شنبه, ۲۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 8 February, 2025
آمریکا و چالش ایران و اعراب در خلیج فارس
ایران و کشورهای حوزه خلیج فارس در فضایی «متمایز شده» قرار داشته اند، قرار دارند و قرار خواهند داشت. مسئله «تمایز»یکی از اصلیترین موضوعات اختلاف، تضاد و امنیت است. این تمایز دو بعد داشته و دارد. یکی بعد ایدئولوژیک و دیگری ژئوپلیتیک. هرگاه که قالبهای ایدئولوژیک و ژئوپلیتیک با هم ترکیب شوند و تلاقی پیدا کنند زمینه برای تضاد افزایش پیدا میکند. امروزه این وضعیت بیش از هر مقطع زمانی دیگری در حوزه خلیج فارس وجود دارد. مشابه این وضعیت را در ماههای نخست وقوع انقلاب شاهد بودیم. ادبیاتی که امروز در کشورهای حوزه خلیج فارس به کار گرفته میشود و تغییر در ادبیاتی که امریکا نسبت به ایران پیدا کرده، بیانگر این است که جلوههایی از تلاقی تضاد ایدئولوژیک و ژئوپلیتیک در فضای منطقه ای و بین المللی در حال شکل گیری است.
حرکتهایی که در حال انجام است و مواضعی که اتخاذ میشود به هیچ وجه بیانگر شرایط رقابت عادی نیست بلکه جلوههایی از تضادهای بنیادیتر را منعکس میکند. دلیل زیربنایی این مساله تغییرات ادراکی است که از سال ۲۰۰۶ به بعد در آمریکا شکل گرفت. به ویژه پس از آنکه ولیالله نصر کتاب "ظهور شیعه" را نوشت. ولی نصر عضو شورای روابط خارجی امریکا و از مشاوران منطقه ای اوباما محسوب میشود و در فضای سیاست سازی آمریکا نقش مهمی دارد.
تا سال ۲۰۰۶، ادراک امنیتی امریکاییها بر اساس شکل بندیهای هویتِ در حال ظهورِ شیعیان، سازماندهی شده بود. این نگاه وجود داشت که ساختارهای اقتدارگرا در منطقه شکل بگیرند. این ساختارها در کشورهایی مانند عربستان، مصر، اردن، امارات و.. عامل اصلی بدبینی و بدگمانی نسبت به امریکا است. تروریسم زاییده این بدبینیها است. وقتی اعتماد وجود نداشته باشد واکنشهای ضد امنیتی به وجود خواهد آمد. تحلیل آمریکاییها این بود که نظامهای سیاسی اقتدارگرایی که به نام آمریکا حکومت میکنند، مرجع اصلی بی اعتمادی اجتماعیِ منطقه ای هستند. این امر منجر به خلق فضایی میشود که از یک سو تروریسم را تولید میکند و از سوی دیگر در برابر نیروهای حامل تروریسم که منشاء آن سلفی گری است و عربستان مهم ترین حامیآن است، نیروی مقاومت هم شکل میگیرد.
نماد این تفکر گراهام فولر است. نگاه، نقش و تاثیرگذاری گراهام فولر را در ارتباط با تحولات سال ۱۹۸۶ زمانی که مسئله «مک فارلین» رخ داد، دیدیم و درک کردیم. او در آن مقطع، عضو شورای امنیت ملی آمریکا بود. او در دوره بازنشستگی این بحث را مطرح کرد که امریکا در شرایطی میتواند در فضای تعادل محیطی در خلیج فارس باشد که نیروهای حاشیه ای در فضای زایش قرار بگیرند. نیروهای حاشیه ای که در تعارض با نظام سیاسی اقتدارگرایی کشورهای عرب هستند. به همین دلیل بود که در زمان حمله نظامی آمریکا به عراق، بحث خاورمیانه بزرگ و خاورمیانه بزرگتر مطرح شد. رویکرد این طرحها دموکراتیک سازی منطقه ای بود. در فضای دموکراتیک سازی منطقه ای، شیعیان نهفته در کشورهای حوزه خلیج فارس میتوانستند چالشهای امنیتی را برای نظامهای اقتدارگرا بوجود آورند و در آن شرایط فضای تعادل به وجود میآمد.
در سالهای ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۶ تحرکات ژئوپلیتیکی ایران افزایشیافت. این تحرکات به گونه ای افزایش پیدا کرد که نه تنها کشورهای عربی بلکه آمریکا و اسرائیل را نگران کرد. نتیجه این افزایش تحرک ژئوپلیتیکی ایران هم تغییر در فضای موازنه قدرت در منطقه بود.
هرگاه موازنه قدرت در حال تغییر است به شکلی اجتنتاب ناپذیر منازعه، جنگ و یا تحولات بحران آمیز متولد میشود. این وضعیت در سال ۲۰۰۶ ایجاد شد. در واقع انعکاس این عدم تعادل قدرت را در جنگ ۳۳ روزه لبنان با اسرائیل دیدیم. یعنی در وضعیتی که معادله ای به نام معادله مقاومت به وجود آمد. از آن مقطع زمانی به بعد مسئله خارمیانه جدید و دموکراسی در خاورمیانه و حمایت از شیعیان کارکرد خود را از دست داد.
از سال ۲۰۰۶ به بعد شاهد شرایطی هستیم که معادله قدرت ملی در داخل، در سطح منطقه ای و بین المللی با هم تلاقی پیدا میکند. رادیکالیسم در ایران بر فضای منطقه ای تاثیر میگذارد و گسترش حوزه نفوذ، انعکاس بین المللی پیدا میکند. از این رو از سال ۲۰۰۶ زمینه برای موضوعی به نام "موازنه تهدید" شکل میگیرد. نیروی تهدید کننده در فضای موازنه تهدید، جمهوری اسلامی است. نیروی تهدید کننده در این فضا کسانی هستند که به عنوان متحدان منطقه ای ایران مطرح هستند، اعم از دولتها یا بازیگران غیردولتی. در این فضا مثلث دولتی شکل گرفت که میتوانست حوزه قدرت در خلیج فارس و خاورمیانه را تحت تاثیر قرار دهد. این مثلث دولتی شامل ایران، عراق و سوریه میشد.
کاری که امریکاییها کردند، در استراتژی دیوید پترائوس در چارچوب مسئله زبان، هویت و گفتمان، در کتاب «جنگهای ضد شورش» او دیده میشود. این کتاب به عنوان یک کتاب کلاسیک در دانشگاههای دفاعی آمریکا تدریس میشود. باید توجه داشت که پترائوس فقط یک فرمانده نیست، بلکه پترائوس فردی صاحب سبک است. او صاحب سبکی است که سبک خود را به اجرا گذاشته است. بحث اصلی پترائوس این بود که آمریکا باید تضادهای گفتمانی را گسترش دهد تا بتواند امنیت منطقه ای را متعادل کند. اولین نشانههای این نوع نگاه در تلاش آمریکا برای افزایش تضاد ایران و سوریه در رابطه با عراق دیده میشود. در این راستا سوریه به مرکز آموزش نیروهای بعثی برای نقش آفرینی در فضای عراق تبدیل میشود.
این تلاش برای افزایش تضادهای گفتمانی ادامه پیدا میکند و یک لوزی ضد ایرانی و ضد شیعی شامل کشورهای عربستان، امارات، مصر و اردن ایجاد میشود. مولفه اصلی در این لوزی ترکیب مسئله هویت و قطبیت است. بحث هویت و قطبیت میگوید که باید معادله قدرت از فضای ایران به کشوری دیگر منتقل شود. کشوری که عربستان در تعریف آن نقش محوری را دارد. بنابراین عربستان از فضای موازنه قدرت خارج میشود.
از این رو از سال ۲۰۰۶ به بعد فروشهای تسلیحاتی به عربستان، امارات و سایر کشورهای حوزه خلیج فارس شدت بیشتری پیدا کرده است و در مقابل محدودیتهای نظامی و اقتصادی علیه ایران بیشتر میشود. این وضعیت پس از بحران اقتصادی جهانی در سالهای ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸، انعکاس خود را در مواجهه با ایران بیشتر نشان میدهد. چرا که درآمدهای نفتی ایران کاهش پیدا میکند، در حالی که کشورهای دیگر نظیر عربستان که دارای ذخایر نفتی بیشتر و توان اقتصادی بهتر برای خریدهای تسلیحاتی دارا بودند، ارتقای موقعیت پیدا میکنند.
به موازات چنین فضایی، کشورهای عربی به فضای لابی گری در آمریکا وارد میشوند. مسئله ای که ایران هیچ گاه به آن توجه نداشته است. آنها در این لابی گری به دنبال افرادی برای لابی نبودند. در این پروسه آنها نهادهای تحقیقاتی در آمریکا را سازماندهی کردند. در حال حاضر موسسه بروکینگز و مرکز سابان از این دسته نهادهای تحقیقاتی هستند. هزینههای مرکز سابان را دولت اردن تامین میکند. هزینههای مرکز بلفر در دانشگاه هاروارد را دولت امارات پرداخت میکند. یعنی آنها به زیرساختهایی میپردازند که بتوانند در فرایند تصمیم سازی تاثیرگذار باشند. این مسئله توانست آثار خود را نشان دهد. زمانی که هیلاری کلینتون کاندیدای حزب دموکرات برای انتخابات ریاست جمهوری مورد حمایت شدید اقتصادی عربستان سعودی قرار گرفت. برخلاف تصور برخی محافل ایرانی، هیلاری کلینتون لابی اسرائیل نیست، بلکه هیلاری نماد لابیهای عرب محور در آمریکا است.
در زمان شاه، اردشیر زاهدی بحث لابی سازی در حوزه رسانهها در آمریکا را پیگیری میکرد و پرویز راجی در همان زمان این سیاست را در انگلیس دنبال میکرد. این افراد توانستند به نتایجی هم دست یابند ولی چون فعالیت آنها فردی بود و نهادی نبود، ادامه نیافت. در حالی که در حال حاضر اعراب در حال نهادسازی هستند. نکته جالب در مورد اردشیر زاهدی درک امنیت منطقه ای اوست. من این بحث را در کتاب «شاه» عباس میلانی دیدم که او در این کتاب با استفاده از اسناد و مصاحبهها مینویسد من هرچه بیشتر کنکاش کردم اعتقادم به رویکرد ملی و درک امنیت منطقه ای زاهدی به ویژه در ارتباط با خلیج فارس، افزایش پیدا کرد.
به هر حال، تعداد مراکز مطالعاتی مورد حمایت اعراب و سمینارهایی که آنها در فضای موضوعات منطقه ای و بین المللی برگزار میکنند، اصلا با ما قابل مقایسه نیست. ما میگوییم جمعیت ما به اندازه کل جمعیت این کشورهاست، در حالی که در حال حاضر جمعیت اهمیتی ندارد. مسئله مهم این است که چگونه میتوان در فضای سیاست سازی نقش ایفا کرد.
نتیجه آن هم این میشود که عربستانی که تا دهه نود برای تامین امنیت نیازمند مصر و پاکستان بود، امروز نقش پلیس منطقه ای را بازی میکند. این نقش و کنشگری را ما در قالب دست نشاندگی ارزیابی میکنیم ولی حقیقت این است که عربستان توانسته است فضای موازنه منطقه ای را به نفع خود سند بزند. عربستان این کار را از طریق قدرت نظامی، محوریتیابی قدرت ایدئولوژیک و فرایندهای دیپلماتیک و روند لابی گری انجام داده است.
اگر میخواهید بدانید که عربستان تا چه اندازه در ارتباط با هویت سازی در آمریکا موفق است به شهرستان بستک در استان هرمزگان سر بزنید و ببینید در آنجا چقدر نقش دارد. متاسفانه درک امنیتی ما در این حوزه است که فلان آقا در مورد دیگری چه گفت. یا جناحها چه درگیری دارند. این به معنای فرسایش درک امنیتی در فضای امنیت ملی کشور است. درک امنیت ملی را عربستان دارد که در یک شهرستان ۶۲ هزار نفری ما، هزار و سیصد طلبه اهل تسنن را برای مساجد آموزش داده و سازماندهی کرده است. عربستان این کار را از پاکستان گرفته تا ایران، عراق و تا قلب اروپا صورت میدهد. یعنی حتی در بوسنی هم نگاه مسلط دینی-هویتی در حال انتقال به سمت عربستان است.
در این فضا یک ائتلاف منطقه ای بین المللی به محوریت عربستان - آمریکا شکل گرفته است. در کنار این،یک فضای گسست اجتماعی- سیاسی در ایران است که در ارتباط با ساختار سیاسی ایران به وجود آمده است. انعکاس این وضعیت در عراق دیده میشود. بازتاب چنین فضایی در نیجریه و سنگال دیده میشود. یعنی محیطهایی که در ارتباط با امنیت ملی ما در ماههای اخیر برای ما مخاطراتی ایجاد کرده است. باید توجه داشت که کشورها به یک باره فرو نمیریزند. نشانههای گسست و نشانههای توسعه بیانگر این است که کشورها تا چه اندازه میتوانند نقش آفرین باشند.
زمانی که ایران آن اشتباه تاکتیکی را در ارتباط با انتخابات عراق انجام داد و از مالکی در مرحله اول حمایت نکرد، نشان داد که فضای ادراک امنیتی ما در ارتباط با حوزههای منطقه ای ماهیت فراگیر و رو به آینده ندارد. بازی موفقیت سریع، در شرایطی که موفقیت منجر به واکنش گسترده نیروهای رقیب میشود، بازی امنیتی پرمخاطره است؛ در حالی که وضعیت ما این گونه نیست که از مخاطرات جدید استقبال کنیم.
در شرایط موجود و در ارتباط با تحولاتی که در خاورمیانه از شمال آفریقا تا یمن شکل گرفته از یک سو باید گفت که بخشی از این تحولات تحت تاثیر موج انقلاب ایران بوده است. چه بخواهیم بپذیریم و چه نخواهیم بپذیریم این به موج انقلاب ایران باز میگردد و نه عملکرد افراد. به هر حال انقلاب اسلامی پتانسیل لازم در ارتباط با رهایی بخشی، خودآگاهی و مقاومت را به وجود آورد. این بحثها را جان اسپوزیتو در کتاب «انقلاب ایران و بازتاب جهانی آن» مطرح کرده است. علاوه بر این هم زبیگینو برژینسکی در کتاب «انتخاب: رهبری جهانی،یا، سلطه بر جهان» و هم عباس میلانی در کتاب «شاه» به این نکته اشاره میکنند. یعنی میلانی در این کتاب که به بازخوانی شاه و تحولات انقلاب میپردازد بیان میکند که انقلاب ایرانیکی از نقاط عطف تحولات خاورمیانه بود.
در فضای مدیترانه اییعنی در حوزه تونس، لیبی و حتی مصر میزان اثربخشی ایدئولوژی انقلاب ایران بسیار محدودتر است که دلیل آن هم عدم وجود فضای رادیکالی است. این ایدئولوژی به محیطهای تعارضی بیشتر منتقل شده است. از خود عربستان گرفته تا بحرین،یمن و .. بحث مربوط به اثربخشی انقلاب ایران مطرح است.
اما در اینجا بد نیست به سوریه هم اشاره کنم. سوریه ای که فضای دیپلماتیک ما درک درستی از شرایط آن ندارد. وقتی سخنگوی وزارت خارجه ما مخالفین بشار اسد را ایادی استکبار مینامد نشان میدهد که وزارت امور خارجه ما از نوعی عدم درک شرایط در این مسئله رنج میبرد.
این مسئله را در سال ۲۰۰۳ هم ما شاهد بودیم. وزارت امور خارجه ما در آن زمان فکر نمیکرد که آمریکا به عراق حمله کند. امروز نیز همان وضعیت حاکم است با این تفاوت که امروز حق دارد چنین وضعیتی داشته باشد، چون دچار نوعی از سازمان بیگانگی شده است.
به هر حال باید توجه داشت که فضای فعلی، فضایی است که آمریکاییها محور اصلی تعارض خود را بر ایران و سوریه متمرکز کرده اند. نشانه این مساله را در ارتباط با فرمان اجرایی اوباما مربوط به ده روز قبل میتوان دید. در این دستورالعمل اجرایی اوباما، تحریم اقتصادی همه جانبه سوریه در دستور کار دستگاه دیپلماسی آمریکا قرار میگیرد. در ادامه این دستورالعمل بحث تحریمهای مضاعف هم بود که به این معنا است که هر کشوری که در سوریه تجارت را ادامه دهد هم مورد تحریم قرار گیرد. آمریکا این رویکرد را به بازی دیپلماتیک منطقه ای خود تبدیل کرده است. در این بازی عربستان هم نقش محوری را دارد. عربستان حتی مهیا است که ایران را در فضایی قرار دهد که به منازعه مسلحانه دست بزند. اگر چنین فضایی شکل بگیرد مخاطره جدیدی ایجاد خواهد شد.
به هر شکل، برخلاف درک محافل دانشگاهی ما که فکر میکنند نیروهایی که در سوریه فعال هستند مجموعههای دموکراتی هستند، این نیروها تحت تاثیر عربستان و اخوانی هستند. نگاه آنها نگاه هویتی و قطبیتی است. یعنییک تفاوت هویتی با سوریه دارند و یک تفاوت هویتی هم با ایران دارند.
اکنون سوال مهم اینجاست که در چند هفته گذشته که فضای بین المللی علیه ایران و سوریه تشدید شده است، چرا رویکرد اسرائیل در قبال ایران تغییر کرده است؟ به این دلیل که اسرائیل درک میکند که افزایش قدرت نظامی و منطقه ای عربستان چه پیامدی در موازنه قدرت آینده خواهد داشت. اسرائیل تجربه غول شدن و قدرت گرفتن صدام حسین در روند جنگ ایران و عراق درک کرده است و در ارتباط با عربستان، سوریه آن تجربه را به کار میگیرد. به همین دلیل است که نتانیاهو در مواجهه با مسئله سوریه این بحث را مطرح میکند که یک دشمن شناخته شده برای اسرائیل امنیت بیشتری را تامین میکند تا یک الهه ای ناشناخته. یا در خصوص بحث ایران، اسرائیل که تا سال ۲۰۰۹، یکی از گزینههایی که به صورت جدی مطرح میکرد این بود که آمریکا را درگیر پرونده هسته ای ایران کند، اکنون در فضایی کاملا متفاوت واکنش نشان میدهد.
این بحثها، موضوعات سیاست ابتکاری ما نیست و بحثهاییک تغییر عادی محسوب نمیشود. این بحثها انعکاس یک تحول بنیادینی است که در رابطه با موازنه منطقه ای در حال شکل گیری است. در فضای جدیدی که به نوعی عربستان هدایت کننده مجموعههایی است که از نظر ایدئولوژیک و استراتژیک در فضای مقابله با ایران قرار دارند.
بحثم را با این عبارت به پایان برسانم که فضای می۲۰۱۱ درست مشابه فضای می ۱۹۸۰ است. زمانه عوض شده است و بازیگران تغییر کرده اند. عراق دیگر در گردونه قدرت منطقه ای نیست. ولی بازی که آمریکا و اروپا با سازمان مجاهدین خلق داشتند، مجددا در حال تکرار است. بازی که با عراق در مواجهه با ایران داشتند با عربستان در حال تکرار است. بازی که در مورد ایران داشتند امروز در یک فضای کم شدت و مرحله ای به پیش میرود. در آن مقطع زمانی، آمریکا این نگرانی را داشت که همبستگی ساختاری ناشی از پتانسیل انقلاب بتواند مقاومت را تشدید کند. ولی امروزه وسوسه گسست وجود دارد. امروزه سوالی که مراکز استراتژیک امریکا بر آن متمرکز هستند این است که آیا اعمال فشار منجر به پیوست بیشتر در ایران میشودیا گسست فزاینده؟
نوشتار حاضر، متن سخنرانی دکتر ابراهیم متقی، رئیس گروه علوم سیاسی دانشگاه تهران، در هفتمین نشست از سلسله نشستهای دیپلماسی ایرانی با عنوان «ایران و اعراب؛ چالش جدید در خلیج فارس» است.
دیپلماسی ایرانی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست