جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
اقیانوسی به عمق یك وجب
● نگاهی به رمان «زندگی كوتاه است» نوشته "یاستین گوردر"
داستان «زندگی كوتاه است» بیانگر تقابل غیرطبیعی امور دنیوی و معنوی از زبان قدیس آگوستین یكی از فلاسفه قرون وسطی است. در این اثر تضاد ظاهری این امور توسط زنی بهنام " فلوریا" بهنحوی مستدل برطرف میشود و هریك در جای خود قرار میگیرد.
نویسنده كتاب گذرش به یك عتیقهفروشی میافتد. توجهاش به جعبهای جلب میشود كه محتوی كاغذهایی است متعلق به قرن شانزدهم. میفهمد این كاغذها نامههایی است به زبان لاتین كه زنی بهنام " فلوریا آمیلیا" خطاب به "ایرلیو آگوستین" اسقف اعظم "هیپو" نوشته است. نویسنده، آگوستین را بهعنوان یك فیلسوف و یك قدیس میشناسد و كتاب «اعترافات» او را مطالعه كرده است. ارسال نامه از سوی یك زن به آگوستین، نویسنده را كنجكاو میكند؛ زیرا هیچجا در اینباره چیزی نشنیده و مطالعه نكرده است. جعبه را میخرد و با كمك دوستانی كه زبان لاتین میدانند، نامهها را ترجمه میكند و بهصورت كتابی با عنوان «زندگی كوتاه است» بهچاپ میرساند.
فلوریا كتاب اعترافات آگوستین را كه یكی از مهمترین آثار اوست، میخواند و چون حس میكند بیش از هر كس دیگری آگوستین را میشناسد و به ماهیت او پی برده است و همچنین به این دلیل كه خود نیز فلسفه و الهیات میداند، تصمیم میگیرد اثر آگوستین را نقد كند.
فلوریا دانشجوی جوانی در «كارتاژ» بود. آگوستین نیز آنجا دانشجو بود. آنها در اولین نگاه سخت عاشق هم میشوند و بدون توجه به اختلاف طبقاتی، زندگی مشترك بدون ازدواجی را با هم شروع میكنند. آگوستین، هم شیفته جسم او میشود و هم شیفته روحش. پس از گذشت یك سال و نیم، صاحب پسری میشوند. وقتی پسرشان دوساله میشود به زادگاه آگوستین میروند و بهرغم میل مادر او در خانه آگوستین ساكن میشوند.
از همان ابتدا فلوریا پی میبرد كه او و مادرش رابطهای ناگسستنی با یكدیگر دارند. قدرت مادر، بین او و آگوستین فاصله میاندازد. فلوریا با اشاره به بخشی از اعترافات، رابطه آگوستین و مادرش را مانند رابطه اودیپ با مادرش توصیف میكند و میگوید همانطور كه اودیپ خود را كور كرد، او نیز قصد دارد خود را اخته كند. از نظر او آگوستین مادرش را جای خدا نشانده است و وقتی او میمیرد، برای پر كردن خلاء درونی خود، خدا را بهجای مادر مینشاند. به هر حال رابطه پسر و مادر، فلوریا را بیمار میكند؛ بههمین دلیل وقتی قرار میشود به كارتاژ بازگردند، فلوریا خوشحال میشود. مادر آگوستین در كارتاژ نیز در زندگی آنها دخالت میكند، اما پس از چندی آنها به رم میروند. آگوستین به تدریس میپردازد. همزمان، نزد پیروان آكادمی (افلاطون) به تحصیل فلسفه میپردازد. پس از چندی بهعنوان استاد سلطنتی فنون معانی و بیان به میلان نقلمكان میكند. آگوستین طی مدت اقامتشان در میلان با رفتارش به فلوریا میفهماند كه ارزش زیادی برای او قائل است.
آگوستین در نتیجه تعالیم استادان الهیات شروع به تردید درباره تمایلات دنیوی و شهوانی میكند و بهترین كار برای رسیدن به رستگاری را دوری از آغوش زنان میپندارد. مادرش نزد آنها میآید و آگوستین را وامیدارد كه با دختری همتراز خود ازدواج كند. آگوستین به خواستگاری میرود و جواب مثبت میگیرد. مادرش پیش فلوریا میرود و جریان خواستگاری و ازدواج را به او میگوید و از او میخواهد هرچه زودتر خانه آگوستین را ترك كند.
او قبلاً ترتیب مسافرت فلوریا را به آفریقا (كارتاژ) داده است. فلوریا همانشب به كارتاژ میرود. هنگام رفتن آگوستین از او میخواهد « قول بدهد كه به هیچوجه با مرد دیگری معاشرت نكند.» مدت زیادی از رفتن فلوریا نمیگذرد كه آگوستین نامهای برایش مینویسد و دوباره تقاضای خود را درباره «عدممعاشرت با مردهای دیگر» مطرح میكند. از آنسو، دختری كه آگوستین از او خواستگاری كرده است دو سال بعد به سن ازدواج میرسد.
آگوستین در اعترافاتش انتظار بیصبرانه خود را برای تصاحب جسم این دخترِ «خوب و زیبا» بیان میكند و چون نمیتواند دو سال بدون زن بماند، بهجای فلوریا زن جدیدی برای خود دست و پا میكند؛ درحالیكه با بیشرمی از فلوریا خواسته بود با مرد دیگری معاشرت نكند و همزمان به رهایی از « قیود دنیوی و جسمانی» میاندیشد. بعد از این وقایع آگوستین به استادان الهیات و پیروان افلاطون میپیوندد و بهقول فلوریا در «هزارتوی وحشتناكی كه آنها ایجاد كردهاند گم میشود.» از همان زمان آگوستین با اصرار بیشتری عشق و تمایلات دنیوی را؛ كه از نظر فلوریا وجه تمایز خدا و انساناند؛ به چشم مانع رستگاری مینگرد.
گرچه سعی میكند تنها طبق ندای درونیاش فقط دنبال خدا باشد، اما نمیتواند، زیرا به رغم شناخت راه خدا، ترجیح میدهد «راه گمراهی» را انتخاب كند و دنبال ارضای تمایلات شهوانی خود باشد. این خواست چون به حكم مقامات كلیسا ممنوع نشده است، در ازدواج مصلحتی او با دختری كه بیصبرانه انتظارش را میكشید، تجلی پیدا میكند.
اما در آغوش او، یاد فلوریا میافتد و آنقدر دلتنگ میشود كه از آغوش دختر بیرون میآید و زیر درخت انجیری میرود كه آنجا با فلوریا آشنا شده بود. تا حد بیهوشی گریه میكند و بعدها همسرش را نیز ترك میكند و «مانند یك برده و یا یك فرد تهیمغز در برابر ریاضت كُرنش میكند.» (ص ۹۴) او ایمان و خداپرستی را به ایدئولوژی تبدیل میكند و چون ایدئولوژی به هر حال به افراط میگراید، به این نتیجه میرسد كه هیچیك از لذات شهوانی و جسمانی این دنیای خاكی، هر اندازه قوی و لذتبخش و هر اندازه با تقدس همراه باشند، با رستگاری ابدی قابل مقایسه نیست. او نمیخواهد قبول كند كه عشق به مخلوق خدا، در عرض عشق به خدا نیست؛ درحالی كه فلوریا كه چشم دل دارد، عقیده او را در اینباره اشتباه میداند.
یكبار فلوریا جلوتر از آگوستین راه میرفت كه او خود را به فلوریا رساند، گیسوانش را بویید و بعد به او گفت « زندگی خیلی كوتاه است.» فلوریا آن زمان متوجه معنای این جمله نشده بود، اما حالا در نامهاش به او مینویسد زندگی بسیار كوتاه است. در این زندگی كوتاه فرصتی برای محكوم كردن عشق وجود ندارد. چشم پوشیدن از زندگی دنیوی به امید بهرهمندی از زندگی اخروی، كه معلوم نیست واقعاً وجود داشته باشد، نمایانگر گستاخی انسان و رفتار ناشایست او با خودش است. چنین تفكراتی سبب میشود كه انسان اعتقاد به روز قیامت و جاودانگی روح را نقطه مقابل شادیهای زندگی بداند.
مادر آگوستین میمیرد. آگوستین سعی میكند برای او سوگواری نكند و حتی پسرش را نیز از این كار منع میكند، زیرا سوگواری و اشك ریختن را عملی جسمانی میداند. اما چنانكه خودش بعدها در اعترافات مینویسد وقتی تنها میشود مخفیانه برای مادر گریه میكند. فلوریا اشك نریختن را مانند اشك ریختن عملی جسمانی میداند و در نامهای یادآور میشود كه او انسان است و احساسات انسانی دارد، پس بیهوده تلاش میكند كه با درگیر شدن با موضوعات مذهبی و روحانی آن احساسات را پس بزند.
آگوستین زمانیكه فلوریا شروع به نوشتن نامهها میكند، پنجاهساله و اسقف اعظم شهر هیپو است. فلوریا در همین زمان كتاب اعترافات او را میخواند. نیاز انسان به جنس مخالف امری طبیعی است، بنابراین كسی كه این رابطه را نفی و تحقیر میكند، در همین قضیه از دیگر همجنسان خود ضعیفتر است؛ چنین افرادی فقط ادعا میكنند. «بابا سرگئی» معتكف و غارنشین، قهرمان داستانی به همین نام از تولستوی نیز یكشب كه با زنی تنها شد، با قطع انگشت دستش، ذهن خود را از آتش هوس دور كرد ولی در شبی دیگر بالاخره نتوانست خود را مهار كند و به سمت زن نرود - زیرا هر چیزی كه حقیقت نداشته باشد، دیر یا زود به ضد خود تبدیل میشود. آگوستین نیز آنقدر در مقدسنمایی افراطی شده است كه نه تنها عشق پاك خود و فلوریا را عملی خبیث، ننگین و تمایل شهوانی محض میداند، بلكه تمام تمایلات طبیعی خود حتی میل به غذا خوردن را نیز تمایلی جسمانی میداند. او خود و تمام موجودات بشر را « زاییده عملی شیطانی» تصور میكند.
فتح الله بی نیاز
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران غزه حسن روحانی مجلس شورای اسلامی نیکا شاکرمی دولت سیزدهم روز معلم معلمان رهبر انقلاب مجلس بابک زنجانی دولت
یسنا هلال احمر قوه قضاییه آتش سوزی پلیس تهران بارش باران سیل شهرداری تهران آموزش و پرورش فضای مجازی سازمان هواشناسی
بانک مرکزی حراج سکه قیمت طلا قیمت دلار بازار خودرو خودرو دلار سایپا ایران خودرو کارگران حقوق بازنشستگان
سریال نمایشگاه کتاب کتاب مسعود اسکویی تلویزیون عفاف و حجاب سینمای ایران سینما دفاع مقدس
رژیم صهیونیستی اسرائیل فلسطین جنگ غزه نوار غزه اوکراین چین ترکیه انگلیس نتانیاهو ایالات متحده آمریکا یمن
فوتبال استقلال پرسپولیس علی خطیر سپاهان باشگاه استقلال لیگ برتر ایران تراکتور لیگ برتر رئال مادرید لیگ قهرمانان اروپا بایرن مونیخ
هوش مصنوعی گوگل کولر اپل آیفون همراه اول تبلیغات اینستاگرام ناسا
خواب بیمه فشار خون کبد چرب کاهش وزن دیابت