جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

معناشناسی معنی شناسی نیست


معناشناسی معنی شناسی نیست

شاید بسیاری از كسانی كه علاقه مند به مطالعات مربوط به حوزه معنا در تولیدات زبانی هستند هنوز بین معنی شناسی و معناشناسی فرق قائل نمی شوند اگر چه معنی و معنا هر دو در زبان اتفاق می افتند, اما دارای كاركرد و هدف یكسان نیستند در این نكته كه مطالعات و تحقیقات مربوط به معنی نسبت به معنا از قدمت بیشتری برخوردارند شكی نیست اما آنچه كه مسلم است این است كه منظور ازبررسی معنا, مطالعه مجموعه های معنادار است و چنین مجموعه هایی ما را با فرآیندی روبرو می سازند كه عناصر متفاوت آن در كنار یكدیگر قرار می گیرند تامتنی دارای بافت را شكل دهند به این ترتیب معنا در مجموعه های بزرگ گفتمانی اتفاق می افتد

اعتقاد به مجموعه یعنی اعتقاد به ارتباط عناصر گفتمانی با یكدیگر. خود این ارتباط نیزتابع شرایطی از قبیل تعامل، تبانی، چالش و رقابت گونه های زبانی در یك متن است. به عنوان مثال، در یك گفتمان تبلیغاتی جهت نشان دادن كارآیی یك مایع شوینده، تعامل عناصری مثل كف سالن كه با سرامیك فرش شده است، خود مایع شوینده و خانم خانه كه استفاده كننده از آن مایع می باشد لازم است. سپس در یك عملیات كنشی (عملیات شست و شو)، با تبانی بین عناصری مثل كف سرامیكی، مایع تمیز كننده، آب و كاربر آن محصول، معنایی تحت عنوان تمیزی و یا درخشش اتفاق می افتد كه خود در چالش با كثیفی قرار دارد. همانطور كه می بینیم، طی فرآیندی كه دارای زمانی اولیه و زمانی ثانوی است، به واسطه تعامل مجموعه ای از عناصر، گذر از گونه معنایی منفی (كثیفی) به گونه معنایی مثبت (تمیزی ) اتفاق می افتد.مطالعه چنین فرآیندی كه حاصل آن تغییر معنا، پویایی و پیشروی در زمان است در حیطهً مطالعات معناشناسی می گنجد. همانطور كه می بینیم، معناشناسی می تواند به بررسی حركت پویایی بپردازد كه در متن اتفاق می افتد. ما چنین مطالعه ای را مربوط به حوزه معناشناسی روایی می دانیم. در چنین حالتی، معمولاً متن با یك نقصان شروع می شود كه در طی یك سلسله كنشها، عوامل متن در صدد رفع آن و عبور به وضعیتی متفاوت بر می آیند. به عنوان مثال در داستان سیندرلا ما با متنی مواجه هستیم كه ما را از وضعیت اولیه یعنی فقر به سوی وضعیتی ثانوی یعنی ثروت مندی سوق می دهد. چنین تغییر وضعیتی خود تابع مجموعه عملیات برنامه ریزی شده ای است كه به طور مرحله ای پیش می رود تا در نهایت به تغییر معنا منجر شود. بر این اساس، تولید معنا تابع تغییر معنا می باشد. این همان چیزی است كه تبیین كننده نوعی معنا شناسی پویا و دینامیك است. اما ایرادی كه به چنین مطالعه ای وارد می باشد این است كه محدود به بررسی نظامهای خطی كه نظامهایی بسته می باشند، می گردد. البته خاصیت متون روایی بسته بودن و یا كلیشه ای عمل كردن آنها است. چرا كه دارای یك نقطه آغاز و یك نقطه پایان هستند.

اما در مقابل متون روایی، متون دیگری وجود دارند كه دیگر در قالبهای كلیشه ای و یا از پیش تعیین شده نمی گنجند و در آنها تولید معنا دیگر تابع تغییر معنا نمی باشد. بلكه معنا تابع نوعی حضور است كه در همه حال امكان تولید آن میسر است. همین نكته است كه ما را از معناشناسی روایی به معناشناسی منعطف، باز و حساس سوق می دهد. در این حالت، دیگر تولید معنا تابع یك برنامه خاص از پیش تعیین شده نیست، بلكه دارای سیالیتی است كه به آن امكان بروز در هر شرایطی را می دهد. به عنوان مثال در یك سكانس تبلیغاتی، دیگر آنچه كه اهمیت می یابد، گذر از گونه معنایی كثیفی به تمیزی با برنامه ای حساب شده و روایی نیست، بلكه نوع حضور حسی- ادراكی است كه محصول مورد نظر می تواند از خود بروز داده و به این ترتیب جنبه ای از معنا را كه آن هم متكثر است در ما ایجاد نماید. به همین دلیل است كه معنا منعطف جلوه می نماید. در حالی كه وقتی صحبت از معنی شناسی می شود ما دیگر با یك مجموعه، بافت یا عناصر تشكیل دهنده یك جریان معنایی كاری نداریم. آنچه كه در مطالعات مربوط به حوزه معنی به آن پرداخته می شود، یك عنصر از میان همه عناصر است. به عنوان مثال، در زبان آنچه كه اهمیت می یابد، واژه است و یا در نهایت جمله. پس ما یك معنی شناسی داریم كه همان سمانتیك (Semantique) است كه ساختارگرا نیز می باشد و به بررسی واحدهای كوچك زبانی می پردازد ویك معناشناسی داریم كه فرانسویها آن را سمیوتیك(Semiotique) امروزی می نامند ومطالعه مجموعه های معنادار (متن و گفتمان) را مورد هدف قرار می دهد. بر اساس این تعریف می توان ادعا نمود كه معنی شناسی بیشتر به حوزه زبان شناسی نزدیك می شود و رویكردی زبان شناختی دارد. به همین دلیل می توان آن را معنی شناسی زبان شناختی نیز نامید. اما معنا شناسی به شیوه ای كه مورد نظر ماست، بیشتر به حوزه معناشناسی مربوط می شود واگر چه آبشخوری زبانشناختی دارد، اما با رویكردی معنا شناختی كه در نظر گرفتن روابط همنشین در مجموعه های معناداراست،به مطالعه معنا می پردازد. البته نمی توان در چنین رویكردی حضور علومی همچون زبانشناسی، فلسفه زبان، قوم شناسی، انسان شناسی و پدیدار شناسی را نادیده گرفت. اما این علوم موجبات تغذیه نظری معناشناسی را فراهم آورده اند بی آنكه روش مطالعه آن را تحت تأثیر قرار دهند. با توجه به این استدلالها، اینك زمان آن فرارسیده است كه این ابهام دست و پا گیر در مورد معنی و معنا از حوزه مطالعات مربوط به معنا برداشته شود.در همین راستا باید اضافه نمود كه معنی شناسی زبان شناختی خود را محدود به واژه، جمله و گونه های زبانی جدا افتاده از متن و گفتمان می داند. در بافت عمل نمی كند و خود را وقف مطالعه گونه های ثابت و یا كلیشه های زبانی می كند. به همین علت است كه در نظام مطالعاتی جانشینی می گنجد و روابط همنشین را در سطح بسیار محدود و نحوی مورد بررسی قرار می دهد. این همان چیزی است كه ما را به نوعی با یك انجماد معنایی مواجه می سازد. برای رهایی از این بن بست معنایی، لازم شد كه سیر مطالعات معنایی آغاز شوند. تنها در این حالت است كه معنا پویایی خود را به دست می آورد. در همین جااست كه پای فرآیند به میان می آید. در واقع، معنا آنجایی رخ می دهد كه تغییر و تحولی شكل گرفته باشد. بی شك، چنین تغییر و تحولی تابع فرآیندی است كه حركتی پویا و رو به جلو را ترسیم كند. پس دیگر نمی توان در حصار واژه و جمله ماند. چرا كه پای یك مجموعه به میان می آید. در چنین مجموعه ای عناصر متفاوتی دخیل هستند كه در حین افتراق دارای اشتراك نیز هستند. این عناصر دخیل در مجموعه های معنادار علاوه بر اینكه پویا هستند، در تعامل با یكدیگر نیز به سر می برند. این تعامل می تواند نوعی كشمكش، چالش، همنوایی، همخوانی، یا رفع نقصانهای حركتی و معنایی باشد. شاید اینك زمان آن فرا رسیده است كه ما به این مجموعه های معنادار عنوانی را اطلاق كنیم. بعضی ها آن را متن خوانده اند، چرا كه پای یك كلیت معنایی در میان است. اما به نظر من باید از این هم فراتر رفت و عنوان گفتمان را برای یك مجموعه معنادار در نظر گرفت. به این دلیل كه تعامل معنایی به مسائل درون متنی ختم نمی شود و مخاطب متن همواره در تعامل با آن به سر می برد. به دیگر سخن، بنده معتقدم كه هیچ متنی كامل نیست و این گفته یاب یا گفته خوان است كه در فرآیند تكمیل متن شركت می كند. به همین علت است كه ما در معناشناسی با گفتمان سر و كار داریم. به عنوان مثال معنای گفته ای چون « فكر نمی كنی كه هوا خیلی گرم است» زمانی كامل می شود كه گفته یاب كولر را روشن كند، پنجره را باز كند یا یك پروژه سفر به منطقه ای خنك را طراحی كند و یا اینكه با ذكر دلایلی چنین سخنی را وهم آلود بخواند. یعنی اینكه شریك گفتمانی گردد و در تكمیل آنچه كه نقصان یا خلأ معنا نامیده می شود، شركت جوید. در این حالت است كه معنا فرآیندی می شود و تعامل معنایی شكل می گیرد. پس، به گفتمان معتقد بودن یعنی هم گفته پرداز، هم گفته یاب و هم گفته را در نظر گرفتن. در معنی شناسی ما با نظام زبانی خطی آن هم در حد جمله سر وكار داریم. هر چیز روندی بسیار منطقی و قالبی دارد. در حالی كه در معناشناسی حركت هم در طول، هم در عرض، هم در عمق و هم در حاشیه مورد بررسی قرار می گیرد. به همین دلیل از قالب، چارچوب و كلیشه خارج می شویم. به عنوان مثال در یك گفتمان تبلیغاتی در مورد ماشین، دیگر فقط بحث سرعت، قدرت و عملكرد اجزای مكانیكی ماشین مطرح نیست، بلكه نوع حسی كه ایجاد می كند، شیوه حضوری كه از آن بهره مند می گردد (حضور پر، نیمه، از روبرو، از پشت، مبهم یا آشكار...)، نوع مدلول پردازی آن (تكیه بر آرامش، بر رفاه، بر امنیت، بر تكنولوژی بالا...)، نوع فضایی كه در آن حضور می یابد، زاویه دیدی كه بر اساس آن نمایان می گردد (منقطع، كامل، بسته، باز، پیوسته...) و غیره، همه و همه در تولید معنا دخیل می باشند. در پایان باید اضافه نمود كه منظور ما از مجموعه های معنا دار فقط گفتمانهای كلامی نیست. بلكه كلیه تولیدات زبانی اعم از كلامی و غیر كلامی ( تصویر، ژست، نقاشی، مجسمه، معماری، موسیقی...) گفتمان محسوب می شوند و معنا شناسی بر خلاف معنی شناسی به دنبال مطالعه نظام مند چگونگی تولید و دریافت معنا در مجموعه های معنادار است.

كتابنامه

۱‎/ A.j.Greimas et J.Courtes, Semiotique. Dictionnaire raisonne de la theorie du langage, Paris,Hachette ,۱۹۹۳

۲‎/Fontanille J., Semiotique du discours, Limoges, Pulim, ۱۹۹۸

۳‎/Courtes J., Semiotique du langage, Paris, Nathan, ۲۰۰۳

۴.حمید رضا شعیری، مبانی معناشناسی نوین، تهران، سمت، ۱۳۸۱.

*حمیدرضا شعیری، مدیر گروه زبان و ادبیات فرانسه دانشگاه تربیت مدرس و از اعضای گروه نشانه شناسی ایران

حمید رضا شعیری