چهارشنبه, ۱۳ تیر, ۱۴۰۳ / 3 July, 2024
مجله ویستا

مردم شناسی سکولاریسم و اسلام


مردم شناسی سکولاریسم و اسلام

در این نوشتار می خواهیم ببینیم سکولاریسمی که در غرب به صورت دانش ساختاری درآمد, چگونه بود و چطور شکل پیدا کرد و بعد هم این که اسلام چه اختلافی با آن دارد

در این نوشتار می ‎خواهیم ببینیم سکولاریسمی که در غرب به ‎صورت دانش ساختاری درآمد، چگونه بود و چطور شکل پیدا کرد و بعد هم این ‎که اسلام چه ‎ اختلافی با آن دارد؟

باید در نظر داشت که عالم مسیحیت به ‎خاطر سازمانی و کلیسایی بودن دینش؛ با دین اسلام و حتی یهود متفاوت است. ساختاری سازمانی دارد که سلسله مراتب درآن بسیار حائز اهمیت است. در دوران رنسانس، مشکل عالم مسیحیت، وجود فاصله طبقاتی در کلیسا بود. اسقف ‎‎ها و کاردینال ‎‎ها، همه با خانواده پادشاهان و اشراف، همراه و غالبا قشری برجسته و ممتاز و از نظر مالی متمکن و کاخ ‎نشین بودند. یعنی کشیش ‎‎ها یک طرف و اسقف ‎‎ها و کاردینال ‎‎ها طرف دیگر قرار داشتند. تا آن ‎جا که عده ‎ای از کشیش ‎‎ها در پاریس، عنوان کردند که زندگی اسقف ‎‎ها و کاردینال ‎‎ها غیرمردمی است و ما می ‎خواهیم روحانی مردمی باشیم و خود را لایسنس ‎نامیدند. سکولاریسم یا لایسیسم کلمه ‎ای فرانسوی ‎ بود، به ‎معنای مردمی بودن که برای نخستین ‎بار استفاده شد و از همین ‎جا بحث مهمی به نام حاکمیت عرف یا عرفی ‎شدن به ‎وجود آمد. چراکه مردم با عرف زندگی می ‎کردند و حالا این سئوال مطرح شده بود که دین مقدم است یا عرف؟

کسانی ‎که جلو آمده بودند، گفتند عرف مهمتر است. اگر در جایی زندگی با دین برخورد پیدا کند، این دین است که باید کنار رود، چون نمی ‎شود زندگی مردم مختل شود. از این ‎رو مسئله علم ‎گرایی پیش ‎آمد. بنابراین علم ‎گرایی پس از عرف ‎گرایی به ‎وجود می ‎آید. پس از آن کم ‎کم دین کنار رفت و بحث جدایی دین از جامعه مطرح شد. یکی از مسائل مهم سکولاریسم، جدایی دین از جامعه است؛ جدایی دین از سیاست از توابع این موضوع محسوب می ‎شود. جدایی دین از جامعه به ‎ این معنا بود که دین دیگر عرف جامعه را تعیین نمی ‎کند، بلکه خود جامعه است که عرف را معین می ‎کند. مفهوم جامعه به ‎جای مفهوم کلیسا و نماینده جامعه به ‎جای کشیش گذاشته شد. از آن ‎جا که نماینده جامعه، دولت بود، پس بنابراین فرانسه تا امروز همه ‎چیزش دولتی شد. دانشگاه سوربن که کلیسایی بود، دولتی شد. بیمارستان ‎‎هایی که کلیسایی بودند، دولتی شدند. اقتصاد دولتی، متروی دولتی، خیریه ‎‎های دولتی و... همه ارمغان جامعه ‎گرایی بود. یکی از معانی سکولاریسم مصادره کردن اموال کلیسا به ‎نفع دولت است و کسی ‎که سکولاریسم را به ساختار تبدیل کرد، ناپلئون بود. اموال کلیسا به ‎نفع دولت، مصادره و دولت، متکفل همه امور شد.

پس اگر جامعه جای کلیسا بنشیند، خودبه ‎خود دولت جای دین می ‎نشیند و ساختاری که آن را هدایت می ‎کند، علم است، علم ‎تجربی. از این ‎جا بحث اثبات ‎گرایی توسط دولت فرانسه و اشراف به ‎وجود آمد. اگوست کنت گفت: علم تجربی بر همه علوم مسلط است. اصل علم، تجربی بودن است. همه ‎چیز باید به ‎صورت تجربی اثبات شود و آن ‎چه محور علم تجربی است، جامعه ‎شناسی است. پس جامعه ‎شناسی، محوری ‎ترین علم در تمدن جدید غرب است. چون آن جامعه، جای کلیسا نشست، بنابراین کلیساشناسی به جامعه ‎شناسی تبدیل ‎شد.

پس علم جامعه ‎شناسی محور توسعه و پیشرفت قرارگرفت و بحث تجدد نیز از همین ‎جا به ‎وجود آمد. بنابراین بزرگ ‎ترین تحول مفهومی از خود کلیسا ایجاد شد به ‎نام لایسیسم. کم ‎کم مفهوم جامعه مطرح شد. جامعه جای کلیسا نشست و دولت مدیریت جامعه را به ‎دست آورد و محور اصلی ‎اش هم علم بود. از این ‎جا نه فقط سکولاریسم که ماتریالیسم به ‎معنای ماده ‎گرایی نیز به ‎وجود آمد. ماتریالیسم فقط این نیست که نقش خدا را در تاریخ نفی می ‎کند مثل فویر باخ، بلکه یک نکته اثباتی هم دارد که اگر خدا در تاریخ نبوده؛ پس تحولات تاریخ تابع چه بوده است؟ پاسخ آن است که تابع تحولات تکنولوژیک. پس اگر بخواهیم تاریخ را بررسی کنیم، باید تجلیات تکنولوژی را در تاریخ ببینیم. این ‎جاست که انسان در سوسیالیسم و کمونیسم، ابزاری می ‎شود در دست اقتصاد جامعه و تکنولوژی که این اقتصاد را شکل می ‎دهد و دچار یک نوع ساختارگرایی مادی و تکنولوژیک می ‎شود که بحث مهمی است.

اما اسلام در کجا قرار دارد؟ اسلام در فقه خود عرف را قبول کرده است. اما در متن عرف، فطرت را نیز قبول کرده است. به انقلاب اسلامی ایران که نظر ‎کنیم؛ می ‎یابیم که امام عرف را قبول کرده است و هر جا مصلحت مردم مقدم باشد، بلافاصله احکام اسلام برداشته می ‎شود. چون حفظ نظام اجتماعی مبنایی ‎ترین عنصر فقهی ماست.

یعنی هرجا یک حکم دینی بخواهد زندگی مردم را مختل کند، اسلام به ‎هیچ ‎وجه آن را قبول نمی ‎کند. این ‎جاست که فقه را تعطیل می ‎کند. این ‎که امام در بعد سیاست و اجتماع؛ حفظ نظام را از اوجب واجبات دانست؛ به قول طلبه ‎‎ها قضیه وارد و مورود بود. یعنی وقتی پای حفظ نظام اجتماعی به ‎میان می ‎آید، تمام احکام، موضوع ‎شان برداشته می ‎شود؛ نه این ‎که حکم را تعطیل کند، موضوع حکم را برمی ‎دارد. چون لایکلف الله نفسا الا وسعها و لاضرر و لاضرار فی ‎الاسلام. این مبانی بسیار عمیق فقهی ماست. پس ما عرف را به ‎شدت می ‎بینیم. و هر جا زندگی مردم بخواهد مختل شود، احکام برداشته می ‎شود تا جایی ‎که فساد افسد در آن نباشد. اسلام هیچ ‎گاه فساد افسد را تأیید نکرده است.

اسلام دین امضایی است. رادیکالی عمل نمی ‎کند، زندگی مردم را تعطیل نمی ‎کند. مثل وهابیت یا مسیحیت که هر جا رفته سعی کرده است زندگی مردم را تعطیل کند، نیست. نظام اجتماعی را قبول دارد، اما نه این ‎که در جامعه فساد باشد. به ‎همین دلیل امر به معروف و نهی از منکر در کنار مصلحت، یکی از بنیادی ‎ترین عناصر ماست. این ‎جاست که با سکولاریسم مشکل پیدا می ‎کند. چراکه مبنای امر به معروف و نهی از منکر، فطرت است. اسلام انسان ‎‎ها را به خودشان ارجاع می ‎دهد. زنا، لواط، دروغ، دزدی هیچ ‎یک فطری نیست. همه محرمات اسلام آن ‎‎هایی است که با فطرت انسان جور نباشد. به همین خاطر، اسلام فقط ذکر است. یادآوری فطرت است. همه احکام نیز فطری است و با طبیعت انسان هماهنگ است. هم ‎جنس ‎گرایی هیچ ‎گاه فطری نیست، اما خانواده فطری است. حجاب فطری است. اسلام فقط تذکر می ‎دهد به این فطریات.

پس چون عرف و فطرت در اسلام با هم جمع شده ‎اند، هرگز دچار سکولاریسم نمی ‎شود. ولی عرف را به ‎عنوان یک شاخص فقهی قبول می ‎کند. یعنی این ‎که در مصداق حکم، بعضی اوقات خود حکم را نیز عرف تعیین می ‎کند. این ‎جاست که نظام جمهوری اسلامی به ‎عنوان یک نظام حکومتی حکمتی؛ در بعد فردی ‎اش بر فطرت و در بعد اجتمای ‎اش بر حکمت بنا می ‎شود. در این ‎جا هیچ ‎گاه جنگ میان عرف و فطرت و قضیه سکولاریسم به ‎وجود نمی ‎آید. جامعه دچار کمبود معنا و اخلاق و معنویت و احساس و عاطفه مانند آن ‎چه در غرب رخ داد و یا گرفتار فاندامنتالیسم یا بنیادگرایی که ضدعرف باشد، همانند وهابیت و مسیحیت نخواهد شد.

بنابراین فطرت بزرگ ‎ترین مانع سر راه سکولاریزه شدن اسلام است. از طرفی می ‎بینیم که در اسلام علم ‎گرایی هست. علم تجربی را قبول دارد، اما نه تا آن ‎جا که آن را ‎چنان حاکم کند که فطرت از بین رود و یا فقط عرف را در نظر بگیرد تا جایی ‎که شراب و هم ‎جنس ‎گرایی مقبول افتد. فساد افسد را هرگز قبول نمی ‎کند. سیستمش هم امر به معروف و نهی از منکر است. به همین دلیل یکی از مبانی حکومت اسلامی، امر به معروف و نهی از منکر است که در نهضت امام حسین (علیه ‎السلام) نیز آمده است.

نویسنده: ابراهیم - فیاض

منبع: هفته نامه - پنجره - ۱۳۸۹ - شماره ۶۱ - تاریخ شمسی نشر ۰۰/۰۰/۱۳۸۹