پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

درام درمانی و اجتماع


درام درمانی و اجتماع

کندوکاوی در مشکلات تئاتردرمانی

در فرایند درام درمانی خصوصا ً هنگامی که کار با گروه کودکان مطرح است، مربی و درمانگر نقش بسیار مهم و با اهمیتی ایفا می کنند. این اهمیت تا جایی است که حتی می تواند تأثیر مستقیم روی نتیجه بازی درمانی یا درمان از طریق نمایش خلاق داشته باشد. معمولا ً در شروع کار تئاتردرمانی، مشکلات بسیاری در مواجهه با کودکان دارای ویژگیهای خاص و مختلف به وجود

می آید که تنها درمانگر می تواند آنها را کنترل و در جهت صحیح هدایت کند. در اینجا به برخی از رهنمودهایی که می تواند برای مربیان کارساز باشد، اشاره می کنیم؛

کم رویی و منزوی بودن از عمده ترین مشکلات کودکان در گروه است که ممکن است ریشه در ضعف اعتماد به نفس یا تصور اجتماعی داشته باشد که کودک از خود دارد. به هر جهت وظیفه مربی، یافتن علت و برطرف نمودن الگوهای نادرست فکری کودک از طریق فعالیت خلاق و تشویق کودک به مشارکت و تعریف از کسانی که این کار را می کنند، است.

هیچ گاه نمی توان و نباید مشکلات شخصیتی کودکان را از طریق مطرح کردن آنها با کودک برطرف کرد. باید تکنیک لازم را شناخت و علت مشکل را از طریق آن درک کرد. شاید علت کم رویی کودک، یک نقص جسمانی یا ناتوانی در بیان احساسات و استعدادهایش است. در صورت وجود مشکل اول یعنی نقص فیزیکی، نه تنها نباید او را از داشتن نقش در نمایش محروم کرد بلکه می توان ایفای نقشی را به او سپرد که با نقص جسمانی اش هماهنگ باشد و انجام آن از کسی که آن نقص را ندارد، بر نمی آید. در این صورت کودک ویژگی ای که تا به حال ضعف دانسته را در جهت ابراز احساسات و رشد خلاقیت و تخیل خود به کار می گیرد. اگر کم رویی کودک ناشی از ضعف اعتماد به نفس اوست مربی نباید در ابتدا او را با ترس و خجالت وادار به شرکت در بازی و نمایش کند. همه فعالیت ها داوطلبانه است و نباید چیزی به کودک تحمیل شود. در این صورت او به گروه و مربی خود اعتماد می کند و کم کم با گذشت زمان از جدا ماندن گروه و تماشای صرف، منصرف شده و به استعدادها و نیروهای ادراک خود که ممکن است در اثر تمسخر اطرافیان مثلا ً خانواده هیچ گاه نتوانسته آنها را جدی بگیرد، ایمان آورده و احساس مفید بودن در او تقویت می شود.

از دیگر مشکلات مربی، مواجه شدن با کودکان و نوجوانان خودخواه و ریاست طلب است، کودکانی که عادت به مرکز توجه بودن و برنده بودن دارند و همیشه به پیروزی و رقابت می اندیشند. درمانگر یا مربی در ابتدا باید به این کودک بفهماند که او تابع خواست گروه به عنوان یک کل است و تا زمانی که کودک ثابت کند که ایفای نقش را تنها به خاطر همکاری با دیگر اعضای گروه و رسیدن به نتیجه مطلوب در اثر تعاون می پذیرد، نباید نقش مهمی را به عهده اش بگذارد. حس رقابت در چنین کودکانی می باید به حس مشارکت تبدیل شود که این روند در کودکان و نوجوانانی که خودخواه و ریاست طلب هستند و باختن در بازیها برایشان غیر قابل تحمل است، با گذشت زمان بسیار اتفاق می افتد.

هنرها باید مفرح باشند نه رقابتی. فرد در حال تفریح می تواند یاد بگیرد و در حال تفریح اهمیت بیشتری دارد.خودنمایی یکی از خصوصیات کودکان خودخواه و کودکان زورگوست. بیشتر دسته اول از نیروی ابتکار حقیقی و ذوق خاصی برخوردارند که باید شکل داده شده و سرمایه ای برای گروه گردد. دسته دوم اغلب باهوش نیستند.

در عین حال هر دو دسته باید بیاموزند که بخشی از این الگو باشند. اگر خودنمایی با مسخرگی همراه بود و مانع از پیشرفت بازی شود، با بی اعتنایی به کودک باید این احساس را در وجودش زنده کرد که رفتارش مطابق با الگوهای اجتماعی نیست. گروه نیز او را رها خواهد کرد زیرا مانع لذت آنها از بازی و نمایش می شود. تأثیر این کار بسیار بیشتر از هر گونه تنبیه بزرگسالان است.

کودکان نسبت به گفتار موضع گیری دارند و شنیدن صحبتهای طولانی که در حوزه آموزش باشد از حوصله آنها خارج است. مربی و درمانگر می بایست بیشتر به عمل و تمرینهایی تکیه کند که گفتار کمتری دارند. مربی و درمانگر در هر لحظه باید همه افراد را زیر نظر داشته باشد و حتی الامکان از وقت کشی و یا زیاد آوردن وقت جلوگیری کند تا مانع از دلزدگی و بی علاقه شدن بچه ها نسبت به بازی و نمایش شود. برای موفقیت در این کار، آنان همیشه باید بازی، تمرین و نمایشهای بسیار در دست و آماده داشته باشند. برای آنکه درمانگر در فرایند درمانی موفق باشد باید از سه ویژگی که لازمه شخصیت هر درمانگر است برخوردار باشد؛

۱) قابل اعتماد بودن: رابطه ای که در حین بازی و نمایش میان کودک نسبت به درمانگر به وجود می آید سبب اعتماد یا عدم اعتماد کودک نسبت به درمانگر می شود. ضمن بازی می توان از گفتارهای کودک از به وجود این حس اعتماد پی برد.

۲) پذیرا بودن: عبارت است از پذیرش اعمال، احساسات و ویژگیهای شخصیتی و ادراکی کودک از سوی درمانگر، همان گونه که از سوی کودک ابراز می شود، درمانگر باید رویه ای مثبت و توافقی داشته باشد و از هر گونه انتقاد، سرزنش، تحقیر و تنبیه لفظی پرهیز کند. احترام گذاشتن طبق نظر کارل راجرز، عبارت است از توجه مثبت و بدون قید و شرط نسبت به اشخاص.

۳) احترام به کودک: در بازیهای نمایشی و درمانی، کودک باید احساس کند که به عنوان فردی قابل احترام، افکارش مورد توجه درمانگری مهربان قرار گرفته است، درمانگری که او را آن گونه که هست و بدون قید و شرط دوست دارد. به طور مثال در حین بازی به کودک بگوید: من تو را همین طور که هستی دوست دارم. معلم درس نمایش آموزشی یا درمانگر باید این اصل را مورد توجه قرار دهد که پیش از خشنود ساختن دانش آموزان و بر سر شوق آوردن آنها در آغاز با جدیت به کلاس بیاموزد که پایه کلاس نمایش، تقویت روحیه تعاون و همکاری است، تا بی نظمیهایی که غالبا ً در درس نمایش رایج است اتفاق نیفتد. مربیان با دقتی که روی اهداف درسهای نمایش به عمل می آورند می بایست از بروز بی علاقگی، بی توجهی کودکان به سایر درسها، گریز کودک به دنیایی خیالی که در آن هیچ توقعی نیست و همه چیز قابل قبول است، جلوگیری به عمل بیاورند. زمانی که هدف هنرهای نمایشی، تربیتی و آموزشی است مربی و درمانگر نباید بر تواناییها و استعدادهای فردی تأکید کند تا موجب ایجاد اعتماد به نفس کاذب در کودکان شود.

پس از بررسی تأثیر هنر و به طور اخص، نمایش بر رشد، آموزش، پرورش و درمان کودکان و پرداختن به سه گونه مشتق شده نمایش برای تحقق این منظور، به این نتیجه خواهیم رسید که هنر نمایش بر آن است که از طریق امکانات خود موجودی حساس، خلاق، شکیبا، توانا و باهوش پرورش دهد که با درجه دقتی از افکار و احساس عمیق خود قادر به ایجاد رابطه و انتقال فکر، بروز استعدادها، خود باوری و رشد تخیل و مهارتهای خود شود. بعدها در دوره متوسطه مبحث «تئاتر» باید نقش مهمی در نمایش آموزشی را عهده دار شود. با آموزش نقد و بررسی صحیح در پایان هر یک از جلسات کلاس نمایش می توان بچه ها را به شنیدن نقد و صداقت در بررسی و انتقاد به معنای درست آن عادت داد. می توان به آنها آموخت که با استفاده از نظر و پیشنهادهای دیگران و تشخیص سره از ناسره می توان کار بهتری ارائه داد و در نهایت می توان جهان بهتر و بسامانتری ساخت. جهانی که در آن مانند دنیای بزرگسالان ریشه صمیمیت و سازندگی از بین نرفته باشد و همه در آن احساس تعاون و مشارکت می کنند.همه کار را از خودشان و خودشان را جزئی از یک کل واحد و منسجم می دانند و به حق دیگران احترام می گذارند و آزادی یکدیگر را رعایت می کنند. جهانی که در آن تلاش، استعداد، تجربه، عدالت و انصاف حرف اول را می زند و نقشها بر اساس زور، نیرنگ و امثال آن تقسیم نمی شود.

مریم اکبرلو