یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
دو نوشتار درباره مناسبات پیشاسرمایه داری و موانع رشد سرمایه داری در ایران
● پطروشفسکی و تاریخ ایران
مشکلات و مصائب اقتصادی و اجتماعی نه یک شبه پدیدار میشوند و نه راهحلهای معجزهآسا و یکشبه دارند. هر کوششی برای تخفیف و حذف این مشکلات میبایستی با این پرسش آغاز شود که این مصائب چگونه به وجود آمدهاند؟ در گذر زمان، چه تغییرات و پیچیدگیهائی یافتهاند و اکنون در چه وضعیتی هستند؟ حسن این نگرش، به گمان من، این است که به درک واقعبینانهتری از مشکلات میانجامد و این درک واقعبینانهتر بدون شک، شرط لازم برای یافتن راهحلهای احتمالی است. دستآورد دیگر این نگرش این است که از تکبُعدی دیدن مصائب و مشکلات هم اجتناب میشود. چون دیدن و وارسیدن هر پدیدهای درروند تکاملیاش این حسن را دارد که جنبههای گوناگون از زوایای مختلف ارزیابی میشوند و تصویری هرچه نزدیکتر به واقعیت به دست میآید. تصاویر هرچه نزدیکتر به واقعیت، لازمهی یافتن راهحل های موثر و مفید برای حل مشکلات هستند.
همینجا، پس این نکته را بگویم و بگذرم که اگرچه مشکلات و مصائب مربوط به توسعه، در کشورهای توسعهنیافته دارای جنبه-های کلی و عمومی است ولی، بخش غالب این مشکلات و مصائب درونیاند. یعنی ویژهاند و به همین دلیل،راه حلهای ویژه میطلبند. ناگفته روشن است که قصدم به هیچ وجه، نادیدهگرفتن و یا کمبهادادن به نقش عامل ویا عوامل خارجی و برون ساختاری نیست. ولی درعین حال، بر این عقیدهام که عوامل برون ساختاری از کانال عوامل درونی است که بر تکامل و شیوهی تحول یک نظام اقتصادی- اجتماعی تاثیر میگذارد. یعنی میخواهم بر این نکته تاکید کرده باشم که برای تحتِ سلطهدرآمدن، نابرابری توان لازم است. یعنی آنکه مسلط می-شود، بایستی نسبت به آنکه در تحت سلطه در میآید، دارای توان بیشتری بوده باشد۱. یا به سخن دیگر، مقابله و رودرروئی دو عنصر همتوان به وضعیتی که یکی بر دیگری سلطه یابد، منتهی نمیشود. پس دو نکته بهم پیوسته راباید در نظر داشت.
- برای درک بهتر آنچه که در جهان امروز میگذرد، بررسی وارزیابی آنچه که در دیروز تاریخیمان گذشت، ضرورت حیاتی دارد.
- تاریخ این جوامع، از زمان پیدایش این بریدگی ایستا نبوده است. یعنی، اگرچه عوامل درونساختاری منشاء و مبنای این بریدگیاند، ولی، مناسبات بین نظامهائی نابرابر، خود موجبات تشدید این نابرابری را فراهم نموده است. یعنی، سیاستپردازی-های کنونی ما برای برون رفت از این وضعیتی که در آن هستیم، باید در برگیرنده وارسیدنی همهجانبه از این فرایند قهقرائی نیز باشد. به سخن دیگر، میخواهم این را گفته باشم که هم نادیدن نقش خود ما در کل این ماجرا، نادرست و گمراهکننده است و هم نادیدن نقش دیگران، چرا که حداقل در ۲تا ۳ قرن گذشته، عوامل درون ساختاری جامعه ما در پیوند تنگاتنگی که با عوامل برون ساختاری داشتهاند، از آنها تاثیر گرفته و با همان تاثیرات بر عوامل داخلی جامعه تاثیر گذاشتهاند.
این را اضافه کنم که منظورم از بررسی گذشته، تخفیف تاریخ و تاریخگرائی به نبش قبر نیست. اگرچه شخص و شخصیتها نیز در بعضی زمینهها دارای اهمیت هستند، ولی تاریخ، بررسی شخصیتها نیست. شخصیتها را برفراز تاریخ سوارکردن به همان مقدار نادرست است که کورکورانه به دنبال جبر تاریخ رفتن. شخصیتها نه مفعولان تاریخند و نه فاعلان تاریخ. بلکه از ترکیب شخصیتها و شرایط ویژه تاریخی در یک مقطع مشخص، تاریخ در جهت مشخصی متحول میشود. یعنی، شخصیتها هم بر تاریخ تاثیر میگذارند و هم از آن تاریخ تاثیر میپذیرند۲.
برای این که تحلیلهای تاریخی به مفهومی که در بالا گفته شد، کارساز باشند شرایطی لازم است.
- اگرچه نباید از شناخت تحولات تاریخی به طور کلی و یا در جوامع دیگر غافل ماند، ولی از کلیشهسازی و تحمیل مکانیکی مدلهای تحول تاریخی باید به جد اجتناب نمود.
- تا آنجا که ممکن است بررسی تاریخی باید واقعبینانه و مستند به اسناد و مدارک قابل اعتماد باشد. منطق درونی یک بررسی تاریخی باید با منطق مفاهیم عام و پذیرفته شده تاریخ و جامعهشناسی و اقتصاد همخوانی داشته و با آن در تعارض نباشد. من در این جا بر اهمیت و ضرورت تعقل تاریخی تاکید میکنم. و از جمله مختصات این تعقل تاریخی این است که هر آنچه که در اسناد دست نوشته میآید، ضرورتا ارزش و اهمیت تاریخی ندارد؛ باید با این تعقل تاریخی همخوان باشد
برای نشاندادن اهمیت بررسی تاریخی و ضرورت پایبندی به شرایطی که ذکرشان رفت، اجازه بدهید نمونهای ارائه بدهم
تقریبا همهی نوشتههائی که از ایران قبل از مشروطه در دست داریم براین فرض عمده استوارند که ساختار تولیدی ایران در قبل از مشروطه فئودالی بوده است. تحلیلهائی که از نهضت مشروطهطلبی در دست داریم نیز بر اساس پذیرش همین فرض کلی استوارند. در ظاهر امر، مسئله اشکالی ندارد. مضافا که برای درستدرآمدن آن فرض اساسی، نهضت مشروطهطلبی هم نهضتی بورژوا - دموکراتیک ارزیابی شده است.۳ ولی بر اساس اسناد ارائه شده در همین نوشتهها، میتوان نشان داد که در ایران قبل از مشروطه، موقعیت تولیدکنندگان مستقیم، موقعیت زمینداران، چگونگی تبدیل انواع بهرهی مالکانه (کاری، جنسی، پولی)، فرایند پیدایش و رشد شهرها، موقعیت اقتصادی شهرها و رابطهی شهر و روستا درایران با آنچه که درعصر فئودالیسم کلاسیک وجودداشت، فرق میکرده است.
عدهای کوشیدند با تفکیک جغرافیائی مقولات مشخص تاریخی، مثلا فئودالیسم و اطلاق «فئودالیسم شرقی» به ساختار اقتصادی - اجتماعی ایران و شماری از کشورهای دیگر این تفاوتهای اساسی را ماستمالی کنند۴. شماری دیگر با کماهمیت جلوهدادن نامعقولانه و بعضا نادیده گرفتن نکات افتراق و برجستهکردن شباهتهای ظاهری در بارهی «فئودالیسم ایران» قلمپردازی کردهاند.۵ واقعیت این است که آنچه در این میان صدمه میبیند، بینش کارساز و مفید به تاریخ است که مسخ و سترون عرضه شده است.
برای اینکه روشن شود چه میگویم، باید نمونهای بدست بدهم. برای این منظور، مورخ صاحبنام روسی، پطروشفسکی را در نظر میگیرم که برای علاقمندان به تاریخ ایران نامی است آشنا. تقریبا همهی علاقمندان به تاریخ با بررسیهای متعدد پطروشفسکی از تاریخ ایران آشنا هستند.
پطروشفسکی مدعی است که براساس بینش مارکس از تاریخ، تاریخ ایران را وارسیده است. به همین نکته ساده باید در دو سطح برخورد کرد:
الف) وارسیدن دیدگاه پطروشفسکی بدون توجه به این امر، کار بیهوده و غیرمفید و خودگولزنی است. به سخن دیگر، سئوال این است که بین آنچه که تاریخ به روایت مارکس است و آنچه در تحلیل پطروشفسکی داریم چه میزان همخوانی و به چه مقدار تناقض وجود دارد؟
ب) آیا اصولا وارسیدن تاریخ با تکیه بر دیدگاه مارکس مفید هست یا خیر؟
مرکزثقل بررسی مارکس از تاریخ، بررسی مبارزه طبقاتی است. وارسیدن این که آیا چنین نگرشی به تاریخ درست است یا خیر، از چارچوب این نوشته کوتاه فرامیگذرد. ولی، پطروشفسکی در نوشتههایش درک مغشوش و درهمی از ترکیب طبقاتی، و مبارزهی طبقاتی در جامعه ایران عرضه میکند. برای نمونه، آنچه پطروشفسکی تحت عنوان «بهرهی فئودالی» بررسی می-کند عمدتا بررسی اخذ مازاد از تولیدکننده مستقیم بوسیلهی دولت است. برای این که چنین نگرشی در قالبی که برای تاریخ ایران تهیه دیده جا بگیرد، او میافزاید:
«از آنچه گفته شد چنین نتیجه گرفته میشود که لازم نبوده حتما یک فرد فئودال مستیقما مالک زمین و آب باشد بلکه در ادوار معینی بویژه در دوران متقدم فئودالی... دولت، دولتی که توسط فئودالها رهبری می-شده میتوانست مالک اراضی و میاه باشد»۶
ولی، «از آنچه گفته میشود»، در واقع گفتاوردی است از مارکس که در آن او میکوشد بین بهره و مالیات زمین تفکیک قائل شود. ولی پطروشفسکی با وارونهکردن دیدگاه مارکس از آن معجونی درست میکند تا برای تاریخ ایران «فئودالهائی» پیدا کند که مستقیما مالک زمین و آب نبودند بلکه دولتی را رهبری می کردهاند که «فئودالی» بوده است.۷
به سخن دیگر، به جای اینکه با بررسی مختصات طبقات اجتماعی، به ترکیب طبقاتی دولت حاکم برسد، پطروشفسکی با فئودالیخواندن دولت و بهرهی فئودالیخواندن مازاد اخذ شده بوسیلهی همین دولت، ترکیب طبقاتی جامعه را فئودالی میداند. پطروشفسکی آن چنان به فئودالیخواندن جامعه متعهد است که حتی مالیاتِ پرداختی بوسیله تجار و صنعتگران را نیز «بهرهی فئودالی» میخواند۸. چنین سهلانگاریهائی در تاریخ-نویسی پیآمدهای ناگواری دارد:
- برخلاف آنچه به نظر میرسد و ادعا میشود، «بهرهی فئودالی» در نگرش او، بار و ماهیت طبقاتی ندارد. مقولهایست بی در و پیکر که شامل همه چیز میشود. بهمین دلیل، ارزیابی و بررسی ترکیب طبقاتی و در نتیجه، مبارزه طبقاتی در جامعهی ایران را غیرممکن میسازد. به اشاره باید بگویم که تجار به عنوان یک طبقهی غیرمولد که در تولید نقش مستقیمی ندارند، نمیتوانند موضوع «بهره کشی و استثمار»، آنهم از نوع فئودالی-اش باشند. تجار با مازادی که در فرآوردههای تولیدی مستتر است و در فرایند مبادله تحقق مییابد (به صورت نقد در می-آید) خود و زندگی مادی و فرهنگی خویش را تولید و بازتولید میکنند. حال اگر بخشی از این مازاد، به صورت مازاد و عوارض دولتی اخذ شود، هرچه باشد مناسبات بین دولت و تجار، مناسباتی مبنی بر بهرهکشی نیست. آنچه که اتفاق میافتد این است که، بوروکراسی دولتی میکوشد در مازادی که تجار انباشت میکنند و یا در پروسه انباشت هستند، شریک شود.
- فئودالیخواندن مازاد اخذ شده در ایران، بررسی تاریخ را در چارچوب مورد قبول همین مورخین غیرممکن میسازد، مگر این که مفاهیم مشخص، بطور دلبخواه تعریف شوند.
بررسیهای پطروشفسکی و دیگر مورخانی که بر فئودالی بودن ساختار جامعهی ایران اصرار دارند، نشان میدهد که شکل عمدهی زمینداری در ایران مالکیت دولتی بوده است. ولی بلافاصله با فئودالی خواندن دولت و این نحوهی مالکیت نتیجهی دلخواه خود را میگیرند. نکته این است که وجود مالکیت دولتی گسترده نافی وجود مالکیت خصوصی (یعنی انحصار مالکیت زمین بوسیلهی یک طبقهی معین) است. ممکن است حق بهرهمندی سالیانه به اشخاص وابسته به بوروکراسی تفویض شود که میشده است. ولی درآن صورت، این متصرفان موقتی زمین، بخاطر ارتباطشان با بوروکراسی و نه با زمین، از مازاد تولید بهرهمند میشوند. در فئودالیسم اما، مالک زمین بخاطر مالکیت زمین، همهکارهی زندگی اجتماعی و اقتصادی است.
درایران، آنچه که مناسبات فئودالی خوانده میشود، به واقع مناسبات همزمان وابستگان بوروکراسی حاکم و تولیدکنندگان مستقیم با بوروکراسی است. تاثیر این مناسبات در همهی زمینه-ها، به ویژه در زندگی اقتصادی بخش کشاورزی بسیار مهم است. برای نمونه، به دو مورد اشاره میکنم.
- موقتیبودن حق بهرهمندی، موجب کاهش سرمایهگذاری برای توسعه و گسترش قابلیت و توان تولیدی میشود که به نوبه تاثیرش را بر تولید و مازادِ تولید خواهد گذاشت. از آن گذشته، ناامنی و بیاطمینانی مستتر در این وضعیت، موجب بروز فساد و تباهشدن فرهنگ بازرگانی نیز میشود، یعنی، فعالیتهای باج-طلبانه که دور نتیجه دهی بسیار کوتاهی دارند به فعالیتهای تولیدی که بسی بیشتر طول میکشند، ترجیح داده میشوند. دفینهسازی مازاد- که تازه چندان زیاد نیست - باب میشود.
فرهنگ غالب به عبارتی، فرهنگی دست به دهان، فاقد دوراندیشی و بیاطلاع و بیخبر از برنامهریزی برای آینده آیندهای که در نتیجهی بیاطمینانی گسترده وجود ندارد می-شود. به اعتقاد من، یکی از دلایل اساسی کندی تحولات در اقتصاد ایران در دورانی که مورد بررسی است، همین عدم امنیت گسترده است.
- وقتی بوروکراسی حاکم بر ایران «فئودالی» ارزیابی میشود و وقتی وابستگان به این دستگاه «فئودال» خوانده میشوند، یک مشکل لاینحل پیش میآید و آنهم توضیح جنگ و ستیز دائمی این «فئودالها» با دولت «فئودالی» است که قاعدتا باید حافظ و نماینده منافع طبقاتیشان بوده باشد.۹ نه فقط علت این جنگ و جدالها روشن نمیشود بلکه برای این سئوال نیز هم پاسخی نیست که «فئودالها» از تضعیف دولت حامی منافع طبقاتی خویش، چه نفعی میبردند؟
حتی اگر از این مسائل چشم بپوشیم، بررسی آنچه که پطروشفسکی «بهرهی فئودالی» میخواند با دو مشکل اساسی دیگر مواجه است.
- مازاد اخذ شده در مراحل مختلف تکامل تاریخی، به اشکال گوناگون تظاهر کرده است. پطروشفسکی در بارهی شکل مازاد اخذشده با قاطعیت نظر میدهد، ولی پیآمدهای دیدگاه خویش رادر نظر نمیگیرد.
- مشکل دوم و حتی اساسیتر، ماهیت مازاد اخذشده در ایران است که با طبقهبندی پطروشفسکی جور در نمیآید.
برای روشنکردن این مشکلات،اجازه بدهید نظریات پطروشفسکی را مرور کنیم.
پطروشفسکی و دیگر نویسندگان «تاریخ ایران»، در تحلیلشان از مراحل اولیهی «فئودالیسم» در ایران (در قرنهای سوم تا هفتم میلادی) معتقدند که مالیات منبع اصلی درآمد دولت و بزرگان بود و عمدتا به «شکل بهره- مالیات گرفته میشد». مالیات ارضی «بخش معینی از محصول را تشکیل میداد که به ثلث مقدار آن سر میزد و خراگ نامیده میشد. و در زمان تسلط اعراب نیز این نام به شکل معرب، خراج، محفوظ میشد. خراج غالبا نقدا پرداخت میشد و نه به جنس.
مردم استثمارشونده دائما برای انجام کارهای ساختمانی، دولتی از قبیل ساختمان حصار شهرها، و مجاری آبیاری و جادهها و پلها و نگهداری سیستم پیچیده ترعههای آبیاری جلب میشدند. بهره - مالیات را مامورین ادارهی مالیاتها یا به قول یکی از دانشمندان [انگلس] «مامورین ادارهی غارتِ اموالِ ملت از روستائیان وصول میکردند»۱۰علاوه بر خراج، خراج سرانهای نیز بود که اهالی ۲۰ ساله تا ۵۰ ساله به نسبت موقعیت مالی خویش بین ۴ تا ۱۲ درهم میپرداختند.
اکثریت مالیاتدهندگان حداقل، یعنی ۴ درهم میپرداختند. بزرگان و اعیان و روحانیان و کارمندان دولت و دبیران و سپاهیان از پرداخت مالیات سرانه معاف بودند.۱۱ در این بررسیها میخوانیم که خزانهی دولت نه تنها مالیات سرانه بلکه بخشی از مالیات اراضی را نیز به نقد دریافت میکرد. در بخشی که به «فئودالیسم» ایران در فاصلهی قرنهای هشتم تا دهم میلادی پرداخته میشود، آمده است که مالکیت فئودالی دولت بر اراضی کماکان شکل غالب زمینداری در ایران بود و زمین عمدتا بر اساس قواعد مزارعه کشت میشد.
عمدهترین شکل بهرهکشی «فئودالی» هم همانند گذشته خراج بود و بسته به این که صاحب زمین علاوه بر زمین چه ابزار کاری دراختیار مزارعهگر گذاشته باشد، سهمش بین نصف تا نه دهم محصول نوسان داشت. به طور کلی، دو شکل خراج رواج داشت. یکی، مقاسمه و دیگری نیز مساحته نامیده میشد. مقاسمه عبارت بود از سهم معینی از محصول که به جنس اخذ میشد و مساحته نیز خراجی بود که از اراضی مساحتشده و ثبتشده در جزو جمع دولتی مآخوذ میگردید.
این خراج بستگی داشت به جنس زمین و مزروع آن. میزان خراج مساحته بر اثر کمی یا زیادی محصول تغییر نمیکرد و به صورت جنسی و پولی پرداخت می-شد۱۲. در فاصلهی قرنهای دهم و یازدهم با این که شکل زمین-داری تغییر کرد و مقدار زمینهای اقطاعی به زیان زمینهای دولتی و زمینهای شخصی افزایش یافت، ولی شیوه و شکل عمدهی اخذ مازاد دست نخورده باقی ماند. خراج یا مالیات- بهره به صورت نقدی و جنسی دریافت میشد و مزارعه شکل غالب مناسبات بین دولت [زمیندار عمده] و روستائیان بود.
در قرن دوازدهم افزایش زمینهای اقطاعی ادامه یافت و در عین حال تکامل کیفی هم پیدا کرد. به این معنا که از صورت زمینی که حق انتفاع آن موقتا به کسی واگذار شده باشد در آمده و اگر هم از لحاظ حقوقی به تیول موروثی مبدل نشده بود، عملا چنین بود.۱۳ این تغییر « در درجهی اول سرنوشت روستائیان را تحت-تاثیر قرار داد. کسانی که اراضی اقطاعی را به ارث برده بودند برخلاف ماموران سابق [یعنی عملداران مالیاتی در اراضی دولتی و مقطعان موقتی در دوران اول استقرار اقطاع که تنها در اندیشه-ی اخذ حداکثر خراج بودند] از لحاظ منافع خویش میبایست به وضع کار و زندگی مادی روستائیان ساکن اراضی اقطاعی رسیدگی کنند تا از سطح قابل تحملی تنزل نکند.
در عینحال، در «تاریخ ایران» میخوانیم که «معهذا تابعیت و وابستگی کامل رعایا به مقطعان موروثی به ناچار وضع روستائیان را بدتر می-کرد» و باعث میشد که «یک سلسله عوارض و خراجهای ویژه و تازهی فئودالی متداول شود که روستائیان به نفع صاحبان اقطاع میپرداختند».۱۴ چون اطلاعات بیشتری در کتاب نیامده است، در نتیجه نمیدانیم که وضع روستائیان به واقع چگونه بود؟ بهتر شده بود و یا بدتر، ولی گذشته از این مسئله، عمدهترین انتقاد به شیوهی استدلالی است که پطروشفسکی و دیگر مورخان شوروی سابق برای توضیح عمدهبودن مزارعه به کار گرفته و در موارد مکرر آن را «یکی از خودویژگیهای فئودالیسم ایران» دانستهاند.
نظام مزارعه یا متایر، اگرچه به مرحلهی ماقبل سرمایهسالاری مربوط میشود ولی دقیقا بهرهی فئودالی نیست و آن چه که تولید کننده دریافت میکند،اشکال بدوی مزد است. و از سوی دیگر، اگر تولیدکننده علاوه بر نیروی کار خویش، در تدارک عوامل دیگر تولید نیز مشارکت داشته باشد، به ازای آنها نیز سهمی دریافت خواهد نمود که به واقع اشکال بدوی سود است. در ضمن، آنچه که نصیب زمیندار میشود، تنها بهره زمین نیست. چون زمیندار نیزعلاوه بر زمین در تدارک بخشی از سرمایهی جاری هم سهم دارد و آن چه به ازای سرمایهی جاری میگیرد، بهرهی زمین نیست بلکه سود سرمایه است. به عبارت دیگر، نظام متایر یا مزارعه را باید به تعبیری به عنوان یک مرحلهی گذار از بهرهکشی ماقبل سرمایهسالاری به اشکال بهره-کشی سرمایهسالاری مورد بررسی و تدقیق قرار داد.
و همین جا اضافه کنم که نمیتوان چنین تعبیری را در بارهی ایران در قرن دهم یا یازدهم میلادی به کار برد. و اما، در بررسیهای مورخان روسی بطور کلی و پطروشفسکی بطور اخص، نکات افتراق این نظام در ایران با آن چه که در فئودالیسم اروپا به عنوان مزارعه میشناسیم، بررسی و تحلیل نمیشود. از طرف دیگر، بر اساس این تحلیلها میدانیم که عمدهترین شکل مازاد «بهره-مالیات» بود.۱۵ به این ترتیب، روشن است که عمدهترین شکل مالکیت زمین، مالکیت خصوصی زمین نبود بلکه مالکیت دولتی بوده است. اگر مالکیت خصوصی بر زمین شکل غالب زمینداری نبوده، پس مازادی که از دهقان اخذ میشده است نمیتوانسته بهرهی زمین مطلق باشد. از طرف دیگر، چون نظام سرمایه-سالاری هم هنوز وجود ندارد، پس این مازاد را نمیتوان بهرهی زمین تفضیلی دانست.
بنابراین ما با وضعیتی روبرو هستیم که از دهقان بخشی از تولید به عنوان مازاد اخذ میشده است ولی این مازاد نمیتواند بهرهی زمین مطلق باشد [به علت سلطهی مالکیت دولتی] و نه بهرهی زمین تفضیلی که پیششرط وجود آن مناسبات سرمایهسالاری است. ماهیت بهرهی زمین در ایران مقولهایست که باید با تحقیق و پژوهش بیشتر روشن شود. ولی مسلم است که «فئودالی» قلمدادکردن آن، گرچه راهحل ساده و در عین حال مسئولیتگریزانهایست ولی پاسخگوی مشکل نیست.
انتقاد دیگری که به پطروشفسکی و دیگران وارد است این که این پژوهندگان پیآمدهای دیدگاه خود را در بارهی شکل عمده-ی اخذ مازاد - این ادعا که عمدتا به صورت نقدی پرداخت می-شد- در نظر نگرفتهاند. بعید نیست به خاطر مسئلهزا بودن و دشواری قضیه از آن چشم پوشیدهاند. در نظام اقتصادی فئودالی، بهره به شکل پول متکاملترین شکل بهره و پیشدرآمد فروپاشی اقتصاد فئودالی است. پیششرط تبدیل بهرهی جنسی به بهرهی پولی گسترش تجارت، توسعه صنایع شهری و رشد و گسترش تولید کالائی بطور کلی است. وقتی که این تحولات و دگرگونیها صورت میگیرد، رفته رفته شرایط برای دگرسان شدن کل نظام اقتصادی فئودالی آماده میشود. و اما، در بارهی ایران سئوال این است که اگر از قرن سوم میلادی بهرهی پولی در «فئودالیسم» ایران غالب بوده، این شکل متکاملتر بهره چه نقشی در فروپاشی نظام اقتصادی حاکم برایران ایفا کرده است؟
اگر نقشی نداشته، چرا در ایران این چنین بوده است؟ در بررسیهای پژوهشگران شوروی- حداقل آن چه که من دیده و خواندهام - برای این سئوالات جوابی نخواهیم یافت. به عوض، من بر آن سرم که نویسندگان روسی اگر چه از «ویژگی فئودالیسم» حرف زدهاند،ولی به راستی برای جوامعی چون ایران «فئودالیسم ویژهای» پیدا کردهاند که با آن چه از اقتصاد فئودالی میدانیم، ناهمخوان است. برای نمونه، در « تاریخ ایران» میخوانیم که پرداخت نقدی بهره- مالیات در قرون سوم و پنجم در طول قرون هشتم تا دهم میلادی با پرداخت عمدتا جنسی بهرهی زمین جایگزین شد. تازه، این پسرفت تاریخی در شکل بهرهی زمین با تحولاتی در اقتصاد ایران همزمان شد که قاعدتا میبایست تاثیری جز این بر شکل مازاد اخذشده میگذاشت. به این قطعه توجه بفرمائید.
«در قرن نهم به ویژه در قرن دهم، زندگی شهری ترقیِ شایان کرد. در نتیجهی اعتلای عمومی نیروهای تولیدی در قلمرو خلافت و به ویژه در ایران، شهرها رشد و ترقی کردند. افزایش مبادلهی کالا میان شهر و روستا و بازرگانی با چادرنشینانی که تقریبا در تمام ایالات بزرگ ایران زندگی میکردند و همچنین تجارت به وسیلهی کاروانها [که برای شهرهای بر سر راه بزرگ تجارتی اهمیت خاص داشت] همهی این عوامل به رشد و ترقی شهرها کمک کرد»۱۶. بعید نیست که تز پژوهشگران روسی مبنی بر جهانشمولی نظام فئودالی، آنتیتز خود را در کاربرد محدود مقولههای عام اقتصاد سیاسی، برای نمونه پول و تاثیر مناسبات پولی در فروپاشی ساختارهای اقتصادی ماقبل سرمایه-سالاری یافته باشد. والا، چگونه امکان دارد که با این تحولات چشمگیر، شکل مازاد اخذ شده از شکل نقدی به بهره به شکل جنسی عقبگرد نماید؟
باور به یک نظام فئودالی ویژه از سوی این محققان نمیتواند آنقدرها که به نظر میرسد دور از ذهن باشد. وقتی در این نوشتهها دقیق میشویم، به فئودالهای ویژه و تجار ویژه و سرمایهی ربائی ویژه نیز بر میخوریم. با این همه ویژگیها، البته، که هر تحلیل نامربوطی میتواند مربوط به نظر آید. چون معیاری برای سنجش و محکزدن در دست نیست.
به عنوان مثال، میخوانیم که درست بر عکس وضعیتی که در جوامع فئودالی دیگر وجود داشت، در «فئودالیسم ایران» این تجار بودند که از فئودالها پول قرض کرده و بهرهی پول را به صورت کالاهای مصرفی علیالخصوص منسوجات میپرداختند.۱۷ در نتیجه، «برخلاف آنچه در دوران قرون وسطی در اروپای غربی جریان داشته - تجار قطب بزرگ مخالف فئودالها نبوده و با ایشان مبارزه نمیکردند. و بر عکس به اتفاق فئودالها علیه نهضت پیشهوران و بینوایان شهری به پیکار میپرداختند».۱۸ در این پژوهشها، با کشفیات محیرالعقولی در اقتصاد سیاسی مواجه هستیم که به واقع ربطی به بررسی تاریخی ندارد. در کدام مقطع تاریخی و درکدام مقطع جغرافیائی، فئودالها صاحبان سرمایهی ربائی [آنچه که قرار است به تجار قرض داده شود] بودند، که ایران نمونهی دومش باشد؟ منبع و منشاء سرمایهی ربائی برای فئودالها کدام است؟
همین جا، به این نکته نیز اشاره بکنم و بگذرم که اگرچه نظام اقتصادی فئودالی را به عنوان نظامی جهانشمول نمیپذیرم ولی بر این باورم که نظام اقتصادی فئودالی دارای مشخصههائی است که در چارچوب این نظام خصلت جهانشمولی دارند. به سخن دیگر، جوامع فئودالی ممکن است منشاء متفاوتی داشته باشند، و ممکن است از جنبه-های مختلف با هم اختلاف داشته باشند و یا بسته به شرایط تاریخی، سیاسی و اجتماعی به نظامهای متفاوتی دگرسان بشوند، ولی ساختار اساسی و قانونمندیهای توسعه جوامع فئودالی نمیتواند در جوامعی که دراین مرحله هستند با یکدیگر اختلافات اساسی داشته باشد.
از جمله این خصلتهای مشترک، این است که قوانین عمومی تجارت و مبادلهی در بازار با اقتصاد فئودالی ناسازگاری دارد و گسترش تجارت و مبادله، زمینهساز فروپاشی نظام فئودالی میگردد. به اعتقاد من، این رابطهها همان قدر در «فئودالیسم ایران» باید صادق باشد که در فئودالیسم انگلستان یا هر جای دیگر.
نمونهی دیگر را میتوان از منشاء سرمایه ربائی و تاثیری که رشد و گسترش آن بر نظام فئودالی داشت ذکر نمود. علت این که بر این خصلت انگشت گذاشتهام، در کنار دیگر دلایل، این است که این دو در فروپاشی نظام اقتصادی فئودالی نقش موثری ایفاء کردهاند.
مناسبات پولی و مناسباتی که بر مبادله استوارند باعث اضمحلال و ازبین رفتن مناسبات شخصی میشوند که یکی از عمدهترین وجوه مشخصهی فئودالیسم است. دربارهی نقش سرمایهی ربائی، این گفتنی است که بررسیهای تاریخی از سرانجام فئودالیسم در اروپا نشان داده است که سرمایه ربائی گذشته از تاثیری که بر کل نظام داشته، موجب نابودی و اضمحلال زمینداران بزرگ گشت.
به تعبیر مارکس، «نزول-خواری که خون تولیدکنندهی کوچک را میمکد، دست در دست نزولخواری دارد که خون صاحبان ثروتمند زمینهای بزرگ را میمکد».۱۹ به این ترتیب، در اروپای قرون وسطی، فئودال مقروض «بهرهکشیاش را همزمان با بهرهکشی بیشتر خود به وسیلهی سرمایه ربائی تشدید میکند»۲۰ ولی در ایران، مثل این که «فئودالها» ذاتا به بهرهکشی وحشیانه اعتقاد دارند! چون با آن که درآمدهای خود، منجمله درآمدهای حاصله از نزولخواری را در تجارت کاروانی سرمایهگذاری میکنند، با این
وصف، تا نُه دهم تولید را از تولیدکنندگان مستقیم که با نظام مزارعه به کشت اشتغال داشتند اخذ میکردند۲۱. این ادعا به این معنی است که تولید کنندهی مستقیم با باقیمانده تولید، یعنی یک دهم آن، میتوانست به زندگی بخور و نمیر خویش ادامه بدهد.
و اما، وقتی قرار است تولیدکنندهی مستقیم با یک دهم محصول کارش خود و خانوادهاش را تولید و بازتولید نماید، به عنوان پیش گزارهی چنین امکانی باید تکنیکهای تولیدی کشاورزی پیشرفته در اختیار داشته باشد. چون اگر فرض کنیم که غیر از این مازاد، چیز دیگری از سهم تولید کننده کسر نمی-شد، تولید باید به حدی بوده باشد که یک دهم آن نیز برای این منظور کفایت نماید. ولی اوضاع در ایران چگونه بوده است؟ براساس آن چه که درهمین پژوهشها راجع به تکنولوژی تولید و سطح تکامل ابزار کار خواندهایم نه تنها تکنیکهای تولیدی وابزار کار بسیار بدوی بودند بلکه برای قرنها به همان صورت باقی ماندند. در نتیجه پرسشی که باقی میماند این است، اگر تکنولوژی تولید به همان حدی که دراین پژوهشها آمد ه است بدوی بود، پس چگونه اخذ نُه دهم تولید امکانپذیر میشد؟
آیا یک دهم آن چه که با این تفاصیل، نمیتوانسته زیاد بوده باشد، برای تولید و تجدیدتولید روستائی و خانوادهاش و شرایط موجودیت آنها کافی بود؟ توضیح پطروشفسکی در بارهی بدوی-ماندن تکنولوژی تولید درجوامعی چون ایران به واقع خواندنی است.«جامعهی فئودالی ایران مانند دیگر کشورهای آسیای غربی و آفریقای شمالی در این زمینه [پیشرفت آلات کشاورزی] مشوق و محرک ترقی نبوده است»۲۲.
اگر این ادعا درست است، پس، اخذ نُه دهم تولید، نمیتواند امکانپذیر بوده باشد. از آن مهمتر، بیان یک واقعیت، علت وجودی آن واقعیت را توضیح نمیدهد. و پرسش اساسی کماکان، بیپاسخ میماند. پرسش اساسی این است که چرا ایران و جوامع دیگر این چنین بودهاند؟ پاسخ به این پرسش، با دیدگاهی که از ۱۹۳۱ به این سو، بر مورخان مارکسیستی همچون پطروشفسکی تحمیل شد و در بررسیهائی که از آن تاریخ به بعد در دست داریم تجلی یافت، غیرممکن است.
نویسنده: احمد سیف
نوشتار بالا از کتاب "تاریخ آشفته یا آشفتهنگاری تاریخ" انتشارات فروغ چاپ نخست در زمستان ۱۳۸۵ برگرفته شده است
یادداشتها ( نوشتار نخست)
البته در سالهای اخیر، گروهی از محققان و نویسندگان در راستای مقابله با ذهنیت توطئه پندار و توطئه سالار ایرانی ها، به خطای دیگری گرفتار آمده اند. اگرچه این هدف محترم را دارند تا ایرانیان را متوجه مسئولیت های خود بنمایند، ولی در عین حال، با این که خود نمی پذیرند و داد و بیداد نیز راه می اندازند، ولی از آنچه که نوشته اند و به شیوه ای که نوشته اند، غیر از برائت استعمار و امپریالیسم نتیجه ای به دست نمی آید. از یک نکته درست آغاز می کنند - که بریدگی اولیه در نتیجة عوامل داخلی پیدا شد- ولی همین نکته درست را آن قدر کش می دهند که مثلا، به بازنویسی تاریخ قرن نوزدهم ایران دست می زنند ( بنگرید به افاضات آقای دکتر زیبا کلام: در ما چگونه ما، شدیم. و هم چنین و بخصوص در: سنت و مدرنیستم).
۲ البته در میان مورخان خودی، کم نیستند کسانی که تاریخ را بازگوئی حوادث ورویداد ها می دانند و داستان های سرگرم کننده می نویسند که درآن نه منشاء رویدادها و حوادث تاریخی معلوم است و نه پی آمد بعدی آنها. آنچه را که تاریخ می نامند، اغلب با کند وکاوی در ذهن این یا آن « شخصیت» وارسی می کنند و چون ساختار نظری معلوم و مشخصی هم ندارند، نتیجه این می شود که این دست « تحلیل های» تاریخی اغلب سرشار از تناقض و ناهمخوانی است. اگرچه برای تاریخ، این نوع تحلیل ها مثمر ثمری نیست و دست آورد قابل پذیرشی ندارد ولی برای این دست مورخین، که گاه با جنجال آفرینی دست به قلم می برند، همین تحلیل های ناهمخوان منشاء « خیر وبرکت» شده است. ضرورتی به ذکر نام و نشان نیست. به مصداق ضرب المثل خودمان،عاقل را اشاره ای کافیست.
۳ جالب است که شماری از تاریخ نگاران ما، که ظاهرا هدف عمده خود را مقابله با آنچه که خود تاریخنگاری «مارکسیستی» می نامند، گذاشتهاند گمان می کنند اگر به جای «بورژوادموکراتیک» از « تجدد طلبی» و « رفرم» سخن بگویند، هم تحلیل درست تری ارائه داده اند و هم « نادرستی» دیدگاه مارکسیستی را نشان داده اند. این نگرش آدم را به یاد روایتی می اندازد که جلال الدین خوارزمشاه در جنگ و گریزی که با سربازان مغولی داشت سرانجام به کلبه آسیابانی می رسدو می خواهد شب درآنجا بماند. مدتی بعدچون احساس سردی می کند، از آسیابان لحافی، یا بالاپوشی می طلبد. آسیابان اشاره می طلبد به پالانی که در گوشه ای افتاده است و می گوید که جز این چیزی ندارم. جلال الدین با عصبانی آن را رد می کند. مدتی می گذرد و او هم چنان از سرما رنج می برد و مجددا از آسیابان بالاپوشی می طلبد و آسیابان همان جواب قبلی را می دهد. باز جلال الدین با ناراحتی رد می کند. یک ساعتی بعد که سرما به راستی زیاد می شود، جلال الدین باز بالاپوشی می طلبد و آسیابان نیز همان جواب قبلی را می دهد. جلال الدین که دیگر ظاقتش طاق شده بود، می گوید: « اسمش را نیار، بیانداز روم...». حالا، حکایت این مورخان گرانمایة ماست. اسمش را نیاور ولی ....
۴- برای نمونه نگاه کنید به فرهاد نعمانی: تکامل فئودالیسم در ایران، تهران ۱۳۵۹
۵- برای مثال نگاه کنیدبه محمدرضا فشاهی : تحولات فکری و اجتماعی در جامعةفئودالی ایران، تهران ۱۳۵۴ ، مرتض راوندی: تاریخ اجتماعی ایران، جلد سوم، تهران، ۱۳۵۶
۶- پطروشفسکی: کشاورزی ومناسبات ارضی در ایران عهد مغول، تهران، ۱۳۴۴، جلد دوم، ص ۶ ( منبعد، مناسبات)
۷- برای اصل گفتاورد مارکس، بنگرید به سرمایه، جلد سوم،مسکو ۱۹۷۷، ص ۷۹۱ ( به انگلیسی).
۸- پطروشفسکی، کشاورزی..،همان، صفحات، ۲۶۸. ۲۷۵و ۲۷۸. هم چنین بنگرید به پطروشفسکی و دیگران: تاریخ ایران از دوران باستان تا پایان قرن هیجدهم، تهران ۱۳۵۴، صفحات ۵۲-۲۵۰، ۲۸۴، ۶۴-۲۶۳ ( منبعد، تاریخ) . دیگر مورخان روسی نیز هم، همین کار را کرده اند. اشرفیان - آرونوا: دولت نادرشاه افشار، ترجمةحمید مومنی، تهران، ۱۳۵۶، صفحات ۰۹-۱۰۲، (منبعد،دولت).
۹- بنگرید به تاریخ، صفحات، ۲۵۹، ۲۷۰، ۳۶۸، ۸۳-۴۸۲، ۵۶-۵۵۴. هم چنین نگاه کنید به دولت،صفحات، ۱۶۵، ۲۶۲
۱۰- تاریخ، ص ۸۰
یادداشتهای نوشتار دوم
۱- همان، ص ۱۰۵
۲- همان، صص ۸۶-۱۸۵
۳- همان، ص ۲۸۳
۴ - همان، صص ۸۴-۲۸۳
۵- تا آن جا که من می فهمم، ترکیب « بهره - مالیات» یعنی وقتی دولت زمین دار عمده است و آنچه که از تولید کننده مستقیم دریافت می کند بخشی، « بهره زمین» است به عنوان مالک زمین، و بخشی دیگر نیز « مالیات» است که به عنوان دولت اخذ میکند.
۶- همان، ص ۱۸۷
۷- همان، ص ۲۴۹
۸- همان، ص ۲۴۹
۹- مارکس، سرمایه، جلد سوم، ص ۵۹۵
۲۰- همان، ص ۵۹۶
۲۱- پطروشفسکی: مناسبات، تهران ۱۳۴۴، جلد اول، ص ۷۵
۲۲- همان، ص ۲۵۸. برای یک بررسی مفصل از تکنولوژی تولید در ایران بنگرید به صفحات ۶۷-۲۴۷
- مارکس و انگلس: مانیفست حزب کمونیست، پکن ۱۹۷۲، ص ۳۴ ( متن فارسی)
۲- کورنین: اساس مارکسیسم- لنینیسم، مسکو ۱۹۶۱، ص ۱۵۳ ( همه منابع به انگلیسی است مگر اینکه خلاف آن تصریح شود).
۳- کوزلف: اقتصاد سیاسی – سرمایهداری، مسکو ۱۹۷۷، ص ۳۵
۴- نهضت مشروطه ایران- برپایه اسناد وزارت امور خارجه، تهران ۱۳۷۰، ص ۱۴۷
۵- صوراسرافیل، شماره ۱۲، ۵ سپتامبر ۱۹۰۷، ص ۲
۶- محمد مهدی شریف کاشانی: واقعات اتفاقیه در روزگار، جلد اول، تهران ۱۳۶۲، ص ۱۱۸
۷- همان، ص ۱۲۰
۸- منظورم از مراحل ۵ گانه هم: جامعه اشتراکی اولیه، برده داری، فئودالیسم، سرمایه-داری، و نهایتا سوسیالیسم و کمونیسم است.
۹- البته استاد فرزانه دکتر همایون کاتوزیان در کارهای بسیار پرارزش خویش از «استبداد ایرانی» سخن میگویند که به اعتقاد من مختصاتش به «استبداد شرقی» بیشتر شباهت دارد تا چیزی که مشخصا «ایرانی» باشد.
۱۰- بنگرید به احمد سیف: استبداد، مسئله مالکیت و انباشت سرمایه در ایران، نشر رسانش، ۱۲۸۰
۱۱- من « دولت وظیفهمند» را به ازای functional state در انگلیسی گذاشتهام چون واژه بهتری به نظرم نمی رسد. تا جائی که من می فهمم هم این نوع دولتها برای ایجاد و حفظ پیششرطهای اساسی تولید در اقتصاد وظایفی دارد که باید انجام بدهد که برای مثال، در جوامع خشک و کمباران، ایجاد شبکههای آبیاری مصنوعی است و در جوامع دیگر، میتواند به شکل و صورتهای دیگری هم در بیاید.
۱۲- بنگرید به مارکس، حاکمیت بریتانیا بر هندوستان، در مجموعهی مقالات در بارهی بریتانیا، مسکو، ۱۹۷۷، ص ۱۶۷
۱۳- مارکس : پاسخ به نامه... در مجموعهی : فرماسیون ماقبل سرمایهداری» ، مسکو، ۱۹۷۵، ص ۲۹۶
۱۴- نامهی انگلس به مارکس، ۶ ژوئن ۱۸۵۳، از مجموعهی «در بارهی استعمار» ص ۳۱۲
۱۵- همانجا
۶- مارکس: حاکمیت بریتانیا بر هندوستان، همان، ص ۷۲
۷- همانجا
۸- همان، ص ۷۵
۹- مارکس، گرندریسه، لندن، ص ۴۷۳
۲۰- مارکس، سرمایه، جلد دوم، ص ۲۴۵
۲۱- همان، ص ۳۳۷
۲۲- مارکس، سرمایه ، جلد اول، ص ۳۳۸
۲۳- اصظلاح معمولترش درایران «رعیت پادشاه» بود که در اسناد تاریخی حضوری چشمگیر دارد. خودکامگی و تمامخواهی نظام سیاسی در ایران به این صورت بود که حتی «برگزیدگان» که خود بخشی از طبقه استثمارکننده بودند نیز در این دست نوشتهها و حتی نوشتههای کمی جدیدتر به صورت «چاکر جاننثار» و یا «غلام خانزاد» در می-آمدهاند.
۲۴- مارکس، سرمایه، جلد اول، ص ۴۸۱
۲۵- مارکس، تئوریهای ارزش اضافی، بخش اول، ص ۱۷۵
۲۶- سیاح، خاطرات... ص ۳۹-۱۳۸
۲۷- بههمین خاطر نیز هست که مدافعان این نظام همیشه با ترفندهای گوناگون با این ارتباطات مخالفت میکردند. برای نمونه، اعتمادالسلطنه در خاطرات خود نوشته است که « امروز [۳ صفر ۱۳۰۴ قمری] مجدالدوله گفت خانهی ناظم الدوله رفته بودم. بوآتال نمونهی کوچکی از راه آهن آورده بود. شاه فرمود گُه خورده بود، شتر وقاطر و خر صدهزارمرتبه از راه آهن بهتر است. حال چهل پنجاه نفر فرنگی طهران هستند، ما عاجزیم. اگر راه آهن ساخته شود، هزار نفر بیایند چه خواهیم کرد؟ » (روزنامهی خاطرات..، ص ۴۶۳)
۲۸- دبلیو ب. سلبی: خاطرات مسافرت ار کارون و رودخانه دزفول و کانال آب گرگر به شوشتر، مجله انجمن سلطنتی جغرافیائی، ۱۸۴۴ ص ۲۳۳
۲۹- همان، ص ۲۳۴
۳۰- محمدعلی سیاح: خاطرات حاج سیاح یا دوره خوف و وحشت، به کوشش حمید سیاح تهران ۱۳۴۶ ص ۱۶۰
۳۱- وی.ا. کوسالوفسکی: خاطرات... تهران ۱۳۵۵ ص ۱۸۲
۳۲- اچ ال رابینو: تجارت ایالت کرمانشاه، اسناد پارلمانی ۱۹۰۴ جلد۱۰۰
۳۳- ام دوراند: گزارشی دربارهی وضعیت ایران، اسناد محرمانه شماره ۶۷۰۴، ۱۸۹۵ ص ۳۷
۳۴- اچ یپکو: یادداشتهائی دربارهی زندگینامه خاندان سلطنت، نجبا، تجار، روحانیون، اسناد محرمانه شماره ۷۰۲۸، ۱۸۹۷، ص ۶۷
۳۵- همان، ص ۶۴
۳۶- همان، ص ۶۵
۳۷- همان، ص۷۲، ۹۰، ۱۱۵
۳۸- همان ، صص ۶۳-۶۸
۳۹- اچ جونز: تجارت آذربایجان، اسناد پارلمانی ۱۸۷۱ جلد ۶۵
۴۰- جی سی ناپیر: مجموعه گزارشات و خاطرات... اکیدا محرمانه ، لندن ۱۸۷۶
۴۱- اچ دبلیو مک لین: گزارشی دربارهی شرایط و دورنمای تجارت بریتانیا درایران، اسناد پارلمانی ، ۱۹۰۴ ، جلد ۹۵
۴۲- ا.آچ گلیدونیوکومن: گزارش هیئت بازرگانی هند-انگلیس به جنوب شرقی ایران درطول ۰۵-۱۹۰۴، اسناد محرمانه شماره ۸۷۷۸*، ۱۹۰۵ صص ۴۹ و ۶۱
۴۳- چی آر پریس: مسافرت به یزد ، کرمان، شیراز و تجارت اصفهان ، اسناد پارلمانی ۱۸۹۴، جلد ۸۷، ص ۵
۴۴- اچ ال رابینو: تجارت ایالت استرآباد، اسناد پارلمانی ، ۱۹۰۹، جلد ۹
۴۵- بنگرید به احمد سیف: اقتصاد ایران در قرن نوزدهم، ۱۳۷۳، فصل ۱۱، «وحدت کشاورزی و صنایع دستی در ایران».
۴۶- ایستویک: گزارش کنسولی: تجارت ایران، در مجموعهی اسناد و مدارک پارلمانی، سال ۱۸۶۲، جلد ۵۸. ( شمارهی صفحه ندارد).
۴۷- هربرت: "درآمد ایران" اسناد محرمانه، شماره ۵۲۵۰، سال ۱۸۸۶ و "اوضاع داخلی ایران"، اسناد محرمانه، شمارهی ۵۳۹۲، سال ۱۸۸۶.
۴۸- بیتمن- چامپیون: " در بارهی شیوههای گوناگون ارتباطی بین ایران مرکزی و دریا" در:Royal Geographical Society Proceedings ، سال ۱۸۸۳، ص ۱۲۷
۴۹- بنگرید به ابوت: "مسافرت به سواحل دریای خزر..." اسناد محرمانه، شمارهی ۱۳۶، سال ۱۸۴۸، ص ۱۷ . همچنین بنگرید به گلیدو-نیومن: گزارش هیئت تجارتی انگلیسی- هندی به جنوب شرقی ایران در ۰۵-۱۹۰۴، اسناد محرمانه، شماره ۸۷۷۸، ضمیمه الف، ص ۱۰۱
۵۰- گلیدو-نیومن: همان، همان ص ۱۰۱
۵۱- ابوت: مانوفاکتور و تولید در شهرهای مختلف ایران..." ۱۸۵۰-۱۸۴۹، اسناد وزارت امور خارجه، سری ۶۰ مجلد ۱۶۵
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
انتخابات مجلس دوازدهم مجلس شورای اسلامی انتخابات مجلس مجلس انتخابات مجلس دوازدهم انتخابات مجلس شورای اسلامی ستاد انتخابات کشور وزارت کشور رئیس جمهور رئیسی رهبر انقلاب
زلزله سلامت مرگ تهران هواشناسی سیل فضای مجازی شهرداری تهران سازمان هواشناسی پلیس بارش باران قتل
خودرو نفت یارانه گاز قیمت طلا قیمت خودرو قیمت دلار ایران خودرو بانک مرکزی پالایش و پتروشیمی نمایشگاه نفت بازار خودرو
نمایشگاه کتاب رضا عطاران کیانوش عیاری نمایشگاه کتاب تهران تلویزیون کتاب سینمای ایران نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران دفاع مقدس سریال مهران مدیری کتابخوانی
فناوری اینترنت
رژیم صهیونیستی جنگ غزه اسرائیل فلسطین غزه آمریکا روسیه حماس سازمان ملل رفح اوکراین افغانستان
پرسپولیس فوتبال هوادار استقلال لیگ برتر لیگ برتر فوتبال ایران لیگ برتر ایران رئال مادرید سپاهان باشگاه پرسپولیس لیگ قهرمانان اروپا بازی
ایلان ماسک شفق قطبی اپل ناسا طوفان خورشیدی گوگل هوش مصنوعی فیبرنوری ماهواره
استرس فشار خون بارداری افسردگی شیر زایمان