمیکنند; مگر بر آن دلها قفل زده شده است؟
خدای سبحان در این آیه کریمه، علاوه بر توبیخ بیتدبران، مانع تفکر و تدبر را نیز معرفی مینماید. «گناه»، مانع تدبر انسان است که نخست، سبب رین و تیرگی قلب او میشود: «کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون» (۳۴) و سپس، سراسر قلب را میگیرد و آن را بسته و بیفهم میسازد: «وطبع علی قلوبهم فهم لا یفقهون» (۳۵) . از اینرو، اگر کسی نخواهد در معارف الهی فکر کند و در فضای روشن قرآن سیر نماید، باید بداند که در باصره قلبش مشکلی وجود دارد که مانع از تفکر و تدبر او میشود.
علاوه بر این آیات ونیز آیه کریمه «لا اکراه فی الدین» (۳۶) که ذکر آن گذشت، قرآن کریم، با طرح شبهات ملحدان و مخالفان، و بحث و مناظره پیامبران با آنان، همگان را به آزادی اندیشه تشویق مینماید. بحث و جدل شیطان با خداوند، گفتگوی هابیل و قابیل، مناظره ابراهیم(علیهالسلام) با نمرود، مناظره موسی(علیهالسلام) با فرعون،... و نیز شبهات فراوان مخالفان پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، همگی، فضایی مناسب و آزاد برای تلاوتکنندگان قرآن مهیا میسازد تا به اندیشیدن در جهان خلقت و آفریدگار آن بپردازند.
یکی از شبهات ملحدان زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره معاد این بود که میگفتند: آیا شنیدهاید که یک خبر مهم در مکه منتشر گشته و یک مدعی نبوت، ادعا میکند که شما پس از آنکه مردید و قطعه قطعه و متلاشی شدید، دوباره زنده میشوید؟ «وقال الذین کفروا هل ندلکم علی رجل ینبئکم اذا مزقتم کل ممزق انکم لفی خلق جدید» (۳۷) . خبر معاد، واقعا خبر مهمی است و خود قرآن، به عنوان «نباعظیم» از آن یاد میکند: «عم یتسائلون× عن النباء العظیم» (۳۸) این خبر، سریعا در حجاز منتشر شد و قرآن کریم از این مساله مهم، بارها سخن گفته و شبهات منکران را نیز آورده است و فضایی باز برای تفکر آزادانه و منطقی در این باره به وجود آورده است.
آنچه که در قرن پانزدهم و شانزدهم میلادی در میان ارباب کلیسا به عنوان «تفتیش عقاید» گذشت، یک فاجعه بزرگ انسانی بود که از ساحت قرآن کریم و اسلام و بلکه همه شرایع الهی به دور است. آنان، سخن گفتن بر خلاف ظاهر انجیل را جرم میدانستند و فهم انجیل را نیز مخصوص خود کرده بودند و این سیره و روش آنان، سبب شد که آزادی و اندیشه، از دین جدا گردند و مردم آن سامان را به سوی دینگریزی و علمپرستی سوق داد.
قرآن کریم، در پایان سوره آل عمران، به طور خاص، همه مؤمنان را به صبر و پایداری و مرابطه دعوت میکند: «یا ایها الذین ءامنوا اصبروا وصابروا ورابطوا واتقوا ا لعلکم تفلحون» (۳۹) و روشن است که بهترین راه برقراری رابطه میان انسانها، همان آزادی فکر است; زیرا موجودی متفکر به نام انسان، اگر بخواهد با همنوع خود مرابطه برقرار کند، اصیلترین راه ترابط، ترابط فکری است.
برای ارتباط متقابل، باید تفاهم صورت گیرد و انسانها سخن یکدیگر را درک کنند و درک سخن دیگران، با تدبر وتفکر در مکتب و عقیده آنان صورت میپذیرد. ارتباط دو انسان، تنها با دانستن زبان یکدیگر مقدور نمیگردد; مثلا برای فهمیدن سخن یک عرب زبان، دانستن زبان عربی به تنهائی کفایت نمیکند، بلکه علاوه بر آن، لازم است که از فکر و مکتب و عقیده او نیز باخبر بود و این دستور قرآن به ترابط انسانها، یکی از بهترین تشویقها برای تفکر و آزادی اندیشه و تعامل فرهنگهاست.
پینوشتها:
۱. سوره ق، آیه ۳۰.
۲. سوره روم، آیه ۳۰.
۳. سوره شمس، آیه ۸.
۴. سوره اسراء، آیه ۷۰.
۵. سوره روم، آیه ۳۰.
۶. نهجالبلاغه، خطبه ۱، بند ۳۷.
۷. سوره قیامت، آیه ۳۶.
۸. سوره قمر، آیه ۴۹.
۹. سوره مؤمنون، آیه ۳۷.
۱۰. سوره جاثیه، آیه ۲۳.
۱۱. سوره بقره، آیه ۲۵۶.
۱۲. سوره زمر، آیات ۱۷ و ۱۸.
۱۳. سوره فصلت، آیه ۳۳.
۱۴. سوره کهف، آیه ۲۹.
۱۵. سوره انسان، آیه ۳.
۱۶. سوره بقره، آیه ۲۵۶.
۱۷. سوره یونس (ع)، آیه ۳۶.
۱۸. سوره یس، آیه ۱۷.
۱۹. سوره شعراء، آیات ۳ و ۴.
۲۰. سوره حج، آیه ۳۹.
۲۱. تفسیر المیزان; ج ۲، ص ۸۹ ۹۹.
۲۲. سوره روم، آیه ۳۰.
۲۳. سوره انفال، آیه ۳۹.
۲۴. سوره یس، آیه ۱۷.
۲۵. سوره کهف، آیه ۲۹.
۲۶. سوره روم، آیه ۳۰.
۲۷. سوره انفال، آیه ۳۹.
۲۸. نهجالبلاغه، خطبه ۱، بند ۳۷.
۲۹. سوره دخان، آیه ۱۸.
۳۰. سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
۳۱. سوره یوسف (ع)، آیه ۲.
۳۲. سوره ص، آیه ۲۹.
۳۳. سوره محمدصلی الله علیه و آله و سلم، آیه ۲۴.
۳۴. سوره مطففین، آیه ۱۴.
۳۵. سوره توبه، آیه ۸۷.
۳۶. سوره بقره، آیه ۲۵۶.
۳۷. سوره سبا، آیه ۷.
۳۸. سوره نبا، آیات ۱ و ۲.
۳۹. سوره آل عمران، آیه ۲۰۰.
۴۰. بحار; ج ۹۹، ص ۵۸، ح ۱۶.
۴۱. سوره حج، آیه ۲۹.
۴۲. سوره بقره، آیه ۱۴۴.
۴۳. تفسیر المیزان; ج ۶، ص ۵۰۶.
۴۴. احیاء تفکر اسلامی، ص ۸۶.
۴۵. سوره مدثر، آیه ۳۸.
۴۶. بحار; ج ۵۶، ص ۲۲۰، ح ۸۵(خطبه شعبانیه).
۴۷. سوره بلد، آیه ۱۳.
۴۸. سوره شمس، آیه ۱۰.
۴۹. بحار; ج ۲، ص ۵۶، ح ۳۶.
۵۰. سوره یس، آیات ۶۹ و ۷۰.
۵۱. سوره فاطر، آیه ۲۲.
۵۲. سوره نمل، آیات ۸۰ و ۸۱.
۵۳. نهجالبلاغه، حکمت ۲۱۱.
۵۴. همان، حکمت ۱۳۳.
۵۵. نهجالبلاغه، خطبه ۱۹۲، بند ۱۰.
۵۶. سوره یوسف (ع)، آیه ۵.
۵۷. سوره مدثر، آیه ۲۸.
۵۸. سوره بقره، آیه ۱۳۰.
۵۹. سوره اسراء، آیه ۱.
۶۰. سوره کهف، آیه ۱.
۶۱. سوره نجم، آیه ۱۰.
۶۲. سوره کهف، آیه ۶۵.
۶۳. نهجالبلاغه، خطبه ۱۹۳، بند ۵.
۶۴. همان، نامه ۳۱، بند ۸۷.
۶۵. بحار; ج ۷۱، ص ۴۰۲.
۶۶. المیزان; ج ۱۱، ص ۱۵۵.
۶۷. سوره ص، آیه ۷۱.
۶۸. همان، آیه ۷۲.
۶۹. سوره اعراف، آیه ۱۷۲.
۷۰. همان.
۷۱. سوره نازعات، آیه ۲۴.
۷۲. سوره ق، آیه ۵.
۷۳. سوره فرقان، آیه ۴۴.
۷۴. سوره یوسف (ع)، آیه ۴۰.
۷۵. سوره مریم (س)، آیه ۹۳.
۷۶. سوره اسراء، آیه ۴۴.
۷۷. سوره حشر، آیه ۲۴.
۷۸. سوره فصلت، آیه ۱۱.
۷۹. سوره ملک، آیه ۱.
۸۰. سوره یس، آیه ۸۳.
۸۱. سوره آل عمران، آیه ۸۳.
۸۲. سوره رعد، آیه ۱۵.
۸۳. سوره قیامت، آیه ۳۶.
۸۴. سوره انعام، آیه ۹۱.
۸۵. سوره نوح (ع)، آیه ۱۷.
۸۶. سوره ابراهیم (ع)، آیه ۲۴.
۸۷. سوره صافات، آیات ۶۴ و ۶۵.
۸۸. کافی; ج ۱، ص ۱۶۸، ح ۱.
۸۹. بحار; ج ۲۳، ص ۲۱، ح ۲۱ و علل الشرایع; ج ۱، باب ۱۵۳، ص ۲۳۱، ح ۶ (با اندکی تفاوت).
۹۰. تنبیهات و اشارات; ج ۳، ص ۳۷۱.
۹۱. همان; ج ۳، نمط نهم، ص ۳۷۴.
۹۲. در ص ۱۵۴ سخن جناب بوعلی(ره) و توضیحاتی درباره آن آمده است.
۹۳. سوره نساء، آیه ۱۶۵.
۹۴. سوره طه، آیه ۱۳۴.
۹۵. سوره ملک، آیه ۸.
۹۶. سوره بقره، آیه ۱۵۱.
۹۷. سوره نجم، آیات ۸ و ۹.
۹۸. سوره بروج، آیه ۲۲.
۹۹. سوره آل عمران، آیه ۷.
۱۰۰. سوره نمل، آیه ۱.
۱۰۱. سوره انعام، آیه ۹۰.
۱۰۲. سوره مدثر، آیه ۳۶.
۱۰۳. سوره نحل، آیه ۸۹.
۱۰۴. نهجالبلاغه، خطبه ۱۸، بند ۵.
۱۰۵. سوره انعام، آیه ۳۸.
۱۰۶. سوره مائده، آیه ۳.
۱۰۷. سوره احزاب، آیه ۴۰.
۱۰۸. بحار; ج ۵، ص ۶۹، ح ۱.
۱۰۹. سوره بقره، آیه ۴۳.
۱۱۰. همان، آیه ۱۸۳.
۱۱۱. سوره حجرات، آیه ۱۱.
۱۱۲. همان، آیه ۱۲.
۱۱۳. همان، آیه ۱۰.
۱۱۴. سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
۱۱۵. سوره توبه، آیه ۵.
۱۱۶. سوره مائده، آیه ۳۸.
۱۱۷. سوره نور، آیه ۲.
۱۱۸. سوره انفال، آیه ۶۰.
۱۱۹. سوره توبه، آیه ۱۲۳.
۱۲۰. همان، آیه ۷۳.
۱۲۱. بحار; ج ۸۰، ص ۳۷۹، ح ۴۷.
۱۲۲. سوره جمعه، آیه ۹.
۱۲۳. سوره توبه، آیه ۲.
۱۲۴. سوره مائده، آیه ۹۷.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران انتخابات سیدابراهیم رئیسی دولت سیزدهم مجلس شورای اسلامی انتخابات مجلس رافائل گروسی رئیس جمهور سید ابراهیم رئیسی رهبر انقلاب حجاب مجلس
قتل تهران سلامت هواشناسی وزارت بهداشت شهرداری تهران پلیس بارش باران آموزش و پرورش سیل فضای مجازی قوه قضاییه
گاز دولت بانک مرکزی خودرو قیمت دلار مالیات قیمت طلا قیمت خودرو مسکن ایران خودرو حقوق بازنشستگان بازار خودرو
نمایشگاه کتاب نمایشگاه کتاب تهران تلویزیون کتاب محمدمهدی اسماعیلی سینمای ایران سریال دفاع مقدس سینما تئاتر موسیقی رسانه ملی
هواپیما دانشجویان دانش بنیان اینوتکس
رژیم صهیونیستی غزه اسرائیل فلسطین جنگ غزه آمریکا رفح حماس روسیه حمله به رفح نوار غزه ترکیه
رئال مادرید فوتبال لیگ قهرمانان اروپا استقلال پرسپولیس بایرن مونیخ لیگ برتر بازی باشگاه استقلال لیگ برتر ایران ذوب آهن نساجی
تبلیغات اینترنت اپل سامسونگ ناسا گوگل آب مایکروسافت نوآوری
سرطان هندوانه کنسرو بیماران خاص آسم سنگ کلیه بیمه سبزیجات اعتماد به نفس