چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

از این ستون به آن ستون


از این ستون به آن ستون

نگاهی به آثار تولید شده در سال گذشته سینمای ایران و جایزه بزرگ فرهادی

تولید در سینمای ایران به گونه‌ای زمانمند شده است. به این معنا که حجم تولید آثار سینمایی به شیوه‌ای برنامه‌ریزی می‌شود که به جشنواره فیلم فجر برسد، پس یکی از راه‌های بررسی آثار تولید شده در یک‌سال سینمای ایران فاصله‌ برگزاری دو جشنواره است.

در این نوشتار هم به خاطر سهولت در بررسی آثار، ملاک انتخاب، آثار رسیده به جشنواره و به ویژه آثار بخش مسابقه سینمای ایران است، چرا که این آثار شانس بیشتری برای اکران عمومی و داوری مردمی خواهند داشت. پیش از آغاز بیست و هفتمین دوره جشنواره بین‌المللی فیلم فجر از سوی دبیرخانه این جشنواره نام ۲۵ فیلم راه یافته به بخش مسابقه اعلام شد که در این میان فیلم «ملک سلیمان» به کارگردانی شهریار بحرانی به جشنواره نرسید. اما از میان آثار رسیده به بخشی از آن‌ها اشاره کرده و مورد بررسی قرار خواهیم داد.

● «بیست»به کارگردانی عبدالرضا کاهانی

کاهانی پس از ساخت ۵ فیلم بانام‌های «باد به دستان»، «رقص با ماه»، آدم، و آنجا این بار با تهیه کنندگی پوران درخشنده به سراغ موضوع اجتماعی دیگری رفت. از آن‌جای که فیلم‌های قبلی کاهانی شانس اکران عمومی را نداشتند یا به دلایلی این اتفاق رخ نداده بود، این بار سعی کرد به گونه‌ای روایت‌گری کند که حرفش به اکران عمومی برسد.

«بیست» روایتگر زندگی چند شخصیت است که به دلیل همکار بودن به یکدیگر پیوسته و گره خورده ‌است.

آقای سلیمانی که مسوول یا رییس یک رستوران است، به دلایل روحی و خستگی تصمیم می‌گیرد پس از «بیست» روز رستوران را تعطیل کند. کارگران این رستوران که جایی برای زیستن و کار ندارند، در صدد برمی‌آیند آقای سلیمانی را از تصمیمش منصرف کنند. در روزهای پایانی، سلیمانی منصرف می‌شود و همزمان که او به لحاظ روانی استحاله یافته و تغییر می‌کند، مرگش نیز فرا می‌رسد.

کاهانی در فیلم «بیست» تمام شخصیت‌ها را به خوبی می‌بیند و برای آن در قصه جایی خوب در نظر می‌گیرد. حرف‌های همه‌ شخصیت‌ها در این فیلم گفته می‌شود الا پسر آقای سلیمانی که نه چندان شبیه آدم‌های پدر پیدا کرده است و نه پدر مرده!

● زادبوم به کارگردانی ابوالحسن داوودی

«در زادبوم بیش از ساختار، محتوایی برایم مهم بود که فکر می‌کنم در این شرایط سنی و موقعیت حاضر بازگو کردنش از وظایف من است. البته در ساختار هم تجربه متفاوتی را نسبت به کارهای قبلی‌ام داشته‌ام». این را ابوالحسن داوودی در یکی از گفت‌وگوهایش پیرامون فیلم «زادبوم» گفته است. «زادبوم» در واقع راوی دو پدیده‌ مجزای انسانی و جانوری است. دو پدیده‌ای که در درون به وحدتی می‌رسند که در عین کثرت رابطه‌ای معنوی را مصداق هستند. به بیان دیگر یک اتفاق جانوری که در آن لاک‌پشت‌ها پس از این‌که از تخم بیرون می‌آیند و به آب‌ها می‌روند، سی سال بعد به همان‌جا بازگشته و در محل تولد خود تخم‌گذاری می‌کنند. این مساله با رخدادهای انسانی در این فیلم پیوند پیدا کرده و محل پیوند شخصیت زنی است که پژوهشگر زندگی لاک‌پشت‌ها است و در ضمن مادر و همسر نسل دوم یک خانواده. از یک سو «زادبوم» انسان‌های سه نسل را مورد کندوکاو قرار می‌دهد؛ سه نسلی که سرانجام میل به همگرایی و وحدت مکانی دارند و این میل با بازگشت لاک‌پشت‌ها به زادبوم رخ می‌دهد و همزمان می‌شود. «زادبوم» به یک اعتبار بیان ستایشگرانه وطن و خاستگاه‌های انسانی است.

● «وقتی هم خوابیم»به کارگردانی بهرام بیضایی

رگبار، غریبه و مه، کلاغ، چریکه تارا، مرگ یزدگرد، باشو غریبه کوچک، شاید وقتی دیگر، مسافران، سگ‌کشی؛ این آثار و ده‌ها نمایش و نمایشنامه به اضافه نام بهرام بیضایی کافی‌ است تا همه چشم بسته به دنبال فیلم تازه‌ بیضایی پس از هشت سال دوری باشند. اما این بار دو نظر کاملا متفاوت درباره‌ بیضایی بود، نخست این که پس از آثاری چون سلام سینما، سینما سینماست، ستاره می‌شود و... فیلم‌های دیگر، بدون توجه به ارزش هنری یا سینمای آن توقع این بود که بهرام بیضایی از پشت صحنه‌ سینما حرف نزند، چرا که این فیلم و این‌گونه روایت عصبانی از روال حاکم بر سینما (به نوعی سینمای ایران) نمی‌تواند برای کارگردانی چون بیضایی این‌قدر مهم باشد که موضوع و پی‌رنگ یک اثر سینمایی‌اش شود. عده‌ای نخست اعتقاد داشتند جدای از ارزش هنری این فیلم و کدگذاری‌های شخصی و معمول بیضایی در آثارش، این فیلم (در بیان موضوع) در حد و اندازه بهرام بیضایی با دغدغه‌های بزرگش نبود. شاید این گروه دلسوزتر از گروه دوم برای بیضایی بودند. گروه دوم اما گروهی بودند که به نظرشان این اثر حادثه‌ای در سینمایی ایران بود اگر چه پس از ساخته نشدن فیلم «لبه پرتگاه» شبهاتی پیرامون ارتباط این فیلم در موضوع با ساخته نشدن آن «لبه پرتگاه» وجود داشت اما باز گروه دوم ساخته شدن این فیلم را حرکتی تازه و از پیش اندیشیده شده می‌دانستند که می‌تواند بازگو کننده جریانات غالب غیرهنری و سینمایی بر بدنه سینما باشد. بیضایی درباره این فیلم می‌گوید: «وقتی همه خوابیم» فیلمی است که راجع به خودش است و راجع به چیزهایی که درآن است، نه چیزهایی که بیرونش می‌گذرد [روابط آن با فیلم ساخته نشده یا هر پدیده دیگر] ضمن این‌که اگر اسم این چیزی که در فیلم می‌بینید، تعبیر و تفسیر من از سینمای کنونی باشد، باید بگویم این وضعیت سینما قبل از انقلاب هم بود. وقتی داشتم «رگبار» را می‌ساختم، روز اول فیلمبرداری معلوم شد که حتی پول ناهار هم نداریم و من مجبور شدم از پدر و شوهر خواهرم پول قرض کنم».

● «صداها» به کارگردانی فرزاد موتمن

«صداها» فیلمی است درباره عصبیت ناشی از زندگی در محیط‌های بسته و خفه جامعه مدرن. فیلم با تصویر یک قاتل شروع می‌شود و با تصویر یک عروس نگران» تمام این‌ها را فرزاد موتمن درباره ساخت تازه‌ترین فیلمش می‌گوید؛ «صداها» از پایان آ‌غاز می‌شود.روایتی مقطع اما حساب شده و با پیش داشت‌های عمیق ذهنی درباره ارتباط انسان‌ها در دوران مدرن. «صداها» ماجرای یک قتل ناموسی با چند خرده روایت حاشیه‌ای است اما چگونگی بیان تصویری و روایت غیرخطی و غیرمستقیم جذابیت‌هایی را در مشکلی تعلیق گونه ایجاد کرده که مخاطب را درگیر خود می‌کند. موتمن تراژدی را دوست دارد و می‌گوید: «فکر می‌کنم درام در بافت تراژیک غنی‌تراست». او علاقه‌مند به کارهایی است که لحنی تراژیک دارند و تراژیک در نگاه موتمن معنی‌اش تلخی و ناامیدی نیست. فرزاد موتمن درباره چگونگی شکل‌گیری «صداها» می‌گوید: «ایده اولیه از سعید عقیقی بود. او فکر می‌کرد اگر یک صدابردار سینما در حالی که دارد «شوت گان» اش را امتحان می‌کند، سر و صدای یک قتل را بشنود، چه اتفاقی می‌افتد. به این ترتیب ایده «صداها» شکل گرفت و ما فکر کردیم چه طور یک فیلم جنایی بسازیم که در آن ارتباط‌ها فقط از طریق صدا باشد. فکر می‌کنم «صداها» یک جورهایی به «پنجره عقبی» هیچکاک مدیون است».

● «تردید»به کارگردانی واروژ کریم مسیحی

پس از «پرده آخر»، «تردید» دومین ساخته بلند واروژ کریم مسیحی در مقام کارگردان است. کریم مسیحی در دومین ساخته بلندش به ایرانی کردن «هملت» پرداخته است. داستان فیلم از این قرار است که پدر سیاوش روزبهان که نقش او را بهرام رادان ایفا می‌کند، بر اثر حادثه‌ای مرده و عموی او مقدرات ثروت برادر را به دست گرفته است و می‌خواهد با زن برادر هم ازدواج کند. این فیلم خرده روایت‌هایی هم در کنار این روایت کلان دارد اما همه به نوعی در تلاشند قصه اصلی را پیش ببرند و به ثمر برسانند. در این فیلم از عادت‌های بورژواری گرفته تا رفتارهای آدم‌هایی که به این طبقه از جامعه پیوند خورده‌اند، حرف زده می‌شود. «تردید» همان شکی را که در روایت «هملت» وجود دارد روایت می‌کند، اما تمام پدیده‌ها و اتفاقات قصه اعم از دغدغه‌ها، عادت‌ها، رسوم و شخصیت‌های حاشیه‌ای قصه ایرانی‌اند؛ آن هم به معنای خاص کلمه.

● «پستچی سه بار در نمی‌زند»به کارگردانی حسن فتحی

کارگردان مجموعه تلویزیونی مدار صفر درجه، پهلوانان نمی‌میرند، شب دهم و میوه ممنوعه این بار برای ساخت دومین فیلم بلند سینمایی‌اش پس از «ازدواج به سبک ایرانی» که فیلمی کمدی ـ رمانتیک بود به سراغ فیلمی در ژانر معمایی ـ جنایی می‌رود. «پستچی سه بار در نمی‌زند» به قول کارگردان «از یک منظر در واقع داستان سه برش تاریخی ـ اجتماعی از زندگی یک لُمپن بورژوای متمول و به تعبیر امروزی، یک تروریست اقتصادی است و به همین دلیل او دم به دم با جراحی پلاستیک چهره خود را عوض می‌کند. یک سوی قصه روایت تاریخی از زندگی این مرد است و سوی دیگر قصه روایت سه برهه تاریخی از زندگی قربانیان زن و مردی که گرفتار این مفسد اقتصادی شده‌اند». این فیلم مثل دیگر ساخته‌های حسن فتحی در دیالوگ نویی به شدت مسحورکننده است. حسن فتحی ساختمان دستور زبان فارسی در صرف و نحو را به اضافه بافت زبان آرکائیک می‌شناسد و از این روست که وقتی قرار است از زبان مردم کوچه و بازار و لُمپن حرف بزند یک شازده‌ قجری به خوبی از عهده آن برمی‌آید. ساختمانی که قرار است در آن مردی انتقام نامزدش را که از بین رفته از دختر فاعل آن رخداد بگیرد، تبدیل می‌شود به فضایی پر از اتفاقات عجیب و غریب. هر طبقه نماینده‌ای از یک دوره‌ تاریخی است؛ از دوره قاجار و پهلوی تا معاصر.

● «هر شب تنهایی»به کارگردانی رسول صدرعاملی

پس از این که سال گذشته فیلم «شب» را با توجه صدرعاملی به مضمون دیدیم، امسال در بخش خارج از مسابقه شاهد اکران‌«هر شب تنهایی» بودیم. مخاطب شاید در برخورد اول با این اثر آن را روایتی بدون جذابیت دریابد اما اگر از منظری عمیق‌تر و بنیادی‌تر به آن نگریسته شود و موقعیت انسان معاصر در گیر و دار جذابیت‌های آشکار جهان مدرن در نظر گرفته شود، آن‌گاه این اثر به گونه‌ای دیگر دیده خواهد شد. اتفاقا انتخاب شغل خبرنگار برای شخصیت زن این فیلم (لیلا حاتمی) خیلی خوب بوده است، چرا که یک خبرنگار به تمام مطالب روز در حوزه خودش آگاه است و می‌بایست به روز باشد. این آدم با این‌که از خودش جدا شده و دچار رخوت است، با بی‌میلی و بی‌انگیزگی به حیاتش با شیمی درمانی ادامه می‌دهد اما ایمان او را دوباره به جهانی باز می‌گرداند که اگر چه ممکن است دیری نپاید اما در همان زمان اندک به گونه‌ای کاملا شخصی به پیرامونش می‌نگرد و حس زنده بودن دارد.

● «هفت و پنج دقیقه»به کارگردانی محمدمهدی عسگرپور

پس از «قدمگاه» و «اقلیما» محمدمهدی عسگرپور به «هفت و پنج دقیقه» می‌رسد. در خلاصه داستان این فیلم آمده: داستان زندگی سه زن که در آستانه فروپاشی روحی و خودکشی‌اند». عسگرپور معتقد است: «موضوع اصلی فیلم سخت شدن زندگی به واسطه جداشدن از ریشه و هویت است. این بحران‌گاه این‌قدر جدی می‌شود که مهاجران را به سمت خودکشی می‌برد» این فیلم در خارج از ایران اتفاق می‌افتد و به همین دلیل در اغلب جاها بازیگران با زبان فرنگی سخن می‌گویند! عسگرپور در این باره می‌گوید: ماهیت موضوع به گونه‌ای بود که باید از مرزهای ایران بیرون می‌رفتیم و قضیه را کلان‌تر می‌دیدیم.

بحران خودکشی تنها مخصوص مهاجران ایرانی نیست، در فیلم هم نشانی از مهاجران دیگر کشورها هم که در اروپا زندگی می‌کنند، دیده می‌شود».

«هفت و پنج دقیقه» به بیان دیگر شبیه دیگر آثاری از این دست شده که به لحاظ فرهنگی به قول ابن مقفع در کلیله و دمنه به مارماهی مانی نه این تمام، نه آن ». این اثر نه فرانسوی است و نه ایرانی. در هیچ کدام از این دو فرهنگ این رخداد بزرگ و غم‌انگیز را آن‌گونه که همت نمی‌نمایاند؛ رخدادی که انسان فاعل آن می‌بایست از درون تهی شود تا به آن مرحله برسد.

● «چهره به چهره»، به کارگردانی علی ژکان

مادیان، دخترک کنار مرداب، سایه به سایه و عیسی می‌آید آثاری از علی ژکان هستند که از دغدغه‌های او می‌گویند. «چهره به چهره» اما به نوعی دنباله‌ «سایه به سایه» است، شاید به قول کارگردان دو بخش کردن نام فیلم هم ارجاعی باشد به فیلم پیشین او. «چهره به چهره» فیلمی معمایی و پلیسی است از آن دست آثاری که به قول ژکان سابقه‌ خوبی در ایران ندارد و اگر هم چیزی مانده به خاطر تلاش‌های مرحوم ساموئل خاچیکیان بوده که البته فیلم‌هایش بیشتر رنگ و بوی فرنگی داشته است». «چهره به چهره» اگر چه در انواع و ژانرهای سینمایی یک درام معمایی ـ پلیسی است و دلیل نگه داشتن مخاطب بیش و پیش از هر چیز گره‌گشایی معماست اما در این اثر تنهایی یک انسان «مهندس مهران شاهرخی» به گونه‌ای به تصویر کشیده می‌شود که ما درمی‌یابیم او از دو گونه«خیر و شر» تشکیل شده است و متاسفانه به دلیل زندگی در یک جغرافیای متفاوت انسانی نیمه‌ «شر» او بر نیمه‌ «خیر» تفوق یافته و او را انسانی مشکل‌دار به ترسیم درآورده است. «چهره به چهره» تجربه‌ای تازه در سینمای پلیسی ایران که جوان است (به لحاظ تجربه) به شمار می‌رود.

● «سوپراستار»، به کارگردانی تهمینه میلانی

«یک بازیگر معروف سینما که از زندگی تکراری و دیگر عادات ناپسند خود به ستوه آمده، منتظر تغییراتی است. ورود دختری جوان به زندگی او، شرایط ویژه‌ای را رقم می‌زند. «این متن به عنوان خلاصه داستان آمده است. این روزها انگار خلاصه داستان فیلم‌ها را آدم‌هایی می‌نویسند که اصلا فیلم را ندیده‌اند یا اطلاعات اندکی دارند. گاهی مواقع هم انگار این چند سطر را به خاطر این‌که از شر خبرنگاران راحت شوند و قصه فیلم لو نرود می‌گویند تا آدم دلش خوش شود. البته این نکته را از ابتدا می‌خواستم بنویسیم اما یکدفعه اینجا این اتفاق رخ داد. به هر حال؛ سوپراستار داستان سوپراستاری است که می‌تواند در هر رشته‌ای که قابلیت این را دارد که آدم‌هایش را گنده و بزرگ کند، تعمیم یابد.به بیان دیگر این سوپراستار لزوما سینمایی نیست بلکه می‌تواند ورزشی یا... باشد. مهم این است که تو چهره باشی و بتوانی اخلاق خودت را حفظ کنی. میلانی می‌گوید: دخترهای جوان زیادی برای درد دل گاهی به دفتر من می‌آیند و مباحثی را مطرح می‌کنند، پرداختن به این موضوع برایم جالب بود اما تا روزی که در فرودگاه کلن در مدت تأخیر و انتظار هواپیمای تایلند کتابی از هرمان هسه خواندم که در آن داستانی تحت عنوان «آگوستوس» داشت، این قصه و پیش‌زمینه‌های ذهنی‌ام آغازگر فیلمنامه و شکل‌گیری آن بود.

● «زمانی برای دوست داشتن»به کارگردانی ابراهیم فروزش

برای رفتار با کودکان نسخه نمی‌پیچد، نصیحت نمی‌کند، کسی فداکاری بیجا به خرج نمی‌دهد. زمانی برای دوست داشتن فیلمی است با و برای کودکان. آنها در این فیلم برای هم می‌ایستند، فداکاری می‌کنند، دعوا می‌کنند و تمام رفتارهایی را که ما می‌توانیم از آن‌ها سراغ داشته باشیم. این فیلم اینقدر صادق است و این قدر کودکانش صادقند که یکی از بازیگران کودک فیلم زمان تشکر از انتخابش توسط ابراهیم فروزش با لحنی کودکانه می‌گوید تشکر می‌کنم از آقای فروزش کارگردان یک سینما. این فقط از نگاه صادقانه به جان می‌آید. فروزش در این فیلم از «علی شادمان» بازی عجیبی می‌گیرد و او در نقش یک کودک معلول جسمی خیلی خوب حضور پیدا می‌کند. فرزندانمان را برای دیدن «زمانی برای دوست داشتن» ها ببریم تا در کنارش ما بیاموزیم همیشه این ما نیستیم که باید به بچه‌ها یاد بدهیم؛ گاهی این رخداد برعکس می‌تواند باشد.

● «عیار ۱۴»، به کارگردانی پرویز شهبازی

«طلا فروشی یک شهر کوچک چند سال قبل، سارقی را به پلیس تحویل داده است. سارق از زندان آزاد شده و به شهر بازگشته. حالا طلافروش که احساس می‌کند او برای انتقام آمده، می‌خواهد از خود محافظت کند»؛ این خلاصه عیار ۱۴ است.

فیلمی آرام و سفید مانند شهر کوچکی که داستان در آن اتفاق می‌افتد؛ پوشش سفید شهر در کنار نشان دادن آدمی که کمی مایل به سیاه و خاکستری است. مرد طلا فروشی که احساس می‌کنی خودش را در مرکز جهان پیرامونی حس می‌کند. او در ارتباط با دیگران فقط خودش را می‌بیند و خواسته‌هایش را. در طرف دیگر دزدی که حالا از روزهای زندان دلی پر درد برایش مانده و یاد دختری که می‌خواهد او را پیدا و برایش پدری کند. شکل‌گیری روابط علت و معلولی و نشانه‌هایی که علت تعلیق قصه را موجب می‌شوند، به گونه‌ای سازماندهی شده‌اند که مخاطب تا دقایق پایانی فیلم نمی‌داند چه رخدادی در انتظار آدم‌های قصه است. در این فیلم به همه‌ آدم‌ها آن‌گونه که باید فرصت داده می‌شود تا خودشان را به مخاطب عرضه کنند.

● «درباره الی...» به کارگردانی اصغر فرهادی

۱) چند خانواده به شمال می‌روند.

۲) در میان آن‌ها دختری است که مربی مهدکودک فرزند یکی از خانواده‌هاست و هیچ نسبتی با هیچ‌کدام آن‌ها ندارد.

۳) یکی از احتمالات مهم حضور او و شاید شکل‌گیری مسافرت آشنایی او با جوانی است که از فرنگ برگشته.

۴) دختری که فقط «الی» است بدون نام کامل و نام خانوادگی گم می‌شود و تا پایان فیلم حس تعلیق زنده یا مرده بودن او...

«درباره الی» را اگر بخواهیم با «چهارشنبه سوری» - دیگر ساخته اصغر فرهادی- مقایسه کنیم، به عقیده من حرکت چندانی به سمت جلو نداشته است. اگر چه در همین اندازه هم بالاتر از تمام قد سینمای ایران می‌تواند باشد. در «چهارشنبه سوری» ما به قدری دقیق ارتباط ارگانیک نشانه‌ها را داریم که به سردرگمی دچار می‌شویم. برای دانستن این که واقعا شخصیت مرد قصه با زن آرایشگر ارتباط دارد یا نه. وقتی زن وارد ماشین مرد می‌شود (نقش مرد را حمید فرخ‌نژاد و زن را پانته‌آ بهرام بازی می‌کرد) ما با شکستن افق انتظارات مخاطب مواجه می‌شویم. تا آن موقع واقعا این حس پدید آمده بود که همسر (هدیه تهرانی) شکاک است اما در لحظه دیدار این دو همه چیز عوض شد. از آن به بعد هم یکی‌یکی کدها باز شد و مخاطب احساس رمزگشایی می‌کرد. اما در فیلم «درباره‌الی» از آن‌جایی که همه چیز به این سمت بود که «الی» غرق شده دیگر جذابیتی از این جهت برای مخاطب نداشت، فقط می‌ماند چگونگی روایت که واقعا اصغر فرهادی توانست به زیبایی از توانمندی‌هایش در ایجاد حس تعلیق استفاده کند و مخاطب را نگه دارد.

● «بی‌پولی» به کارگردانی حمید‌نعمت‌الله

«بی‌پولی» داستان زن وشوهری است که پس از ازدواج «بی‌پول» می‌شوند. مرد (بهرام رادان) طراح لباس است و پس از درگیری با صاحب شرکت دوخت لباس به خاطر حضور پسر صاحب شرکت از آن‌جا بیرون می‌آید. به این دلیل که شغلی پیدا نمی‌کند، مجبور می‌شود از منابع ذخیره‌ مالی استفاده کند. پس از مدتی آن‌ها هم تمام می‌شوند. خلاصه این قدر این اتفاق ادامه پیدا می‌کند که به فروش لوازم منزل می‌رسد.

او در این مدت به سراغ دوستان قدیمی‌اش می‌رود و روز را با آن‌ها می‌گذراند. «بی‌پولی» اثری مفرح و جذاب است اما مساله‌ای که در سراسر فیلم ذهن من را مشغول کرد این بود که چگونه این قصه شکل گرفته و این جریان به خط فقر رسیدن آدم‌های اصلی‌اش اتفاق افتاده، در صورتی که طبقه‌ای که مرد و زن قصه از آن آمده‌اند هیچ‌گاه افت اینچنینی را به خود نخواهد دید که خب البته قرار هم نیست یک فیلم مو به مو با جهان واقع در ارتباط باشد.

● «شبانه‌روز» کیوان علیمحمدی و امید بنکدار

این فیلم چهار روایت موازی را به تصویر کشیده است. تاج‌السلطنه، سیاوش، فوژان و مرجان. این چهار روایت با چهار موسیقی و چهار رنگ پس‌زمینه‌ متعادل با اثر ساخته شده است.

شبانه‌روز یکی از فیلم‌های متفاوت تولید شده در سال سینمایی ۱۳۷۸ است که می‌تواند دریچه‌های تجربی تازه‌ای را رو به روی سینمای ایران بگشاید.

کارگردانان فیلم می‌گویند: رویکردی که ما در این فیلم داشتیم این بود که انگار داریم چهار فیلم جدا می‌سازیم. حتی به لحاظ برنامه‌ریزی هم هر داستان را مستقل برنامه‌ریزی کردیم.

● «دوزخ، برزخ، بهشت»به کارگردانی بیژن میرباقری

دوزخ، برزخ، بهشت سه اپیزود دارد که هر یک روایت زندگی یک زوج است در موقعیت‌های مختلف. سه قصه مستقل در فیلم روایت می‌شود اما این قصه‌ها به هم می‌خورند و عناصر مشترکی اپیزودها را به هم متصل می‌کند. میرباقری درباره این فیلم می‌گوید: «این فیلم کوششی تازه در زمینه‌ای متفاوت است. من در این فیلم مسیر تازه‌ای را طی کرده‌ام که امیدوارم به نتیجه مطلوبی برسد. فیلم فرم ساده‌ای دارد، نشانه‌هایی از هر قصه در قصه‌های دیگر هم هست که کمک می‌کند تماشاگر با داستان ارتباط برقرار کند.

بازیگران اپیزود اول این فیلم مهتاب کرامتی و علی مصفا هستند که پس از سال‌ها همدیگر را می‌بینند. بازیگران اپیزود دوم، مسعود کرامتی، مسعود رایگان و ژاله شعاری هستند و روایت مردی است که پس از سال‌ها یاد عشق قدیمی‌اش می‌افتد. اپیزود سوم را ‌آتیلا پسیانی و پریوش نظریه بازی می‌کنند. در این اپیزود زنی تصمیم می‌گیرد پس از مرگ شوهرش کار او را ادامه دهد.

● «امشب شب مهتابه»به کارگردانی محمدهادی کریمی

یک خواننده می‌داند که قرار است مدتی بعد از دنیا برود و همین امر باعث شده بود او برای فرزندی که در راه دارد خاطره‌گویی کند. یک دوربین فیلمبرداری همراه اوست که یحیی (خواننده) سعی می‌کند مواردی که می‌خواهد به فرزندش بیاموزد از آن دریچه بیان کند. کارگردان فیلم این اثر را فیلمی متفاوت برای مخاطب عام می‌داند. نام اولیه فیلم «ولوج» به معنای دمیده شدن روح در کالبد جنین نام داشته که به دلیل گره‌گشایی فیلم در شبی مهتابی و نیز فضایی که مانند تصنیف «امشب شب مهتابه» بر فیلم سایه انداخته نام اثر را تغییر داده‌اند.

حسن گوهرپور



همچنین مشاهده کنید