جمعه, ۱۵ تیر, ۱۴۰۳ / 5 July, 2024
مجله ویستا

پیش به سوی نور


پیش به سوی نور

نگاهی به زندگی و شعر ابوالقاسم شابی بزرگ ترین شاعر تونس

هرگاه ملتی عزم زندگی کند/سرنوشت ناگزیر است‏ خواسته او را اجابت کند/و بر شب است که به صبح ‏انجامد/و بر زنجیرها و قیدهاست که درهم شکسته شوند/و هر آن‌که شور و شوق‏ زندگی، او را در بر نمی‏گیرد/در فضای‏ زندگی فنا و محو می‌شود.

این ابیات، بخشی از معروف‌ترین سروده ابوالقاسم شابی (۱۹۳۴ـ ۱۹۰۹) است، شاعر ملی و ضد استعمار تونس که عمرش کوتاه بود، اما شور و شعوری که داشت، عمر شعرش را جاودان کرد، به طوری که حالا وقتی از ادبیات تونس سخن گفته می‌شود، بی‌شک اولین چهره‌ای که توجه را جلب می‌کند ابوالقاسم شابی است و شعر او نه تنها مورد استقبال همزبانانش در جهان عرب قرار گرفته، بلکه بیرون از مرزهای کشورهای عربی نیز خواننده دارد.

شهرت ابوالقاسم شابی به عوامل مختلفی بازمی‌گردد، از آن جمله، دیدگاه او درباره شعر است. از نظر شابی، شعر تنها ساختار و اسلوب و مجموعه‌ای از الفاظ نیست، بلکه شعر، روح است، حرکت و گفت‌وگوی عمیق درونی است، تصاویر زیبا و دلربا است، پاکی و صداقت و ذوق رفیع است و بالاخره شعر، زندگی و تمام هستی است. از این رو سراسر شعر شابی، دارای مفاهیم ژرف و عمیق است و آینه تمام‌نمای زندگی و هستی که از هیچ دقیقه‌ای در آن فروگذاری نشده است.

● رمانتیسم

برخی منتقدان ادبی، ابوالقاسم شابی را از پیروان مکتب رمانتیسم می‌دانند، رمانتیسمی که مهد آن در اروپاست، اما رمانتیسم در اشعار این شاعر بزرگ عرب، صبغه دیگری یافته است، به گونه‌ای که شابی را می‌توان شاعری رمانتیک از نوع خود دانست. به عبارت دیگر، شابی شاعری فراتر از یک مکتب است و رمانتیسم شابی ویژه اوست و به خوبی توانسته است رمانتیسمی از گونه خاص خود بنا نهد.

با ظهور مدرسه «الدیوان» و گرایش ادبای مهجر نسبت به مکتب رمانتیسم، بستر رشد و نمو آن در جهان عرب گسترده‌تر شد تا جایی که ادبیات و هنر تونس را تحت‌الشعاع خود قرار داد. از پیشگامان این مکتب در تونس ابوالقاسم شابی است. او با مطالعه کتاب‌های رمانتیکی و تاثیرپذیری از ادبای مهجر به مکتب رمانتیسم گرایش پیدا کرد و در آثار منظوم و منثور خود علیه ادبیات کلاسیک که حالتی خشک و صرفا تقلیدی داشت، شورید و به ترویج مفاهیم رمانتیکی که با روحیه تجددگرایانه‌اش سنخیت داشت، همت گماشت. خلق تحولات جدید در شعر او تنها منحصر به صورت‌های شعری یا شکل قصیده نیست، بلکه به نوع تعبیر و تحول در معانی هم مرتبط است.

برخی نیز معتقدند که شابی از نظر افکار و مضامین شعری به نحو چشمگیری تحت تاثیر آرا و اندیشه‌های گوته، شاعر آلمانی قرار داشت.

تمامی شاعران رمانتیک، اصلی‌ترین و غنی‌ترین الهام‌های خود را از طبیعت گرفته‌اند. البته این همه‌چیز آنها نیست، ولی آنها بدون آن هیچ نیستند، زیرا از خلال آن به لحظاتی ناب و والا دست یافتند و از دیدن و نظر به بینش و بصیرت رسیدند و آن چنان که خود به آن معتقد بودند، به اسرار هستی دست یافتند. شابی نیز از این میان مستثنی نبود، او نیز با طبیعت الفتی خاص داشت. (جنبش ادبی که علیه زبان و شیوه‌های قدیم شعر در جهان عرب شکل گرفت)

● اراده انسان

شابی منادی اختیار و اراده انسان است. او که در عصر استعمار می‌زیست، در موضوع آزادی‌خواهی ابتدا به بیداری مردم توجه داشت و در نظر او ملت از خواب خود بیدار نمی‌شود مگر زمانی که عزم و اراده زندگی در وجودش بیدار شود. شابی از سکوت عالمان دینی در برابر استعمار انتقاد می‌کرد و خود را به مانند یک پیشوای اجتماعی موظف می‌دانست که با زبان شعر مردم را به پیش فرا خواند و ملت را سازنده سرنوشت خویش معرفی کند و اندیشه‌های قضا و قدری را از مغز آنان بیرون کشد.

وی شاعری متعهد بود، از این رو مسأله قضا و قدر و جبر و اختیار در باور او جایگاهی حقیقی داشت. به زعم شابی، انسان در دنیای ما نه آزاد مطلق است، نه گرفتار و مجبور محض، بلکه چیزی است میان این دو.

اراده از مهم‌ترین مضامین به کار رفته در قصاید و اشعار ابوالقاسم شابی است که از حیث تقسیم‌بندی در وطنیات یا شعر ملی یا شعر سیاسی ـ اجتماعی او می‌گنجد. این شاعر ایمان دارد که زندگی و حیات، اصل است و انسان برای کمال زندگی می‌کند. وی معتقد است همان گونه که در قرآن آمده: خداوند سرنوشت هیچ ملتی را تغییر نخواهد داد مگر آن‌که در وجود خود تغییر ایجاد کند.‌

اراده‏ای که ابوالقاسم شابی از آن به آزادی تعبیر می‏کند، همان چیزی است که وجود انسان را توجیه می‏کند، تمایل به خلود و جاودانگی را در او زنده می‏سازد و به وی‏ تحمل و شکیبایی می‏بخشد. جالب آن است که بدانیم عصر شابی، عصر حاکمیت افکار منحرف و اشتباهی ‏بود که رنگی از تقدس داشت. بسیاری از علمای دینی که مسوولیت ‏سنگین هدایت ‏اجتماع را داشتند تن به سکوت و خفقانی ‏مرگ‏آور سپرده، در سکر عوالم انزوای ‏خویش غوطه‏ور بودند و برخی هم پا را از این فراتر نهاده، در دامن استعمار سقوط کرده بودند و با آن هم‌کاسه شده، منادی ‏صبر سیاه، سازش و تسلیم به قضا بودند. تا جایی که شابی قصیده‏ای بسیار تلخ، نیشدار، سرزنش‌کننده و در عین حال ‏دلسوزانه را با قلبی بی‏شائبه که حاوی‏ پیام‌های بزرگی است،‏ با این مطلع‏ می‏سراید:

اهل علم در خوابی عمیق غوطه‏ورهستند و آنچه را که جهان پیرامونشان، برای آنها بازگو می‏کند، نمی‏شنوند

ای حامیان دین، شما سکوت پیشه‏کرده‏اید، سکوتی زشت و ناخوشایند

خفته‏اید و چشمانتان را مستی و سکرخواب پر کرده است، در حالی که سیل‏ توفنده سیاهی در راه است

شما سکوت کرده‏اید و چشم به ‏تاریکی و ظلمتی دوخته‏اید که درلایه‏های آن، نشانه‏های کفر آشوبزده و گستاخ نهفته است

در پایان همین قصیده است که شاعر با دل‌آزردگی می‏گوید:

خداوند آن قومی‏ را لعنت کند که به تیرهای ستمگران و ظالمانی که به سویش نشانه رفته‏اند، اهمیتی نمی‏دهد

از آنجا که جامعه دینی در زمان شاعر، یک جامعه مرده و پر از خرافات و تقلیدهای کورکورانه بود و عده‏ای عالم ‏ناآگاه و یا خیانت‌پیشه و منافق که منادی ‏تسلیم، خفت، ذلت و صبر سیاه و خواستار تحمل رنج‌ها و مشقات به‏ وسیله مردم برای دریافت اجر اخروی‏ بودند و همگام با استعمار بیرحم بیگانه، بر لوح سرنوشت مردمان رقمی دیگر طرح‏ می‏زدند، افرادی چون شابی مجبور شدند با ترسیم این جنبه زشت از حیات‏ ملت‏ خود، عمق فاجعه را بنمایانند.

اراده مورد نظر شابی، اراده عرفی ‏است و اراده عرفی در چارچوب اراده ‏تفویض شده از جانب خداوند به انسان ‏می‏گنجد و در شوونی چون مرگ، حیات، تولد، تغییر نوامیس و قوانین طبیعی درحالت عادی، دخالت ندارد. پس وقتی که ‏شابی از اراده انسانی دفاع می‏کند و با حرارت و ایمان از شدت نفوذ و قدرت ‏عملی آن سخن می‏گوید به اموری خارج‏ از نیمه جبری زندگی نظر دارد، زیرا انسان ‏به طور نسبی مختار یا مجبور است و درهیچ‏ یک از این موارد حق تصرف مطلق‏ ندارد.او به قضا و قدر به عنوان‏ ناموس خلقت اعتراف می‏کند و حقیقت‏ این است که چنان قضا و قدری در طول‏ اراده خالق هستی است و اراده انسان ‏متصل به آن است. اگر انسانی اراده‏اش بر خیر باشد و عزم کند، خداوند نیز «یهدی ‏من یشاء» است و او را در جهت ‏خیر و صلاح هدایت می‏کند و اگر عزم بر کاهلی ‏و سستی و ضعف کند، بر اساس قانون ‏هستی بدان سو سوق داده می‏شود. آنچه ‏ملت او در آن زمان برگزید، این راه بود. قدرت جابرانه چنین سرنوشتی تا زمانی ‏است که انسان در برابرش ضعیف و منفعل باشد، ولی اگر انسان عزم زندگی در سر داشت، قدرت سرنوشت و قضا و قدر را به خود منتقل می‏کند. شابی می‏گوید:

«بگذاریم سرنوشت کار خود را انجام ‏دهد. ما نیز باید کار خویش را بکنیم. اگرقلب ما انباشته از نور باشد، دیگر چه ‏ترسی از تاریکی و سیاهی‌هاست، ما اقیانوسی وسیع با ساحل‌هایی دور خواهیم ‏شد که سلطه باران‌ها و طوفان‌ها، تنها بررونق و حیات و مواج بودن آن خواهد افزود.»

● عشق

عشق از موضوعاتی است که فکر شابی را به خود مشغول کرده. او از نگرش سنتی به عشق انتقاد می‌کند و معتقد است که این نگرش، نگرشی مادی و جسمی بوده و به جنبه‌های روحانی و معنوی عشق و زن توجهی نشده است. شابی عشق را از غم، اندوه، وجود، زندگی و عزت خود می‌داند. مهم‌ترین ثمره زندگی ادبی شابی شعر اوست که در نوجوانی و با سرودن قصیده «الحب» آغاز شد.

همچنین شابی که شاعر انقلابی و دردمند است، تنهاترین تنهایی‌هایش، غم واندوه اوست و قلبش آکنده از عشق و محبت است. آنچه در وجود او موج می‌زند دوستی او به مردم است. او بیشتر از آن‌که نگران سرنوشت و آینده خویش باشد، قلبش برای آینده ملت و مردمش می‌تپد. او می‌خواهد که بر ستمگران بشورد و قلم تنها سلاحی است که در دست دارد. بنابراین خواسته‌های درونی خویش را با زبان شعر بیان می‌دارد.

جدای از این حس میهن‌پرستی و وطن‌دوستی، شابی تعاریف بسیار لطیفی از عشق در دیوان خود بر جای گذاشته است. او سایه عشق را بر سر همه مظاهر هستی مشاهده می‌کند و هرگاه که به درخشش سپیده‌دم چشم می‌دوزد یا آن‌گاه که به آوای دلنشین پرنده‌ای خوش‌الحان گوش می‌دهد یا زمانی که عطر سرمست‌کننده گل‌ها را حس می‌کند، عشق را در درونِ همه آنها جاری و ساری می‌یابد:

هرگاه سپیده سرمی‌زند، نور عشق در آن وجود دارد

هرگاه پرنده‌ای آواز بخواند، پژواک صدایش در آن است

او عشق را دارای قدرتی خارق‌العاده می‌داند که از آسمان فرود آمده و آن را ودیعه‌ای الهی معرفی می‌کند که جادویی خارق‌العاده و بی‌مانند دارد. در نگاه شابی، عشق می‌تواند دارای تاثیرات مختلفی باشد و جلوه‌های آن در افراد مختلف، به صورت متناقض ظهور کند، به طوری‌که در شعر او عشق گاه مایه بدبختی و بیماری و رنج تلقی می‌شود و گاه مایه عزت و سربلندی:

ای عشق، تو راز بلای من و غم‌ها و ترس و سختی منی

و راز ضعف من و اشک‌ها و بیماری و سوزش عشق و بدبختی منی

ای عشق، تو راز وجود من و زندگی من و سربلندی و عزت نَفسِ منی.

عشق از نظر شابی، به انسان نیرویی می‌دهد که او را به تحمل انواع سختی‌ها و غصه‌ها قادر می‌سازد و به انسان این توانایی را می‌دهد که با غم و غصه‌های عالم مبارزه کند و اگر این عشق وجود نداشت، معلوم نبود که آیا انسان می‌توانست در برابر این همه درد و رنج دوام بیاورد یا نه:

ای عشق، من به وسیله تو بود که غم و اندوه را نوشیدم

عشق نهر شرابی است که هرکس از آن بچشد، در دوزخ فرو می‌رود و از سوختن هراسی ندارد، و این‌گونه است که شاعر عشق را نهایت آرزوهای زندگی می‌نامد و چنین می‌سراید:

عشق نهایت آرزوهای زندگی است

پس وقتی که بمیرم از هیچ چیز خوف و هراسی ندارم

● زندگی

در دنیای ادبیات، شعرایی که میان شعر و زندگی، پیوند و ارتباط برقرار کرده‌اند و شعر را آینه زندگی قرار داده‌اند، بسیارند، اما از این نظر، هیچ یک بر شابی برتری نمی‌یابند، زیرا او در مدت کوتاه عمر خویش توانست بر پایه پیوندی پراحساس با طبیعت و الهام از آن، نغمه‌های دلنشینی را از زندگی بر تارهای شعرش تصنیف کند و تصاویری بدیع و یکتا از تمامی زوایای مختلف زندگی در دنیای ادبیات، خلق نماید، تصاویری که زندگی ایده‌آل را در بازگشت به بساطت و سادگی زندگی طبیعی و روستایی ترسیم می‌کند و نغمه‌هایی که صدای این شاعر زندگی را از تمامی لحظات زندگی، از لحظه‌های غم و اندوه و یاس تا لحظه‌های ناب امید و شوق به زندگی، به گوش می‌رساند. آری در تاریخ شعر عربی، هرگز جوانی را نمی‌یابیم که این چنین صادقانه از زندگی تعبیر کند.

● مرگ

از مهم‌ترین مسائلی که فکر بشر را از دیرباز به خود معطوف کرده، مساله مرگ است که مکاتب فلسفی، ادبی و هنری معاصر نیز از آن غافل نبوده‌اند و تلاش کرده‌اند از زاویه دید خود بدان بپردازند و راز آن را بگشایند.در ادبیات معاصر عرب نیز ابوالقاسم شابی، از جمله کسانی است که در دیوان کم حجم خود بارها به این مساله پرداخته و به تاثیر از انگیزه‌های مختلفی چون گرایش ادبی، بیماری قلبی، مرگ عزیزان و اعتقادات دینی، اشعاری پیرامون مرگ سروده است.

بیشترین بی‏تابی و طغیان‌های ‏روحی شابی، زمانی است که وی انسان را در مواجهه با مرگ می‏بیند. شابی نیز در مواجهه با مرگ، خروش‏ معترضانه نوع انسان را داشت، به خصوص‏ که او با تمام وجود، سایه هولناک و مهیب ‏مرگ را همواره بر خویشتن حس می‏کرد و در طول ابتلا به بیماری قلبی، بارها در برابر مرگ، خیره، چشم در چشمان سرخ‏ او دوخت و در جهنم سوزانی که دردهای‏ جانکاه برایش ساخته بودند، بارها لهیب‏سوزان آن را با جان لمس کرد.

● آثار ابوالقاسم شابی

ابوالقاسم شابی با آن‌که عمر کوتاهی داشت، آثار شعری و نثری زیادی بر جای گذاشته است.

بسیاری از مقالات و اشعار شابی در مجلاتی مثل «آپولو»، «الفکر» و هفته‌نامه‌ها و ماهنامه‌های جهان عرب بویژه مصر منتشر می‌شد.

شابی همچنین کتاب‌های مختلفی را به چاپ رساند که از مهم‌ترین آنها می‌توان به مجموعه «اغانی الحیاه» و تحقیقی با عنوان «الخیال الشعری عند العرب» اشاره کرد.

او همچنین نامه‌های خود را با عنوان «رسائل» وهمچنین یادداشت‌های روزانه‌ خود را با نام «یومیات» منتشر کرد. او همچنین در زمانه استعمار می‌زیسته است و به همین دلیل در آثار او به وفور مضمون مبارزه به چشم می‌خورد.

امیرحسین بلاغت