دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

درس هایی که پس از بحران بایست آموخت


درس هایی که پس از بحران بایست آموخت

پس از بحران مالی جهانگیر, ادبیات گسترده ای درباره این رخداد از منظرهای مختلف تولید و منتشر شد عمده این ادبیات حول محور کارایی و کارآمدی مدل های مدیریت ریسک در موسسه های پولی و مالی دور می زند

پس از بحران مالی جهانگیر، ادبیات گسترده ای درباره این رخداد از منظرهای مختلف تولید و منتشر شد. عمده این ادبیات حول محور کارایی و کارآمدی مدل های مدیریت ریسک در موسسه‌های پولی و مالی دور می زند. بخشی نیز نیم نگاهی محافظه کارانه به کارآمدی نظام کنونی بازار دارد، برخی مقاله‌ها نیز نگران از مداخله دولتها از طریق مالکیت بنگاههای اقتصادی ورشکسته و یا در حال ورشکستگی هستند و با نگرانی در انتظار شکل گیری سرمایه‌داری دولتی نشسته اند؛ بویژه در کشورهای صنعتی که داعیه بازار آزاد را دارند.

اما از سویی دیگر، پس از بحران، پرسش‌هایی نیز مطرح شده است: چرا اقتصاددانان در پیش بینی بحران ناکام بودند؛ و آیا مدل های ارزیابی ریسک به کار گرفته شده در موسسه‌های پولی و مالی کفایت داشته اند یا خیر.

در این مقاله ما فقط به پرسش دوم می پردازیم: شناسایی، ارزیابی و مدیریت ریسک.

با توجه به روند پرشتاب و فراگیر عملیاتی شدن شبکه جهانی اینترنت و در آستانه ورود به اقتصاد دیجیتالی، اقتصاد جهانی در حال گذار از دوران نظریه های کلاسیک به یافته های جدید است. این یافته ها می توانند بر کار کردهای نظام کنونی حاکم بر بازار و درنتیجه بر مدیریت بنگاههای اقتصادی آثار شگرف غیر قابل پیش بینی داشته باشد.

بنابراین، یک بار دیگر مدیریت ریسک هم از منظر پوشش اقتصادی بنگاهها و موسسه‌ها و هم از جنبه تحولات مدیریتی مورد توجه بیشتر قرار می گیرد.

سال ۲۰۰۸ به طور مسلم سال به یاد ماندنی برای مدیریت ریسک نیست. در طول کمتر از یک سال، نظام مالی پس از پنج سال رشد بی سابقه، در آستانه فروپاشی قرار گرفت. در کنار مجموعه ای از عوامل قابل ملامت مانند وام دهی بی حساب و کتاب، استقراض غیر‌مسئولانه و گسترش اقتصادی بدون محدودیت، این مدیریت ضعیف ریسک بود که از دید همگان، عامل اصلی این بحران شناخته شد.

اینک بسیاری از دست اندرکاران با نگاه به آینده در حال ارزیابی مجدد نقش و مسئولیت های مدیریت ریسک هستند.

واحد اطلاعاتی اکونومیست بر این باور است که پرسش بنیادی شاید این نیست که آیا مدیران ریسک، کارشان را خوب انجام داده اند یا خیر؟ بلکه پرسش این است که آیا سازمان نهادهای مالی به طور کلی توان و قابلیت لازم را برای ادای وظیفه و ایفای مسئولیت به آنها اعطا کرده بود یا خیر؟ آیا مدیریت ریسک اختیار لازم را برای تصمیم گیری و اقدام لازم داشته است یا خیر؟

پرسش های اساسی دیگری هم از سوی خود نهادها و مدیران مطرح است: آیا ابزار مناسب برای تحقق هدفهای مدیریت ریسک در اختیارشان قرار گرفته بود؟ آیا رویکرد به مدیریت ریسک بر مبنای یک نگاه تاریخی به جهان که مربوط به یک دوران طلایی بی سابقه در بازار و اقتصاد است، شکل گرفته است؟ و آیا درک و تجربه مدیریت های ارشد ریسک در برخی از این نهادهای مالی تراز اول جهان، ناکافی بوده است؟

در تحقیقی که واحد اطلاعاتی اکونومیست با حمایت برخی نهادهای مالی جهان انجام داد، درس هایی را که بایستی از بحران جاری مالی آموخت، بررسی کرد و بر این مبنا ده درس عملی را که می تواند به شناسایی و رفع نقاط ضعف در مدیریت ریسک کمک کند، پیشنهاد داده است. این پیشنهاد ابتدا برای نهادهای مالی تهیه شده، ولی با تعدیل هایی قابل استفاده در بنگاههای اقتصادی (تجاری و صنعتی) نیز هست.

سر فصل این ده درس آموخته شده از بحران، بدون هیچ گونه ترتیب و اولویت این چنین است:

۱) به مدیریت ریسک بایستی اختیارات بیشتری داد.

۲) مدیران ارشد، بایستی مدیریت ریسک را از بالا اداره کنند.

۳) لازم است موسسه‌ها، سطح دانش ریسک سازمان خود را بویژه در بالاترین سطح، مورد بررسی قرار دهند.

۴) موسسه‌ها، بایستی توجه بیشتری به داده هایی که مدل ریسک را شکل می دهند، داشته باشند و باید خروجی آنها را با قضاوت های انسانی، ترکیب کنند.

۵) آزمون استرس و طراحی سناریو می تواند مدیران را برای پاسخگویی به رخداد ها، تجهیز کند.

۶) نظام های انگیزشی باید بر مبنای ثبات بلند مدت و نه سود کوتاه مدت، ایجاد شوند.

۷) عوامل ریسک بایستی با کلیه عملیات سازمانی، تلفیق شوند.

۸) موسسه‌ها بایستی اطمینان حاصل کنند که فقط متکی به منابع تامین اطلاعات بیرون از سازمان نیستند.

۹) بایستی توازن دقیقی بین تمرکز و عدم تمرکز ریسک، ایجاد شود.

۱۰) نظام های مدیریت ریسک بایستی تطبیق پذیر باشند، نه ایستا.

رخدادهای سال گذشته، کاستی های چشمگیری را در روش مدیریت ریسک نهادهای مالی نمایان کرد. روشن است که مدیریت ریسک‌، فاقد اختیار لازم برای اعمال نفوذ مناسب بر مراکز سود بوده، و در خیلی از موارد برای نشان دادن ریسک واقعی واحدها، با مشکلاتی روبرو بوده است.

همان گونه که گرد و غبار بحران مالی فرو می نشیند، اجماعی حول محور آنچه بایستی صورت پذیرد، در حال شکل گیری است. بسیاری از نهادها هم سیاستها و فرایندهای مدیریت ریسک خود را مشمول بازسازی چشمگیری کرده و در حال بررسی مجموعه ای از ابزارها و تکنیک ها هستند که به آنها تصویر بهتری از ریسک بدهد.

در حالی که همه این تلاشها برای ارتقای تکنیک های مدیریت ریسک قابل ستایش است، اما جا دارد یک نکته بنیادی مطرح شود و آن فرهنگ سازمانی است. آشکار شده است که در دوران رونق، دلمشغولی های مدیران ریسک، اغلب به نفع سود و مزیت رقابتی کنار گذاشته شده اند. اگر بنگاههای صنعتی و اقتصادی می خواهند به روزهای خوب بازگردند و اعتماد سرمایه گذاران و مشتریان را باز یابند، لازم است موازنه قدرت را به سمت مدیریت ریسک بازگردانند.

با تجهیز مدیریت ریسک به اختیارات مناسب، تصویر روشن از سطوح سازمانی و شنوایی مدیران ارشد از آنها، می توان امیدوار بود که مدیریت ریسک، بخشی جدا نشدنی از رونق آینده موسسه‌ها و بنگاهها باشد.