جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

سینه سرخ زیر هجمه پلورالیسم


سینه سرخ زیر هجمه پلورالیسم

با پیدایش نهضت رنسانس در غرب, اروپائیان در یک عقب گرد کاملا مشهود از لحاظ نظری به دوران شک گرایی نسبت به خداوند رم و یونان باستان بازگشته و با حذف خدا و دین از متن زندگی, حرکت نویی را به سمت علم محض آغاز کردند که در تاریخ از آن با عنوان مدرنیته یاد می شود

جریان روشنفکری در سینمای ایران همواره بیش از آنکه ریشه در باورهای ملی و دینی داشته باشد وام دار عقاید غیر بومی بوده و درست به همین دلیل است که هیچگاه نتوانسته جایگاه مناسبی برای خود در جامعه بیابد. این گسستگی تا آنجا ادامه یافته که امروزه سینمای متعلق به روشنفکری وقتی پا به عرصه حیات می گذارد، با کمترین استقبال از سوی مردم روبرو می شود. عرفان های سکولار، پلورالیسم و مبانی معرفت شناختی غرب نمونه های آشکاری از نفوذ جریان روشنفکری در سینمای ایران به خصوص در سال های اخیر است که در ادامه به آن اشاره می شود.

با پیدایش نهضت رنسانس در غرب، اروپائیان در یک عقب گرد کاملا مشهود از لحاظ نظری به دوران (شک گرایی نسبت به خداوند) رم و یونان باستان بازگشته و با حذف خدا و دین از متن زندگی، حرکت نویی را به سمت علم محض آغاز کردند که در تاریخ از آن با عنوان مدرنیته یاد می شود.

بیش از یک قرن زمان صرف شد تا آنان دریابند که بدون خدا و بدون یک معبود مقدس نمی توان زندگی در آرامش را ادامه داد و بشر فی نفسه نیازمند به معنویت است. اما از آنجا که گرایش به خداوند متعال در تضاد با آرمان ها و مبانی ای بود که بر سر آن رنسانس را رقم زدند از این رو متفکران رنسانس به بازیابی مفهوم انسان گرایی دوران های باستان پرداختند و بحث انسان انسانی در برابر انسان الهی را مورد توجه قرار دادند.

مطابق با این عقیده انسان باید محور و مدار کائنات و کانون توجه تمامی مکاتب و برنامه های آسمانی قرار می گرفت و اصالت در همه زمینه ها از آن او می شد. به این ترتیب مکتب اصالت انسان یا اومانیسم پدید آمد. این انسان محوری تا جایی پیش رفت که انسان غربی نه تنها منکر دین آسمانی شد بلکه به اختراع دینی جدید پرداخت.

اگوست کنت در اواسط قرن نوزدهم نخستین دین بشری را عرضه داشت و برای آن مناسکی خاص تعریف کرد. در این مکتب انسان پذیرفته بود که اراده او در آفرینش، شخصیت، حال و آینده جهان اجتماعی اش نقش نخست را به عهده دارد از این رو دیگر سرنوشت خود را تعیین شده به وسیله نیرو یا نیروهای خارج از جهان محسوس نمی دانست. انسان پیش و بیش از هر چیز برخود تکیه می کرد و سپس به جهان اطراف خود.

با ظهور اومانیسم همه چیز زمینی شد. نتیجه طبیعی دیدگاه اومانیستی، قدرت مداری و به تبع آن سلطه و اقتدار برای تغییر معنای زندگی، ارزش های آن و ماهیت آدم و عالم است که با گسترش علوم نوین و فرآورده آن یعنی تکنولوژی، عمق می یابد. براساس تفکر اومانیستی انسان خالق اخلاق خویشتن است و آن چه در این نگرش اصالت دارد خواسته ها، امیال و لذات انسان است و اگر دینی هم معتبر باشد باید موافق با تامین هوا و هوس های افراد و هماهنگ با خواسته های انسان باشد. از این رو در این اندیشه، انسان جایگزین خدا و محور همه ارزش ها قلمداد می شود در این جا حقوق و قانون چیزی است که انسان بر مبنای میل خود وضع می کند.

پس از رنسانس بر اثر سرعت در توسعه فن آوری و تغییر روش های کارخانه داری و صنعت ماشینیزم، ثروت های بسیار انبوه ایجاد شد از این رو عده ای درصدد برآمدند ساز و کاری ایجاد کنند تا تشکیلاتی به نام دولت از سرمایه دار ها و ثروت ها حمایت کند. در این مقطع بود که اومانیسم به لیبرالیسم تبدیل شد.

بر مبنای لیبرالیسم اصل اساسی و بنیادین در حقوق، آزادی مطلق انسان ها است اما اگر هر فرد بتواند آن چه را که خود می پسندد انجام دهد و در این جهت آزاد باشد هرج و مرج و سلب آزادی از دیگران و اختلال در نظام اجتماعی پدیدار می شود و در حالت تزاحم سرمایه ها محفوظ نمی ماند. پس به ناچار و از روی ضرورت و صرفا به منظور رعایت حال دیگران باید حدودی برای آزادی هر یک از افراد قائل شد و آزادی هر کس منوط و محدود به عدم زیان به دیگران گردد. این چنین بود که قراردادهای اجتماعی مطرح گردید تا حقوق سرمایه دارها محفوظ بماند.

از این رو فعالیت نظام لیبرالیستی در سه حوزه لیبرالیسم و اقتصاد، لیبرالیسم و دین و لیبرالیسم و سیاست شکل گرفت. باید توجه داشت که فرهنگ غرب از طریق همین ابزارهای تکنولوژیکی است که بر فرهنگ اقوام و ملل، استیلا می جوید. اما از آنجا که غرب جهت پیشبرد اهداف استعماری و استثماری خود در کشورهای دینی خصوصا کشورهای اسلامی با دو سد محکم و استوار دین و حکومت دینی روبرو بود، در حوزه لیبرالیسم و دین، لیبرالیست ها برای آن که به گسترش بی دینی جهت دستیابی به خواسته ها و اهدافشان، آزادی داده و توجیهی نظری برای کارهایشان ایجاد کنند اصطلاحی به نام پلورالیسم دینی را مطرح کردند که در واقع همان شرک جدید است.

● پلورالیسم

پلورالیسم به معنای آیین کثرت یا کثرت گرایی است که در حوزه های مختلف فلسفه دین، فلسفه اخلاق، حقوق و سیاست کاربردهای متفاوتی دارد که حد مشترک همه آنها به رسمیت شناختن کثرت در برابر وحدت است. در فلسفه عده ای به هیچ عنوان، جهت وحدتی برای موجودات عالم قائل نیستند و از این نظریه به کثرت وجود و موجود تعبیر می شود.

در فلسفه اخلاق نیز کسانی مبدا و معیار خوبی و بدی اخلاقی را واحد و عده ای کثیر دانسته اند. ساحت اخلاقی، یکی دیگر از ساحت های اندیشه کثرت گرایی است که از نوعی نسبی انگاری ارزشی و نفی ضوابط عام و ثابت، ارتزاق می کند و نه فقط به پذیرش تکثّر در مرام های اخلاقی در مختصّات جغرافیایی صحّه می گذارد، بلکه در پرتو گذر زمان نیز می پذیرد که ارزش های اخلاقی رنگ و شکل عوض کنند و کثرت طولی و تنوّع تطوّری داشته باشند.

البتّه در هر یک از حوزه های پلورالیسم ممکن است کسانی به صورت رقیق و ضعیف و یا قوی و افراطی کثرت گرا باشند. شکل رقیق پلورالیسم اخلاقی صرفاً توصیه می کند که جوامع با ارزش های اخلاقی گوناگون در کنار هم با مسالمت و صلح زندگی کنند و هر یک ضمن باورداشت ارزش های خود، سلوک دیگری را تحمّل کنند و این کثرت را بپذیرند و در عمل متعرّض هم نشوند. البتّه پلورالیسم عمدتاً گام را از این فراتر می نهد و اصول باورهای اجتماعی، اخلاقی وفرهنگی را از جزمیّت ساقط می کند و در ورطه تشکیک و نسبیّت می اندازد. مثلاً در پلورالیسم اخلاقی اساساً ارزش اخلاقی، نسبی تلقّی می شود و باورداشت های اخلاقی آن چنان جدّی تلقّی نمی شوند.

در پلورالیسم دینی حقیقت و رستگاری، منحصر در دین ویژه ای نبوده و همه ادیان بهره ای از حقیقت مطلق و غایت قصوی دارند در نتیجه پیروی از برنامه های هر یک از آنها می تواند مایه نجات و رستگاری انسان باشد. بر این اساس نزاع حق و باطل از میان ادیان از بین رفته، خصومت ها و نزاع ها و مجادلات دینی نیز جای خود را به همدلی و همسویی می دهند. این تفسیر رایج جان هیک از پلورالیسم در عصر حاضر می باشد. جان هاروود هیک (۱۹۲۲م) پس از اخذ درجه دکترای فلسفه از دانشگاه آکسفورد به سلک روحانیّت درآمد و سه سال به عنوان کشیش (فرقه پرسپتیوری) خدمت کرد. وی در طول زندگی با غیر مسیحیان (مسلمانان، یهودیان و هندوها) معاشرت بسیار داشت. همین امر باعث شد تا در برخی عقاید جزمی خود در باب انحصار راه نجات و حقیقت در مسیح و مسیحیّت شک کند. به عقیده وی همه ادیان حقّند و پیروان آن سعادتمند هستند، به شرطی که براستی و صداقت در مقابل آن چه از حقیقت نصیبشان شده، پایبند باشند. نظریه هیک اگر چه به خودی خود چندان پشتوانه کلامی و عقلی نداشت امّا می توان گفت این نظریّه به دلیل واقع شدن در زمینه های خاصّی از اقبال برخوردار شد.

البته تفسیر دیگر از پلورالیسم ناظر به بعد اجتماعی دین و حیات دینی است به این معنا که پیروان ادیان مختلف می توانند در یک جامعه زندگی مسالمت آمیزی با یکدیگر داشته باشند و حدود و حقوق یکدیگر را حرمت بگذارند. اما این که چگونه می توان با داشتن چنین اعتقادی به چنان زندگی مشترک و مسالمت آمیزی دست یافت. مشکل پلورالیسم دینی است که البته از دیدگاه اسلام راه حل روشنی دارد.

طرفداران نظریه پلورالیسم دینی در تبیین و تایید باورشان، مطالب گوناگونی را بیان نموده اند که می توان از آنها با عنوان مبانی پلورالیسم دینی نام برد. از این مبانی برخی عقلی و برخی نقلی است. برخی برون دینی (فلسفی و معرفت شناختی) و برخی درون دینی (مستند به مبانی کلامی یا نصوص قرآن و حدیث) است اما بطور کلی پلورالیزم دینی بحثی محصور در یک سه ضلعی است که اضلاع آن عبارتند از معرفت شناسی، متافیزیک و پدیدارشناسی دین که تفکیک این سه ضلع موجب خلط مباحث می شود.

● مبانی پلورالیسم

۱) تفکیک گوهر و صدف دین از مهمترین راه حل های ارائه شده توسط جان هیک برای ترویج پلورالیزم دینی است. وی بر آن است که گوهر دین متحول کردن شخصیت انسان ها است و گزاره های دینی حکم صدف دین را دارند. بدین جهت هشدار می دهد که آموزه های دینی مانند تجسد را نباید بیش از حد مورد تاکید قرار داد و نباید آن ها را همچون نظریه های علمی صادق یا کاذب دانست. این آموزه ها مادامی که بتوانند دیدگاه ها و الگوهای ما را برای زیستن متحول سازند صادقند.

در این نظریه دو نکته قابل تامل بیان شده است، یکی این که آموزه های دینی (شریعت) ارزش ذاتی نداشته و نباید مورد تاکید دینداران قرار گیرند و دیگر آن که این آموزه ها بسان آموزه های علمی نیستند که صدق و کذب پذیر باشند.

۲) برخی پلورالیسم دینی را صوری و ظاهری معرفی کرده اند. با استفاده از نظریه، بازی زبانی ویتگنشتاین می توان گفت هر دینی نوعی صورت حیاتی است با بازی زبانی خاص خود. زبان مسیحی که مفاهیم کاملا متمایز مسیحی نظیر تثلیث را به کار می گیرد معنای خود را از نقشی که در حیات مسیحی بازی می کند

می گیرد. لیکن آنچه که در متن ایمان مسیحی می توان گفت، نمی تواند با آنچه که در متن دینی دیگر ادیان بیان می شود مخالف یا موافق باشد. با توجه به این گفته، مکتب تحلیل زبانی پلورالیزم می گوید دین مسیحیت، یهود، اسلام، اومانیسم، دین بشری و الحادی فقط بازی های زبان است و هیچ فرقی با یکدیگر ندارند.

۳) از مبانی معروف پلورالیسم این است که اساس و سرچشمه دین و دین داری را تجربه دینی تشکیل می دهد و تجربه دینی عبارت از مواجهه با امر مطلق یا تعالی است و هیچ تجربه ای بدون تعبیر نیست. وقتی تجربه به تعبیر می آید از فرهنگ متاثر است و چهار محدودیت انسان یعنی محدودیت های تاریخی، زبانی، اجتماعی و جسمانی وی در تجربه او اثر می گذارد و گزاره هایی که به صورت عقاید بیان می شوند، می توانند متفاوت باشند و در عین حال بهره مند از حقیقت.

۴) از دیگر مبانی پلورالیسم آن است که در عالم دین داری و رستگاری تنها یک راه راست وجود ندارد بلکه راه های راست بسیار موجود است و راهی که پیامبران الهی مردم را به آن دعوت کرده اند تنها یکی از این راه ها بوده است. استدلال آنان در طرح این ادعا آن است که قرآن صراط مستقیم مربوط به پیامبران را به صورت نکره (راهی راست) نه به صورت معرفه (راه راست) بیان کرده است. به عبارت دیگر در جهان تنها یک حق وجود ندارد بلکه حقایق بسیار موجود است و کثرت حقایق و درهم تنیده بودن آنها، منشا تفرق ادیان و مذاهب و عقاید و آرا شده است.

هدف و دستاوردهای نظام پلورالیستی

با کمی تامل و تفکر در گزاره های مورد تاکید پلورالیزم به خوبی می توان به این واقعیت پی برد که مروجان پلورالیزم در دنیا به دنبال دستیابی به نتایجی هستند که در ادامه به برخی از آنان اشاره می شود.

۱) ستیز با شریعت و مبارزه با مقدسات (ترویج اباحی گری)

دین، نظام نامه زندگی است که آموزه ها و برنامه های آن در سه حوزه عقاید، اخلاق و احکام انعکاس یافته است. انتظار دین از دین داران آن است که نگرش ها و باورهای خود را با آنچه در کتاب و سنت انعکاس یافته است براساس تفسیر و تاویل مفسران واقعی دین یعنی پیامبر و اهل بیت(ع) هماهنگ سازند و همان گونه که به آموزه های اخلاقی دین که منطبق با فطرت و سرشت درونی انسان است پایبند باشند و به احکام و آموزه های فقهی و شعایر دینی اهتمام داشته باشند.

در حقیقت تاکید بر ملازمت و همراهی عمل صالح در کنار ایمان به عنوان رمز سعادت و نیکبختی که بارها در قرآن اشاره شده، گویای اهتمام دین به لزوم پایبندی دینداران به دو حوزه اخلاق و احکام در کنار ایمان و دین باوری است.

اما تفکرات و باورهای پلورالیستی آسیب های جدی و جبران ناپذیری به دو حوزه اخلاق و احکام وارد می کند که نتیجه ای جز اباحی گری ندارد. این بدان معنا است که شخص علی رغم برخورداری از ایمان و خداباوری، در حوزه عمل به لوازم دینداری پایبندی از خود نشان نمی دهد تا جایی که ریشه همان ایمان ضعیف هم خشکیده می شود و اصل دین و دینداری نابود می شود.

با مبنا قرار گرفتن این تفکرات از یک سو راه برای نسبی گرایی باز می شود و از سوی دیگر هر چیزی که به انسان معنویت بدهد و عرفانی شود دین محسوب می شود و راه برای آیین های غیر وحیانی که دارای اندیشه های عرفانی هستند و با شریعت متضاد، همچون شین توئیسم، تائویسم ، بودیسم و... باز می شود.

● سینه سرخ

▪ کارگردان: پرویز شیخ طادی

علی در حال فرار از دست مترسکی است که او را تعقیب می کند. او که به شدت مضطرب و هراسان است روی زمین در می غلطد. مترسکی که به دنبال اوست نقاب و کلاه از چهره برمی دارد، دوستش غلامحسین است.

مسیحیان و مسلمانان در روستا در کنار یکدیگر زندگی می کنند. آنان به تماشای نزاع میان دو گاو،گاوی از مسیحیان و گاوی از مسلمانان ایستاده اند و هر یک در آرزوی پیروز شدن گاو خود هستند.

پدر سیمون، کشیش روستا صلیبی بسیار قدیمی و تاریخی را با خود به کلیسا می آورد و آرزو می کند که دیگر هیچ خانه عشقی به خاطر خدا خالی دیده نشود. سیمون به کمک اهالی روستا صلیب را به قسمت بالای سقف کلیسا آویزان می کند. یکی از اهالی برای بوسیدن صلیب زانو می زند اما با ممانعت پدر سیمون روبرو می شود چرا که به گفته سیمون، دهانش بوی الکل می دهد.

مسلمانان پس از انجام کار همراه روحانی ده از کلیسا خارج می شوند. در طول مسیر از زیبایی کلیسا و قبرستان آنان صحبت می کنند. روحانی روستا معتقد است که مخروبه شدن امام زاده روستا به دلیل بی توجهی کدخدای ده بوده و مردم روستا باید برای بازسازی آن، خود همت کنند.

علی بر سر راه غلامحسین کمین می نشیند تا برای تلافی او را بترساند. اسب غلامحسین رم می کند و غلامحسین از بالای تپه به پایین دره پرتاب می شود. علی به پایین دره می رود و پس از انتقال پیکر غلامحسین به کنار رودخانه پا به فرار می گذارد. پس از مدتی اسب غلامحسین بدون سوار به ده باز می گردد و باعث نگرانی پدر و مادر و اهالی روستا می شود.

اهالی روستا گمان می کنند که غلامحسین در سیاه کوه گم شده است از این رو مختار (کدخدا)، ابراهیم پدر غلامحسین و مادرش تصمیم می گیرند که به سیاه کوه بروند. علی که می شنود گرگ در سیاه کوه زیاد است با عجله به محل حادثه باز می گردد و جنازه غلامحسین را به جای امن تری انتقال می دهد و روی او را با شاخ و برگ می پوشاند. پدر و مادر غلامحسین موفق به پیدا کردن فرزندشان نمی شوند.

علی یار دیر هنگام به خانه باز می گردد واز مادرش در باره خداوند، مرگ و حوادث مابعد الطبیعه پرسش می کند. مادر مدعی است که بی اذن خدا هیچ اتفاقی نمی افتد و برای او مثالی از زندگی حضرت ابراهیم(ع) می زند. علی سئوال می کند که آیا امکان زنده شدن دوباره مردم نیز وجود دارد که مادرش در باره دم مسیحایی توضیحاتی می دهد.

علی یار با شنیدن این سخنان نزد آندره، دوست مسیحی خود رفته و ماجرا را برای او توضیح می دهد. آندره، علی را نزد پدر سیمون می برد. پدر سیمون توضیح می دهد که دم مسیحایی ندارد و بهترین راه برای پیدا شدن دوستشان، دعا کردن است. آندره به علی یار می گوید که صلیب مقدس داخل کلیسا حتما معجزه ای دارد. علی یار با شنیدن این موضوع به کمک آندره صلیب را ربوده تا بر سر جنازه غلامحسین ببرند. در طول راه به امام زاده روستا می رسند و از متولی آنجا نیز پرسش هایی می کنند اما متولی امام زاده توان کمک به آنها را ندارد. آنها کلاه خودی که ظاهرا به امام حسین (ع) تعلق دارد، ربوده تا آن را نیز برای گرفتن معجزه بر سر جنازه غلامحسین ببرند.

کشیش و متولی امام زاده که متوجه سرقت صلیب و کلاه خود شده اند همراه پدر و مادر بچه ها برای یافتن آنان راهی می شوند. کلاه خود و صلیب از دست علی رها شده و به پایین دره پرت می شوند. آندره که از عمل خود پشیمان شده قصد بازگشت دارد و به علی یار می گوید که مسیح روی صلیب تنها یک مجسمه است و برای غلامحسین کاری نمی تواند بکند. اما علی یار با تلاش فراوان سرانجام صلیب و کلاه خود را بر سر جنازه غلامحسین می برد.

علی یار از خداوند می خواهد که جان او را گرفته و در عوض غلامحسین را حیات مجدد دهد. او در کنار غلامحسین بر روی زمین دراز می کشد و جنازه را در بغل می گیرد. باران شروع به باریدن می کند و رنگ قرمزی که بر روی کلاه خود و صلیب نقاشی شده بود پاک می شود و مانند خون جاری می شود. نسیمی می ورزد و غلامحسین در میان بازوان علی یار حرکت می کند.

فیلم سینه سرخ ساخته پرویز شیخ طادی با صحنه جدال میان دو گاو که یکی متعلق به مسیحیان و دیگری مسلمانان است، آغاز می شود. صاحبان گاوها هر یک آرزوی پیروزی گاو خود را در سر

می پرورانند.کارگردان در بخش ابتدایی فیلم، با نمایش نزاع دو گاو و آرزوهای صاحبان آنها به تفاوت ها و تضادهایی که میان ادیان با وجود هم زیستی وجود دارد، اشاره کرده است.

پیش از ورود به بحث درگیری میان علی یار و غلامحسین که به مرگ غلامحسین منتهی شده و در واقع محور اصلی داستان را به خود اختصاص

می دهد در همین ابتدا باید به آن اشاره شود که مبحث حرکت به عنوان یکی از ویژگی های مهم فیلم های معناگرا است. به تعبیری دیگر مخاطب در کلیه آثار معناگرا، شاهد سفر و حرکت کاراکتر اصلی فیلم به سوی کمال مورد نظر کارگردان است. این موضوع را می توان به خوبی در فیلم هایی چون، یک تکه نان ساخته کمال تبریزی، بابا عزیز ساخته ناصر خمیر، خیلی دور خیلی نزدیک ساخته رضا میرکریمی، سینه سرخ، آفتاب بر همه یکسان می تابد و... مشاهده کرد. در واقع این حرکت می تواند به معنای جلو رفتن، تغییر و تحول، دگرگونی، از بین رفتن سنت ها و پاره کردن زنجیر تحجر، روشنفکری و نواندیشی بلوغ که این ها فقط از دستان نسل جدید و رو به رشد برمی آید، تعبیر شود.

تفکر تمام مکاتبی که به شریعت پایبندی ندارند و معتقدان به پلورالیزم آن است که باید دینی مشترک و جهانی بسازیم، یعنی با حذف بخش های سخت و پیچیده (مذهب و شریعت) و استفاده از مشترکات اصیل آن ها (اخلاق ـ عرفان) یک دین بین المللی بسازیم که همه مردم در سایه این دین جدید با هم متحد شوند و جنگ نکنند.

شیخ طادی نیز در فیلم سینه سرخ این حرکت رو به جلو برای اصلاح امور را از کودکان آغاز کرده است. در اینجا با دو نکته روبرو می شویم که هر دو قابل تامل و تعمق می باشد. نکته اول اینکه کودکان مظهر پاکی، صدق و صفای باطنی و روشنی فطرت هستند و به خاطر داشتن صداقت و صفای باطنی که هنوز به زنگار گناه آلوده نشده و بخاطر داشتن فطرت خداجویی فقط حق را می بینند و دیگر هیچ. ]بین خدا و خودت قلبت را درست کن و کار به چیز دیگری نداشته باش (ادیان غیرالهی).[ و اما دوم اینکه کودکان می توانند بیان گر نسل جدید باشند. به گفته «بن هافر» دنیا به مرحله بلوغ رسیده و از مذهب فراتر رفته و ما باید مسیحیت بدون مذهب را اداره کنیم. کنترل و اداره این موضوع نیازمند جوانانی مستعد است.

بعد از اتفاقی که برای غلامحسین می افتد (علی یار غلامحسین را می ترساند و او از روی اسب به پایین دره پرتاب می شود و می میرد) علی یار از مادرش در مورد خداوند و زنده شدن مردگان سئوال می کند. مادر معتقد است که برای زنده شدن مردگان باید دم مسیحایی داشت. همچنین برای او مثالی از ابراهیم(ع) و معجزه گلستان شدن آتش و حضرت موسی (ع) و معجزاتش می زند.

به نظر می رسد با مطرح شدن این سخنان آرام آرام زمینه های بیان هدف غائی را فراهم می آید. هدفی که حقیقت و رستگاری را منحصر در دین ویژه ای ندانسته و معتقد است که همه ادیان بهره ای از حقیقت مطلق دارند. در نتیجه پیروی از برنامه های هر یک از آنها می تواند مایه نجات و رستگاری انسان باشد.

در این جا باید توجه داشت که به گفته شهید مطهری دین حق در هر زمانی یکی بیش نیست و بر همه کس لازم است از آن پیروی کند. این اندیشه که همه ادیان آسمانی از لحاظ اعتبار در همه وقت یکسانند اندیشه نادرستی است. درست است که پیامبران خدا، همگان را به سوی یک هدف و یک خدا دعوت کرده اند (کثرت طولی) ولی این سخن به این معنا نیست که در هر زمانی چندین دین حق وجود دارد و انسان می تواند در هر زمانی هر دینی را که می خواهد بپذیرد (کثرت عرفی)

در کثرت عرفی ادیان با دو پدیده مواجه می شویم یکی پدیده ای است الهی و دیگری پدیده ای است بشری و بل شیطانی. پدیده نخست همان نسخ است؛ یعنی با آمدن شریعت الهی جدید برخی از احکام شریعت پیشین نسخ شده و عمل به آنها پس از این، مایه سعادت و رشد و کمال نفسانی نخواهد بود. پدیده دوم، تحریف و تغییر نام دارد. دو پدیده پیش گفته در این که منشا کثرت دینی و ناهم خوانی و تقابل می گردند یکسانند و این امر بحث حق و باطل و سعادت و شقاوت را در میان پیروان ادیان در پی داشته زمینه بحث پلورالیسم دینی را فراهم کرده است. در تفکر اسلامی ادیان الهی به مراتب از حقیقت بهره مندند و در اسلام به عنوان آخرین دین و شریعت به کمال خود می رسند.

علی یار جهت پیدا کردن دم مسیحایی برای نجات غلامحسین پیش دوست خود آندره می رود و آندره، علی یار را نزد پدر سیمون می برد. پدر سیمون از آن ها می خواهد برای پیدا شدن غلامحسین، دست به دعا بردارند. روحانی دهکده نیز به علی یار و آندره همین راهنمایی را می کند. علی یار و آندره گمان می کنند شاید بتوانند به کمک صلیب کلیسا و کلاه خود امام زاده، غلامحسین را زنده کنند از این رو صلیب و کلاه خود را می ربایند..

کلیسا و امام زاده، روحانی و کشیش، صلیب و کلاه خود در این فیلم همه نمادهایی هستند که می توان از آنها به عنوان شریعت یاد کرد و نکته قابل تامل آنکه این نمادها دو به دو هم راستا، هم تراز و دارای یک ویژگی و کارآیی مشخص معرفی می شوند. سخنان کشیش و روحانی ده نزد علی یار و آندره به همان اندازه یکسان است که کارآیی صلیب و کلاه خود. (علت این قبیل همسان سازی ها در بخش تعریف پلورالیسم و بحث گوهر و صدف توضیح داده شده است.)

اما در مرحله بعدی کارگردان، مبحث به خودآگاهی رسیدن انسان را مطرح می کند. در صحنه ای از فیلم آندره خطاب به علی یار می گوید که این صلیب ساخته شده از چوب به دست انسان است و نمی تواند کاری انجام دهد. پیش از این نیز علی یار گفته بود که روحانی و کشیش فقط بلد هستند گریه و موعظه کنند و کار دیگری از دستشان برنمی آید. از دیدگاه پلورالیسم مذهب و شریعت پوسته دین هستند و بنابر علل و شرایط مختلف زمانی و مکانی و تجربه های دینی زائیده تفکر انسانی اند و نباید به آن ها اهتمام ورزید (به اصل بپردازیم و از فرع درگذریم).

صلیب و کلاه خود به علت شرایط بد هوا و سختی راه از دستان آندره و علی رها شده به پایین دره و درون رودخانه پرتاب می شوند و در رودخانه شناور می مانند (کنار رفتن مذهب و شریعت). علی یار با زحمت صلیب و کلاه خود را بر سر جنازه غلامحسین می آورد. زیر باران رنگ قرمزی که بر روی مجسمه مسیح(ع) و کلاه خود به عنوان نمادی از خون آنها نقش بسته روان می شود. (یکی بودن مسیح و امام حسین(ع))

خیلی زود علی یار از صلیب و کلاه خود چشم پوشی می کند و شخصا خداوند را مورد خطاب قرار می دهد که مرا بکش و او را زنده کن. پدر آندره نیز که در درگیری آندره را کشته از خداوند درخواست بهبودی او را می کند. مادر غلامحسین رو به آسمان دعا می کند (تفکیک گوهر و صدف، عرفان به عنوان گوهر ادیان) و سپس معجزه رخ می دهد.

در این بخش از فیلم نکته دیگری که بسیار قابل تامل می نماید، بحث تجربه دینی از دیگر مبانی پلورالیزم است. علی یار پس از گنار گذاشتن صلیب و کلاه خود به این نتیجه می رسد که در ارتباط مستقیم خود با خداوند می تواند حاجت و خواسته خود را برآورده سازد. بحث تجربه دینی در چنین موقعیتی است که نمود پیدا می کند. علی یار همچون یک مسیح می تواند با ارتباط با خداوند، دم مسیحایی پیدا کرده و بدون واسطه قرار دادن چیزی، آن چه را که می خواهد طلب و برآورده سازد.

آنچه که در مجموع باید به آن اشاره کرد آنکه در این فیلم با یک حرکت موازی میان ادیان برای رسیدن به یک هدف مشترک و سرانجام درک موضوع ارتباط بی واسطه با خدا روبرو هستیم. تاکید بر چنین موضوعاتی همچنین آنگاه قابل تامل تر می نماید که سینمای ایران در طول یکسال با اکران سه فیلم در این حوزه مواجهه می شود و شائبه جریانی بودن حرکت را ذهن متبادر می سازد.

رامین شریف زاده