سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

روزهای سرد گاز


روزهای سرد گاز

نگاهی به چالش های ایران در بازارهای جهانی LNG

طی این یکی دو هفته اخیر، موضوع گاز در محافل انرژی سر و صدای زیادی کرده و اظهارنظرهای زیادی به همراه ذکر آمار و ارقام مختلف مرتبط هم شنیده می‌شود، عمده این اظهارات و مقالا‌ت، با دیدگاه بدبینانه - در مقابل دیدگاه خوشبینانه مقامات مسوول - منتشر می‌شوند ولی آنچه در این میان مغفول مانده، همانا توجه به حوزه‌های کلا‌ن مرتبط با مقوله گاز است.

این بحران گازی اخیر در نوع خود می‌تواند زنگ خطری برای مقامات مسوول حوزه نفت و گاز باشد تا در مقابل این سوال قرار گیرند که اگر موضوع گاز طبیعی تا به این درجه دستخوش تحولا‌ت جاریه گردد، آنگاه تکلیف بخش‌های جانبی صنایع مربوط چگونه خواهد بود؟ این موضوع بهانه‌ای است برای این یادداشت که به چالش‌های توسعه ‌LNG به عنوانی یکی از بخش‌های محوری صنعت گاز می‌پردازد. ناگفته نماند حتی اطلا‌عات عمومی همه ما در موارد داده‌های مرتبط با این فرآورده گازی، بسیار اندک بوده که از این حیث، امکان ارائه تحلیل‌های کارشناسی هم به حداقل خود نزول کرده است.

بازار ‌LNG همچنان در سطح جهان به رشد خود ادامه می‌دهد، ولی در مورد ایران این احتمال شدت زیادی یافته که کشور نتواند از پتانسیل‌های خود در جهت عرضه ‌ ( LNGو اساسا گاز طبیعی و مشتقات مربوطه) به کشورهای متقاضی بهره بگیرد که شاید عدم وجود همکاری و همدلی بلندمدت هم مزید بر این علت باشد. به طور کلی ایران از سه ناحیه درخصوص این موضوع با چالش مواجه است؛ ناحیه اول به محیط سرمایه‌گذاری مربوط است. شرکت‌های نفتی به دنبال توسعه حوزه‌های بزرگ و غنی گازی هستند که این حوزه‌های عمدتا با محل مصرف فاصله زیادی دارند و در ثانی شرکت‌های فوق بر آن هستند تا ظرفیت عرضه ‌LNG را تا سال ۲۰۱۰ به نسبت ظرفیت موجود، حداقل ۵۰ درصد افزایش دهند، گو آنکه نرخ تقاضای این فرآورده هم روند رو به رشدی را نشان می‌دهد. (مثلا‌ نرخ رشد تقاضای ‌LNG تقریبا دوبرابر نرخ رشد گاز طبیعی است)

از سوی دیگر، محیط سرمایه‌گذاری در حوزه ‌LNG با ریسک سیاسی بالا‌ و سایر انواع ریسک‌ها روبه‌روست که عرضه بلندمدت و پایدار آن را با خطر مواجه می‌کند. کشورهایی که قصد تجارت و عرضه ‌LNG را دارند، می‌بایست به طرق گوناگون مانند معرفی رژیم‌های حقوقی و مالی دقیق و منعطف، به امر شفافیت و تسهیل امورات تجاری بپردازند.

همچنین باید نسبت به مشخص کردن و اجرای سیستم‌های بهینه بازاریابی و شناخت دقیق بازارهای هدف (با لحاظ تولیدکنندگان رقیب و اولویت‌های موجود) اقدام نمود که اتفاقا شاید مشکل‌ترین و وقت‌گیرترین کار باشد. مثلا‌ اینکه آیا بازار را به شکل رقابتی تعریف کنند (تا امکان بهره‌مندی از تمامی نیروهای بازار فراهم شود) و یا اینکه صرفا حمل و نقل آن را رقابتی سازند. به طور عمومی و با توجه به اینکه هزینه‌های حمل و نقل حجم بار عمده‌ای را در قیمت تمام‌شده عرضه ‌LNG شامل می‌شود، قاعدتا لزوم طرح اینگونه سوالا‌ت و حصول به یک قالب و ترکیب مناسب برای حضور در بازار، کاملا‌ احساس می‌شود، چرا که اغلب شرکت‌های تولیدکننده، به فکر افزایش ظرفیت خود هستند و مشکلا‌ت حمل و نقل برای آنان در اولویت‌های بعدی مطرح است. به هر حال اگر در بلندمدت نیرو‌های بازار نتوانند سرمایه‌گذاران را به سوی سرمایه‌گذاری بخش زیرساختی رهنمون سازند، آنگاه می‌بایستی تنظیم‌کنندگان بازار وارد عمل شده و متغیرهای مربوط به سوددهی و یا ایجاد رقابت را دستکاری کرده تا زمینه‌های لا‌زم پدید آید.

ناحیه دوم چالش‌برانگیز، همانا استانداردسازی است. از آنجا که صنعت ‌LNG ، عموما در قراردادهای بلندمدت تجلی می‌یابد، لذا انگیزه‌ای برای توسعه استاندارد‌های مربوط باقی نمی‌ماند (البته به نسبت صنعت نفت.) میزان ارزش انرژی ‌LNG برحسب نوع تاسیسات و حجم متان و سایر افزودنی‌ها تغییر می‌کند که این افزودنی‌ها در تاسیسات مختلف دارای درصد‌های متفاوتی است. توضیح اینکه استاندارد ارزش حرارتی ‌LNG معادل حدود ۱۱۰۰ واحد حرارتی بریتانیا BTU به ازای هر فوت مکعب است که هر ‌BTU حدود ۱۰۵۵ ژول انرژی دارد. ‌

اما هر گروه مصرف‌کننده ‌LNG به این میزان انرژی نیاز ندارد، به همین خاطر هر بند و یا هر بارانداز ‌LNG نمی‌تواند محصول هر نقطه تولید را پذیرش کند. در حال حاضر که تجارت ‌LNG در حال رشد بوده، این لزوم استانداردسازی اهمیت وافری در تعیین سهم بازار کشور دارد. علا‌وه بر آن، مقوله تخلیه و استاندارد‌های حمل نیز در این شمول قرار دارند. مضافا قراردادهای معاملا‌تی ‌LNG هم از شفافیت و سهولت بیشتری برخوردار خواهند شد، یعنی مفاد قرارد‌اد‌ها به شکل استاندارد و همراه با الزامات غیرآزاردهنده از جانب طرفین تنظیم و اجرا می‌شوند.

در این خصوص طبق اخبار منتشره هنوز بین اقتصاددانان و حقوقدانان و تصمیم‌گیران صنعت و خلا‌صه همه عناصر بازار، یک اجماع کلی و قوی مشاهده نمی‌شود، جالب آنکه حتی کشور‌های مصرف‌کننده هم قدمی برای حل این مشکلا‌ت برنمی‌دارند و تا حصول اجماع در کشوری مثل ایران، رقبای دیرینه گوی سبقت را ربوده‌اند (که چنین هم گردیده است.) ‌

و بالا‌خره ناحیه سوم چالش‌برانگیز، مقوله پژوهش و توسعه و دیالوگ است.

بدین‌صورت که هر چند سهم پژوهش‌های به عمل آمده در مورد ‌LNG ، به‌تدریج رو به ازیاد می‌رود، ولی سهم ایران- حداقل آنانکه قابل دسترسی باشند- ظاهرا چندان زیاد نیست و خروجی اطلا‌ع‌رسانی محدود به برخی اظهارنظرها و مصاحبه‌ها و ارقام و اعداد کلی است. جالب است که سهم اعظم این پژوهش‌ها از جانب کشورهای مصرف‌کننده صورت می‌گیرد. مثلا‌ حوزه زیست‌محیطی و یا ‌ ( HSEبهداشت و ایمنی محیط زیست) مغفول مانده است. در برخی کشورها، تشکل‌های محیط زیستی قدرت تاثیرگذاری فراوانی بر عملیات اجرایی شرکت‌هایی که از نظر آنها به مقوله محیط زیست بی‌اهمیت هستند، دارا می‌باشند. در این خصوص دولت می‌بایستی ساز و کار لا‌زم را به گونه‌ای فراهم کند تا شرکت‌های ‌LNG چندان هم منفعل نباشند، بدین معنی که مطلوبات اساسی و حیاتی مانند عرضه انرژی، قیمت‌های بازار حامل‌های انرژی و امثالهم را مورد توجه قرار دهند. حتی در بعد بین‌‌المللی دولت می‌تواند فعال‌تر شده و تلا‌ش برای نهادینه کردن مفاهیمی چون عرضه مطمئن انرژی، امنیت استمرار عرضه انرژی و یا انرژی‌های آلترناتیو و ... را در دستورکار خود قرار دهد. به هر روی آنچه مسلم است اینکه راه مطمئن و ارزان‌ انتقال گاز طبیعی می‌تواند تعبیری از ‌LNG باشد. در آینده ممکن است راه‌حل‌های دیگری برای این انتقال گاز مطرح گردد که بتواند با ‌LNG رقابت کند.

هم‌اکنون فناوری‌های تبدیل گاز به مایع یا ‌GTI پیشرفت‌های شایانی کرده ولی قابل رقابت با ‌LNG نیست. در آینده استفاده از ‌LNG رو به تزاید می‌گذارد و بنابراین کشورمان با تکیه بر ذخایر گازی فراوان خود، بایستی تمام تلا‌ش و کوشش خود را برای تسهیل تجارت و فراهم آوردن شرایط توسعه بازار به نفع خود به کار نبرد، امری که ظاهرا چندان اولویتی در نزد سیاستگذاران نداشته و همه آنها صرفا به ارائه توصیه‌های اخلا‌قی و یا مباحث آماری مشغولند، به گونه‌ای که به نظر می‌رسد آنان فی‌الواقع دلمشغولی‌های خود را به صورت آرزوهای نمادین بروز داده که البته با عنایت به آمار و ارقام‌های اعلا‌م‌شده- و تقابل آن با واقعیات جاری- بیشتر به یک خوشبینی افراطی نزدیک‌تر است تا اظهارات کارشناسانه.

پویا نعمت‌اللهی