یکشنبه, ۱۰ تیر, ۱۴۰۳ / 30 June, 2024
پیشینه یونانی و سریانی فلسفه اسلامی
![پیشینه یونانی و سریانی فلسفه اسلامی](/web/imgs/16/152/gsq531.jpeg)
فیلسوف اسلامی، فَیلَسوف ، درگیر تحقیقی بود كه در كنار طب، ریاضیات، نجوم و طبیعیّات، «علوم بیگانه» محسوب میشد. این طبقهبندی، یعنی قرار دادن «علوم بیگانه» در برابر «علوم اسلامی» سنتی، در محافل اسلامی امری جا افتاده و رایج بود، و در عین اینكه مبین حكمی است درخصوص منشأ دو دسته از دانش، همچنین حاكی از این است كه ما در برابر یك تمایز علمی قرار داریم، یعنی دو برنامهی آموزشی، و شاید نشاندهندهی دو مدرسه یا، بر اساس آنچه در دانشگاه اروپایی قرون وسطایی بود، نشاندهندهی دو دانشكدهی مختلف از یك نهاد آموزش عالی باشد.
این داوری تاریخی، در واقع، صحیح است. فَیلَسوف، نظیر طبیعت و دانشمند، درگیر یك كار فكری بود كه سرچشمههای خارجی، و، دقیقتر، یونانی آن نظیر اسمش روشن بود. فَیلَسوف یك فیلوسوفوس ، یعنی وارث یك سنت فكری بود كه در میان یونانیان به وجود آمده بود و، بعد از یك دورهی طولانی در آن محیط، بدون تغییر یا كاهشی در اختیار اسلام قرار گرفته بود. این سنت همان حكمت مورد قبول مسلمانان قرن نهم و دهم میلادی بود، و این خیلی دور از واقع نیست.
نظر نسبتاً اندكی از مسلمانان كه به «علوم بیگانه» اشتغال داشتند، این بود كه آنان وارث افلاطون و ارسطویند، متفكرانی كه مسلمین دربارهی آنان اطلاعاتی داشتند، اما موقعیت و تأثیر آنان را در تاریخ بعدی فلسفه یونان درست در نیافته بودند. ما، مطمئناً، اطلاعات بهتری درخصوص این موضوع انتقال میراثها (دست كم در سه یا چهار قرن اول دورهی مسیحی) داریم؛ اما اطلاعات ما نیز موقعی كه به مراحل قرن پنجم، ششم و هفتم سنّتهای افلاطونی و ارسطویی میرسیم، یعنی اشخاصی كه مسلمین دقیقاً وارث آنها بودند، رفته رفته كم میشود. بسیاری از متون را داریم؛ همین طور مسلمانان داشتند، هر چند تعداد زیادی از آنها محفوظ نمانده است. اختلاف ما با آنها در برداشتی است كه آنها از آن متون داشتند، و همچنین در نحوهی انتقال و تغییرات فلسفهی افلاطون و ارسطو توسط مفسران آنهاست، كه همگی استادان دانشگاههای امپراطوری روم شرقی بودند.
برای شناختن فلسفه كافی نیست بدانیم كه مسلمانان از افلاطون و ارسطو چه میدانستند، یا چه آثاری از آن استادان به چه صورت و توسط چه كسی و چه وقتی ترجمه شده است؛ بلكه به سنجش كیفیت فلسفهی افلاطونی و فلسفهی ارسطویی موروثی آنان نیز كه با عنوانهای آنها بسیار متفاوت است باید پرداخت. برای انجام این امر، ابتدا میپردازیم به بهترین و كاملترین گزارش خو مسلمانان كه توسط ابنندیم فراهم آمده است و سعی میكنیم، به كمك گواهیهای او، سنت پیچیدهی فلسفی را در اواخر عهد قدیم بازسازی كنیم.
● دایرهٔ المعارف ابنندیم!
در سال ۹۸۷/۳۷۷ یا ۹۸۸ كتاب فروش بغدادی به نام ابوالفرج محمدبنالندیم فهرست خود را كامل كرد. تألیف این كتاب ممكن است به عنوان یك فهرست دم دستی برای كتاب فروش آغاز شده باشد، اما دانش و كنجكاوی خود مؤلف و آب و هوای فكری فرحبخش بغداد در دورهی آلبویه سرانجام چیزی عالیتر پدید آورد: این فهرست چیزی كمتر از یك دایرهٔالمعارف هنرها و علوم مكتوب اسلام در قرن دهم نیست. ابن ندیم مجموع كتابهای اسلامی را از خوشنویسی تا علم كیمیا همراه اظهار نظرهای شرح حال نویسانه و تاریخی یادداشت كرد. اما باز هم كار او بیشتر از این حرفهاست. این فهرست به فعالیت ترجمهای مسلمانان توجه ویژهای كرده، و نیز یكی از بهترین راهنماهای ما دربارهی فهم آنان از چشمانداز فلسفی و علمی جهان اسلامی در اواخر عهد قدیم است. با در دست داشتن فهرست، توصیف مبسوط میزان و نوع میراث «بیگانه» كه در دسترس مسلمین بود و همین طور حدسهایی در خصوص چگونگی آن ممكن میگردد.
دو عنصر بسیار مهم از فرهنگ و تمدن یونانی كه اسلام وارث - یا شاید بهتر است بگوییم، مالك- آن شد، مستقیماً در صفحاتی از كتاب ابنندیم به چشم میخورد. مجموعهی ارزشهای ادبی، سیاسی و فلسفی كه ما آن را فرهنگ و تمدن یونانی مینامیم قبلاً، ولی معمولاً از طریق روشنفكران بومی كه یونانی آموخته بودند، با فرهنگهای دیگر، حتی فرهنگهای دینی، تلافی كرده و به اندازهی زیادی آنها را متحول ساخته بود. این مواجههی یونانی مآبی با اسلام، به هر حال، قابل ملاحظه بود: فرد مسلمان نه زبان یونانیان را، نه ارزشهای انسانگرایانهی آنها را و نه حتی مذهبشان را پذیرفت؛ آنچه او از یونانیان گرفت منحصراً از طریق ترجمه، و بیشتر، محدود به یونانی مآبی علمی و فنی بود. جز تعدادی از مترجمان حرفهای، مسلمانان فلسفهی یونانی را میدانستند اما زبان یونانی را نمیدانستند؛ افلاطون و ارسطو، اقلیدس، جالینوس و بطلمیوس را میخواندند، اما هرگز نگاهی گذرا نیز به صفحهای از آثار هومر، سوفوكلس یا توكودیدس نمیانداختند.
این غفلت اخیر به اختیار خود مسلمانان نبود. در قرون قبل از تماس مسلمین با آن فرهنگ، ارزشهای انسانی میراث یونانی، توسط مسیحیت جذب یا متحول یا طرد شده بود. در نتیجه، گنجینهی گرانبهای دانش علمی كه در فهرست آمده است، همراه قدری gnomai ، یعنی گفتار اخلاقی، اما با فهم واقعی اندك از Paideia ، یعنی فرهنگ و آرمانهای انسانی یونانی مآبی، تقریباً دست نخورده به مسلمانان منتقل شده بود.
چنان كه ما از مدارك برداشت میكنیم، علم بلاغت ابزار اصلی در مطالعهی حرفهای مكتوبات انسانی در اواخر عهد قدیم بوده است. این امر حتی در میان روشنفكران مسیحی موضوعی عمومی بوده است، و كرسیهای اعطا شده از طرف مقامات شهری در خصوص علم معانی در سطح استانهای امپراطوری روم شرقی وجود داشته است. اما در اواخر عهد قدیم محلی وجود داشته است كه، علی رغم استانداردهای عالی حرفهایش در طب، فلسفه و علوم ریاضی، به عدم علاقهمندی به علم معانی مشهور بوده است. مصر، با مركز بزرگ فكریش اسكندریه، دقیقاً با یك منبع مفروض برای جنبهی علمی اما برداشت متعصبانه از یونانیگرایی توسط مسلمانان مطابق است. در آنجا دانشگاه، كه هنوز در قرن هفتم میلادی خیلی فعال بود، برنامهی آموزشیاش داشت كه در فلسفه و علوم (خصوصاً طب و ریاضیات) قویاً پیشرفته و در علم بلاغت و علوم انسانی و حقوق ضعیف بود.
از مدارس عالی امپراطوری قدیم روم شرقی اطلاعاتی كافی نداریم. به هر حال، شناخت ما از تعلیمات فلسفه در آتن و اسكندریه در قرن پنجم و اوایل قرن ششم میلادی اندك است، و آنچه در پرتو مدارك آشكار است این است كه، اگر چه به ارسطو اهمیت داده میشد، اما نوعی از فلسفهی افلاطونی / نوافلاطونی تعدادی از محافلی را كه فلسفه در آنها رسماً تعلیم داده میشد تحت نفوذ خود در آورده بود. مسلمین در این موضوع سردرگم بودند. اكثر آنان آشكارا نوافلاطونی بودند و در عین حال آن قدر از حقیقت افلاطونگرایی خود بیخبر بودند كه نمیتوانستند مؤسس آن را تعیین كنند. اما مدرسان آتن و اسكندریه میدانستند كه آن متون از كجا آمدهاند. افلوطین تعلیم داده بود كه حقیقت در سنت افلاطونی نهفته است، و جانشینان یونانی او این درس را فراموش نكرده بودند. اما مسلمانان، كه به اندازهی داماسكیوس یا اولیمپیو درس یونانی شده ادعای وارث افلاطون بودن را داشتند، وابستگی خود را نمیپذیرفتند و نوشتههای افلوطین را به عنوان یك pseudepigraphon ، یعنی خلاصهای از كتابهای چهارم تا ششم نه گانهها (اِنئادها) كه در میان مسلمین تحت نام اثولوجیا ارسطو رواج داشت، میخواندند.
ابن الندیم چیزی از افلوطین واقعی نمیدانست. حتی بحث او از افلاطون در فهرست مبهم و غیر روشنگر است: مجموعهای از خلاصهها و تفسیرهای پراكندهای كه به عربی منتقل شده بود و نه بیشتر؛ اما میپذیریم كه مدخل كتاب او دربارهی سنت مدرسهی افلاطونی یا كارگزاران آنكه معلوم ابنالندیم یا منابع او بوده است اطلاعاتی به دست میدهد. به دنبال بحث غیر روشنگر و تقریباً فهرست وار او از افلاطون، بیان اوست دربارهی زندگینامهی ارسطو و تاریخ عالمانهی او از ترجمههای ارسطویی. چنین تأكیدی ویژهی فهرست ابنندیم نیست، محتوای واقعی میراث فلسفی آنان هر چه بوده باشد، مسلمین ارسطو را رئیس گروه خردمندان یونانی میدانستهاند، و فارابی، مهمترین افلاطونی مسلمان، وقتی به غلط «معلم دوم» خوانده میشد، نه ضدّافلاطون بلكه ضدّ ارسطو محسوب میشد.
مرور فهرست بر فلاسفهی بعد از ارسطویی همین چشمانداز را آشكار میسازد. فهرست مشتمل است بر تئوفراستوس ، پروكلوس « افلاطونی »، اسكندر افرودیسی ، فورفوریوس ، آمونیوس (هرمیو) ، تمیستیوس ، نیكلائوس ، پلوتارك (اهل Chaeronea )، اولیمپیودرس ، هیپوكراتس ، اپافرودیتوس ، « پلوتارك دیگری »، جان فیلوپونوس ، و در آخر معجونی از اسامی كه از بعضی منابع دیگر استخراج شدهاند و مشتمل است بر گریگوری اهل نیسا و تئون اهل ازمیر، كه «دوره و توالی آنها معلوم نیست». در این گروه كامل تنها پروكلوس و تئون به عنوان افلاطونی معرفی شدهاند؛ بقیه تقریباً و منحصراً جزو یكی از سنت تفسیری ارسطویی قلمداد میشوند.
كی و كجا این پنهانسازی صورت گرفت؟ در آغاز قرن سوم مسیحی مدارس واقعی اپیكور، زنون و ارسطو اگر نمرده بودند در حال احتضار بودند؛ بعد از سال ۲۰۰ میلادی در میان یونانیهای امپراطوری تنها دانشگاههای افلاطونی در اسكندریه و آتن (و توابع كوچكتر آنها در فامیه و برگاما) وجود داشتند. و چهار صد سال بعد، در آستانهی ظهور اسلام، تنها اسكندریه باقی بود. آخرین استادان در اسكندریه، (و معاصرین منزوی و غیر شاغل به تدریس افلاطونی آنان در آتن) عمیقاً به مطالعهی ارسطو اشتغال داشتند.
تبیین آشفتگی مسلمانان دربارهی هویت فلسفی خودشان در جایی درون این تناقض قرار میگیرد. دانشگاه آتنی ساختار فلسفهی افلاطونی خود را در قرون دوم و سوم میلادی از اطلاعات در درجهی اول افلوطین (متوفی ۲۷۰)، و بعد فوریوس (متوفی حدود ۳۰۶)، یامبلیخوس (متوفی ۳۲۵) و پروكلوس (متوفی ۴۸۵) گرفت، مردانی كه علاقهی وافر آنها به سحر و علوم غریبه برای فلسفهی افلاطونی خطرناك و در نهایت مهلك شد. مصیبت همین استحالهشدن افلاطونیان به التقاط گرایانی حیلهگر، فیلسوفان به عارفان، در میان مسلمانها جایی نداشت، هر چند آنها شاید، بدون اینكه كاملاً بدانند، همان پنهانسازیهایی را كه افلاطونیان اسكندرانی را قادر ساخت از همكاران آتنی شان بیشتر عمر كنند به ارث برده بودند.
كتاب نامه
Baumstark, A. (۱۹۰۰) Aristotele bei den Syrern Von V - VIII Jahrhundert (Leipzig)
Bergstrجsser, G. (۱۹۱۳) Hunain ibn Ishaq und seine Schule (Leiden). Endress, G. (۱۹۷۳) Proclus arabus (Beirut).
Galen (۱۹۵۱) Compendium Timaei Platonis aliorumque dialogorum synopsis quae extant fragmenta, ed. p. kraus and R. Walzer (London).
Gجtje, H. (۱۹۷۱) studien zu غberlieferung der aristotelischen Psychologie im Islam (Heidelberg).
Georr, k. (ed.) (۱۹۸۴) Les Catإgories d۰۳۹;Aristote dans leurs Versions syro - arabes (Beirut).
Greene, T. (۱۹۹۲) The City of the Moon God (Leiden).
Gutas, D. (۱۹۷۵) Greek Wisdom Literature in Arabic Translation (New Haven).
Horovitz, S. (۱۹۰۳) "غber den Einfluss des Stoizismus auf die Entwicklung der philosophie bei den Arabern", Zeitschrift der deutschen morgenlجndischen Gesellschaft, ۵۷: ۱۷۷-۹۶.
Kraus, P. (۱۹۴۱) "Plotin chez les arabes", Bulletin de l۰۳۹;Institut d۰۳۹; Egypte, ۲۲: ۲۶۳-۹۵.
Makdour, I. (۱۹۳۴) L۰۳۹;Organon d۰۳۹; Aristote dans le monde arabe, ses traductions, son إtude et ses applications (Paris).
Meyerhof, M. (۱۹۳۰) Von Alexandrien nach Bagdad: ein Beitrag zur Geschichte des philosophischen und medizinischen Unterrichts bei den Arabern (Berlin).
Peters, F. (۱۹۶۸) Aristotle and the Arabs: the Aristotelian Tradition in Islam (Albany).
---(۱۹۷۹) "The Origins of Islamic Platonism: The School Tradition", in P. Morewedge (ed.), Islamic Philosophical Theology (Albany): ۱۴-۴۵.
---(۱۹۹۰) "Hermes and Harran: The Roots of Arabic- Islamic Occultism", in M. Mazzaoui and V. Moreen (eds) Intellectual Studies on Islam (Salt Lake City): ۱۸۵-۲۱۸.
Pines, S. (۱۹۸۶) Studies in the Arabic Version of Greek Texts and in Mediaeval Science (Jerusalem).
Rosenthal, F. (۱۹۹۲) The Classical Heritage in Islam (London).
Schacht, J. (۱۹۳۶) "غber den Hellenismus in Bagdad und Cairo im ۱۱. Jahrhundert", Zeitschrift der deutschen morgenlجndischen Gesellschaft, ۹۰: ۵۲۹-۴۵.
Steinschneider, M. (۱۹۶۰) Die arabischen غbersetzungen aus dem Griechischen (Graz).
Walzer, R. (ed.) (۱۹۵۲) Plato arabus (London).
---(۱۹۶۲) Greek into Arabic: Essays on Islamic Philosophy (Oxford
انتخابات ریاست جمهوری انتخابات سعید جلیلی مسعود پزشکیان انتخابات ریاست جمهوری 1403 ایران انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم محمدباقر قالیباف قالیباف انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۳ انتخابات 1403 ریاست جمهوری
قتل تهران آموزش و پرورش هواشناسی شهرداری تهران بازنشستگان پلیس سازمان هواشناسی محیط زیست سیل بارش باران ازدواج
قیمت دلار دولت سیزدهم قیمت طلا قیمت خودرو خودرو دلار حقوق بازنشستگان بازار خودرو بورس قیمت سکه بانک مرکزی بازار سرمایه
سینما سینمای ایران دفاع مقدس علیرضا قربانی بازیگر تخت جمشید تلویزیون رسانه ملی کتاب موسیقی شهید سریال
هوش مصنوعی وزیر علوم ماهواره الکترونیک باتری
رژیم صهیونیستی جو بایدن اسرائیل غزه آمریکا فلسطین روسیه دونالد ترامپ جنگ غزه ترکیه لبنان ترامپ
پرسپولیس استقلال فوتبال یورو 2024 لیگ برتر باشگاه پرسپولیس علیرضا بیرانوند باشگاه استقلال بازی آلمان نقل و انتقالات سپاهان
الکامپ نمایشگاه الکامپ ربات اینترنت فناوری عیسی زارع پور وزیر ارتباطات موبایل فیبر نوری
ورزش گردش خون سرطان سکته مغزی فشار خون قند خون گرمازدگی