سه شنبه, ۱۸ دی, ۱۴۰۳ / 7 January, 2025
مجله ویستا

امام خمینی ره , متفكر مبارز


امام خمینی ره , متفكر مبارز

درك امام خمینی از اسلام به معنای فراگیر و انقلابی آن عبارت است از «اسلام دین مجاهدانی است كه خواهان حق و عدالت اند دین كسانی است كه خواهان آزادی و استقلالند و نمی خواهند كافران بر مؤمنان تسلط یابند» وی به تفكری حمله می كند كه استعمار به هنگام تهاجم فكری و نظامی تلاش كرد وارد كشورهایمان كند و مبتنی بر این بود كه اسلام ربطی به ساماندهی زندگی و جامعه ندارد

در این فصل فقط به بررسی اندیشهٔ حركت اسلامی از خلال اندیشهٔ رهبر آن، امام خمینی می پردازیم. آوازهٔ نام این رهبر از ابتدای دههٔ شصت به عنوان یك نماد، الهام بخش و رهبر انقلاب اسلامی ایران به گوش مسلمانان و جهانیان می رسید. انقلابی كه الگوی عظیم و یگانه ای در تاریخ انقلابهای بشری گردید. امام از بدو زندگی، طلبه ای دانش دوست، باتقوا، پرهیزكار و زاهد بود. وی از دههٔ چهل در خلال نشستهای تدریس در مدرسهٔ فیضیهٔ شهر قم، ظاهر شد و در آنجا هزاران طلبه پیرامونش گرد آمدند. وی نخواست آنان را به صورت درویشان و مریدان خود در آورد، بلكه آنان را به مانند پایگاههای اعتراض و انقلاب، آماده كرد.

به هنگام ملی شدن صنعت نفت و حكومت مصدق (۱۹۵۱) امام خمینی به رهبر بزرگ اسلامی آیت الله كاشانی نزدیك بود. آیت الله كاشانی همان مردی است كه صدایش در تمام نقاط جهان طنین افكند: ((سگهای انگلیسی از كشور ما خارج شوید و نفت ما را رها كنید)). هم او پایهٔ معنوی انقلاب رشید عالی گیلانی در عراق ۱۹۴۱ بود. آیت الله كاشانی به همراه گیلانی و حاج امین الحسینی مفتی فلسطین، مثلثی را تشكیل می دادند كه در آن روزها بر بغداد حكومت می كرد و وقتی انقلاب شكست خورد، گیلانی و الحسینی را با خود تا ایران همراهی كرد.

قدرت آن مرد به حدی بود كه وقتی فدایی مسلمان، خلیل طهماسبی (عضو سازمان فدائیان اسلام) نخست وزیر ایران (رزم آرا) را اعدام كرد؛ آیت الله كاشانی بیانیه ای صادر نمود و گفت: ((گلوله هایی كه رزم آرا را به قتل رساند، گلوله هایی مبارك و همگام باتوفیق الهی بود.)) سپس – همكار او نواب صفوی – نامه ای جالب خطاب به شاه فرستاد كه در آن می گوید:

هوالعزیز

ای پسر پهلوی

باید از خلیل طهماسبی به خاطر ناراحتی كه به دلیل دستگیریش كشیده است عذرخواهی كنی و باید با آبرومندی و كرامت پیش از آنكه سه روز بگذرد، او را آزاد كنی وگرنه بر همهٔ مسئولانِ دستگیری او، همان مجازات رزم آرا نازل خواهد شد. باید این مرد مقدس ما از ظرف سه روز آزاد كنی، اگر این كار را نكنی قدم به قدم به جهنم نزدیك می شوی.))!

در واقع كاشانی و هواداران او با حمایت از مصدق او را به قدرت رساندند، حكایتی وجود دارد راجع به تظاهرات بزرگی كه وی در ایران رهبری كرد. آنگاه كه منزل آیت الله كاشانی از سوی نیروهای امنیتی و پلیس محاصره شد تا وی را از برگزاری آن تظاهرات به نفع مصدق بازدارند، وی رو به فرزندش سید محمد كاشانی كرد و گفت: كفن بیاورید! پارچه ای كه برای كفن خود آماده كرده بود، آوردند و او كفن پوشید و سپس در میان پیروان خود در خارج منزل كه به وسیلهٔ نیروهای پلیس تا بن دندان مسلح در محاصره بود، به راه افتاد. همگان حیرت زده در برابر این مرد كفن پوش تكان خوردند. پلیس در برابر عظمت و شكوه صحنه، مأموریتشان را به فراموشی سپردند. آیت الله كاشانی به پیش رفت و خبر در تهران پیچید تا بزرگترین و بی سابقه ترین تظاهرات تهران به راه بیفتد.

پیش از آنكه بار دیگر به امام خمینی بازگردیم، به اظهارات روبیر جكسون نویسندهٔ آمریكایی در كتابش دربارهٔ حسن البنا اشاره می كنیم:

«اگر عمر این مرد (حسن البنا) طولانی می شد، ممكن بود این كشور به موفقیتهای زیادی نایل آید. به ویژه اگر حسن البنا و آیت الله كاشانی رهبر ایرانی به اجرای توافق خود موفق می شدند كه به اختلاف میان شیعه و سنی پایان دهند. آن دو در حجاز در ۱۹۴۸ دیدار كردند و ظاهراً با تفاهم به نقطهٔ اصلی رسیدند، ولی حسن البناء زود هنگام ترور شد».

این اشاره بر ضرورت، اهمیت و خطر این نزدیكی میان كاشانی و البنا در گذشته دلالت می نماید و نزدیكی لازم كنونی با امام خمینی و سایر حركت های اسلامی در جهان را گوشزد می كند. یكی از پیروان امام البنا دربارهٔ سخنان جكسون توضیح می دهد: «اگر وی از نقش البنا در این زمینه (تقریب) آگاه می شد چه می گفت؟!»

امام خمینی از جایگاهی نزدیك به آیت الله كاشانی مراقب اوضاع بود و در رویدادهای مهم شركت می كرد و خود را برای مأموریتهای تاریخی آینده مهیا می ساخت. تا آنكه شاه ایران «انقلاب سفید»! را اعلام كرد، امام خمینی با قدرت و فعالیت بر ضد شاه قیام كرد تا جعلی بودن این انقلاب را برملا سازد. وی متقاعد شده بود كه حكومت ایران اساساً با امپریالیسم ارتباط دارد و وابسته به آن است و در نتیجه حركت های آن بر مبنای فرمانها و رهنمودهای امپریالیسم استوار است. امام در آن زمان قیامی مردمی را در ۵/۶/۱۹۶۳ ‌‌‌[۱۵ خرداد ۴۲] رهبری كرد كه در آن ملت مسلمان هزاران شهید راكه با گلوله های شاه به خاك و خون افتادند، تقدیم نمود. شاه در آن موقع امام خمینی را تحمل كرد! ولی بعدها سخنانی تندی از وی شنید كه غرور شاه یارای تحمل آن را نداشت. شاه خشمگین بیرون آمد و از رئیس ساواك خواست امام را به تركیه ببرند. امام یك سال در آنجا ماند و بعداً به نجف اشرف تبعید شد.

مردم و علمای شیعه معتقدند كه رهبری عالی شیعیان میان امام خمینی كه اغلب مسلمانان شیعی ایران، پاكستان، هندوستان و افغانستان از او پیروی می كنند و آیه الله ابوالقاسم خویی كه در عراق سكونت دارد تقسیم شده است. امام خمینی نمایندهٔ جریان پویاست كه می خواهد دین اسلام به عنوان یك ایدئولوژی فراگیر برای تمام جوانب زندگی از طریق برپایی حكومت اسلامی تجدید حیات كند، در حالی كه آیه الله سیدابوالقاسم خوئی نمایندهٔ گرایش سنتی است كه سعی دارد از درگیریهای سیاسی دور باشد.

درك امام خمینی از اسلام به معنای فراگیر و انقلابی آن عبارت است از: «اسلام دین مجاهدانی است كه خواهان حق و عدالت اند. دین كسانی است كه خواهان آزادی و استقلالند و نمی خواهند كافران بر مؤمنان تسلط یابند». وی به تفكری حمله می كند كه استعمار به هنگام تهاجم فكری و نظامی تلاش كرد وارد كشورهایمان كند و مبتنی بر این بود كه اسلام ربطی به ساماندهی زندگی و جامعه ندارد، و فقط برای مسائل حیض و نفاس است. شاید اسلام اخلاقیاتی داشته باشد! ولی فراتر از این نمی تواند امور زندگی و جامعه را سر و سامان دهد! وی معتقد است كه این تفكر برآمده از فعالیت استعمار است كه از سه قرن پیش ظاهر شد. زیرا آنچه بزرگترین مانع بر سر راه دستیابی آنان به اهداف و نقشه های سیاسیشان است، «اسلام است با احكام و اعتقادات خود و ایمانی كه مردم به آن دارند».

وی با تمسخر و به شدت به روحانیان «خشكه مقدس» حمله می كند كه اسلام را به صورت یك نظام باصطلاح روحانی ترسیم می نمایند كه به سیاست و امور اجتماعی كاری ندارد و درخواست می كند كه آنان دشمنان داخلی شمرده شوند «زیرا آنها به آنچه پیرامونشان می گذرد توجهی ندارند و میان علمای واقعی و به دست گرفتن قدرت حائل می شوند، آنها بزرگترین ضربه را به اسلام می زنند».

وی خواستار پاكسازی مراكز دینی از فقها و روحانیان درباری شده و آنان را رد می كند: «اینها از فقهای اسلام نیستند و بسیاری از آنها را سازمان امنیت معمم كرده تا دعا كنند... تا «جل جلاله» (برای شاه) بگویند...». «اینها را باید رسوا كرد تا اگر آبرو دارند در بین مردم رسوا شوند، ساقط شوند. باید جوانهای ما عمامهٔ اینها را بردارند... من نمی گویم بكشند. لكن عمامه از سرشان بردارند.»

همچنین امام در بیانیهٔ مورخ ۲۱ شعبان خود می گوید: «ائمه محترم جمعه باید از مبلغان مؤمن و دلسوز و خیرخواهان حركت اسلامی دعوت كنند تا مسئولیت آگاهسازی مردم را بر دوش گیرند و باید به شدت از دعوت «آخوندهای درباری» اجتناب كنند. همچنین اشخاصی كه آگاهانه یا ناآگاهانه با انتخاب موضوعاتی ملت را از مسائل اصلی دور و سرگرم می سازند، خودداری نمایند.»

امام خمینی موضع گیری اسلامی، انقلابی و جالبی اتخاذ می كند وقتی رودرروی بعضی شیعیان می ایستد كه به انتظار مهدی می نشینند تا بیاید و حكومت اسلامی را بر پا سازد و عدالت را در زمین بگستراند و در پاسخ به این سخن بعضی كه می گویند باید معصیتها در جامعه رواج یابد تا مهدی ظهور كند (به این معنی كه اگر مفاسد گسترش نیابد مهدی ظهور نمی كند) می گوید:

«از غیبت صغری تا كنون كه هزار و چند سال می گذرد و ممكن است صد هزار سال دیگر بگذرد و مصلحت اقتضا نكند كه حضرت تشریف بیاورند، در طول این مدت مدید احكام اسلام باید زمین بماند و اجرا نشود؟ و هر كه هر كاری خواست بكند؟ هرج و مرج است؟! قوانینی كه پیغمبر اسلام در راه بیان و تبلیغ و نشر و اجرای آن بیست و سه سال زحمت طاقت فرسا كشید فقط برای مدت محدودی بود؟ آیا خدا اجرای احكامش را محدود كرد به دویست سال؟ و پس از غیبت صغری اسلام دیگر همه چیزش را رها كرده است؟

اعتقاد به چنین مطالبی یا اظهار آنها بدتر از اعتقاد و اظهار منسوخ شدن اسلام است؛ هیچ كس نمی تواند بگوید دیگر لازم نیست از حدود و ثغور و تمامیت ارضی وطن اسلامی دفاع كنیم، یا امروز مالیات و جزیه و خراج و خمس و زكات نباید گرفته شود. قانون كیفری اسلام و دیات و قصاص باید تعطیل شود. هر كه اظهار كند كه تشكیل حكومت اسلامی ضرورت ندارد منكر ضرورت اجرای احكام اسلام شده و جامعیت احكام دین مبین اسلام را انكار كرده است.»

امام خمینی از بسیاری تفسیرهای شیعی راجع به امامت پا فراتر می نهد و معتقد است كه علم به قانون و عدالت از مهمترین اركان امامت است.

وی می گوید:

«بنابراین، نظریهٔ شیعه در مورد طرز حكومت و اینكه چه كسانی باید عهده دار آن شوند در دورهٔ رحلت پیامبر اكرم(ص) تا زمان غیبت، واضح است. به موجب آن، امام باید فاضل و عالم به احكام و قوانین و در اجرای آن عادل باشد.»

وی می گوید: «خلیفه فقط برای بیان عقاید و احكام نبود، بلكه همچنین برای اجرای احكام و تنفیذ قوانین بود.»

در مورد وحدت مسلمانان امام خمینی معتقد است كه وحدت كشورهای اسلامی كه استعمار آن را تجزیه كرده و مردم آن را به ملتها مبدل نموده است، ضرورت دارد و به دولت عثمانی به عنوان یك دولت وحدت بخش می نگرد كه استعمار با آن ستیز داشته است:

«یك زمان هم كه دولت بزرگ عثمانی به وجود آمد، استعمارگران آن را تجزیه كردند. روسیه و انگلیس... و سایر دولتهای استعماری متحد شدند و با آن جنگها كردند و هر كدام قسمتی از قلمرو آن را به تصرف یا تحت نفوذ خود در آوردند.»

وی اگر چه از اغلب حكام عثمانی انتقاد می كند، ولی معتقد است كه استعمار از رسیدن بعضی اصلاحگران به اریكهٔ قدرت واهمه داشت:

«اصلاحگران به كمك مردم در رأس این دولت قرار گرفته با قدرت وحدت ملی بساط استعمار را برچیدند. به همین علت، پس از جنگهای متعدد در جنگ بین الملل اول آن را تقسیم كردند كه از قلمرو آن ۱۰ تا ۱۵ مملكت یك وجبی پیدا شد. هر وجب را دست یك مأمور یا دسته ای از مأمورین خود دادند.»

این موضع، موضع گیری علمای تشیع را به هنگام ورود ارتشهای انگلستان به بصره به یاد می آورد كه فتوای وجوب جهاد بر هر مسلمان زن و مرد برای دفاع از دولت عثمانی را صادر كرده بودند. امام خمینی اعتقاد دارد كه تنها راه متحد كردن امت «سرنگونی حكومتهای دست نشاندهٔ استعمار است».

«وانگهی شرایط اجتماعی كه ناشی از حاكمیت «طاغوت» و نظام شرك آمیز است، لازمه اش همین فسادی است كه می بینید كه این همان «فساد فی الارض» است كه باید از بین برود و مسببین آن به سزای اعمال خود برسند.»

امام به طور مفصل دربارهٔ دلایل ضرورت تشكیل حكومت در قرآن و سنت به بحث می نشیند و نتیجه می گیرد كه زیر بار حكومت زمامداران جور رفتن حرام است. وی وقتی دربارهٔ حكومت اسلامی سخن می گوید ابراز عقیده می نماید كه این حكومت با شكلهای شناخته شدهٔ حكومتی شباهتی ندارد، زیرا مطلق العنان نیست تا رئیس دولت خودكامه شود. اما طبق قانون اساسی است. اگر چه به معنای متعارف در واژهٔ قانون اساسی، به معنای نظام پارلمانی یا مجالس مردمی نیست، بلكه به معنای تعهد متولیّان امور نسبت به مجموعه ای از شرطها و مبانی مندرج در قرآن و سنت است اگر در نظامهای مبتنی بر قانون اساسی نمایندگان ملت و شاه قانونگذاری می كنند، اما اینجا :

«شارع مقدس اسلام یگانه قدرت مقننه است. هیچ كس حق قانونگزاری ندارد و هیچ قانونی جز حكم شارع را نمی توان به اجرا گذاشت. به همین سبب در حكومت اسلامی به جای مجلس قانونگذاری... مجلس برنامه ریزی وجود دارد.»

پژوهشگر: شهید دکتر فتحی شقاقی

منبع :کتاب " امام خمینی، تنها گزینه"

به نقل از سایت طریق جاوید


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.