سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

شعر فارسی و حکمت ایرانی


شعر فارسی و حکمت ایرانی

بررسی نقش تفکر درآثار ادبی زبان فارسی

زبان فارسی ازقرن پنجم به بعد وبخصوص با سرودن شاهنامه فردوسی،به تدریج جنبه مقدسی به خود گرفت.شاید دلیل این ماجرا را می‌توان دراین جست وجو کرد که ایرانی‌ها ازآغاز ورود اسلام به ایران،تجربه‌های معنوی خود را به ظرف زبان عربی می‌ریختند و حتی درابتدای قرن پنجم به زبان فارسی به دیده تحقیر نگریسته می‌شد

علت مانایی ضرب‌المثل‌های ایرانی درقرون متمادی مفاهیم عمیق وحکمی آنان است.ازشاعران بزرگی مثل مولانا پانصد ضرب‌المثل‌ به ادبیات فارسی ایران اضافه شده است.

مورخان دوره اسلامی‌تفکر فلسفه‌ای را به دوره‌ای محدود و به مطالبی که فلاسفه وحکما به زبان عربی نوشته‌اند،محصورکرده‌اند.شاید در اولین نگاه غفلت از آثاربزرگ فلسفی مانند حکیم ناصر خسروقبادیانی یا عطارنیشابوری تنها اشتباه این دسته‌بندی ومرزبندی به نظربیاید اما با یک نگاه تاریخی می‌توان دریافت علاوه برعدم درنظر گرفتن ظرفیت‌های زبان فارسی درنظر نگرفتن عمق اندیشه‌های آثار بزرگ حکیمان ایرانی ومحدود ومحصورکردن تاریخچه تفکربه یک نوع فلسفه یا حکمت خاص دراین میان ضروری‌تر به نظر می‌رسد.می‌توان گفت بسیاری ازشرق شناسان نیز چون از دریچه زبان عربی وارد شناخت مشرب‌های فکری مسلمانان شده‌اند.به نقد وبررسی آثار حکیمانه پارسی زبان توجه کمتری نشان داده‌اند واین غفلت تاریخی سبب شده که به بسیاری از این آثاربه دید ادبی صرف نگاه شود.آیا می‌توان گفت تجربه حکیمان ایرانی که بیشتربا شعرهایشان درعرصه فرهنگ ایران شناخته شده‌اند،نوعی برداشت مستقل ازمکتب فکری اسلامی بوده است ؟یا شعرفارسی همان شعر وهنر است که تنها زیبایی‌های ادبی را به خوانندگان خود هدیه می‌کند و نمی‌توان به تفکر پدیدآورندگان این آثارنگاهی مستقل وفلسفی انداخت؟

● مشکل بررسی‌های تاریخی تفکرفلسفی چیست؟

مرز‌بندی‌های تاریخی درهمه عرصه‌های فکری وفرهنگی امری تثبیت شده است اما نگاه کردن به ریشه‌های تدوین تاریخ فلسفه خالی ازفایده به نظر نمی‌‌رسد.امیرحسین اصغری کارشناس ارشد فلسفه تطبیقی درباره نقش

تاریخ نویسی فلسفی درعدم شناخت دقیق تفکرحکیمان ایرانی می‌گوید: «تاریخ فلسفه اسلامی به دوگونه نوشته شده است باید گفت ما درتاریخ علم نویسی قدری ضعیف عمل کرده‌ایم.به‌طور کلی شرق شناسان دوگونه به تاریخ فلسفه اسلامی نگاه کرده‌اند.عده‌ای ازقرن هجدهم به بعد تاریخ فلسفه اسلامی‌را به منظورورود اسلام ودفاع ازمسیحیت مطالعه می‌کردند که میسینورها‌ دراین طیف قرار می‌گرفتند. دراین نگاه فلسفه اسلامی چیزی بود که به‌طور کلی ازاین سو وآن سو وام گرفته می‌شد وبه عرفان اسلامی هم ازمنظر ملغمه‌ای که ازتفکرات هندی وایرانی باستان نشأت گرفته می‌شد؛ نگریسته می‌شد.بنابراین ظرفیت خاصی برای عرفان اسلامی که ظرفیت وجودی داشته باشد،درنظر گرفته نمی‌شد زیرا این دین را یک شریعت خشک که فقط درآداب عبادی بدون احساس جمع می‌شود، معنا می‌کردند.عده‌ای نیزبعد ازقرن بیستم به منظور شناخت تفکر اسلامی برای شناخت خود این دین ومعارف و گنجینه‌های درونی و ذاتی اسلام به این عرصه وارد شدند که کسانی مانند هانری کربن دراین گروه جای می‌گیرند.»

● شعـر در مرحله عشق شکـوفا می‌شود

ادبیات عرفانی ایران با اشعار حکیمان فارسی زبانزد مردم ایران شده است.اصغری درباره مراحل عرفان و نقش آفرینی تفکر عمیق وخاص اشعارایرانی می‌گوید: «عرفان درماهیت ذاتی خود دارای سه مرحله است که گذراندن هر کدام مستلزم عبورازدیگری است.این سه مرحله شامل زهد وعشق ومرحله معرفت است.چیزی که درمرحله عشق اتقاق می‌افتد،نوعی تفکر به بلوغ رسیده است که دراین مرحله خودرا به گونه‌ای متفاوت نشان می‌دهد.زبان وکلمات به خودی خود کاری نمی‌کنند بلکه این مفاهیم هستند که می‌توانند درزبانی متبلورشوند و دانسته‌های گوینده را نشان بدهند.بنابراین درمرحله عشق عرفانی است که شعر شکوفا می‌شود وزبان شعری که آمیخته با تفکراست، متولد می‌شود. کسانی مانند جامی وعطارنیشابوری ومولوی این پروسه فکری را با تکیه بر زبان فارسی آغاز نمودند که بعدها توسط عرفایی چون ابن عربی این اندیشه‌ها به مرحله معرفت رسید و عرفان‌های نظری نیزمتولد شدند.درواقع باید گفت عرفان‌های نظری به مقوله حکمتی که پیش زمینه آن درراه عشق بود،شکل تئوریک ونظریه پردازانه دادند ومسائلی مانند ویژگی‌های انسان کامل را به این ورطه وارد کردند.»بنابراین شعر حکیمان ایرانی فقط نوعی اثرهنری نیست.بلکه این اشعار حاوی نوعی تفکر وفلسفه خاص است که از درک مستقیم حکیمان ایرانی ناشی می‌شود.»

● حکمت فراتر ازفلسفه است

با اینکه همه ما بارها کلمه حکمت را در محافل ادبی و فلسفی بی‌شماری شنیده‌ایم. بسیاری ازما درشناخت معنا وویژگی واژه حکمت،اندکی با دشواری روبه روهستیم. اصغری به پیش زمینه‌های شکل گیری حکمت که دربرگیرنده نوعی شهود قلبی است اشاره می‌کند ومی‌گوید: «تجارب شهودی تجارب مستقیم وجالبی هستند که مستقیما با قلب انسان‌ها ارتباط پیدا می‌کنند.درواقع همه ما جمله معروف قلب من ازخدای من چنین روایت می‌کند را شنیده‌ایم.حکمت محصول نوعی ازشهود است که قلب یک انسان درارتباط با معرفت دینی کسب می‌کند.کسانی مثل عطار نیشابوری وابوسعیدابوالخیر که درادبیات مطرح شدند،کسانی هستند که تفکرعمیق وحکمی آنان به نوعی ادبیات تعلیمی‌درساختارزبان فارسی مبدل شد که این بزرگان ازاین مفاهیم وساختار برای بیان مسائل غیرقابل بیان استفاده می‌کردند.حکمت امری فراتر ازفلسفه است وباید گفت به ارتباط مستقیم انسان‌ها از کلام الهی برمی‌گردد.درقرآن کریم نوزده بار واژه حکمت آمده است.هرچند درموارد متعددی به واژه عقل و تفکر هم درقرآن اشاره شده است.اما عقل اشاره شده درقرآن با عقل فلسفی متفاوت است زیرا حیطه حکمت هم ازحیث نظری و هم ازحیث عملی ازفلسفه فراتر است.این کارشناس ارشد فلسفه ویژگی فراگیرحکمت را اخلاص می‌داند ومی‌گوید: «حکمت نتیجه نوعی عبادت خالصانه بین خدا وبنده مخلص اوست وبه همین سبب خداوند متعال می‌گوید: «هرکس به او حکمت داده شود به معنای آن است که ازخیرکثیری بهره‌مند شود.» اصغری علت تنگ نظری‌ها نسبت به حکیمان درطول تاریخ را یکسو نگری می‌داند و معتقد است: «درطول تاریخ افراد مختلف همیشه از زوایای مختلف به یک حقیقت نگاه کرده‌اندو همه آنها تصور می‌کردند که برداشت خودشان برداشت صحیح وبی نقصی است که شاید داستان فیل که هرکس بخشی ازوجود آن را می‌دید و مولانا به ظرافت به آن تفاوت بینش اشاره می‌کند،بخشی ازاین ماجرا را به‌خوبی منعکس کند.»

● غفلت از ظرفیت‌های زبان فارسی درتجارب حکمی

زبان فارسی ازقرن پنجم به بعد وبخصوص با سرودن شاهنامه فردوسی،به تدریج جنبه مقدسی به خود گرفت.شاید دلیل این ماجرا را می‌توان دراین جست وجو کرد که ایرانی‌ها ازآغاز ورود اسلام به ایران،تجربه‌های معنوی خود را به ظرف زبان عربی می‌ریختند وحتی درابتدای قرن پنجم به زبان فارسی به دیده تحقیر نگریسته می‌شد. دکتر حسن ذوالفقاری استاد ادبیات دانشگاه تربیت مدرس درباره نگاه رایج به ظرفیت‌های زبان فارسی در سده‌های گذشته می‌گوید: «درگذشته زبان عربی را زبان علوم از جمله فلسفه وحکمت تلقی می‌کردند.متاسفانه درآن زمان کارکردهای زبان فارسی فقط به اشعار محلی وادبیات شفاهی محدود می‌شد درحالی‌که ادبیات عرفانی خلاف این موضوع را ثابت می‌کند.تقریبا بعد ازسنایی آثارحکمی ایرانی رنگ عرفانی وفلسفی به خود می‌گیرد که نمونه‌های آن درکلام عطارومولانا متبلور شد.درواقع زبان فارسی درآثاری مثل عقل سرخ وتمثیلات سهروردی به خوبی نشان داد که ظرفیت انعکاس آثار فلسفی وعرفانی را درحد گسترده ای داراست ومی‌تواند معانی عمیق فکری را به دوش بکشد.آثاری مثل تذکره الاولیای عطار یا کشف المحجوب یا نفحات الانس به خوبی لطایف وظرایف زبان فارسی را نشان می‌دهد.اینکه ما تصور کنیم زبان فارسی فقط قابلیت به وجود آوردن آثارهنری را دارد اصلا قابل قبول نیست.تاریخ ادبیات ایران درطول هزار سال سابقه، آثارحکمی وفلسفی وتاریخی فراوانی را به وجود آورده است.این درحالی است که بسیاری ازاین آثارهنوزناشناخته هستند.»

● آیا مردم نیزبا مفاهیم حکمی آشنا هستند؟

زبان فلاسفه به لحاظ دشواری برای همگان آشنا نیست.اما درک مفاهیم عمیق تفکری که توسط حکیمان ایرانی به گستره فرهنگ ایران منتقل شده است،چالش ودرگیری فکری غیرقابل هضم بودن را برای مخاطبین نمی‌آفریند.دکترذوالفقاری درباره ورود ضرب‌المثل‌های حکمی به ادبیات عمومی مردم وماندگاری این سخنان درتاریخ ادبیات می‌گوید: «علت مانایی ضرب‌المثل‌های ایرانی درقرون متمادی مفاهیم عمیق وحکمی آنان است.ازشاعران بزرگی مثل مولانا پانصد ضرب‌المثل‌ به ادبیات فارسی ایران اضافه شده است.درجنوب ایران مراسمی برگزار می‌شود که درآن دوبیتی‌های فائز واشعار مفتون وشعرهای چوپانی خوانده می‌شود که مردم با بهره‌گیری ازمفاهیم حکمی این اشعاربرای خود نوعی آرامش درونی برای دست وپنجه کردن با مشکلات بهره می‌گیرند که این موضوع قدرت فکری وسیع این اندیشه‌ها را به خوبی نشان می‌دهد.»

● کلام فلسفی درشعرتلطیف می‌شوند

ذوالفقاری درباره انتقال مفاهیم فلسفی به درون ادبیات ایرانی می‌گوید: «اساسا شعرجای کلام فلسفی نیست اما حکیمان ایرانی با استفاده ازقابلیت های زبان فارسی طی قرن‌ها به ابتکارات جالبی دست زده‌اند.به عنوان مثال کسانی مانند سنایی ومولانا ونظامی مفاهیم عمیق فلسفی را به زبانی لطیف وشیرین وقابل درک به مخاطبان آثارخود عرضه می‌کنند حتی اشعارحکیمانی مثل ناصرخسرو قبادیانی یا خاقانی زمانی که به مباحث علمی می‌پردازند نیز،به شکل فاحشی برای عموم مردم غیرقابل فهم نمی‌شود.بنابراین اگر ما فقط به ذوق هنری این شاعران که غالبا حکیم نیز بوده‌اند توجه کنیم،بخش عظیمی ازعقبه تاریخی وفکری عمیق ایران را به دست فراموشی سپرده‌ایم.»

● شعرزبان معیار مردم ایران بوده است

زبان معیارمتداول درهردوره نشان‌دهنده نوع تفکرآن عصر است که می‌توان آن را از زبان مردمانش فهمید.دکترذوالفقاری درباره زبان رسمی مردم ایران دراعصارگذشته می‌گوید: «زبان معیار مردم ایران درگذشته زبان شعربوده است.زیرا درآن زمان مثل حالا زبان معیاروجود نداشته است و بیشتر گویش‌های رایج و متفاوت شهرها درآن زمان وجود داشته است.اما نکته جالب این است که مردم ایران چون زبان معیاری نداشته‌اند؛به راحتی زبان شعری که برخواسته از تفکر شاعران بوده است را درک می‌کرده‌اند.مثلا معانی شعر قطران تبریزی درخراسان به خوبی فهم می‌شد.به همین سبب مفاهیم فلسفی حکیمان فارسی زبان به راحتی به زبان شعری در می‌آمد وبه شکلی قابل فهم به مخاطبان ارائه می‌شد ومردم به‌طورناخود آگاه با حکمت ایرانی آشنا می‌شدند.خردورزی ایرانی با شاهنامه فردوسی بیشتر به مردم معرفی می‌شود که نشان‌دهنده باروری نوعی خرد ریشه دار جمعی درایرانیان است.»

زهرا نوروزی