پنجشنبه, ۱۴ تیر, ۱۴۰۳ / 4 July, 2024
اسماعیل یا اسحاق
نام مبارک حضرت ابراهیم(ع) ۶۹ مرتبه در قرآن کریم مذکور است و حضرت رسول الله(ص) موظف شده است تا پیرو شریعتی باشد که خداوند به حضرت ابراهیم(ع)عطا کرده است.طبق آنچه از تورات کنونی برمیآید حضرت ابراهیم(ع) در قوم کلدانی در حوالی شهر بابل (شهر حلّه امروزی در ۹۰ کیلومتری جنوب بغداد) به دنیا آمده است.
طبق نقل قرآن، پدرش آزر بتساز بودو ابراهیم بدون اینکه معلمی دیده باشد به عقل خود دانست که بتها خدا نیستند. لذا در نوجوانی با بتپرستان قومش محاجّه کردو سپس بتها را شکست و نمرود خواست بدین سبب او را بسوزاند.
اما خداوند وی را نجات داد و نهتنها او را پیامبر کرد بلکه به نقل قرآن و تورات، او را از خانه پدرش به سمت زمین پربرکت فلسطین کوچ دادو به او بشارت داد که خاتمالنبیین یعنی پیامبر موعود را از نسل وی خواهد فرستاد.طبق نقل تورات مدتی بعد علن شد که سارا همسر ابراهیم نازاست و ایشان فرزندی نیافتند. سالها گذشت و حضرت ابراهیم(ع) در ۸۶ سالگی با خداوند مناجات کرد که من فرزند ندارم. خدای تعالی با او سخن کرد و طبق نقل تورات به آن حضرت فرمود که از خانهات بیرون بیا و به ستارگان آسمان بنگر که نسل تو مثل آنها بیشمار خواهند شد.این سخن در تورات کنونی بدرستی ضبط نشده است، لکن در تلمود ماجرا این است که حضرت ابراهیم که علم تنجیم میدانسته با مشاهده ستارگان به خداوند عرض میکند که در طالع من فرزندی نیست. و واضح است که مراد او فرزندی از همسر کنونیاش سارا بوده است. در تلمود نیز نقل نشده که خداوند دقیقا به او چه فرمود اما طبق نقل تورات، بعد از این مکالمه، سارا، کنیز مصریاش هاجر را به ابراهیم بخشید و هاجر اسماعیل را به دنیا آورد و اینچنین ابراهیم(ع) چشمش به جمال نخستزاده خود روشن شد. به فرمان خداوند، ابراهیم کمی بعد مامور شد تا هاجر و کودکش را در حجاز بگذارد و خودش به فلسطین بازگردد. آن حضرت نیز چنین کرد و در تورات فعلی در سفر پیدایش ۱۷/۱۸، دعای ابراهیم(ع) خصوصا برای فرزندش مذکور است که از خداوند میخواهد تا اسماعیل را در آن بیابان خشک زنده نگه دارد. در تورات کنونی ماجرای هاجر و تشنگی اسماعیل با کمی تفاوت با روایات اسلامی در باب ۲۱ از سفر پیدایش مذکور است.
ابراهیم(ع) به سبب علاقهاش به اسماعیل، برای دیدار او و هاجر مکررا بدانجا میرفت و از اینجا بود که خداوند به او دستور داد که فرزندش را ذبح کند تا از این محبت که باعث این مشقات وی شده و به این سبب نزدیک بود تا او به خدا مشرک شود، پاک گردد و ابراهیم(ع) نیز چنین کرد ولی چاقو به امر خداوند گلوی نازک اسماعیل را نبرید. خداوند قربانی را از ابراهیم قبول کرد و در پاداش کار بزرگش، طبق قرآن و تورات، به توسط فرشتگان مقرب خود (که در هیات سه مرد به نزد او آمدند) به او مژده داد که همسر نازادش سارا اصلاح شده فرزندی خواهد آورد. سارا که طبق نقل تورات در آن وقت ۹۰ ساله بود، همانجا سخن فرشتگان خدا را «مضحکه» کرد و بر آن وعده خندید. فرشتگان او را ملامت کردند و لذا طبق فرمان خداوند، آن پسر «اسحاق» نام گرفتکه معادل است با «إضحاک» و «مضحکه» در زبان عربی.
مطابق تورات کنونی، اسماعیل در ۸۶ سالگی ابراهیم متولد شد و اسحاق در ۱۰۰ سالگی او. در قرآن آمده که آن فرشتگان بشارت تولد یعقوب فرزند اسحاق را نیز به ابراهیم(ع) داده بودند. یعنی او آنقدر عمر خواهد کرد تا نوه خود را نیز ببیند.
سفر پیدایش تورات کنونی، در این خصوص که چرا ابراهیم(ع) نزد خداوند ارج و قرب دارد و چرا زمین فلسطین به او داده شده سخنی نمیگوید. لکن در سفر پنجم تورات از حضرت موسی(ع) نقل است که قومش را تحذیر میداد که در دل خود گمان مبرید که خداوند به سبب عدالت و نیکویی تو این زمین (فلسطین) را به شما بخشیده است بلکه این امر به دلیل نیکویی پدران تو یعنی ابراهیم و اسحاق و یعقوب (علیهم السلام) بوده است. در تورات مکررا مذکور است که خداوند تا هزار پشت بر مومنان رحمت میفرستد لکن از کافران و گناهکاران فقط تا پشت چهارم عقوبت میکشد. این مطالب درست است و رحمت خداوند بر غضب او سبقت دارد. به این ترتیب بنیاسرائیل پس از تبعید به مصر بعد از چهار نسل به اذن خداوند به فلسطین بازگشتند تا آن رحمتی را که خداوند به نسل حضرت ابراهیم مخصوص کرده به ایشان برساند. لهذا بنیاسرائیل طفیل وجود حضرت ابراهیم هستند و حیات طیبة آنها در گرو سلوک در طریق حقی است که ابراهیم(ع) گشوده است و متاسفانه اکثر یهودیان در این راه سلوک نکردند و به حضرت ابراهیم اقتدا ننمودند. لذا گرفتار عقوبت خداوند شدند و آن زمین از ایشان گرفته شد.
به سوال قبلی باز میگردیم. چه شد که خداوند زمین فلسطین را به حضرت ابراهیم(ع) بخشید؟ این مساله البته به سبب بتشکنی او بوده است. در تورات کنونی بتشکنی ابراهیم و جدلهای او با نمرود و قصد آن ملعون برای سوزانیدن ابراهیم(ع)، مغفول است. هرچند که استنکاف ابراهیم(ع) از پرستش بتان و محاجّهاش با نمرود، در تلمود آمده است. این مساله، نشان میدهد که علما و کاتبان ایشان، گرچه بتشکنی حضرت ابراهیم(ع) را از تورات انداختهاند اما نمیتوانستهاند این حقیقت را دور انداخته و فراموش کنند. لهذا اقوال قرآن مجید در این خصوص صادق آمده و بایست قدر دانسته شود.
وفق قرآن و تورات، خداوند ابراهیم(ع) را بعد از نبوت و آزمونهای بسیار به دوستی خود برگزید و او به مقام «خلیلالله» بار یافت. در قرآن علاوه بر اینها مذکور است که خداوند وی را «امام» تمام مردم جهان و اسوه حسنه ایشان قرار داده و بدین وسیله آن حضرت را در جهان شهرت بخشید.
● ماجرای ذبح فرزند
اسلام و یهودیت در این قول متفقند که آن پیامبر خاتم، که روح شریفش اولین مخلوق خداوند است و بزرگترین نبی خدا در زمین، رسالتش جهانی است و دین مبارکش تا قیامت باقی، در واقع مقرر گشته تا از نسل ابراهیم(ع) و پسر ذبیح او به این جهان بیاید. اما اختلاف نظر این دو دین در این مساله است که آیا آن ذبیح اسماعیل بوده است یا اسحاق؟
اگر قول یهودیان و تورات امروزی را بپذیریم و ذبیح اسحاق باشد، آن نبی خاتم بایست که از نسل یعقوب، یعنی از میان قوم بنیاسرائیل بیاید. البته حضرت اسحاق پسر دیگری به نام «عیصو» داشت که قوم اَدوم از نسل وی پدید آمدند، اما این قوم در قرون بعد به سبب شرارتشان منقرض شدند.یهودیان معتقدند که آن نبی موعود، که آنها او را ماشیح (Messiah) مینامند، هنوز زاده نشده است و آنها منتظر ظهور وی هستند. در میان اسباط دوازدهگانه یعقوب، یهودیان بیشتر از همه به نسل حضرت داوود (که از سبط یهودا بود) امید دارند تا خداوند آن نبی را در میان این نسل برانگیزد. چه اینکه اکنون فقط سه سبط از اسباط یهود روی زمین زندگی میکنند یعنی سبط لاوی، یهودا و بنیامین. نُه سبط دیگر بسان قوم لوط و عاد و ثمود منقرض شدهاند.
اما اگر قول دین اسلام را صادق بدانیم و آن ذبیح اسماعیل باشد، آنگاه حضرت رسولالله(ص) همان پیامبری است که انبیاء وعده آمدنش دادهاند. چنانکه از خود آن حضرت نیز منقول است که فرمود: أنَا ابنُ ابذَّبیحَیْن. و آنچنان که از حضرت امام صادق(ع) منقول است مراد از این دو ذبیح، حضرات اسماعیل و عبدالله بن عبدالمطلب هستند که هر دو در معرض ذبح بوده، به فضل خدا نجات یافتهاند. بنابر این نظر، یهودیان و مسیحیان بایست به حضرت رسولالله(ص) ایمان میآوردند و به تبع میتوان گفت که تمام ظلمها و جنگهایی که در زمین رخ داده و میدهد ریشه در همین عدم پذیرش دارد. به عبارت دیگر اگر یهودیان به جای دشمنی کردن با حضرت رسول اکرم(ص)، به آن حضرت ایمان میآوردند، هم خود در دنیا و آخرت رستگار میشدند و هم صلح و رحمت در جهان گسترش مییافت.
دلایل بسیاری وجود دارد که آن نبی موعود همان حضرت رسول الله(ص) است. در کتاب تلمود که نوشته علمای یهود است، زمان آمدن آن نبی به سالشمار و تقویم عبری پیشگویی شده است که پس از تبدیل به تواریخ رایج، بر اوائل قرن ششم میلادی منطبق میشود و حتی در آنجا مکتوب است که ماشیح از سرزمین عرب خواهد برخاست. لهذا از حدود ۲۰۰ سال قبل از بعثت پیامبر، قبایلی از یهود با خودپسندی وافری که در این قوم بوده و هست، طبق نشانهها به یثرب و اطراف آن کوچ کردند تا آن نبی موعود از میان فرزندان ایشان متولد شود! در حدود ۴۰ خصوصیت از پیامبر خاتم در تورات و صحف انبیاء مذکور گشته است و به همین سبب است که قرآن میفرماید «ایشان محمد را همچون فرزندان خود میشناسند». تنها چیزی که یهودیان انتظار نمیبردند این بود که حضرتش از قوم عرب باشد و نه از یهود. هرچند وفق تورات کنونی حضرت موسی(ع) وقتی که بنیاسرائیل را از مصر بیرون آورد، به ایشان بشارت داد که خداوند آن نبی را از میان «برادران شما» بر خواهد انگیخت (و نه نسل شما!) و در ادامه فرمود که آن نبی سخن خدا را با گوش میشنود و با دهان تکلم میکند و از نزد خود چیزی نمیگوید و هر کس وی را نشنود خداوند از او مؤاخذه خواهد کرد.
مسیحیان در این میانه اعتقاد دارند که حضرت عیسی(ع) همان ماشیح موعود و آن نبی اعظم و رسول خاتم است. یهودیان نهتنها این را نمیپذیرند بلکه به گزاف، حتی نبوت عیسی(ع) را قبول ندارند.
البته مواردی در همین اناجیل کنونی وجود دارد که بر خلاف این اعتقاد مسیحیان (که عیسی، پیامبر خاتم است) شهادت میدهد. مثلا وفق انتهای باب ۲۲ انجیل متی، حضرت عیسی(ع) با کاهنان و کاتبان یهود محاجّه کرده است که چرا شما بر خلاف قول خداوند به مردم اینچنین تعلیم میدهید که آن نبی بایست از نسل داوود بیاید؟ آنگاه آن حضرت با استناد به فرازی از مزامیر داوود برای کاهنان یهود استدلال فرمود که ماشیح از نسل داوود(ع) نخواهد آمد و آنها نتوانستند پاسخی به او بدهند. لهذا حضرت عیسی(ع) که از نسل داوود است، به طریق اولی ماشیح نیست. چه اینکه آن حضرت خصوصیات متعدد ماشیح را که در عهد عتیق خصوصا صحیفه اشعیاء آمده دارا نبوده است. مثلا ماشیح یک نبیِ امّی و درسناخوانده از ذریهة ابراهیم(ع) و از نسل ذبیح او است، صاحب شریعت (فقه) است، حکومت تشکیل میدهد و برای استقرار دین خدا جنگ میکند، همسر دارد و فرزندانی که پس از وی جانشینش میشوند و غیره.
پولس کسی بود که کمی پس از حضرت عیسی، وی را همان ماشیح موعود قلمداد کرد و این امر در سفرهای تبلیغی او که در کتاب اعمال رسولان (از مجموعه عهد جدید مسیحیان) آمده، به وضوح پیداست. او اول بار در دمشق این ادعا را مطرح کرد (اعمال رسولان ۹/۲۰) و همچنین در یونان و روم بر این امر صحه گذاشت و مکررا اینچنین بشارت داد. پولس همچنین بر خلاف تعالیم حواریون صدیق حضرت عیسی، وی را به دار آویخته و مصلوب قلمداد میکرد. در حالیکه این دو قول با هم معارضند. یعنی اگر عیسی ماشیح است، لزوما بایست پیروز و مظفر باشد (و نه مصلوب و مقتول)، و اگر مصلوب و به دار آویخته باشد، وفق تورات چنین شخصی ملعون است و او نمیتواند ماشیح باشد. البته پولس در نامه خود به غلاطیان، به این فراز از تورات استناد کرده و عیسی را ملعون خوانده است. لکن استدلال او اینچنین است که عیسی بر دار رفت و ملعون شد . او لعنت ما را به خود گرفت، تا ما که از این پس میخواهیم به شریعت موسی عمل نکنیم ملعون نشویم، چون موسی یهودیانی که به اعمال شریعت عمل نمیکنند را لعنت کرده است. لهذا یکی از سخنان کلیدی ما در خصوص مسیحیت این است که حساب عیسی(ع) را بایست از پولس که بنیانگذار مسحیت کنونی بوده است جدا کنیم و به تعالیم خود حضرت عیسی(ع) بپردازیم.
● بزرگترین دروغها در این جهان
بنابر آنچه مذکور گشت، ۳ دروغ بزرگ در عالم سر منشأ بسیاری از مفسدهها گشته و جنگهای مذهبی و ظلمهای بسیاری را دامن زده است. این سه دروغ عبارتند از: اولا تغییر و تبدیل نام ذبیح از اسماعیل به اسحاق و ثانیا ماشیح (نبی خاتم) دانستن عیسی و ثالثا در مصلوب دانستن آن حضرت. لذا یکی از مباحث مهم ما باید به تبیین این ۳ دروغ اختصاص یابد.
فرمان خداوند به مسلمانان در سورة عنکبوت /۴۶ آن است که ما با اهل کتاب صرفا بایست به روش جدال احسن محاجّه و مباحثه کنیم. یعنی ما با شناختن فرازهای صحیح از تورات و انجیل، مطالب حق را برای پیروان این کتب اثبات و علن کنیم. با این روش میتوان تغییر نام ذبیح از اسماعیل به اسحاق را بر اساس تورات کنونی اثبات کرد. همچنین مصلوب نشدن عیسی و ماشیح نبودن او بر اساس مندرجات انجیل برای مسیحیان حق طلب مبیّن میشود و البته این گفتارها موضوع مقالات مبسوط دیگری است.
اسلام به عنوان یکی از ادیان ابراهیمی بسیاری از مسائل ادیان از جمله مبحث عصمت انبیاء را بهتر از دو دین دیگر حل و تبیین کرده است.
امیر اهوارکی
دورههای مدیریتی دانشگاه تهران
ویزای تضمینی ایتالیا کانادا
فروش انواع ژنراتور دیزلی با ضمانت نامه معتبر
انتخابات ریاست جمهوری سعید جلیلی مسعود پزشکیان انتخابات انتخابات ریاست جمهوری 1403 ایران انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم جلیلی مناظره مناظره انتخاباتی دولت ریاست جمهوری
تهران هواشناسی سلامت اصفهان قتل پلیس وزارت بهداشت قوه قضاییه حوادث خانواده آموزش و پرورش شهرداری تهران
تورم حقوق بازنشستگان خودرو مسکن قیمت طلا قیمت دلار بازار خودرو قیمت خودرو قیمت سکه دولت سیزدهم بازار سرمایه دلار
تلویزیون محرم سینما تئاتر بازیگر سینمای ایران علیرضا قربانی تخت جمشید رسانه ملی کنسرت دفاع مقدس
دانش بنیان ماهواره کنکور ۱۴۰۳
روسیه رژیم صهیونیستی فلسطین ترکیه جو بایدن دونالد ترامپ غزه جنگ غزه آمریکا اسرائیل فرانسه چین
پرسپولیس فوتبال یورو 2024 استقلال سپاهان باشگاه پرسپولیس کریستیانو رونالدو باشگاه استقلال علیرضا بیرانوند جام ملت های اروپا لیگ برتر لیگ برتر ایران
گوگل هوش مصنوعی نمایشگاه الکامپ سامسونگ اینستاگرام اپل عیسی زارع پور ایرانسل چشم فیبرنوری
تب دنگی کاهش وزن برنج خواب قهوه سرطان مغز دیابت مو فشار خون