یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
عناصری که می توانند نباشند
نمایشهایی که دارای صحنههای پراکنده، چندگانه و زمان و مکان متغیر هستند، معمولاً از تکههایی متفاوت تشکیل میشوند که یک ایده مغناطیسی در مرکز، آنها را کنار هم میگذارد. چنین ساختاری میتواند صحنههایی جذاب و یا لحظاتی کاملاً ملال آور داشته باشد.
هر صحنه ممکن است با کیفیت برگزار شود و یا اینکه کیفیت لازم را نداشته باشد، اما آنچه در نهایت مهم است علاوه بر جذابیت و کیفیت، ایدهای محوری است که صحنهها را هویت میدهد و میتواند هستهای را برای نمایش بسازد تا بتوان از این طریق به پلاتی رسید که مغناطیس و قدرت جذب آن صحنهها را به خود دارد. خود این پلات و هسته اصلی که میتواند کوچک یا بزرگ، ساده یا پیچیده باشد از طریق شخصیتها و روابط آنها با خود و دیگران ساخته میشود. در واقع شخصیتها هستند که کلیت صحنهها را قابل تأمل میکنند و احساسات و ایدههای اثر را شکل میدهند. صرف طراحی صحنههای مضحک، خشن، عاشقانه، سیاه و... کافی نیست. در چنین حالتی فقط میتوان از تمهیدات هر صحنه به طور جداگانه لذت برد نه از موقعیتهایی نمایشی که از جایی به جایی میرسند، روندی دارند و روابطی را نشان میدهند و کنشی ایجاد میکنند. نتیجه این نبود شخصیت و روند و کنش، رکود کلی اثر است و این رکود خود بدنه نمایش را به رقم صحنههای چشم نواز و بدیع از لذت تهی میکند. وقتی که صحنهها از یک منبع و زمینه هویت و شاکله پیدا نکنند و منفرد و جدا افتاده باشند، دیگر سرگرم کننده هم نخواهند بود و در نهایت جذابیت منفرد،جای خود را به کسالت میدهد.
نمایش "آمدیم،نبودید،رفتیم" نوشته محمد چرمشیر آخرین کارگردانی رضا حداد است. نمایش بناست بازخوانی داستان پینوکیو باشد. نوعی بازتولید نمایشی از متنی که همه به نوعی با داستان و روابط آن آشنا هستند. اما بازخوانی قابل اعتنا باید تغییر در همین روابط و شخصیتهای آشنا و تعریف آنها در افقی تازه و متفاوت باشد. لذا اثر بازخوانی شده اثری مستقل و تازه است که از روند گفتوگو با متن مبدأ به بازتعریف و نتیجه تازهای رسیده که خود قابل خوانش و فهم است و از ذهنیت و جهان فکری بازخوان بیرون میآید. آنچه در بدنه اجرای حداد از بازخوانی چرمشیر دیده میشود، نه دارای شخصیت است و نه روابطی عینیت یافته بین آدمها. نگاهی به آثار نمایشیای که پلاتی مغناطیسی دارند و به مانند آمدیم، نبودید، رفتیم از مجموعهای صحنه تشکیل میشوند نشان میدهد که شخصیت و آنچه در درون او میگذرد هیچگاه قابل حذف نیست(نگاه کنید به سه گانه دیوید لینچ، بزرگراه گمشده، مالهالند درایو و اینلند ایمپایر که دارای پلاتی مغناطیسی هستند و شخصیت در آنها عامل اصلی پیش برنده است). متن بازخوانی شده تلاش کرده که اول تصویر مورد نظر ما از پینوکیو را دگرگون کند، اما وضوحی در نیاز، چگونگی برآورده کردن آن و روند شخصیت نمیسازد و تنها به یک کلیت که با بیمارگونگی و گروتسک ساخته شده، بسنده میکند. آدمهای دیگر - به جز گربه نره و روباه مکار که تیپهای خوبی از کار درآمدهاند- تمثالی بیش نیستند و از پایه یا بیارتباط با روایتاند و یا مبهم و شکل نایافتهاند. آدمهای مبهم، غیرشفاف، بی تأثیر و قابل حذف در اجرا بسیار زیادند و همین موضوع نمایش را حتی اگر با معیارهای غیر وحدت گرای آوانگاردیسم و پست مدرنیسم بسنجیم، سردرگم کرده است. کاراکتر و روابط جدیدی در بازخوانی چرمشیر از پینوکیو ساخته نمیشود. اجرای حداد به سیاق تئاترهای تجربی این روزهای ما، از کمک به رفع این ابهام سردرگم کننده متن عاجز است و حتی آن را تعدیل نمیکند، بلکه تشدید میکند. تمرکز اصلی اجرا و ایدههای کارگردانی رضا حداد باعث عمق بخشیدن به عدم وضوح و تاریکی آدمها و شکاف صحنهها شده است. در اکثر موارد، جایگاه شخصیتهای داستان معروف پینوکیو به هم ریخته شده است، اما دوباره با ذهنیتی برخواسته از درام چیده نشده و به همین دلیل تشخیص ارتباط آدمها در خیلی از موارد سخت است. دیالوگ روی صحنه کم ترین رویارویی و تقابل را ایجاد میکند و از سوی دیگر احساسات خاصی را بروز نمیدهد یا اگر بروز میدهد از درون موقعیتی نیست که اثر گذار باشد، بلکه بر آمده از نوعی حالت است، حالتی که علتها و دلایلش بریده شده و تنها در تصویری پر طمطراق نمایش داده میشود.
شروع نمایش حداد شروع جذابی است؛ چرا که از بهترین و انرژی بخشترین بخش تئاترش یعنی کار گروه حرکات فیزیکال شروع میشود. تکنولوژی پر قدرت، موزیک زنده و طراحی و اجرای حرکت که در نوع خود بینظیر است، در این نمایش عامل اصلی پیگیری است. در خیلی از مواقع به نظر میرسد که اگر حداد چینشها و طرح های بی دلیل خود را حذف میکرد(مثل صحنههای کیوسک تلفن و یا ایستگاه رادیو و...) و حتی متن چرمشیر را فاکتور میگرفت و تنها به حرکات اکتفا میکرد، گروه پرقدرتش در حرکت، نمایشی با تجربهای قابل درک و برانگیزاننده را ارائه میداد که همه آنچه که یک تئاتر نیاز دارد، در خود میداشت. اما ولخرجیها و دوری کردن از ایجاز از یک سو و عدم وجود فرمی محدود کننده و بجای آن انبوهی از ایده پراکنیها از سوی دیگر نتیجه کار حداد را از هم پاشیده کرده است که این از هم پاشیدگی با تحول طلبی، تنوع و پراکندگی زیباشناسانه یک اجرای پیشتاز کاملاً فرق دارد. نمایش حداد نمایشی است که آنقدر به زوائد پرداخته و آنقدر ترکیبات از هم جدا ایجاد کرده که دیگر چیزی از آدمها و روابط، چشم را نمیگیرد و تمرکزی نمیطلبد. آنچه در نهایت، سرانجام اجرای "آمدیم نبودید رفیتم" میشود به هیچ وجه تأثیر تک گوییهای پدر ژپتو، یا آزمایشات پینوکیو بر روی مغز انسانهای بیگناه نیست، بلکه لحظاتی از تمهیدات تکنولوژیک و یا موسیقی گروه دارکوب و یا طراحی حرکت کار است که توسط لوآنا گرامگنا با نهایت جذابیت طراحی شده و توسط گروه حرکت به خوبی اجرا شده است.
به لحاظ سبک، نمایش از سویی با چند پاره بودن و استفاده از چیزی نزدیک به خرده روایت، مایههایی از پست مدرنیسم را داراست. از سوی دیگر تجربهای در هنر اجرا محسوب میشود که از ترکیب چند عنصر تشکیل شده و نوعی کلاژ بصری را می سازد، از جنبهای دیگر مایه هایی آخر الزمانی در تم تصاویر سه بعدی پروجکشن نهفته است. تئاتر تکنولوژیک و تئاتر فیزیکال بخش دیگر کار را به خود دارند. صحنههایی کاملاً کمیک به معنای تلویزیونی آن، یعنی شکلی میان پردهای هم دارد و لحظاتی از اجرا گروتسکاند به نوعی که خشونت، وحشت و تمسخر کنار هم مینشینند اما نمایش هیچ یک از اینها نیست و به جای استفاده از این سبک و گونهها میان، آنها سردرگم است. در این میان کلمات و موتیفهای سرگردان متن چرمشیر هم وجود دارند که عاملی متنی به معنای اینکه پایهای وحدت ساز و زمینهای برای رشد و شاکله اجرا باشد نیست، بلکه یکی از چندین و چند ایدهای است که در نمایش پراکنده شده است. آنچه محصول کارگردانی حداد بوده علی السویه و بیالزام کردن همه عناصری است که در اجرا دیده و فهم میشود(یا نمیشود) یعنی همه عناصر از متن تا اجرا، میتوانند نباشند.کوچکترین عاملی نمایش را مقید نمیکند، لذا هیچ عنصری برای پیگیری وجود ندارد، یا اگر وجود دارد توسط خود کارگردان جدی گرفته نمیشود.
زمینه کار به نوعی است که به نظر بازیگر، چارهای جز تکرار کلیشههای خود ندارد. نگاهی به بازی برزو ارجمند، سیامک انصاری، مهناز افشار (با وجود اینکه اولین بازی او در تئاتر است، ولی حضوری نه چندان پررنگ دارد) حتی رضا بهبودی و شبنم فرشادجو تصویری از همین تکرارهاست. در مقابل بازیگرانی که اجرا کننده یک تیپ مشخص بودهاند، موفق شدهاند که تیپهای خود را با بداعت و تجربهای تازه ارائه دهند. به همین دلیل از بازیها آنچه در ذهن میماند و قابل اشاره است، ستاره پسیانی و بابک حمیدیان در نقش روباه مکار و گربه نره،پانته آ پناهیها در نقش دزد دریایی و خسرو پسیانی در اجرای پینوکیوست که توانستهاند با اجرای خلاقانه و پرجاذبه تیپهای خود، لحظاتی جذاب را در نمایش ایجاد کنند. نمایش مشخصاً در صحنههای گفتوگویی و مبتنی بر متن از خلق آن و لحظهای جذاب یا دست کم قابل اشاره، عاجز است.
"آمدیم نبودید رفتیم" میتوانست تبدیل به چند نمایش قابل بررسی شود، اما اینک همه این ایدههای متفرق کنار هم چیزی جز نمایشی بی بدن نیستند.
علیرضا نراقی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران مجلس شورای اسلامی انتخابات انتخابات مجلس مجلس دوازدهم مجلس انتخابات مجلس دوازدهم انتخابات مجلس شورای اسلامی ستاد انتخابات کشور دولت سیزدهم رئیس جمهور رهبر انقلاب
هواشناسی تهران آتش سوزی زلزله شهرداری تهران سیل فضای مجازی سازمان هواشناسی پلیس بارش باران قتل سلامت
خودرو قیمت خودرو قیمت دلار گاز قیمت طلا حقوق بازنشستگان ایران خودرو بازار خودرو بانک مرکزی پالایش و پتروشیمی نمایشگاه نفت مالیات
نمایشگاه کتاب کیانوش عیاری رضا عطاران تلویزیون کتاب نمایشگاه کتاب تهران سینمای ایران دفاع مقدس نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران سینما سریال مهران مدیری
هوش مصنوعی قطب شمال
رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه فلسطین جنگ غزه آمریکا روسیه حماس سازمان ملل رفح اوکراین افغانستان
پرسپولیس فوتبال استقلال لیگ برتر هوادار لیگ برتر فوتبال ایران لیگ برتر ایران رئال مادرید سپاهان باشگاه پرسپولیس لیگ قهرمانان اروپا بازی
دولت ایلان ماسک فناوری ناسا تبلیغات اپل طوفان خورشیدی روزنامه گوگل ماهواره
آلزایمر استرس دیابت دخانیات سیگار فشار خون بارداری توت فرنگی افسردگی شیر