پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
نکته طنز آمیز یک طنز نویس
در تمام حوزههای ادبیات دست به نگارش زده است. از داستان کودک تا زندگینامه بزرگان برای نوجوانان. از شعر برای کودکان تا رمان برای بزرگسالان.
فرهاد حسنزاده متولد ۱۳۴۱ در آبادان است . کتابش با عنوان «ماجرای روباه و زنبور» در سال ۱۳۷۰ از سوی انتشارات راهگشا منتشر شد. «لولوی زیبای قصهگو»، «دارکوب و کرگدن»، «مردهای که زنده شد»، «سمفونی حمام»، «هنداونه به شرط عشق»، «همان لنگه کفش بنفش»، «کلاغ کامپیوتر»، «نمکی و مار عینکی»، «خواجه نظامالملک»، «آهنگی برای چهارشنبهها»، «روزنامه سقفی همشاگردی»، «دو لقمه چرپ و نرم»، «شکستنی»، «امیرکبیر فقط اسم یک خیابان نیست» و... از جمله کتابهایی است که این نویسنده برای گروه سنی کودک و نوجوان در قالبهای طنز، شعر، داستان و زندگینامه نوشته و برای تعدادی از آنها جوایزی را از آن خود کرده است. از جمله کتاب «ماشو درمه» وی، به عنوان کتاب سال جمهوری اسلامی انتخاب شده است. حسنزاده در سال ۱۳۸۲ رمانی برای بزرگسالان نوشت که با عنوان «حیاط خلوت»از سوی انتشارات ققنوس به چاپ رسید. این نویسنده و شاعر در حال حاضر مسوول صفحه طنز نشریه دوچرخه است که پنجشنبهها به شکل ضمیمه روزنامه همشهری منتشر میشود.
ـ شما برای ۳ گروه سنی کودک، نوجوان و بزرگسال داستان و رمان نوشتهاید. چگونه از عهده چنین کاری بر میآیید؟
به نظرم نوشتن حد و مرز ندارد. اگر نویسندهای دایره نگاهش را گسترش بدهد وقتی در مرکز دایره بایستد و حرفش را بزند شعاع مخاطبانش بیشتر خواهد شد. البته در جهان امروز که همه چیز به سمت طبقهبندی و تخصصیشدن پیش میرود، اگر نویسندهای بتواند تخصصی در یک یا دو موضوع کار و مطالعه کند احتمال موفقیتش بیشتر است اما خب برای کسی مثل من که دوست دارد هر چیزی را تجربه کند سخت نیست که از توانایی خدادادیاش استفاده کند! به هر حال برای من نوشتن برای این ۳ گروه سنی اصلاً دشوار نیست. در حقیقت نوعی بازی تعادل است. من حفظ تعادل میکنم. مثل آدمی که هم میتواند با دست چپ و هم راست و همین طور هر دو پایش بنویسد! گاه در میان نوشتن رمانی برای بزرگترها سوژهای کودکانه به ذهنم میرسد، که تصمیم میگیرم آن را بنویسم. گاهی خیال نوشتن داستانی دارم که ابتدا فکر میکنم شاید برای نوجوانها مناسب باشد اما میبینم کودکانه از آب در میآید!
ـ نوشتن برای این ۳ گروه سنی چه شباهتها و تفاوتهایی با هم دارند؟
شباهت آنها در جوهره آنهاست که همگی داستان هستند. من در ابتدا به موضوع داستانی که میخواهم بنویسم فکر میکنم. بعد به مخاطب میاندیشم، ضمن اینکه بعضی از آثار مخاطب عام دارند و تمام گروههای سنی میتوانند از آن استفاده کنند.
از تفاوتها اگر بخواهم بگویم صحبت به درازا میکشد. در داستان های کودک و نوجوان همیشه یک نرده هست که باید با اتکا بر آن بالا بروی. نردهای پر از سوال که آیا مخاطبم این حرف را میفهمد؟ این ماجرا را باور میکند؟ چه چیزهایی را دوست دارد در کتابها بخواند؟ از این نماد آیا برداشتی نمادین میکند یا نگاهی واقع گرایانه دارد؟ این نرده که وجوه زیادی دارد کار را سخت میکند چون باید از دریچه چشم کودک به دنیا نگاه کنی. به همین دلیل نویسنده دچار نوعی دوگانگی میشود. یعنی مدام از دنیای بزرگسالی (به عنوان یک نویسنده) به دنیای کودکی (در نقش مخاطب) رفت و برگشت دارد. همین ممکن است اثر را دچار مشکل کند اما در نوشتن برای بزرگترها، نویسنده آزاد است که از هر قالب و زبانی برای نوشتن استفاده کند. بدون آنکه این قدر دغدغه فهم یا عدم فهم مخاطب را داشته باشد.
ـ شما چطور متوجه نیازهای مخاطب میشوید؟
چیزی که من روی آن تاکید میکنم، توجه به نیاز و دغدغه مخاطب است. ما هر خاطره نوستالوژیکی که نویسنده مینویسد را، تنها به واسطه اینکه یک کودک شخصیت اصلی آن است، نمیتوانیم ادبیات کودک بنامیم. کودک و نوجوان قصه امروز خود را میخواهد. این همان چیزی است که سعی میکنم به آن توجه کنم. یعنی توجه به زبان زنده و امروزی مخاطب.
ـ نوشتن برای کدامیک از گروههای سنی برای شما جذابتر است؟
باور کنید اصلا نمیتوانم انتخاب کنم. هر کدام از نوشتهها جذابیت خودشان را دارند اما میتوانم بگویم نوشتهای که برای بزرگترهاست در نظر منتقدان بهتر و بیشتر دیده میشود. به عنوان مثال رمان «حیاط خلوت» من پس از انتشار، در چندین جلسه نقد و بررسی شد، چند نقد درباره آن به چاپ رسید و مجموعاً به خوبی دیده شد. در حالی که کتابهای کودک و نوجوان نه در کتابفروشیها ویترین مناسبی دارند و نه در جامعه منتقدان، طرفدار.
ـ با وجود آنکه در ظاهر فردی جدی به نظر میرسید، نیمی از ۵۰ عنوان کتابی که برای کودکان و نوجوانان نوشتهاید در قالب طنز بوده. علت این تضاد چیست؟
خب این به خصوصیات فردی من برمیگردد که خیلی هم از آن راضی نیستم. من آدمی درونگرا و کمی خجالتی هستم. کم حرف میزنم و بیشتر نگاه میکنم و گوش میدهم. هر وقت هم خواستهام استعداد طنزنویسیام را بهطور زنده و شفاهی اجرا کنم، خراب کاری کردهام! با این تضاد هم خوب کنار آمدهام و همین خودش نکته طنز آمیز یک آدم طنزنویس است. تازه مشکلات زندگی هم هست که مثل خیلیها نفس خندهمان را تنگ کرده است.
شما سالهاست مسوول صفحات طنز نشریه دوچرخه هستید. چه تفاوتی بین نگارش در قالب طنز در نشریات کودک و نوجوان با کتابهای آنها وجود دارد؟
بهطور کلی من فکر میکنم سایه ترس بزرگسالانهای بر ادبیات کودک و نوجوان ما وجود دارد که تحت لیسانس نگاه تربیت گرایانه و رسمی ماست. نگاهی که با خنده قهر است و برای شادی محدوده طرح ترافیک تعیین میکند و چون تقریبا تمام مطبوعات این مخاطبان ریشهای دولتی دارند، انتظار شاهکار، انتظاری بیهوده است. طنز در مطبوعات بچهها طنزی پاستوریزه است. مثل شیر یارانهای که مزه هر چیزی میدهد جز آنچه باید بدهد! اما در کتاب دست نویسنده بازتر است. هر چند آن هم محدودیتهای خودش را دارد اما به هر حال نویسنده میتواند با عمق میدان بیشتری به جهانی که کودک و نوجوان در آن زیست میکند نگاه کند. میتوان گفت که بهطور تخصصی طنز مطبوعاتی نداریم. چاپ چند لطیفه یا بازنویسی حکایتهای طنز از ادبیات کهن که طنز نمیشود.
در نوشتن برای نوجوانان، بهویژه طنزنویسی برای آنها نویسنده ناچار به استفاده از بعضی واژههای نو و به اصطلاح لغات مخفی است. حتی گاه در نشریات این گروه سنی نیز این واژهها دیده میشوند. نظر شما چیست؟
همه این را میدانند که زبان پدیدهای است زنده و پویا. زبان هر دوره بیانگر ویژگیهای تاریخی آن دوران است. ما از قصهها و شعرهای مثلا دوران قاجار یا مشروطه به ادبیات و در نهایت محورهای شاخص آن دوران پی میبریم. به اعتقاد من نویسنده رابطهای دوسویه با مقوله زبان جامعهاش دارد. یعنی تاثیرپذیری و تاثیرگذاری. او برای ارتباط بیشتر با مخاطبان میتواند در حد متعادلی از واژههایی که به وسیله آنها ساخته میشود استفاده کند و توجه داشته باشد که استفاده از این واژهها یعنی به رسمیت شناختن آن واژهها و واردکردنشان به چرخه زبان و ادبیات فارسی. بنابراین باید این کار را با حوصله، احتیاط و وسواس انجام دهد.
ـ یکی از آخرین کتابهای شما «کنار دریاچه نیمکت هفتم» از معدود کتابهایی است که عشق در گروه سنی کودک و نوجوان را به خوبی تصویر کرده که آن هم در قالب طنز است. نظر خودتان درباره این کتاب چیست؟
این کتاب مجموعه داستانی است که سعی کرده از دغدغهها و مسائل روز نوجوانها حرف بزند. تنهایی، بیپناهی، مظلومیت و.... اینها خصوصیات نوجوان امروزی است که او از آن رنج میبرد و ما نسبت به آن بی تفاوتیم. عشق هم یکی از همین دغدغههاست که نویسندههای ما چشم خود را روی آن بستهاند. من کار خاصی نکردهام. نویسندههای ما کمکاری کردهاند که حالا این دو قصه اینطور برجسته به نظر میرسد. حق نوجوانهای ما خیلی بیشتر از اینهاست. حق نوجوانهای ما قصههای عامهپسند و سطحی نگری نیست که با ولع آنها را میخوانند و لذت هم میبرند. آنها لب مرز دو مرحله از زندگی هستند. به تعبیری دوره گذار را طی میکنند، تمایلی به داستان های کودکانه ندارند و رمان های بزرگسالی که ارزش ادبی دارند را هم به خوبی نمیفهمند. بنابراین رو میآورند به کتابهای عامهپسند و بازاری. نویسندههای ما باید وقت بیشتری برای پر کردن این خلأ بگذارند.
ـ یک داستان طنز خوب برای کودکان و نوجوانان چه ویژگی باید داشته باشد؟
ابتدا باید صادقانه نوشته شده باشد. بچهها به خوبی میفهمند که کدام نویسنده قصد نصیحت کردن و پیام دادن دارد و کدام یک از آنها، آمده تا حرف دل نوجوانان را بزند. در داستان خوب طنز همیشه حق با بچههاست، حتی اگر اشتباه بکنند! و البته همیشه قابل برگشت است. به این ویژگی، زبان ساده و روان را هم اضافه کنید. حتی زبان امروزی. البته نه واژههای آسیبرسان این زبان را. نکته دیگر این است که، بچهها اصلاً حوصله پر حرفی شخصیتها را ندارند. بنابراین قراردادن شخصیت در موقعیت طنز صد پله بهتر از طنز صرفاً کلامی است و تلفیق این دو به میزان لازم بر خوشمزگی کار میافزاید. خوشبختانه طنز این گروه سنی ظرفیت فانتزی هم میتواند داشته باشد. فانتزی چیزی است که در دنیای بزرگسالان به فیلمهای سینمایی آنها محدود شده اما در گروه سنی بچهها به راحتی باورپذیر است و برای نوشتههای طنز به خوبی میتوان از آن استفاده کرد.
به کدامیک از طنزنویسان ایران و جهان بیشتر علاقه دارید و کارشان را میپسندید؟ چرا؟
از خارجیها میتوانم بگویم از سیلور استاین، تونی بلیک و وودی آلن خوشم میآید. از ایرانیها هم کار خاصی ندیدم که شاخص باشد. بعضی از دوستانمان کاری مثل صاعقه داشتهاند و بعد ادامه ندادهاند اما اخیرا از محمدرضا شمس و محمدرفیع ضیایی کارهای متفاوتی خواندهام.
ـ وضعیت طنز و طنزنویسی در ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟
متاسفانه طنز کودکان و نوجوانان ما به دلایلی که بعضی از آنها را در حرفهای بالا گفتم چیز دندانگیری ندارد. ما در کشورمان برای هر مناسبت و موضوعی جشنواره داریم اما در باب طنز حرکت جدیای نداشتهایم. نویسندگان این گونه ادبی هم آن خیال راحتی که با پشتوانهاش بتوانند کار جدی و ماندگاری انجام دهند را ندارند. تشکلی که بتواند پراکنده کاریها را سامان بدهد وجود ندارد. حتی تنها مجله رسمی طنز این گروه سنی یعنی بچهها گل آقا با تنفس مصنوعی سرپاست و اگر روزی کسی شیلنگ هوا را بخواهد ببندد بچههای ما از آن محروم خواهند شد. به هر حال روزگار طنزی دارد این طنز ما!
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست