سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

سینمای جنگ, آژیر قرمز و منور و پناهگاه


سینمای جنگ, آژیر قرمز و منور و پناهگاه

سینمای جنگ و اکران فیلم های جنگی از تلویزیون

در کشور ما ایران مجموعا به فیلمهایی گفته میشود که به لحاظ داستانی در بردارنده ی موضوعات مختلف ژانر جنگ و تبعات آن هستند. جنگ هشت ساله ایران و عراق طبیعتا بستر اصلی داستان پردازی و داستانسرایی سینماگران عرصه ی جنگ سینمای ایران است.

اگر چه در پاره ای موارد سینماگران ما جنگهای سایر کشورهای مسلمان را نیز به پرده ی نقره ای کشاندند و اساسا تاکید این دسته از فیلمسازان بر این موضوع بوده است که رسالت دوربین ایشان به تصویر کشیدن مصائب مظلومان جنگهای نابرابری است که در دنیای بی قانون امروز که اداره و هدایتش به دست اوباش و دیوانگان افتاده است، به وقوع پیوسته است و اخبار کشتار و تلفات آن سر تیتر خبری تمام رسانه های داخلی و خارجی است.

فیلمسازان بی شماری در کشور ما ایران سینما را با سینمای جنگ آغاز کردند یعنی با ساخت فیلمهای جنگی وارد ‌عرصه ی فیلمسازی شدند. این موضوع دلایل بی شماری را در برداشته است که مهمترین آنها تجربه ی هشت ساله بچه هایی بود که پس از جنگ به سینما روی آوردند و با توجه به شرایط ناگوار سالهای جنگ سینما را مهمترین وسیله ی ثبت آلام و رنجهای وقایعی که آنها به چشم دیده بودند و هر شب به هنگام خواب آن تصویر را از ذهن میگذراندند، میدانستند و از طرفی سیاستگذاران هنری کشور موضوعی را مهمتر از جنگ تحمیلی برای ایران آن هم به مدت هشت سال مناسب سینما نمیدانستند.

بچه های خاکریز دیده و اسلحه به دست گرفته پس از قطعنامه ۵۹۸ و پذیرش آتش بس به سمت فیلمسازی روی آوردند و بسیاری کارگردان خاک ریز ندیده هم با موج عظیم سینمای جنگ همسفر شدند و سعی کردند سینمای جدا از خاکریز ولی درباره ی مصائب جنگ را به تصویر کشند.

حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی مهمترین نهاد دولتی سامان دهنده ی سینمای جنگ توسط بچه های جنگ، اگرچه خیل فیلمسازان ضعیف را به داخل سینمای ایران پرتاب کرد، ولی نمیشود منکر شد که بهترین های سینمای جنگ از همین تشکیلات بیرون آمدند و فیلمهای اولیه خود را در حوزه ساختند.

سینماگرانی چون رسول ملاقلی پور، ابراهیم حاتمی کیا، احمدرضا درویش، محسن مخملباف، کمال تبریزی و چند تن دیگر.

به استثنای مخملباف مابقی از بطن جنگ و خاکریز به سینما آمدند و بعد از مخملباف سینما را تجربه کردند. بچه هایی که در آغاز نه مدرسه سینمایی دیده بودند و نه اطلاعات جامعی از فیلم سازی داشتند. به طور مثال رسول ملاقلی پور اولین باری که دوربین به دست گرفت و فیلمبرداری کرد روز ۱۲ بهمن سال ۵۷ در بهشت زهرا بود که سخنرانی آیت الله خمینی را با یک دوربین ۸ میلی متری فیلمبرداری کرد و یا حاتمی کیا تصاویری که در جنگ به صورت مستند گرفته است شاید اولین تجربیات زندگی هنری او باشد. از آن هم مهمتر، دیده بان و مهاجر دو فیلم اول حاتمی کیا که به نوعی از آنها به عنوان برگ زرین سینمای جنگ یاد میشود قبل از زمانی است که حاتمی کیا تحصیلات فیلم سازی اش را شروع کند و به پایان برساند. احمدرضا درویش و کمال تبریزی هم به همین صورت به سینمای جنگ پیوستند، اما اصلی ترین دلیل برای تفاوتهای آشکار این چند‌ فیلم ساز با سایر فیلمسازان عرصه ی جنگ ایران در این است که ایشان پذیرفته اند که سینما پدیده ای صددرصد غربی و آمریکایی است و روی آن بررسی و تحقیق کرده اند.

و از سوی دیگر آرمان و اهداف خود را به شکلی صحیح با استاندارد تعریف سینما آداپته کرده اند.

ایشان میدانند که سینما اول باید سینما باشد بعد به هر ژانر و گونه ای وابستگی پیدا کند. ضرباهنگ و ریتم دیده بان حاتمی کیا کاملا از فیلمهای جنگی سینمای آمریکا در ذهن فیلمساز مانده است. چون فیلمساز از پس آداپتاسیون به طور مطلوب برآمده و به اصطلاح توانسته سینمای دلخواهش را ایرانیزه کند و قالب قصه خود را به آن بدهد، دیده بان و مهاجر و سایر کارهای او به دل می نشیند.

حتی آژانس شیشه ای که به زعم من یک فیلم جنگی محسوب میشود برگردان زیبایی از بعدازظهر نحس یا بعدازظهر سگی است که تمام سینماروهای قدیمی این فیلم را با بازی آل پاچینو دیده اند البته منظور برگردان ساختاری است نه محتوایی.

باری سینمای جنگ ما حالا آنقدر معتبر است که وقتی بخواهد چند‌تن از آدمهای شاخص و قدرش را انتخاب کنی با مشکل مواجه میشوی. مگر میشود از جنگ صحبت کرد و یاد کانی مانکا ساخته ی سیف الله داد نیفتاد و یا مگر میشود پرونده ی سینمای جنگ را بست بی آنکه سفر به چزابه را بارها و بارها به تفسیر و تاثیر نکشید.

تلویزیون در اقدامی ارزشمند پخش آثار شاخص سینمای جنگ را در دستور کار قرار داده است که برای همه ی هم نسلان من یادآور روزهای سخت و پر خاطره آژیر و پناهگاه و ترس و ریختن شیشه ها است.

ما، بچه هایی که در کلاس درس مدرسه زیر میزها پنهان میشدیم تا وقتی که برایمان پناهگاه ساختند ما از جنگ نمی ترسیدیم و آژیر قرمز فرصت خوب فرار از درس و مشق و خاطره و پناهگاه بود.

سینمای جنگ را نمیشود فراموش کرد چون با خاطرات کودکی ما گره خورده و به همین خاطر حتم دارم پخش مجدد تاریخ سینمای جنگ از تلویزیون برای خیلی ها خاطرات تلخ و کمتر شیرینی را زنده خواهد کرد.

هر چه به پایان مطلب میرسم تصاویر مختلفی از ذهنم میگذرد (که هنوز ننوشته ام) تصاویری از مجنون، افق، نجات یافتگان، دوئل، لیلی با من است، حماسه مجنون، حسن جوهرچی، امیر حسین شریفی، ناصر شفق، سیف الله داد، کانی مانکا، گذرگاه، سینمای آزادی و عکس آتیلا پسیانی بر سر درش برای فیلم خاکستر سبز که در بوسنی ساخته شده بود و . . .



همچنین مشاهده کنید