چهارشنبه, ۱۳ تیر, ۱۴۰۳ / 3 July, 2024
مجله ویستا

نوسازی و سنت


نوسازی و سنت

اغلب متفكران از دو مرحله توسعه و نوسازی یاد می كنند كه هر مرحله دارای نقطه عزیمت و تاریخچه تحول خاص خود است مرحله غیر عمدی و مرحله عمدی

بحث سنت و تجدد از دلمشغولیهای اساسی ایران امروز است بی گمان حركت به سمت توسعه اقتصادی, فرهنگی, سیاسی و اجتماعی از ضروریات جامعه كنونی ماست. این حركت با عنصری قوی و قدرتمند مواجه است كه نه توان نادیده گرفتن آن وجود دارد و نه به شكل موجود پذیرش مرجعیت محض آن می تواند گره ای از مشكلات كنونی راباز نماید. این عنصر كه هنوز تعریف قابل قبولی از آن ارائه نشده است., سنت است. راستی سنت چیست؟ و چگونه باید به آن نگریست؟آیا سنت صرفا مربوط به گذشته است یا حال و آینده را نیز در بر می گیرد؟ اگر فقط گذشته را شامل می شود آیا این همه پرداختن به موضوعی كه تاریخ مصرف آن گذشته است معقول و منطقی است؟ آیا در سنت نكته ای نهفته است كه این همه پرداختن به آن را توجیه می كند؟ بی تردید, سنت حلقه اتصال حال به گذشته است و از آن جا كه حال خود حلقه وصل گذشته به آینده است پس سنت نه تنها مربوط به حال بلكه بخشی از آینده را نیز شامل می شود لذا بی جهت آن را مبنای تمدن جدید اسلامی محسوب نكرده اند.

با این وصف هرگونه نگرشی به سنت كاملا" موجه است. مقاله حاضر می كوشد تا به اختصار ضمن اشاره به تاریخچه نوسازی, نگاهی كوتاه و انتقادی به رویكردهایی كه در برخورد با سنت قابل شناسایی است داشته باشند و برخی از پرسش های بالا را ایضاح نماید.

● نوسازی

۱.۲. تحول تاریخی نوسازی

اغلب متفكران از دو مرحله توسعه و نوسازی یاد می كنند كه هر مرحله دارای نقطه عزیمت و تاریخچه تحول خاص خود است: مرحله غیر عمدی و مرحله عمدی, كه به اختصار این دو مرحله را مورد اشاره قرار خواهیم داد.

۱.۱.۲. مرحله غیر عمدی

این مرحله پس از رنسانس و به طور مشخص از قرن ۱۵ در اروپا تكوین یافت و آغاز گر عصر تجدد بود. ویژگی اصلی این دوره جدید حاكمیت عقل وكنار رفتن ایمان قرون- وسطایی, كنار گذاردن سنت, عاطفه و فرو افكندن آنها به حوزه نا عقل بود. نقطه اوج این دوران قرن هجده است كه اصولی چون, انسان مداری, عقل گرایی, برابری, مساوات, خرد تجربی و... به نحوی دقیق فرمول بندی شدند. عصر روشنگری و به تبع آن انقلاب فرانسه به نظم و آرامش قبلی پشت پا زد در مقابل روشنگری, واكنش محافظه كارانه ای در افكار كسانی چون ادموند برك شكل گرفت(بنیاد اولیه نظریه جامعه شناسی فرانسه از روشنگری و واكنش محافطه كارانه علیه آن شكل گرفت و در افكار سن سیمون, اگوست- كنت و امیل دوركهایم انعكاس یافت.) این واكنش, سنت را عقل ادوار گذشته تلقی كرد و لذا نوعی نوستالژی و غم غربت نسبت به نظم پیشین شكل گرفت و از همین جا مطالعه مبانی نظم اجتماعی و علل فروپاشی آن به تدریج به عنوان موضوع اصلی جامعه شناسی مورد توجه قرار گرفت كه به تبع آن مسإله نا برابریهای اجتماعی در نتیجه ظهور نظام سرمایه داری در غرب و سپس شكاف میان جوامع, بحث توسعه و نوسازی را در كانون توجه اندیشمندان قرار داد.(۱)

در این دوره نظریاتی به چشم می خورد كه علت شكافهای شرق و غرب را مورد توجه قرار می دهد:

نخست دیدگاه فلسفی, كه بر این نكته تإكید دارد كه غرب آسمانی مهآلود و محدود داشت اما شرق, آسمانی درخشان و بی انتها, لذا غربیان كه امكان تفكر در دور دستها را نداشتند چاره ای جز این كه به خود بپردازند نداشتند و لذا خرد تجربی و عقل ابزاری در میان آنها گسترش یافت. در مقابل شرقیان به افقهای دور نظاره می كردند و به مابعدالطبیعه و متافیزیك پرداختند. و لذا غرب رهیافتی دنیوی را در پیش گرفت و سعادت دنیوی مردم را وجهه همت خود قرار داد و شرق سعادت اخروی را, منشإ مشروعیت قدرت در غرب مردم شد و در شرق نیروهای متافیزیك, جلال آل احمد در ((غربزدگی)) اشاره می كند:

شایدتوجه ما به غرب از این ناشی بوده است كه در این پهن دشت خشك ماهمیشه چشم به راه ابرهای مدیترانه ای داشته ایم. درست است كه نور از مشرق برخاست اما ابرها برای ما ساكنان فلات ایران, از غرب میآمده اند.(۲)

اندیشه آسمانی بی انتهای شرق در فقره بالا به چشم می خورد. هرچند همواره نوعی انتظار منجی مدیترانه ای وجود داشته است. این نكته قابل تإمل است كه همواره عنصری از عدم توجه به درون و انتظار منجی از بیرون به چشم می خورد. درگذشته های دور این انتظار و امید معطوف به نیروهای ما بعدالطبیعی است اما در مرحله ((غربزدگی)) این امید متوجه ممالك غربی است. به هر حال از این منظر شرقی بودن نماد عدم تكیه برخود و انتظار منجی بیرون تلقی شده است.

دوم, دیدگاه ژئو اكونومیك, ریشه این تفكر را به نظریه تمایز اخلاقیات مردم سواحل و مردم دور از ساحل ارسطو نسبت می دهند. براین اساس مردم سواحل بیشتر وسیله گرا, تاجر مسلك و فرصت طلب نشدند و لذا توسعه در میان آنها رونق یافت. این بحث در نظریه ژئوپولتیك منتسكیو نیز قابل رویت است. در دوره جدید جلوه های این تفكر در آثار ایمانوئل والرستین و پری اندرسون قابل مشاهده است. والرستین با گرایش ماركسیستی اصرار دارد كه ریشه دولت ـ ملتها را با تحولات اقتصادی همراه بداند. تحولاتی كه از قرن ۱۵ تا۱۷ به یك اقتصاد جهانی,تجاری و دریایی انجامیده, باعث تقسیم كار مناطق مختلف جغرافیایی شد. به نظر او حاشیه آتلانتیكی اروپا از این تحولات بهره مند شد و توانست مبادلات تجاری را كنترل كنند و انحصار دریانوردی با ماورای بحار را به دست آورد در حالی كه مناطق مركزی و شرقی قاره محكوم به فعالیتهای كشاورزی و دچار پس رفت اقتصادی شدند. بنابراین در غرب با استفاده از منابع پولی, مالی و اقتصادی, تشكیلات اداری متمركز ایجاد شد كه پشتوانه فعالیتهای صنعتی نخبگان نوپا شد. در حالی كه در مركز و شرق این تمركز گرایی بسیار ضعیف بود و در نهایت باعث ایجاد موانعی در راه توسعه اروپای شرقی می شد. لذا والرستین بر عامل اقتصادی تكیه دارد.(۳)

آندرسون علاوه بر اقتصاد به گذشته های دور تاریخی نظر می افكند. به نظر او میان شرق و غرب اروپا تفاوت فاحشی وجود دارد. اروپای غربی شاهد سیستم فئودالی قدیمیتر, سازمان یافته تر و محكمتری نسبت به اروپای شرقی است در حالی كه اروپای شرقی پس از اروپای غربی با فئودالیسم آشنا شد. فئودالیسم برای اروپای شرقی پدیده ای وارداتی بود. در غرب سیستم واسالاژ و نظام هرمی شكل موجب رونق فئودالیسم می شود ولی در شرق چنین خصلتی وجود ندارد. به علاوه او معتقد است وجود حقوق رومی كه میان حقوق عمومی سلطنت و حقوق خصوصی مالكیت خط فاصلی می كشید بر خلاف شرق كه حقوق عمومی و خصوصی درهم آمیخته بود, موجب مشخص شدن حد و حدودها می شد. حتی دولتهای مطلقه نوظهور خود را مواجه با چارچوبهای حقوقی می دیدند كه تخطی از آن ممكن نبود. این حقوق, پایه محكمی برای توسعه سرمایه داری و نظام سیاسی دموكراتیك بوده, ولی در شرق زمینه برای نظامهای توتالیتر فراهم بود كه عمدتا ناشی از نظام اجتماعی كشاورزی همگن و غیر متكثر آن بود.(۴)

سوم, دیدگاه اقتصادی ماركس, ماركس جوامع شرق را جوامع آب پایه یا هیدرولیك می داند. بر این اساس مشكل اصلی كمبود آب است, بدین خاطر گروههای اجتماعی به ناچار گرد مراكز آب جمع شده موجب تإسیس امپراتوریها می شوند, اما در غرب به علت كثرت منابع آب دولتهای پراكنده و فدرال ایجاد می شوند. توجه ماركس به نظریه استبداد شرقی است كه در آثار خود او و انگلس و كارل و تیفوگل مطرح است. ماركس در ((كاپیتال)) اشاره می كند كه شیوه تولید آسیایی در مكزیك و پرو هم وجود داشته است, لذا مراد او یك مفهوم جغرافیایی نیست بلكه یك فورماسیون اجتماعی ماقبل سرمایه داری است. خصلت اساسی این سیستم اجتماعی كمبود منابع آب است چون آب باران به صورت مرتب و تضمین شده وجود ندارد لذا بروكراسی دولتی پیدا شد و لازم بود در امور آبیاری دخالت كند. بنابراین دولتی مقتدر بر فراز این دستگاه آبرسانی قرار می گیرد تا شریان حیاتی آب را تضمین كند, نتیجه این كه غرب به راه تكثر و پراكندگی قدرت رفت اما شرق به سمت امپراتوری و دولتهای ظاهرا مقتدر.(۵)

۲.۱.۲. مرحله عمدی

مرحله عمدی توسعه, محصول سه تحول عمده در دوره پس از جنگ جهانی دوم است: نخست, ظهور ایالات متحده به عنوان قطب جدید نظامی و اقتصادی جهان. در این دوره اروپا به شدت دچار صدمات ناشی از جنگ شد, ارتشهای دولتهای مقتدر اروپایی و حتی ارتش قدرتمند روسیه شدیدا دچار تخریب شدند به گونه ای كه اگر مساعدتهای دول متفق نبود شاید روسیه تحت فشار ضربات سنگین ارتش آلمان از پای در میآمد. سایر دول اروپایی نیز سرنوشت كم و بیش مشابهی داشتند. تنها دولتی كه به خاطر بعد مسافت و عدم مداخله مستقیم در جنگ دچار زیانهای مالی و انسانی نشد, ایالات متحده بود . به گونه ای كه در پایان جنگ به عنوان تنها قدرت سرفراز جنگ كه هم متفقین را مدیون خود ساخته بود و هم به لحاظ ارتش و تجهیزات نظامی در وضعیت مناسبی بود و هم تإسیسات اقتصادیش دست نخورده باقی مانده بود. عرصه را برای مداخله در امور دنیا فراهم دید.

دوم, ظهور استالینیسم در شوروی, در این دوره استالین كشورگشاییهای خود را آغاز كرد. سوسیالیسم كه صدور خود را از طریق ایدئولوژیك ناكام می بیند این بار در چارچوب استالینیسم تفوق بر جهان را از راه زمینی و با پشتوانه ارتش سرخ در سر می پروراند . لذا بخشهای زیادی از اروپای شرقی را با فشار ارتش سرخ و احزاب دست نشانده مسخر خود ساخت.بیم سیطره بر جهان سوم و ممانعت از هرگونه نفوذ ایالات متحده در این منطقه سیاستمداران آمریكایی را به فكر فرو برد.

سوم, استقلال كشورهای جدید الاستقلال, كشورهای آسیایی, آفریقایی و كلا" جهان سوم كه به دنبال مقررات جدید جهانی از حالت استعمار سابق رها شده بودند, اینك از یك سو به دنبال توسعه و نوسازی سیاسی و اقتصادی بودند,اما از سوی دیگر با كمبود تخصص در سطوح مختلف حتی در اداره كشور مواجه بودند. در این شرایط و باتوجه به پیشرویهای استالین كه می رفت بخش های زیادی از جهان را به عنوان اقمار خود تسخیر نماید, دولت ایالات متحده احساس كرد به منظور از دست ندادن جهان سوم و عدم تسخیر آن به دست اتحاد شوروی چاره ای جز مداخله در این كشورها ندارد و راه حل آن را طرح ((تز نوسازی جهان سوم)) می بیند لذا كمكهای مالی ایالات متحده به موسسات تحقیقاتی برای مطالعه در زمینه بكر و دست نخورده جهان سوم آغاز شد و نخستین اثر در این خصوص كتاب ((مراحل پنجگانه رشد)) اثر روستو بود كه به عنوان بیانیه غیر كمونیستی توسعه شهرت یافت و از آن پس مطالعه توسعه و نوسازی جهان سوم در دستور كار مجامع علمی غربی قرار گرفت.

۲.۲. مطالعات اولیه نوسازی و نفی سنت

مطالعات اولیه نوسازی در قالب سه رهیافت جامعه شناسانه, اقتصادی و سیاسی شكل گرفت. نخستین پژوهش جامعه شناسانه مربوط به لوای (۶) است. مباحث اصلی او حول تعریف نوسازی, چرائی نوسازی, چگونگی تمیز جوامع نوسازی شده از جوامع نوسازی نشده و دورنمای كلی توسعه جهان سوم می گردد. لوای, نوسازی را حوزه ای می داند كه در آن منابع بكر و دست نخورده قدرت مورد استفاده بهینه قرار می گیرند. از نظر او چون نوسازی یك ((حلال عام اجتماعی))(۷) است. لذا مسإله ارتباطات میان جوامع دلیل اصلی توسعه است. از دیدگاه او جوامع نوسازی نشده دارای خصلتهایی هستند از قرار: سطح نازل تخصص, سطح بالای خودكفایی (فقدان ارتباطات قوی), سنت گرایی, جزء گرایی, تداخل وظایف, تإكید اندك بر چرخش پول و بازار, ابتنا بر هنجارهای دودمانی چون تبارگماری و جریان یك سویه صدور كالا و خدمات از روستا به شهر در مقابل خصلتهای جوامع نوسازی شده عبارتند از: سطح بالای تخصص و استقلال سازمانی, فرهنگ عقلایی, عامگرایی, تفكیك وظایف و تمركز سطح بالا, بالاخره لوای درخصوص دورنمای جهان سوم به قابلیتها و تنگناهای خاص اشاره می كند. اتخاذ الگوی جوامع توسعه یافته مهمترین قابلیت و مسإله یإس و فقدان تخصص تبدیل منابع مهمترین مانع توسعه آنهاست.

پژوهش بعدی در این زمینه, بحث تنوع ساختاری(۸)نایل اسملسر(۹) است. از نظر او نوسازی مستمرا درگیر تنوع ساختاری است. چرا كه در فرایند نوسازی یك ساختار پیچیده چند پیشه, به تعدادی از ساختارهای تخصصی منفك می شود كه هركدام وظایف خاص خود را انجام می دهند. مثال كلاسیك او خانواده گسترده و تحول تاریخی آن است. مشكلات اساسی مدنظر اسملسر یك تعارض ارزشهاست, بدین معنا كه ساختار جدید احتمالا" دارای مجموعه ارزشهایی است كه آن را از ساختار قبلی متمایز می كند. دوم مسإله توسعه نامتوازن نهادهاست بدین معنی كه نهادها در سطوح مختلفی توسعه می یابند, لذا ممكن است نهادهایی لازم باشند اما هنوز ایجاد نشده باشند. سوم, فقدان هماهنگی میان ساختارهای منفك است.(۱۰)

رهیافت اقتصادی, قرین نام روستو(۱۱) است. او در فصلی از ((مراحل رشد اقتصادی)) (۱۹۶۴) تحت عنوان, خیز به سوی رشد مطلوب, تإكید می كند كه توسعه اقتصادی طی پنج مرحله انجام می پذیرد كه با جامعه سنتی آغاز و با جامعه مصرف انبوه خاتمه می یابد, در حد وسط این طیف مراحل: مقدمه خیز, خیزش و نیل به بلوغ قرار دارند, روستو بر اساس این چارچوب راه حلی را برای نوسازی جهان سوم ارائه می دهد(۱۲)

نویسنده:شجاع احمدوند

پا نوشتها

۱ـ جورج ریتزر, نظریه های جامعه شناسی در دوران معاصر, ترجمه محسن ثلاثی(تهران: انتشارات علمی,۱۳۷۴) ص.ص۲۴ـ۱۱.

۲ـ جلال آل احمد, غربزدگی (تهران: انتشارات فردوسی, چاپ چهارم ۱۳۷۶) ص۴۹.

۳ـ برتران بدیع: توسعه سیاسی, ترجمه احمد نقیب زاده (تهران: نشرقوس ۱۳۷۶) ص۱۳۲.

۴ـ پیشین ص۱۳۳.

۵ـ محمد علی (همایون) كاتوزیان, اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی, ترجمه محمدرضا نفیسی و كامبیز عزیزی (تهران : نشرمركز, چاپ دوم ۱۳۷۲) ص۵۰.

Marion levy. -۶

A universal social solvent. -۷

Structural Differentiation. -۸

neil smelser. -۹

And Theobald Political change Underdevelopand ment(mac millan Press, p.۱۵. ۱۰- vicky Randall (۱۹۹۱

W.W. , rostow. -۱۱

Ibid, p.۱۶. -۱۲

James s. Coleman. -۱۳

Social Change And Development, (U.S.A: sage publication,۱۹۹۰) pp ۳۱-۳۴. Alvin Y, so, -۱۴

A chievement Motivation. -۱۵

Dahl, Polyarchy: ParticiPation And opposition (New Haven And london, yale . University Printing ۱۹۷۵). ۱۶- Robert A

۱۷ـ محمدعابد الجابری, التراث والحداثه:در اسات و مناقشات ( بیروت : مركز دراسات الوحده العربیه ۱۹۹۱) ص ۲۶.

۱۸ـ داریوش آشوری, ماو مدرنیت (تهران, انتشارات صراط. ۱۳۷۶) ص۷۷.

۱۹ـ آثار مذكور عبارتند از:

الف) سید جواد طباطبائی, درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی , ۱۳۷۶).

ب) " " ", زوال اندیشه سیاسی در ایران (تهران: نشركویر, ۱۳۷۳).

ج) " " ", ابن خلدون و علوم اجتماعی: وضعیت, علوم اجتماعی در تمدن اسلامی (تهران: طرح نو,۱۳۷۴).

د) " " ", خواجه نظام الملك (تهران: طرح نو , ۱۳۷۵).

۲۰ـ طباطبائی , ابن خلدون و علوم اجتماعی, ص۵۳.

۲۱ـ آشوری پیشین. ص ۲۴۸.

۲۲ـ پیشین, ص ۲۴۹.

۲۳ـ الجابری, پیشین, ص ۲۶.

۲۴ـ پیشین, ص ۲۷.

۲۵ـ پیشین , ص ۳۳ـ۳۱.

۲۶ـ علی شریعتی, بازگشت به خویشتن, مجموعه آثار(۴) , (تهران: انتشارت الهام , چاپ پنجم, ۱۳۷۵).

Kamrara, Revolution In Iran: The Roots of Turmoil, (Rout ledge, ۱۹۹۰) pp. Mehran -۲۷ .۷۶-۷۳

۲۸ـ حسین بشریه, تاریخ اندیشه های سیاسی در قرن بیستم: اندیشه های سیاسی ماركیستی(تهران: نشرنی, ۱۳۷۶)ص۱۴.

۲۹ـ طباطبائی, پیشین, ص۴۰.

۳۰ـ بشیریه, پیشین, ص ۱۳.

۳۱ـ آشوری, پیشین, ص ۲۱۳.

۳۲ـ گفتگوی داریوش شایگان با رامین جهانبگلو, زیر آسمانهای جهان, ترجمه نازی عظیمی , (تهران: نشر و پژوهش فرزان روز , چاپ دوم, ۱۳۷۶) ص ۱۵۴.

۳۳ـ علی رضا قلی, جامعه شناسی خودكامگی: تحلیل جامعه شناختی ضحاك ماردوش, (تهران: نشر نی, چاپ سوم ۱۳۷۱) ص۲۷.

۳۴ـ زیر آسمانهای جهان, ص ۱۵۴ـ۱۵۳.

۳۵ـ آل احمد, پیشین , ص ۳۲.

۳۶ـ دیوید كوزنزهوی, حلقه انتقادی:ادبیات تاریخ هرمنوتیك فلسفی, ترجمه مراد فرهاد پور (تهران: انتشارات مك گیل با همكاری انتشارات روشنگران,۱۳۷۱) ص۲.

۳۷ـ پیشین ص ۲۵.

۳۸ـ هیوبرت دریفوس وپل رانیو, میشل فوكو فراسوی ساختگرائی و هرمنوتیك, ترجمه حسین بشریه (تهران: نشرنی, ۱۳۷۶) مقدمه مترجم

منبع:فصلنامه علوم سیاسی ، شماره ۱


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.