شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا

رویش خشخاش از دام طمع آمریکا


رویش خشخاش از دام طمع آمریکا

دلایل گسترش موادمخدر پس از اشغال افغانستان

نسیمی که از سمت کوه های افغانستان می وزد، بوی رنج و مظلومیت ملتی را می دهد که در طول تاریخ اگر چه صبور بوده اند و مقاومت کرده اند، اما حداقل ها سهمشان است. خشخاش هایی که از دام استعمار می رویند، تلخی گزنده حضور بیگانگان را یادآور می شوند. این جا سرزمینی لب تشنه است که آب آسودگی به کام نریخته و هنوز هم در آرزوی احیای اقتدار افغانی نفس می کشد.

آمریکایی ها و دست پرورده شان طالبان وقتی به فکر نمایش جنگی خود در خاک افغانستان افتادند، خیالشان چیزی جز اتصال زمین های جنوبی به مناطق شمالی و دسترسی به خط ترانزیت در قلب این کشور نبود. شاید هم در آرزوی بهره برداری از معادن لاجورد و اورانیوم بودند و هم رونق تجارت بین المللی موادمخدر! غافل از این که موقعیت جغرافیایی این سرزمین بزرگترین مانع بر سر راه آرزوهایش است. در دره پنج شیر شاه مسعود، مردی از تبار رادمردان جلوی بیگانگان ایستاد و آنها به ناچار برای رد شکست در حرکتی نمایشی با ۴۶ وانت به عقب برگشته و کابل را اشغال کردند.

قسمت های وسیعی از خاک افغانستان را عمدتاً در شمال و شرق کشور کوه ها و سنگلاخ ها پوشانده است. کوه های هندوکش به طول ۶۰۰ و عرض ۱۰۰کیلومتر از سمت شمال شرقی به طرف غرب و جنوب غربی کشیده شده و تقریباً از میانه کشور می گذرد. این کوه ها بیش از نیمی از سرزمین افغانستان را فراگرفته و برای شهرهای «کابل»، «قندهار» و «هرات» ارزش استراتژیکی مهمی ایجاد کرده است. کوه ها به طرف مغرب امتداد می یابند و از ارتفاعشان کاسته می شود تا در نزدیکی ایران به کوه ها و تپه های کم ارتفاع تبدیل می شوند.

در ارتفاعات هندوکش برف وجود دارد، حتی در تابستان ها نیز قله ها و یخچال ها پربرف است. در میان ارتفاعات هندوکش دره های عمیق و خوش آب و هوا و حاصلخیزی وجود دارد که اگر کشور وضعیت امنی داشت، محیط مساعدی برای پرورش دام و تولید میوه می شد که حتی تا مرز تبدیل شدن به یکی از منابع اصلی درآمد کشور پتانسیل داشت. افغانستان سرزمین افراط و تفریط است. کوه های سر به فلک کشیده و دره های عمیق، باران های بهاری و تابستان های خشک، زمستان های بسیار سرد و تابستان های گرم، ارتفاعات پوشیده از برف در طول سال و سرزمین های پست و خشک و سوزان. در مسائل قومیتی، مذهبی و فرهنگی نیز این گونه افراط و تفریط ها به شکلی پررنگ قابل لمس است. جامعه افغانی به دلیل تأثیرگذاری از نهاد خانواده روستایی و عشیره ای، تعهد و تقید فوق العاده شدیدی به دین و مذهب داشته، خرافه باورهای سنی غلط در آن به شدت رواج دارد و عموم مردم در فقر و جهل به سر می برند. تنها ۳۸ درصد افغانی ها باسواد هستند.

● پتانسیل های شکوفایی اقتصادی در افغانستان

افغانستان به دریا راه ندارد، خیلی ها گمان می کنند این کشور به دلیل محصور شدن در میان کوه ها و نداشتن کارخانه و تولید و احتمالا نداشتن منابع این گونه ضعیف و خموده شده است، اما حقیقت این است که طی ده ها سال پیش دامپروری رونق فوق العاده ای داشت. معادن لاجورد افغانستان و سنگ های قیمتی اش برای همگان شناخته شده بود. حتی اخیراً معادن غنی اورانیوم در خاک این کشور کشف شده که چشم طمع کاران با دیدنشان برق شیطنت می زند. از آمودریا (رود جیحون سرچشمه گرفته از کوه های پامیر) که در مرزهای مشترک شمالی با تاجیکستان، ازبکستان و ترکمنستان جریان دارد، آبشارهای متعددی سرچشمه می گیرد و برای تولید نیروهای هیدرولیک قابل استفاده است. ضمن این که قسمت هایی از آن قابل کشتیرانی است و کالاهای صادراتی و وارداتی افغانستان به ممالک آسیای میانه از این طریق مبادله می شود.

اما به راستی چطور یک مملکت با این همه پتانسیل ضعیف نگه داشته شده تا به چنین سرنوشتی دچار شود؟ اختلافات داخلی، ظهور طالبان، اشغال توسط نیروهای آمریکایی آخرین سناریوی تلخی است که این مملکت را بار دیگر بازیچه دست ابرقدرت ها قرار داد تا بیش از هر زمان دیگری از ریشه هایشان جدا بیفتند و نماد سرنوشت شان رنگ لاجورد نباشد، بلکه سرزمین خشخاش و قاچاقچیان بین المللی نامیده شود!

چرا ضعیف نگه داشته شد؟

کیامرث جهانگیر استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران با اشاره به رویکرد و تفکر استکباری متذکر می شود که اساسا پایه های اشغالگری بر مبنای بهره برداری همه جانبه از کشور اشغال شده است، نه این که به مردم آن کشور در جهت خودکفایی شان کمکی شود. وی می گوید: «آمریکا سناریوی اشغال و حضور در خاک افغانستان را از یازده سپتامبر آغاز کرد. آنها به دنبال توجیه حضورشان در قلب خاورمیانه بودند که بهانه های آن را هم مهیا کردند. آمریکایی ها می دانستند که افغانستان برایشان از لحاظ سوق الجیشی فوق العاده ثمربخش خواهد بود، چرا که می توانند با استقرار در این خاک کشورهای آسیایی را هدایت کنند. از سوی دیگر اگرچه به صورت نمادین کارهای به اصطلاح بشردوستانه در این کشور انجام می دهند، ولی در باطن هرگز هدفشان رشد و بالندگی ملت افغان نیست. استکبار به خوبی می داند چنانچه ملت افغانستان به رشد برسد، درنهایت دمکراتیک می شود و نیروهای اشغالگر را بیرون خواهد کرد. این گونه که نگاه کنیم هرگز هدف یک افغانی با هدف یک اشغالگر آمریکایی یکی نیست. افغانی می خواهد رشد کند، ولی آمریکایی دنبال منفعت خویش است.»

وی به زمین های زیر کشت خشخاش در خاک افغانستان اشاره کرده و می گوید: «استکبار هر جا را که بگیرد، مردم آن سرزمین را به چشم کارگر و عمله هایش می بیند. راه اندازی کارخانه های تریاک و هروئین در خاک افغانستان روندی برای ایجاد شغل کاذب و پردرآمد است. غافل از این که قاچاقچیان بین المللی که عمدتا آمریکایی و اروپایی هستند با اجیر کردن مردم افغانستان در چرخه تولید و توزیع موادمخدر بیشترین سود را می برند و جوانان افغانی را سست و بی اراده بار آورده تا مبادا به فکر استقلال و رهایی بیفتند.»

برده ها عمدتا بی سواد و جاهل نگه داشته می شوند تا از طریق کسب آگاهی به فکر ساختن و آبادانی نیفتند، بلکه لقمه ای از دست استکبار گرفته و خاموش بمانند. در مورد ملت افغانستان که ریشه هایشان اسلامی است، سیاست های استکبار زیاد ادامه پیدا نمی کند و به زودی جرقه های آزادیخواهی پررنگ تر از هر زمان دیگری زده خواهد شد.

جهانگیر ادامه می دهد: «کشورهای انقلابی مثل ایران با تفکر اسلامی و آزادیخواهی که دارند، الهام بخش ملت افغانستان قرار گرفته اند. ما برای بسیاری از کشورهای انقلابی و مستقل نظیر کشورهای آمریکای لاتین (کوبا، نیکاراگوئه و ونزوئلا) سرمشق بوده ایم، چه برسد برای کشورهای اسلامی و همسایه در منطقه که برادران دینی ما نیز محسوب می شوند.

این الگوگیری باعث می شود که مقاومتشان ساماندهی شود و منسجم تر و قوی تر با اشغالگر مقابله کنند. هر چه قدر آگاهی مردم افغان بالاتر برود، حضور اشغالگر بیشتر به خطر می افتد.»

● گرفتاری اعتیاد در ارتش آمریکا

آمریکا همواره با چکمه پوشان خود وارد عمل شده، ولی از آن جا که می داند استعمارگر پیر انگلیس نیز صرفا با تکیه بر زور دوام نیاورد، در گام بعدی سعی دارد به ترویج فرهنگ غربی بپردازد و مبانی فکر غربی را در ذهن برده های خود فرو کند! چندی قبل روزنامه گاردین از مدرسه سازی های سیکولار در نواری از پاکستان و همچنین افغانستان خبر داد که راه حل معماگشایی و فرار از خطر تروریسم را در سیکولاریزه سازی و همرنگ کردن دستگاه ها و زیربناهای فکری- فرهنگی عنوان کرده بود. به عبارتی پروژه تربیت نیروهای خشن و تروریستی زیر قبای دموکراسی غربی اکنون به فرجام رسیده و به دنبال آن باید پروسه ماندگاری فرهنگ غربی را عملی کرد و ذهنیت تازه را وارد اندیشه و اذهان این نسل کرد تا در درازمدت گسترش قدرت کم هزینه تر از قبل دنبال شود و نظام یک طرفه آن پایدار بماند.

اما آیا فرهنگی که اندیشه سیدجمال افغانی از آن برخاسته و استقلال جزء پایه های فکری اش است، می تواند سلطه سکولار آمریکایی را بپذیرد؟

یک تحلیل گر مسائل سیاسی خاورمیانه می گوید: «در هواپیماهای ربوده شده ۱۱ سپتامبر حتی یک افغانی هم نبود، ولی براثر حمله آمریکا به افغانستان صدها هزارنفر کشته و میلیون ها نفر آواره شدند. کدام افغانی از کنار چنین جنایاتی به راحتی می گذرد و در فرهنگ غرب مستهلک می شود؟ تصور چنین فرجامی از محالات است. الآن در افغانستان می بینیم که حتی ارتش آمریکا نیز گرفتار آمده و اغلب سربازان و افسرانش دچار افسردگی و گرایش به مواد مخدر شده اند. به نظر می رسد خودشان هم در دام های خود گرفتار آمده اند. اعزام نیروی بیشتر به خاک افغانستان اگرچه به تصویب رسیده، ولی در درازمدت صدمات روحی ارتش آمریکا، صرف هزینه بسیار برای ادامه اشغال و نیز موج بیداری مردم افغان نتیجه را معکوس و به نفع ملت افغان رقم خواهد زد.

● استقلال افغانستان امری ممکن

علیرضا صدرا استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران که خود به همه ولایات افغانستان سفر کرده و با اوضاع این دیار آشنایی کامل دارد، می گوید: «از منظر سوق الجیشی واقعیت امر این است که افغانستان بین چند کشور مهم از قبیل ایران، هندوستان، پاکستان و سایر کشورهای آسیای مرکزی واقع شده است. این حالت یک حالت ترمینالی است. هرگونه وضعیتی که در افغانستان پیش بیاید بر این کشورها اثر دارد و بالعکس. به این ترتیب افغانستان برای قدرت های فرامنطقه ای موقعیت مهمی محسوب می شود. طالبان می خواست به کمک عربستان و پاکستان راه جنوب به شمال را از قلب افغانستان باز کند و برای نقش ایران در رهبری آب های آزاد بدلی بیافریند. اتفاقاً تا دامنه کوه های هندوکش نیز پیش رفتند که در دره پنج شیر، از شاه مسعود شکست خورده و به ناچار برای رد شکستشان به عقب بازگشته و کابل را گرفتند.»

وی به جلسه ای با حضور کارشناسان اهل فن در ایران اشاره می کند و می گوید: «در همان زمان جلسه ای شکل گرفت و بر روی راه های مقابله با نقشه طالبان به بحث و تبادل نظر پرداختیم، بنده در آن جلسه پیشنهاد بازکردن راه شلمچه را دادم. به این ترتیب که از مسیر حسینیه شلمچه به شبکه قطار بصره و از آن جا به مدیترانه و کانال سوئز وصل شویم. به این ترتیب نقشه بدل سازی طالبان و آمریکا از موقعیت ایران در هدایت آب های آزاد خنثی می شد و همگان مجبور بودند نقش محوری ایران را در دسترسی به آسیای مرکزی برای همیشه بپذیرند.»

وی ادامه می دهد: «البته تاریخ نشان داده که قدرت بیگانه نمی تواند به خاک این کشور وارد شودو اگر وارد شد خروجش تا زمان فلج شدنش به تأخیر می افتد. نادرشاه وقتی می خواست به هند حمله کند با هوشیاری و آگاهی از موقعیت سوق الجیشی افغانستان برای رسیدن به هند از مسیر زاهدان به کویته و از منطقه بلوچستان آزاد وارد هند شد. یعنی اصلاً به افغانستان کاری نداشت. اما آمریکایی ها با آن همه اطلاعات وقتی وارد افغانستان شدند در برابر موانع طبیعی نیزشکست خوردند.

از سوی دیگر درست است که مردم افغان دسته دسته و گروه گروه هستند، ولی مطمئناً در برابر حضور بیگانگان یک موضع مشترک دارند و هدفشان بیرون راندن نیروهای بیگانه است.»

در نگاهشان مظلومیت و رنج چند دهه آشوب، جنگ، اختلاف و آوارگی به وضوح دیده می شود، با این حال این قوم یاد گرفته اند که همیشه با حداقل ها بسازند و سخت کار کنند.

در افغانستان امید به زندگی ۴۲ سال است! به ازای هر ۵۰۰۰ افغانی فقط دسترسی به یک پزشک وجود دارد. چنانچه فردی از ناحیه دست یا پا زخم جدی بردارد، در اکثر موارد قطع عضو می شود. وضع در نواحی مرزی افغانستان به مراتب وخیم تر است. نزدیک به ۱۶۰ کودک در هر ۱۰۰۰ تولد جان می بازند. در هر گوشه از دخمه های تاریک ساختمان تخریب شده مرکز علم و فرهنگ شوروی سابق در کابل دسته دسته معتادان منتظرند تا یکی شان مرفین را به بدنش تزریق کند و نوبت سرنگ به نفر بعدی برسد! گاه یک عدد سرنگ بین ۳۰ معتاد دست به دست می شود! در این بین نیروهای برقراری امنیت برای این ملت چه کرده اند؟ تولید موادمخدر در افغانستان در سال ۲۰۰۶ میلادی ۶ هزار و صد تن بوده که بر طبق آمار در سال ۲۰۰۷ میلادی به ۸ هزار و دویست تن رسیده است. سربازان آمریکایی وقتی در کنار مزارع خشخاش قدم می زنند آیا به چیزی جز بازگشت به خانه با دست های پر از دلار فکر می کنند؟ داستان برده داری هنوز هم تمام نشده و به شکل جدید، اما با ابعاد وسیع تری در جریان است.

براساس آمار، افغانستان بزرگترین تولیدکننده موادمخدر در جهان است که با حضور نیروهای اشغالگر این تولیدات افزایش داشته است. به طور تقریبی ۵۰۰ هزار معتاد در افغانستان وجود دارد که ۷ درصد آنها از روش های تزریقی استفاده می کنند. این روش در بین معتادان افغانستان با بازگشت مهاجرین در حال افزایش است.

براساس اظهارات صندوق توسعه سازمان ملل متحد (UNDP) عدم آگاهی کافی مردم افغانستان به خصوص زنان در مورد ویروس HIV و راه های سرایت و شیوه های پیشگیری و درمان آن بزرگترین عامل شیوع ایدز است. در افغانستان کمتر کسی را می توان یافت که در مورد بیماری ایدز و خطرات آن اطلاعات کافی داشته باشد. این خطر وقتی بیشتر می شود که در مناطق غیرشهری این کشور هیچگونه آشنایی با بیماری ایدز و راه های انتقال آن وجود ندارد. گفتنی است که گسترش فساد اخلاقی از طریق آزادی های اخیر رسانه ای و نیز رفت وآمد شدید اتباع خارجی شیوع ایدز را تسریع کرده است.

● جبهه مقاومت مردم افغانستان تقویت شود

افغانستان در منطقه حساس و استراتژیک خاورمیانه قرار گرفته است. از یک سو به «شبه قاره هند» و از سوی دیگر به کشورهای «آسیای مرکزی» و نیز با توجه به هم مرزی با جمهوری خلق چین با کشورهای شرق آسیا مرتبط است.

سلسله جبال هندوکش که قسمت وسیعی از خاک کشور را پوشانده، همواره سد محکمی در مقابل مهاجمان از شمال به جنوب و مهاجمان از جنوب به شمال و یا از غرب به شرق و نیز بالعکس بوده است. افغانستان در دو قرن گذشته همچون حائلی میان امپراطوری های شرق و غرب قرار گرفته و جدایی این منطقه از ایران و پیدایش کشوری به نام افغانستان به همین منظور بود. مقصد آن بود که دیوار مستحکمی بین مرزهای استعماری شرق و غرب وجود داشته باشد. حتی در منطقه غربی آن تنگه واخان (خیبر) را ضمیمه خاک افغانستان نگه داشتند تا بین هند که تحت استعمار انگلیس بود با آسیای مرکزی که در تصرف روسیه قرار گرفت فاصله و جدایی بیندازند.

در حال حاضر به دلیل قرار گرفتن در مرز با آسیای میانه و اهمیت انتقال منابع زیرزمینی این کشورها به دنیا از طریق خاک افغانستان، همجواری با ایران و حالت تخاصم آمریکا با ایران، تولید بیش از یک دوم موادمخدر جهان در افغانستان و... مورد توجه محافل بین المللی قرار دارد. اما به مرور از حساسیت ها کاسته شده و حتی اهداف اولیه اشغال که با نام بازسازی و بازگرداندن امنیت به این کشور مطرح شده بود، دستخوش فراموشی و عدم توجه می شود.

علیرضا صدرا استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران می گوید: «آمریکا در این آرزو بود که با اشغال افغانستان، پاکستان و بلوچستان آزاد به مرزهای چین دسترسی پیدا کند. این گونه با ابرقدرت شرقی هم مرز می شد و از لحاظ رقابتی می توانست کارهایی انجام دهد، اما نهایتا ارتش آمریکا در موقعیت سوق الجیشی افغانستان و حتی دام هایی که خود پهن کرده بود، نظیر موادمخدر گرفتار آمد.»

وی در پاسخ به این سؤال که آینده افغانستان را چگونه تصور می کنید؟ آیا روزی خواهد رسید که این ملت استقلال پیشین خود را به دست آورند؟ می گوید: «در انتخابات قبلی افغانستان ۶۵ درصد اقبال با افراد بومی بود. در برابر این عده خیلی ها تصور می کردند اقبال با آنهایی باشد که در خارج تحصیل کرده اند و حتی از پشتوانه های بیشتری برخوردارند، اما این گونه نشد. این نتایج نشان داد که مردم افغان خواستار استقلال و خروج نیروهای بیگانه از خاک کشورشان هستند. از سوی دیگر در شرایط فعلی نیز مقاومت های مردمی وجود دارد که در اخبار بیگانگان به شورش های طالبان تلقی می شود. آنها سعی می کنند هرگونه مقاومتی را به تروریست ها ربط دهند. خشم توده های مردمی وجود دارد و افغانی های باغیرت هرگز سلطه بیگانگان را نخواهند پذیرفت.»

وی ادامه می دهد: «از چند حیث می توان برای افغانستان آینده روشنی را متصور شد. هرگز برای این کشور بن بستی وجود ندارد. این کشور نیروی انسانی فوق العاده خوبی دارد. مردم آن با حداقل ها می سازند و بهترین کار را ارائه می دهند. موج افراد تحصیل کرده نیز مطمئنا به افزایش سطح سواد خواهد انجامید. تنها افغانستان باید هوشیار باشد که حیاط خلوت هیچ یک از کشورهای همسایه نظیر هند، پاکستان، کشورهای آسیای مرکزی نشود و در عین حال با همگی آنها روابط حسنه خوبی برقرار کند. چندی پیش هند متوجه شیطنت های آمریکا شد و خودش را کنار کشید. پاکستان متأسفانه دیر متوجه شد، اما در همین چند روز شاهد تظاهرات گسترده پاکستانی ها بر علیه آمریکا بودیم. چنانچه افغانستان با همیاری کشورهای منطقه به استقلال برسد می تواند نقش به سزایی در توسعه منطقه ای داشته باشد.»

شکست استراتژی جدید آمریکا قبل از اجرا!

باراک اوباما به هنگام اعلام استراتژی جدید آمریکا در افغانستان و پاکستان تأکید کرد که تنها یک هدف دارد و آن غلبه بر شبکه القاعده است. وی اظهار داشت که منابع اطلاعاتی تأیید کرده اند که شبکه ترور القاعده در حال طراحی ضربات تازه ای علیه آمریکاست!

به نظر می رسد سردمداران آمریکا همواره در پی حقیقی جلوه دادن یک سری توهمات ذهنی خود هستند تا حضور نیروهای بیشتر در خاورمیانه را صددرصد توجیه شده بنمایانند.

در گمان اول که اتفاقاً اکثریت مردم جهان نیز با آن موافقند این طور به نظر می رسد که برخاستن القاعده و طالبان از دامن سازمان های امنیتی آمریکا بوده است. این بازی که از یازده سپتامبر شروع شد، هنوز هم با اعزام چند هزار سرباز تازه نفس آمریکایی به منطقه ادامه دارد.

یاسر سعیدی کارشناس مسائل خاورمیانه می گوید: «به نظر می رسد در مورد اجرایی کردن استراتژی جدید آمریکا در افغانستان بین نیروهای ارشد تصمیم گیرنده آمریکایی اختلاف نظرهایی وجود دارد. یکی از روزنامه های معتبر آمریکایی گزارش می دهد که وزارت دفاع این کشور به ژنرال «استنلی مک کریستال» فرمانده ارشد آمریکا در افغانستان گفته درخواست اعزام سربازان بیشتر به این کشور را به تأخیر اندازد. دولت اوباما نیز خواستار تأخیر در ارائه درخواست اعزام سربازان بیشتر شده تا مطمئن شود ایالات متحده استراتژی درستی را در پیش گرفته است؟!»

وی ادامه می دهد: «مک کریستال پیشتر هشدار داده بود که اگر سربازان بیشتری تا سال آینده به افغانستان اعزام نشود، مأموریت نیروهای غربی در این کشور با شکست مواجه خواهد شد و حال این سؤال مطرح است که اساساً اعزام نیروی بیشتر نیز با آن همه هزینه های سنگین باز هم شکست محسوب نمی شود؟ حقیقت این است که در افغانستان نیروهای مردمی هر روز آگاه تر و بیدارتر می شوند. کدام ملتی حاضر است سلطه بیگانگان را بپذیرد؟ در برابر روند بیداری افغانی ها، آمریکا چاره ای جز مقابله زیرکانه ندارد. در تلویزیون فساد اخلاقی را رواج می دهد و اقتصاد کشور را بیش از پیش به مواد مخدر وابسته کرده تا افغانی ها را بازیچه سیاست های منفعت طلبانه خود قرار دهد. افغانستان باید هوشیارانه عمل کند و به پشتوانه ریشه های ملی و مذهبی رگه های پررنگتری از مقاومت بیافریند.»

● گرگ ها امنیت نمی آورند!

امیرحسین حریرفروش یک پژوهشگر مسائل خاورمیانه نیز معتقد است آمریکا برای استفاده از منابع طبیعی خاورمیانه و نیز تقویت موقعیت ژئوپلیتیکی خود جنگ در عراق و افغانستان را به راه انداخت. وی می گوید: «آمریکا در هر گامی منفعت خود را می بیند. این گونه است که رئیس امنیت ملی آمریکا اعتراف می کند در دیداری که از ۲۸ کشور مختلف داشته، خشم نسبت به آمریکا کاملا مشهود بوده است. علت منفور بودن آمریکا در ذهنیت دنیا به چهار دلیل عمده بستگی دارد: تبلیغات جنگ سرد، سردمداران فاسد، حمایت از صندوق بین المللی پول برای رسیدن به سیاست های ابزاری خود، سردمدار لیبرالیسم و نئولیبرالیسم.»

حریرفروش در ادامه به اسلام هراسی آمریکا اشاره کرده و می گوید: «آمریکا برای رسیدن به منافع خود به شدت از قدرت کشورهای مسلمان به ویژه ایران در هراس است، از این رو چاره ای جز ضربه زدن به چهره صلح و سازندگی اسلام ندارد.

آنها همواره کوشیده اند تعریف نادرستی از اسلام ارائه داده و براساس توهم و مصادیق ساختگی شان موج شیعه ستیزی را تقویت کنند. در اروپا و آمریکا با نشر اخبار و تحلیل های دروغ این طور جا انداخته اند که اسلام به معنای خشونت و ترور است. این گونه گروه های افراطی همچون القاعده و طالبان را که برخاسته از آموزش های نظامی و فکری خودشان است در تحلیل های دروغین خود وابسته به اسلام معرفی کرده و دلیل لشکرکشی شان را سرکوبی القاعده عنوان می کنند. دشمن ساختگی و تهدیدهای دروغینی که متوجه خود عنوان می کنند همگی به دلیل اسلام ستیزی شان است.»

این تحلیل گر در پاسخ به این سؤال که آیا اساساً حضور نیروهای آمریکایی برای آبادی افغانستان مؤثر بوده است یا خیر؟ می گوید: «از سال ۸۱ تا ۸۸ آمریکا در افغانستان برای لشکرکشی هزینه های هنگفتی پرداخت کرده و حال اگر قرار باشد القاعده - دست پرورده خود را- به حال خودش رها کند که در زمانی نزدیک باز روبرویش قرار بگیرد، شکست بزرگی خواهد بود، لذا چاره ای جز ادامه بازی ندارد.

آنها حوادثی چون ۱۱ سپتامبر، ناوشکن کول، بمب گذاری در عدن و سومالی، سفارت خانه آمریکا در نایروبی و... را یکی پس از دیگری خلق کرده اند تا بگویند همه این آشوب ها به گروه های افراطی اسلام گرا ربط دارد و باید در خاک افغانستان سرکوب شوند. در پاسخ به این سؤال که آیا آمریکایی ها برای افغانستان کاری کرده اند یا خیر؟ باید بگویم میزان تولید مواد مخدر از ۶ هزار و صد تن به ۸ هزار و دویست تن رسیده است. فساد اخلاقی نیز از طریق حضور نیروهای بیگانه و نیز به دست گرفتن رسانه های این کشور رواج یافته و حتی ناامنی و فساد چندین برابر شده است. آمریکا نه تنها نتوانست امنیتی برقرار کند بلکه ارتش خودش نیز به ورطه مواد مخدر، افسردگی و فساد افتاد.»

● عزم ملی برای مقاومت در برابر بیگانگان

از میلیون ها دلار کمک هایی که روانه افغانستان شده تنها جیب حکومتیان، مافیای ائتلاف شمال، ان جی اوهای داخلی و خارجی و دولتمردان خائن پر شده است. این در حالی است که خیلی از مردم افغان از سر ناچاری مجبور به فروش فرزندان خود هستند. نیروهای آمریکایی در یک زد و بند مخفیانه با طالبان حتی در مواردی سران جنایتکاران را از زندان ها آزاد ساخته و از این دست پرورده های خود بار دیگر استفاده می کنند و از سوی دیگر مدعی هستند که دلیل حضورشان برقراری امنیت است. چطور است که متجاوزان به زنان افغانی به راحتی از زندان آزاد می شوند و آمریکایی ها دلیل حضورشان را تأمین حقوق زن در افغانستان می دانند؟! همه این موارد نشان می دهد که راه نجات این مردم به دست خودشان است. آنها با پررنگتر کردن جبهه مقاومت مردمی باید در فکر چاره باشند و زمام امور را به دست بگیرند. انتظار ساختن از گرگ هایی که لباس میش پوشیده اند، انتظار عبثی است.

گالیا توانگر