پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

ابلیس و فرزندان آدم


ابلیس و فرزندان آدم

کار دشمنی ابلیس با آدم در اینجا ختم نشد و ابلیس تصمیم گرفت که فرزندان آدم و ذریه او را نیز با وسوسه های خود گمراه سازد

● مقدمه

در داستان خلقت آدم وقتی خداوند به فرشتگان امر کرد که بر آدم سجده کنند همه آنها به این دستور الهی عمل کردند و در مقابل آدم سجده به جای آوردند ولی در میان آنها موجودی به نام «ابلیس»از دستور خدا سرباز زد و به آدم سجده نکرد ابلیس یا همان شیطان به خاطر این معصیت از درگاه الهی رانده شد و از مقامات معنوی که به علت عبادتهای ممتد کسب کرده بود، محروم گردید و به لعنت خدا گرفتار شد و به همین جهت ابلیس به دشمنی با آدم پرداخت و او را وسوسه کرد تا از درختی که از خوردن میوه آن منع شده بود بخورد. آدم با خوردن آن از بهشت به زمین فرود آمد و زندانی خاک شد و زیربار مسئولیت و تکلیف رفت و بدینسان شیطان در مقابل ضربه ای که از آدم خورده بود، ضربه ای بر او زد و باعث بیرون شدن او از بهشت شد.

کار دشمنی ابلیس با آدم در اینجا ختم نشد و ابلیس تصمیم گرفت که فرزندان آدم و ذریه او را نیز با وسوسه های خود گمراه سازد.

آنچه گفته شد خلاصه ای از مطالبی است که در آیات متعددی از قرآن مجید درباره داستان حضرت آدم و ابلیس آمده است و به زودی متن بعضی از آن آیات را خواهیم آورد.

این نوشتار در دو فصل تنظیم شده است.در فصل اول به بحث شیطان شناسی پرداخته شده که عناوین مطرح دراین بحث از این قرارند:

۱) ابلیس کیست و شیطان کدام است؟

۲) آیا ابلیس از ملائکه بود یا از جن؟

۳) چرا خداوند به شیطان اجازه وسوسه داد؟

۴) خطور افکار شیطانی و رحمانی در ذهن انسان

۵) شیطان و اهریمن

۶) مشخصات شیطان در قرآن

و در فصل دوم به نیرنگهای شیطان و راههای مقابله با این نیرنگها پرداخته شده است. امید واریم این نوشتار به ما کمک کند تا با دشمن قسم خورده خود بهتر آشنا شویم واز حیله ها ونیرنگهای ماهرانه و شگردهای مکارانه او آگاهی کامل پیدا کنیم تا بهتر برای مقابله ومبارزه با او مجهز شویم.

● فصل اول:شیطان شناسی

۱) ابلیس کیست و شیطان کدام است؟

«ابلیس»نام خاص همان موجودی است که در داستان خلقت آدم بر او سجد نکرد و با وسوسه های خود او را از بهشت بیرون نمود. ولی «شیطان»یک واژه عمومی است که به معنای موجود شرور و موذی و وسوسه گر است که فرد بارز آن همان ابلیس است ولی افراد دیگری هم دارد و همانگونه که خواهند آمد، ابلیس دارای ذریه و اعوان و انصار است که به همه آنها شیطان یا شیاطین گفته می شود و همچنین از افراد انسان نیز به کسانی که شرور و موذی باشند شیطان گفته می شود.

بنابراین ابلیس اسم عَلَم و شیطان اسم جنس است و ابلیس جز به آن موجود معین که به آدم سجده نکرد به کس دیگری اطلاق نمی شود و این واژه یک واژه غیر عربی است و پیدا کردن اشتقاق عربی بر آن بگونه ای که در بعضی کتب تفسیری و لغوی آمده است، درست نیست هر چند که در عربی، هموزن آن وجود دارد مانند: ازمیل،

اصلیت، اعریض و غیر آنها اما «شیطان» یک واژه عربی است بر وزن فیعال و از ماده «شطن»مشتق است که به معنای دور شدن است و به هر عصیانگر متمرد از انس و جن و حیوانات «شیطان»گفته می شود و «شاطن»به معنای خبیث است و به ابلیس و ذریه و اعوان او به مناسبت همان تمرد و عصیانگری و خباثت و وسوسه گری، شیطان اطلاق می شود و به طوری که گفتیم از افراد بشر هم ممکن است کسی شیطان باشد همانگونه که در آیات زیر آمده است:

و اذاخلوا الی شیاطینهم قالوا انا معکم (بقره /۱۴)

و منافقان چون با شیاطین خود خلوت می کنند، می گویند ما با شما هستیم.

و کذلک جعلنا لکل نبی عدوا شیاطین الانس والجن (انعام /۱۱۲)

و همچنین برای هر پیامبری دشمنی قرار دادیم از شیطانهای انس و جن.

حتی در بعضی از روایات به موجودات ریز و کوچکی که در قسمت شکسته ظرف می نشیند، «شیطان» اطلاق شده که شاید منظور همان میکروبها باشد.

۲) آیا ابلیس از ملائکه بود یا از جن؟

در میان مفسران و علماء اسلامی در این باره اختلاف نظر وجود دارد. بعضی از آنها گفته اند که ابلیس از ملائکه بود و به خاطر معصیتی که مرتکب شد از مقام خود خلع گردید و رانده درگاه الهی گردید.

از جمله کسانی که این قول را انتخاب کرده اند می توان از شیخ طوسی نام برد که در تفسیر خود ضمن اینکه این قول را از ابن عباس و ابن مسعود و ابن مسیب و قتاده و ابن جریح و طبری نقل می کند، خود نیز به آن تمایل دارد و آن را به ظاهر تفاسیر شیعه نسبت می دهد و اضافه می کند که روایتی هم در این زمینه از امام صادق (ع) وارد شده است

در مقابلِ این قول عقیده کسانی است که ابلیس را از زمره ملائکه نمی دانند و او را از جن معرفی می کنند. از جمله آنها شیخ مفید است که می گوید: اخبار متواتری از ائمه هدی در این باره وارد شده و آن قول، مذهب همه امامیه و بسیاری از معتزله و اصحاب حدیث می باشد. اکنون ما دلائل هر دو طرف را ذکر می کنیم و در پایان نظر خود را خواهیم گفت:

کسانی که ابلیس را ازجمله ملائکه می دانند، چنددلیل ازقرآن می آورندبه این شرح:

الف) خداوند در آیات متعددی در قرآن ابلیس را از ملائکه استثناء می کند و می فرماید:

و اذ قلنا للملائکهٔ اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابلیس (بقره /۳۴)

هنگامی که به ملائکه گفتیم به آدم سجده کنید پس سجده کردند مگر ابلیس.

و این استثناء دلیل است که ابلیس هم جزء ملائکه بود منتهی سرپیچی کرد.

ب) اگر ابلیس از ملائکه نبود این دستور خدا که خطاب ملائکه فرمود: به آدم سجده کنید، شامل ابلیس نمی شد زیرا خداوند از ملائکه خواسته بود که سجده کنند. و ابلیس می توانست بگوید: من که از ملائکه نبودم پس دستور تو شامل من نمی شد در حالی که ابلیس چنین عذری نیاورد و حتی در آیه ای از قرآن، مأمور به سجده بودن شخص ابلیس با همین آمده است، آنجا که خطاب به ابلیس می فرماید:

ما منعک الا تسجد اذامرتک (اعراف /۱۲)

تو را چه مانع شد که سجده نکنی وقتی تو را امر کردم.

و اما کسانی که ابلیس را از ملائکه نمی دانند و معتقدند که ابلیس از جن بود، آنها هم دلائلی از قرآن دارند به این شرح:

الف) خداوند در قرآن صریحاً ابلیس را از جن معرفی کرده:

فسجدوا الا ابلیس کان من الجن (کهف/۵۰)

پس همه سجده کردند مگر ابلیس که از جن بود.

ب) ملائکه همگی معصوم بودند و امکان نداشت خدا را نافرمانی کنند به طوریکه در این آیه آمده:

لایعصون الله ما امرهم و یفعلون مایؤمرون (تحریم/ ۶)

آنها (فرشتگان) در چیزی که خدا به آنها امر کند او را نافرمانی نمی کنند و آنچه که به آن امر شده اند انجام می دهند.

اینکه ابلیس خدا را نافرمانی کرد معلوم می شود که از ملائکه نبود زیرا در فطرت ملائکه امکان معصیت خدا وجود ندارد همانگونه که در آیه بالا آمده است.

ج) طبق آیات قرآن، ابلیس ذریه و نسل دارد و زاد و ولد می کند این مطلب در سوره کهف آیه ۵۰ آمده است ولی ملائکه ذریه ندارند بنابراین ابلیس از ملائکه نیست.

د) ملائکه طبق روایات از نور آفریده شده اند در صورتی که ابلیس از آتش آفریده شده همانگونه که در سوره اعراف آیه ۱۲ و سوره جن آیه ۷۶ آمده است و می دانیم که جن هم از آتش آفریده شده همانگونه که در سوره حجر آیه ۲۷ و در سوره رحمن آیه ۱۵ آمده است.

این بود عمده ترین ادله طرفین که در کتب تفسیر نقل شده است.

ما تصور می کنیم با تصریح قرآن به اینکه ابلیس از جن بود (سوره کهف آیه ۵۰) دیگر جای گفتگو باقی نمی ماند و اینکه بیاییم و این آیه را تأویل کنیم و بگوییم که ابلیس از فرشتگان بود ولی بعد جن شد و یا بگوییم که ابلیس از طائفه ای از ملائکه بود که آنها خازن جنت بودند و لذا به آنها جن گفته می شد و امثال این تأویلات ناروا و بدور از فهم عرفی، براستی که راه خطا رفته ایم و از نص قرآن به دور افتاده ایم.

بنابراین با قاطعیت می گوییم که ابلیس از جن بود نه از ملک و اما اینکه چگونه خطاب خداوند به ملائکه که آدم را سجده کنند شامل ابلیس هم شد علتش این بود که ابلیس با اینکه از جن بود، طبق روایات با ملائکه همراهی داشت و این به علت کثرت عبادت او بود و یا به هر دلیل دیگری که ما نمی دانیم، بگونه ای که ملائکه ابلیس را از خود می پنداشتند و لذا امر الهی شامل او هم شد و طبعاً استثناء او از ملائکه هم به جهت همین همراهی او با ملائکه بود. یا بگوییم که این استثناء منقطع بود و در قرآن نظائر متعددی دارد.

و اما روایتی که شیخ طوسی به امام صادق(ع) نسبت داده ولی متن آن را نیاورده، ما در کتب تفاسیر روائی نیافتیم و در مقابل، احادیثی یافتیم که در آنها تصریح شده که ابلیس از جن بود. از باب نمونه به حدیث زیر توجه کنید:

عن جمیل بن دراج عن ابی عبدالله (ع) قال: سألته عن ابلیس اکان من الملائکهٔ او کان یلی شیئا من امرالسماء ؟ فقال: لم یکن من الملائکه و لم یکن یلی شیئا من امر السماء و کان من الجن و کان مع الملائکهٔ و کانت الملائکهٔ تری انه منها...

جمیل بن دراج می گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: آیا ابلیس از ملائکه و یا متولی امری از آسمان بود؟ فرمود: ابلیس از ملائکه نبود و متولی چیزی از امر آسمان نبود و او از جن بود و با ملائکه همراهی داشت و ملائکه تصور می کردند که او از آنهاست...

۳) چرا خداوند به شیطان اجازه وسوسه داد؟

به طوری که از آیات قرآنی استفاده می شود پس از رانده شدن شیطان از درگاه الهی شیطان از خداوند مهلت خواست و خدا تا وقت معینی به او مهلت داد و شیطان پس از گرفت مهلت اظهار داشت که فرزندان آدم را وسوسه خواهد کرد و آنها را وادار به انجام کارهای بد خواهد نمود. به این آیات توجه کنید:

قال رب فانظرنی الی یوم یبعثون قال فانک من المنظرین الی یوم الوقت المعلوم قال رب بما اغویتنی لأزینن لهم فی الارض و لأغوینهم اجمعین الاّ عبادک منهم المخلصین (حجر / ۴۰ - ۳۶)

(شیطان) گفت: پروردگارا تا روزی که مبعوث می شوند به من مهلت بده خداوند گفت: تو از مهلت داده شده گانی تا روز وقت معین. شیطان گفت: پروردگارا به سبب اینکه تو مرا گمراه نمودی، (اعمال فرزندان آدم را) برای آنها زینت خواهم داد و همگی آنها را گمراه خواهم ساخت مگر بندگان خالص تو را.

و نظیر همین مطلب است آیه ۱۱۹ از سوره نساء و حتی در جایی خداوند خود به شیطان اجازه اغوا و وسوسه گری فرزندان آدم را می دهد و در پاسخ شیطان که از گمراه ساختن فرزندان آدم خبر می دهد، می فرماید:

و استفزز من استطعت منهم بصوتک و اجلب علیهم بخیلک و رجلک و شارکهم فی الاموال و الاولاد و عدهم و ما یعدهم الشیطان الاّ غروراً (اسراء/۶۴)

هر کس را از فرزندان آدم می توانی با صدای خود بلغزان وبا سواره و پیاده خود بر آنان حمله کن و با آنها در اموال و اولاد شرکت کن و به آنها وعده بده و شیطان جز فریب نویدشان نمی دهد.

اکنون باید دید که چرا خداوند به شیطان اجازه داد که فرزندان آدم را وسوسه کند و زمینه گمراهی آنها را فراهم سازد؟

در پاسخ می گوییم: خداوند انسان را آفرید وبه او اختیار و آزادی انتخاب داد به طوری که انسان در انتخاب خیر و شر آزاد است او می تواند راه انبیاء را در پیش گیرد و به سعادت ابدی برسد و می تواند از خدا و پیامبر فاصله بگیرد و به گناه و معصیت و شرّ روی آورد.

در این میان خداوند با ارسال پیامبران و کتب آسمانی، انسان را به سوی خیر دعوت کرد لازم بود نیرویی هم باشد که انسان را به سوی شر و بدیها دعوت کند تا آزادی انسان در اختیار و انتخاب از بین نرود و او بر سرد و راهی قرار بگیرد آنگاه با انتخاب راه درست، کمال خود را به ثبوت برساند.

بنابراین، وسوسه های شیطان برای افراد باایمان نه تنها زیانبخش نیست بلکه باعث تکامل بیشتر آنهاست و انتخاب راه خدا با وجود وسوسه های شیطان، بسیار ارزشمند است و افراد با ایمان با مبارزه با وسوسه های شیطان به مراتب بالایی از کمال می رسند.

اساساً وجود دشمن، انسان را آماده تر و قویتر می سازد و او را وادار می کند که از تمام امکانات خود استفاده کند و در عزم و اراده خود ثابت قدم باشد.

ضمناً توجه کنیم که وسوسه شیطان در حد الزام و اجبار نیست و شیطان هرگز نمی تواند و اجازه ندارد که انسان را به ارتکاب گناه و معصیت مجبور کند. کار او تنها وسوسه است و شخص با ایمان وقتی چند بار با آن مبارزه کرد دیگر مخالفت با آن کار دشواری نخواهد بود و لذا در روایتی آمده است که شیطان در مقابل پیامبر اسلام تسلیم شده بود. یعنی آن حضرت آنقدر با شیطان مخالفت کرده بود که دیگر شیطان از وسوسه کردن او دست کشیده بود و در قرآن کریم آمده است که شیطان بر مؤمنان تسلط ندارد:

انه لیس له سلطان علی الذین آمنوا و علی ربهم یتوکلون انما سلطنه علی الذین یتولونه(نحل /۹۹ - ۱۰۰)

همانا شیطان را بر کسانی که ایمان آورده اند و بر پروردگارشان توکل کردند، تسلطی نیست. تسلط او تنها بر کسانی است که ولایت او را پذیرفته اند.

همچنین در جای دیگر از زبان شیطان نقل می کند که در روز قیامت در پاسخ کسانی که شیطان را مسؤل گمراهی خود می شمارند، خواهد گفت:

و ما کان لی علیکم من سلطان الا ان دعوتکم فاستجبتم لی فلا تلو مونی و لو موا انفسکم (ابراهیم / ۲۲)

مرا بر شما تسلطی نبود جز اینکه شما را دعوت کردم و شما مرا اجابت نمودید پس مرا مذمت نکنید بلکه خود را مذمت کنید.

خلاصه اینکه وسوسه شیطان الزام آور نیست و همین وسوسه گری هم موجب پیشرفت و تکامل مؤمنان است.

۴) خطور افکار شیطانی و رحمانی در ذهن انسان

یکی از بحثهایی که در علم کلام مطرح است این است که گاهی به ذهن انسان القائاتی می شود و مطالبی خطور می کند که بعضی وقتها خوب است و انسان را دعوت به نیکیها و اعمال صالح می کند و بعضی وقتها انسان را به ارتکاب معصیتی می خواند. در اصطلاح کلامی به این القائات «خاطر» گفته می شود و در آنجا بحث می کنند که آیا این دو خاطر از کجاست؟

بسیاری از متکلمان گفته اند: آن خاطری که به طاعت خدا دعوت می کند، از جانب خداست و آن خاطری که به معصیت دعوت می کند، از جانب شیطان است.

و در بیان ماهیت آن گفته شده که خاطر همان حروف و اصوات خفیه است و فلاسفه گفته اند که آن تصور حروف و اصوات است مانند صورتهایی که در آینه نقش می بندد.

در روایات نیز به این دو خاطر اشاره شده است:

قال رسول الله (ص): للشیطان لمهٔ بابن آدم و للملک لمهٔ فاما لمهٔ الشیطان فایعاد بالشر و تکذیب بالحق و اما لمهٔ الملک فایعاد بالخیر و تصدیق بالحق

پیامبر فرمود: برای شیطان تماسی با فرزند آدم است وبرای فرشته نیزتماسی با اوست. تماس شیطان وعده دادن به شر و تکذیب حق است و تماس فرشته وعده

دادن به خیر و تصدیق حق است.

عن ابی عبدالله (ع) قال: ما من قلب الاّوله أذنان علی احدهما ملک مرشد و علی الاخری شیطان مفتنّ هذا یأمره و هذا یزجره الشیطان یامره بالمعاصی و الملک یزجره عنها

امام صادق (ع) فرمود: قلبی نیست مگر اینکه دارای دو تا گوش است بر یکی از آنها فرشته ای هدایت کننده است و بر دیگری شیطانی فتنه گر است یکی او را امر می کند و دیگری نهی می کند شیطان او را به گناهان امر می کند و فرشته او را از گناهان باز می دارد.

به راستی که انسان وقتی به خود می آید و درست می اندیشد، این دو نیرو را در مقابل خود احساس می کند گاهی از درون دعوت به خیر می شود و گاهی از درون دعوت به شر می شود اولی القائاتی از جانب خداوند است و دومی همان وسوسه های شیطانی است که ذکر آن در قرآن کریم آمده است.

۵) شیطان و اهریمن

گاهی بعضی از کسانی که با معارف قرآنی آشنائی ندارند، شیطان را که در متون اسلامی آمده است با «اهریمن»که در آئین ثنوی زرتشتی وجود دارد قابل مقایسه می دانند در صورتی که چنین مقایسه ای کاملا غلط و نابجاست.

اهریمن در جهانبینی اوستایی خالق شر است در مقابل اهورا مزدا که خالق خیر است ولی قرآن، شیطان را نه به عنوان آفریننده شر بلکه به عنوان موجودی فریبکار و مکار معرفی می کند و شیطان نه در مقابل خدا بلکه در مقابل آدم و فرزندان او قرار می گیرد آنهم فقط قدرت وسوسه کردن دارد و توانایی تصرفات دیگری را در روح و جسم انسان ندارد.

از نظر زرتشتیها اهریمن خود مانند اهورا مزدا یک جوهر قدیم است و تشکیلاتی مستقل از اهورامزدا دارد و آفریده او نیست بلکه خود خالق قدیم است که تمام شرور و آفات و بیماری ها را او آفریده است. در اوستا، هم خالق خیر (اهورامزدا) و هم خالق شر (اهریمن) قدیم و ازلی شناخته شده است آنجا که می گوید:

«من می خواهم سخن بدارم از آن دو گوهری که در آغاز زندگی وجود داشتند، از آنچه آن گوهر خرد مقدس به آن گوهر خرد خبیث گفت»

بنابراین شیطان را نباید با اهریمن مقایسه کرد.

۶) مشخصات شیطان در قرآن

در قرآن کریم برای شیطان که همان ابلیس است اوصافی ذکر شده که به خوبی این موجود وسوسه گرو مکار را معرفی می کند ما اینک با توجه به آیاتی که در این زمینه وجود دارد بعضی از مشخصات شیطان را ذکر می کنیم و برای هر کدام شاهدی از قرآن می آوریم:

۱) شیطان دشمن آدم و فرزندان اوست:

ان الشیطان للانسان عدو مبین (یوسف /۵)

همانا شیطان برای انسان دشمنی آشکار است.

۲) شیطان اغواگر و گمراه کننده است:

قال فبعزتک لاغوینهم اجمعین(ص /۸۲)

شیطان گفت: به عزت تو قسم که همه آنها را اغوا خواهم کرد.

۳) یعدهم و یمنیهم وما یعدهم الشیطان الاغرورا (نساء /۱۲۰)

به آنها وعده می دهد و آنها را به آرزو وادار می کند و شیطان به آنها جز غرور وعده نمی دهد.

۴) شیطان کارهای زشت را در نظر انسان خوب جلوه می دهد:

و زین لهم الشیطان اعمالهم فصدهم عن السبیل (نمل /۲۴)

و شیطان اعمال آنها را در نظرشان زینت داد پس آنها را از راه حق باز داشت.

۵) شیطان امر به فحشاء و گناه می کند:

الشیطان یعدکم الفقر و یامرکم بالفحشاء (بقره /۲۶۸)

شیطان به شما وعده فقر می دهد و شما را به فحشاء امر می کند.

۶) هر چند که شیطان حیله گر و مکار است ولی کید او ضعیف است:

ان کید الشیطان کان ضعیفا (نساء /۷۶)

همانا کید و حیله شیطان ضعیف است.

۷) شیطان باعث فراموشی می شود:

فانی نسیت الحوت و ما انسانیه الا الشیطان (کهف/۶۳)

من ماهی را فراموش کردم و آن را از یاد من نبرد مگر شیطان.

فانساه الشیطان ذکر ربه (یوسف / ۴۲)

شیطان ذکر خدا را از یاد او برد.

۸) شیطان ذریه دارد و زاد و ولد می کند:

افتتخذونه و ذریته اولیاء من دونی و هم لکم عدوّ (کهف /۵۰)

آیا او (شیطان) و ذریّه او را اولیاء خود قرار می دهید در حالی که آنها برای شما دشمن هستند.

۹) گاهی شیطان با تیرهای آسمانی (شهابها) هدف قرار می گیرد:

ولقد زینا السماء الدنیا بمصابیح و جعلناها رجوماً للشیاطین (ملک /۵)

همانا آسمان نزدیک را به وسیله چراغها زینت دادیم و آنها را تیرهایی برای شیاطین کردیم.

آنچه بر شمردیم تنها نمونه هایی بود از مشخصات و ویژگیهای شیطان که در قرآن کریم به آنها اشاره شده است با تتبع و پی گیری آیات مربوط به شیطان مشخصات

دیگری هم می توان به دست آورد.

● فصل دوم: نیرنگهای ابلیس و طرق راندن وی

در عالم خلقت موضوع ابلیس یکی از موضوعات مهم و شگفت انگیز است. قرآن کریم ضمن اشاره به «نار» منشا پیدایش شیطان، به اختصار به خط فکری و موضعگیریها و نسبت وی با خداوند و آدم و آدمیزاد، به این موضوع می پردازد; اما بعدها توسط اصحاب تفسیر، حدیث و تفکر مانند سایر داستانهای قرآن بسط می یابد. ارباب اندیشه بر این عقیده اند که «جسم وی انبوه و متراکم نبوده جسمی است هوایی و مجرد. هیات ظاهری و شیوه رفت و آمدش نیز با دیگر موجودات تفاوت دارد. دارای شعور و خرد است. به صورتهای گوناگون تغییر شکل می یابد و از عهده انجام کارهای سنگین و خارق العاده برمی آید، نه جایی را فرا می گیرد و نه در جایی نیز فرود می آید» در فرهنگ اسلامی وی مبدا غوا، شر و وسوسه معرفی شده و آدمی را در مسیر خلاف انسانیت و کمال می کشاند. نیرویی است که حق را باطل و باطل را حق و شر را خیر و خیر را شر می نماید. هوی و شهوت از وسوسه های اوست. «و صورت انسانی در حکم عقبه و گردنه ای است میان قرارگاه فرشتگان و جایگاه شیاطین. هر کس که راه گمراهی را پیمود پیرو شیاطین است و آن که راه هدایت را برگزید از اهل الله است » با یادآوری گوشه ای از خصوصیات ابلیس و حضور فعال او در میان آدمیزاد می توان نتیجه گرفت که: «ابلیس اگر چه فرشته یا اجنه ای است که به عالم ملکوت تعلق دارد و از موجودات طبیعت نیست; ولی آثار وجودی او می تواند در دنیا ظاهر شود» علاوه بر این نسبت ابلیس با آدم، از فریب و اغوای وی در بهشت آغاز و به دنیا کشیده می شود و بدین گونه بین ملک و ملکوت پیوستگی به وجود می آید. منشهای پست ابلیسی و انگیزه های هوی و هوس که اسباب تاریکی و تشویش محیط درونی آدمیان را فراهم می سازند همه به دنیا و عالم ملک مربوط است و «نقش ابلیس، در نسبتی که با آدم دارد، ترسیم شده است. چون ابلیس رویی به آدم و رویی به خداوند - نظر به این که مخلوق خداست - دارد، به «ابلیس دوروی » معروف است » پس وقتی سخن از ابلیس به میان می آید وی را مصداق معانی نفرت انگیزی می یابیم که به دشمنی با فرزندان آدم برخاسته است و «نقش او در نسبتی که با آدم دارد مورد توجه قرار می گیرد، ولی عرفا بجز دو عالم ملک و ملکوت به عالم دیگری نیز اعتقاد دارند و آن جبروت است. در این عالم دشمنی بکلی منتفی است چنان که عزیزالدین نسفی می گوید: «شهد و حنظل یک طعم دارند، نور و ظلمت، روز و شب یک رنگ دارند... ابلیس را با آدم دشمنی نیست...» اما ابلیس در نسبتی که با آدم دارد، بنابر تصریح قرآن سوگند یاد می کند که آدمیان را، بجز مخلصین، گمراه می کنم. وی سایه وسوسه و اوهام را در مسیر آنان که از ایمان تهی هستند می نماید و آنها را سایه به سایه و گام به گام به دنبال خود می کشاند تا از مقصد بازمی مانند; ولی در مورد آنان که راههای نفوذ و وسوسه های شورانگیز را می بندند تلاش وی به جایی نمی رسد. نمونه های زیر بیانگر دسیسه های اوست:

ابراهیم خلیل علیه السلام در عالم خواب به ذبح اسماعیل مامور می شود. ابلیس این بار نیز مانند قصه آدم علیه السلام به پیروزی خود بر ابراهیم امیدوار است و همان شیوه را به کار می برد. خود را به مادر اسماعیل می رساند و خبر کشتن فرزند را به وی می دهد. وقتی مادر متوجه می شود که ذبح اسماعیل فرمانی است که از جانب حضرت خداوندی صادر شده چنین می گوید: «اگر خدای فرموده باشد... ما رضا دادیم و تسلیم کردیم.» ابلیس برخلاف انتظار از فریب مادر مایوس می شود رو به اسماعیل می آورد، وی نیز بمحض اطلاع از فرمان الله چنین پاسخ می دهد: «فرمان خدای راست «رضینا بحکم الله و سلمنا لامره » ابلیس چون نتیجه ای نمی گیرد خود را به ابراهیم نزدیک می سازد و فرمانی را که وی در خواب یافته است، به القاءات شیطان نسبت می دهد و وی را از کشتن فرزند برحذر می دارد; اما ابراهیم خوب می داند که القاکننده این اباطیل کسی جز ابلیس نیست لذا او را به خواری از خود می راند» و بدین گونه نیرنگهای وی خنثی می گردد و در اراده ابراهیم علیه السلام خللی وارد نمی آید. ابلیس مترصد است که شکست خود را جبران کند به تصور وی لحظه به آتش افکندن ابراهیم فرصت مناسبی است. به امید کامیابی «تدارک پرتاب وی را فراهم می آورد و با منجنیق حضرت را درون توده عظیم آتش می افکنند» ; اما این بار هم بنابر صریح آیه یا نار کونی بردا و سلاما» (انبیا /۶۹) ای آتش بر ابراهیم خنک و سالم باش به لطف پروردگار ابراهیم محفوظ می ماند و ابلیس به آرزویش نمی رسد.

ابلیس پیوسته در کار فریب و برهم زدن آرامش آدمیزاد است از هر فرصتی سود می جوید تا روزنه ای برای وسوسه انگیزی بیابد. مردم عادی و ناآگاه بسادگی به دام ابلیس گرفتار می شوند; اما فریب بندگان خاصی مانند عیسی علیه السلام که جز رضای حق به چیز دیگری دلبستگی ندارد، ممکن نیست. ابلیس برای به دام انداختن وی بدین گونه زمینه سازی می کند: «به هنگام استراحت خود را به وی نزدیک کرده در مورد سنگی که زیر سر نهاده است، چنین می گوید: (سنگ فرا زیر سر نهادی، تنعم کردی، نه ترک دنیا بگفته بودی؟) شاید هدف وی این بوده است که حضرت را به برخورداری بیشتری از دنیا برانگیزد. اما وی که از نیت ابلیس آگاه است از آن جزء ناچیز دنیا نیز چشم می پوشد و چنین می گوید: «این و همه دنیا را به تو واگذاشتم.»

نویسنده: حسن - عسگری

ارسال کننده: حسن عسکری

فهرست منابع:

۱- تفسیر مجمع البیان- شیخ ابو علی الفضل بن الحسن الطبرسی

۲- عیاشی، محمدبن مسعود بن عباس السلمی السمرقندی، تفسیر، ج ۱، تهران، مکتبهٔ العلمیهٔ الاسلامیهٔ

۳- شیخ مفید، اوائل المقالات

۴- شیخ طوسی، التبیان

۵- تفسیر فخر رازی

۶- ابن منظور، لسان العرب

۷- تفسیر نورالثقلین

۸- بحارالانوار- محمد تقی مجلسی- مؤسسه الوفاءبیروت- لبنان- انتشار۱۴۰۴

۹- تمهید الاصول

۱۰- سید مرتضی، شرح جمل العلم و العمل

۱۱- کنزالعمال

۱۲- اصول کافی

۱۳- شیرازی، صدرالمتالهین، ترجمه مفاتیح الغیب، ترجمه محمد خواجوی، تهران، انتشارات مولی،۱۳۶۳، ص ۳۹۱.

۱۴- پورجوادی، نصرالله، «ابلیس دورو» مجله معارف، شماره ۱، سال ۱۳۶۴،

۱۵- الجرجانی ابوالمحاسن الحسین بن الحسن، تفسیر گازر، تصحیح و تعلیق میرجلال الدین ارموی، ج ۸، تهران، چاپ رنگین، ص ۱۲۱.

۱۶- القمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج ۲، به تصحیح سید طیب موسوی جزایری، مطبعهٔ النجف،۱۳۸۶ ه

۱۷- کیمیای سعادت، غزالی طوسی، ابوحامد امام محمد، به کوشش حسین خدیوجم، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۱.

۱۸- میبدی، ابوالفضل رشیدالدین، کشف الاسرار و عدهٔ الابرار، به اهتمام علی اصغر حکمت، تهران، چاپخانه آفتاب،۱۳۳۹،

۱۹- کشف الاسرار و عدهٔ الابرار

۲۰- حجتی، سید محمدباقر، «ابلیس در قرآن و حدیث »، مجله نور علم، شماره ۵۳- ۵۴، ۱۳۷۲.

۲۱- ابی یعقوب احمدبن، تاریخ یعقوبی، ج ۱، ترجمه محمدابراهیم آیتی، تهران، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۲. النیسابوری، ابواسحاق ابراهیم، قصص الانبیاء، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب،۱۳۵۹.

۲۲- ابن اثیر عزالدین علی، کامل، ج ۱، ترجمه ابوالقاسم حالت، تهران، مؤسسه علی اکبر علمی

۲۳- کاشانی، فتح الله، منهج الصادقین، ج ۴، به تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، کتابفروشی اسلامیه، ۱۳۶۴.

۲۴- مقاله شیطان درآیات وروایات- حسن مدرسی

۲۵- امام خمینی، سید روح الله، سر الصلوهٔ، ترجمه و تصحیح سید احمد فهری، تهران، پیام آزادی، ۱۳۶۰.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.