سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

كودكی تنها در چهارشنبه ای سرد


كودكی تنها در چهارشنبه ای سرد

داستان های احمدرضا احمدی با گرایش به سمت فانتزی كودكانه شكل می گیرد به گونه ای كه با به كارگیری واقعی آشنایی زدایی از هر آنچه ذهن و جسم به آن عادت دارد دست به خلق موقعیت داستانی می زند تا به سمت حقیقت انسانی پیش رود, آن هم با حذف منطق عادی از اشیا و اجسام

در داستان های احمدی مجالی برای شخصیت پردازی نیست. دنیای او دنیای تصاویر است و توصیف با فضایی آهنگین و رنگین؛ كه با بهره گیری از عدم تضاد شخصیت ها در روند داستان شاهد عدم تعادل نخواهیم بود و با همین تعادل اولیه داستانی با روندی خطی و داستانی پی ریخته كه در همان ابتدا با تمام شدن داروی مادربزرگ گره افكنی را انجام داده است.

نام داستان نیز از دیگر موارد قوت داستان به شمار می رود كه به نوعی اشاره به موضوع و درونمایه داستان و مانند سایر آثار نویسنده دلالت كاملی بر متن داستان دارد.

داستان های احمدی تجربیات ذهنی او است و به نوعی می توان كارهای او را در قلمرو داستان های فانتزی قرار داد، دنیایی با ویژگی فانتزی نو و سبك خاص او. دنیایی از جنس خیال تا كودك بلندپروازانه به پرواز درآید.

داستان های احمدرضا احمدی با گرایش به سمت فانتزی كودكانه شكل می گیرد. به گونه ای كه با به كارگیری واقعی آشنایی زدایی از هر آنچه ذهن و جسم به آن عادت دارد دست به خلق موقعیت داستانی می زند تا به سمت حقیقت انسانی پیش رود، آن هم با حذف منطق عادی از اشیا و اجسام.

«نشانی» نام داستانی از احمدرضا احمدی است كه برای گروه سنی ب و ج توسط انتشارات شباویز به چاپ رسیده است. داستان كودكی كه برای یافتن داروی مادربزرگ به دنبال نشانی داروخانه به جاهای مختلف سرك می كشد و در این سرك كشیدن ها به مكان هایی می رود و ارتباط با آدم های مختلف را تجربه می كند. داستان با روایت كودك راوی آغاز می شود:

«آن روز كه مادربزرگ سرفه می كرد، زمستان بود. یك چهارشنبه سرد آخر هفته بود. كنار تختخواب مادربزرگ یك شیشه خالی شربت سینه در جعبه آن بود. یك درخت كاج در حیاط خانه ما بود كه من و مادربزرگ از صبح تا غروب آن را نگاه می كردیم.»

شروع داستان با تصویر تنهایی این دو شخصیت آغاز می شود. كودك در زمستان سرد با مادربزرگ بیمار تنها است.

روز چهارشنبه سرد سرفه های مادربزرگ و شیشه خالی شربت سینه به عنوان یك موتیف در داستان نمایان است.

كودك در همین روز با نشانی داروخانه از خانه خارج می شود و پا فراتر از محیط خانه می گذارد: «در خیابان به یك پاسبان راهنمایی رسیدم. نشانی داروخانه را به پاسبان دادم. پاسبان نشانی را خواند.

می خواست با من حرف بزند، ولی از دهانش صدای سوت شنیده می شد، شیشه خالی شربت سینه را از جعبه آن بیرون آوردم، صدای سرفه مادربزرگ را شنیدم.»

این نوع ارتباط سرد و عدم گفت وگو بین بزرگترها و بچه ها در سراسر داستان به چشم می خورد. همراه بودن سرما با كودك كنایه ای است از تنهایی و سردی دنیای پیرامون كودك جست وجوگر و سرگردان كه نویسنده با بهره گیری از كنایه و استعاره سعی در ارائه عدم ارتباط و سردی رابطه انسانی دارد. شخصیت اصلی داستان به جست وجو می پردازد و به كارخانه ای سرك می كشد كه از دهان سركارگرش هنگام حرف زدن كف بیرون می آید. زنان ماشین نویش از دهانشان صدای ماشین تایپ بیرون می آید و... اما در انتهای داستان تنها نوازنده تار است كه می تواند با كودك ارتباط برقرار كند. نوازندگان از دهانشان گل های داوودی و گل های یخ بركف خیابان می ریزد و یكی از آنها است كه كودك را برای رسیدن به مقصد راهنمایی می كند:

«شیشه پر از شربت سینه را از جعبه بیرون آوردم، صدای سرفه مادربزرگ را نشنیدم، صدایی شنیدم كه نمی شناختم. از مرد نوازنده نام صدا را پرسیدم.گفت: صدای تار من است. من نوازنده تار هستم.»

و در این دنیای تنهایی فقط او است كه با بقیه فرق می كند و می تواند صدای سرفه های مادربزرگ را از شیشه خالی بشنود. احمدرضا احمدی در داستان هایش یكی از حواس را عمده می كند. گاه به رنگ و تصاویر روی می آورد و گاه مثل این داستان بر حس شنوایی تكیه می كند و صداها را پررنگ تر به گوش می رساند. «شیشه خالی شربت سینه را از جعبه آن بیرون آوردم، صدای سرفه مادربزرگ را شنیدم شیشه را كه در جعبه نهادم، صدای سرفه مادربزرگ تمام شد.» در این داستان تعلیق به واسطه جست وجو صورت می گیرد. آدم هایی كه حرف می زنند ولی آنقدر غرق در كارند كه دیگر هیچ صدا و كلام دیگری از دهانشان بیرون نمی آید. این بزرگترهای غرق در دنیای شخصی به خیال خود به كودك كمك می كنند، اما نه تنها كودك هیچ گونه ارتباط واقعی با آنها برقرار نمی كند بلكه دیالوگی هم بین شان برقرار نمی شود.

در داستان های احمدی مجالی برای شخصیت پردازی نیست. دنیای او دنیای تصاویر است و توصیف با فضایی آهنگین و رنگین؛ كه با بهره گیری از عدم تضاد شخصیت ها در روند داستان شاهد عدم تعادل نخواهیم بود و با همین تعادل اولیه داستانی با روندی خطی و داستانی پی ریخته كه در همان ابتدا با تمام شدن داروی مادربزرگ گره افكنی را انجام داده است.

در داستان نشانی چون بسیاری از آثار نویسنده ارتباط با محیط اطراف و هستی مدنظر است. در حقیقت احمدی مخاطب را به دنیایی وارد می كند تا از این طریق مفاهیم را به او منتقل كند و ورود مخاطب به این دنیای منتزع از واقعیت محملی است برای درك این مفاهیم و دریافت معانی. نویسنده در این داستان با بهره گیری از درونمایه و بینش شخصی اش از هستی كودك را به جست وجو وامی دارد و با توجه به ساختار كوتاه داستان تنها به یك موضوع می پردازد و با بهره گیری از همین درونمایه - كه گرایش های ذهنی او را به نمایش می گذارد- كودك را با مفاهیم تنهایی، سرگشتگی و جست وجو آشنا می سازد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید