شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

پارادایم های علمی و ادوار هنری


پارادایم های علمی و ادوار هنری

فوكو فیلسوف معاصر فرانسوی متفكری است كه به اعتراف خود تحت تاثیر نیچه و هیدگر است او ساختار و بنیاد دانش را در آئینه قدرت و اقتدار مطالعه می كند قدرت از این منظر بیرون از تفكّر فوكو نیست , هرچند او به تجربهٔ انسان می اندیشید

فوكو فیلسوف‌ معاصر فرانسوی‌ متفكری‌ است‌ كه‌ به‌ اعتراف‌ خود تحت‌ تاثیر نیچه‌ و هیدگر است‌. او ساختار و بنیاد دانش‌ را در آئینه‌ قدرت‌ و اقتدار مطالعه‌ می‌كند. قدرت‌ از این‌ منظر بیرون‌ از تفكّر فوكو نیست‌، هرچند او به‌ تجربهٔ‌ انسان‌ می‌اندیشید.

در نظر فوكو عقل‌ انگاری‌ و اقتدارانگاری‌ وجهی‌ ندارند. برای‌ او كاربرد قدرت‌ در عصر مدرن‌ غیراخلاقی‌تر از جوامع‌ سنّتی‌ و باستانی‌ است‌، و معنویت‌ جایگاهی‌ در قلمرو دانش‌ مدرن‌ و عقل‌ ابزاری‌ ندارد.

فوكو در آغاز راه‌ تفكّر خویش‌ به‌ تبارشناسی‌ فردریش‌ نیچه‌ می‌اندیشید، و سپس‌ به‌ وجودشناسی‌ بنیادی‌ هیدگر روی‌ آورد. در بیشتر آثار فوكو از عصر مدرن‌ به‌ نحوی‌ رادیكال‌ و ریشه‌ای‌ انتقاد شد، كه‌ یادآور تفكر نیچه‌ و هیدگر است‌. او به‌ نظر برخی‌ از نویسندگان‌ فلسفی‌ از رندی‌های‌ نیچه‌ و تفكّر عمیق‌ هیدگر بهره‌ای‌ داشت‌، امّا هیچگاه‌ به‌ عظمت‌ آنها نرسید.

فوكو مدرنیته‌ را نحوی‌ وجهه‌ نظر و تلقی‌ و رویكرد می‌دانست‌ كه‌ در قرون‌ نوزده‌ و بیست‌ به‌ اندیشهٔ‌ مسلط‌ تبدیل‌ شد.

این‌ تلقی‌ در تاریخ‌ گذشتهٔ‌ بشر بی‌ نظیر بوده‌ است‌. اساساً فوكو برای‌ ادوار تاریخی‌ قائل‌ به‌ تداوم‌ نیست‌، و هر دوره‌ را دوره‌ای‌ گسسته‌ و مستقل‌ از تاریخ ادوار دیگر می‌داند. این‌ گسست‌ از «پارادایمی‌» است‌ كه‌ در هر عصر بر اذهان‌ و افهام‌ مسلط‌ است‌. همین‌ ممیزه‌ حكایت‌ از این‌ حقیقت‌ دارد كه‌ نمی‌توان‌ به‌ مانند گذشتگان‌ دربارهٔ‌ گذشته‌ اندیشید. از اینجا به‌ راستی‌ نمی‌توانیم‌ به‌ سادگی‌ تفاوت‌ها و ممیزات‌ تاریخ‌ گذشته‌ را دریابیم‌. یعنی‌ تفاوت‌ و اختلاف‌ افق‌ها و پارادایم‌ها و سرمشق‌ها را بشناسیم‌.

از ممیزه‌های‌ عصر مدرن‌ و ایدئولوژی‌ مدرنیته‌، نسبت‌ خاصی‌ است‌ میان‌ دانش‌ و قدرت‌. از نظر فوكو در عصر مدرن‌ صُوَر مختلفِ اقتدار با دانش‌ مدرن‌ توجیه‌ می‌شود. فوكو این‌ نظر را از نیچه‌ و هیدگر وام‌ دار بود. او از مطالعه‌ آثار آنها آموخت‌ كه‌ در پس‌ هر ادعای‌ علمی‌، پنهان‌ شدن‌ نسبتی‌ را بجوید، از اینجا رابطهٔ‌ دانش‌ با قدرت‌ را درك‌ كرد.

این‌ نحوه‌ تفكّر از تبارشناسی‌ دانش‌ حكایت‌ می‌كرد. او حتّی‌ جنون‌ ـ زندان‌، درمانگاه‌ ـ زندان‌ و مانند آنها را در سایه‌ این‌ پارادایم‌ مطالعه‌ كرد.

فوكو در تاریخ‌ دیوانگی‌ چگونگی‌ و چراییِ طرد «دیگری‌» به‌ مثابه‌ بیگانه‌ را، در قلمرو مدرنیته‌ مورد تأمل‌ قرار می‌دهد. دراین‌ اثر، فوكو رویكرد مدرن‌ كه‌ «دیگری‌» را نمی‌پذیرد و تحمّل‌ نمی‌كند مشخص‌ می‌شود. قدرتمندترین‌ صورتِ ظهور «دیگری‌» یعنی‌ صورت‌ دیگرِ ظهور و عملكرد عقل‌ و خرد، «دیوانگی‌» است‌. مدرنیته‌ با طرد جنون‌ و دیوانه‌ راه‌ خود را گشوده‌ است‌، تا هیچ‌ صورت‌ دیگری‌ در قلمروش‌ ظهور و بروز و رشد نكند. به‌ سخن‌ دیگر، او هر نحو فعل‌ و انفعال‌ بر بنیادی‌ غیر عقلانیت‌ ابزاری‌ را مطرود می‌داند.

«مدرنیته‌» كه‌ با عقلانیت‌ و عقل‌ افزاری‌ در مقام‌ كاملترین‌ قوهٔ‌ انسانی‌ برای‌ شناخت‌ و دگرگونی‌ جهان‌، آغاز شد، و در برابر اندیشه‌ای‌ قرار گرفت‌ كه‌ خداوند را منبع‌ شناخت‌ و تغییر می‌دانست‌. این‌ چنین‌ قدرت‌ الهی‌ با مدرنیته‌ انكار شد، و قدرت‌ بشری‌ یعنی‌ اعتقاد به‌ توانمندی‌ و سازندگی‌ سوبژكتیویته‌ و ذهنیت‌ انسان‌ و نهایتاً پرستش‌ سوژه‌ subject یعنی‌ فاعل‌ شناسایی‌ به‌ جای‌ آن‌ قدرت‌ آسمانی‌، بر اندیشه‌ آدمی‌ غلبه‌ می‌كرد؛ این‌ نظر جدید همان‌ اومانیسم‌ بود. اكنون‌ تمامی‌ قدرت‌هایی‌ كه‌ در گذشته‌ از آن‌ خداوند بود، با اندیشهٔ‌ مدرن‌ به‌ انسان‌ تعلّق‌ پیدا می‌كند. این‌ انكار چنانكه‌ نیچه‌ گفته‌ بود، با كشتن‌ خدا، سبب‌ تحلیل‌ توانایی‌های‌ آدمی‌ نیز شده‌ است‌، و انسان‌ قدرت‌ خویش‌ را نیز از كف‌ داده‌ است‌.

انكار ساحت‌ قدس‌ به‌ تبع‌ فروبستگی‌ ساحت‌ قدس‌ به‌ معنی‌ نابودی‌ قدرت‌های‌ بزرگ‌ معنوی‌ و حتّی‌ مادّی‌ انسانی‌ است‌. به‌ صرف‌ انكار قدرت‌ الهی‌، این‌ قدرت‌ به‌ انسان‌ انتقال‌ پیدا نمی‌كند، امّا توّهمی‌ نیست‌انگارانه‌ و خودبینادانه‌ سراغ‌ و سروقت‌ بشر می‌آید، كه‌ نفس‌ و ارادهٔ‌ خویش‌ را دائر مدار عالم‌ تلقی‌ می‌كند، در حقیقت‌ آدمی‌ همان‌ موجود ناتوان‌ باقی‌ خواهد ماند، منتها این‌ بار به‌ تنهایی‌ باید بار خویش‌ را به‌ مقصد رساند.

مدرنیته‌ قدس‌ زدایی‌ و از آنجا افسون‌زدایی‌ را در پی‌ اصالت‌ به‌ سوژه‌ یعنی‌ فاعل‌ شناسایی‌ نفسانی‌ و عقل‌ خودبنیاد نیست‌انگار، برای‌ بشر به‌ ارمغان‌ آورد. امّا این‌ دو، ناتوانی‌ و فقرذاتی‌ خویش‌ را همواره‌ نشان‌ داده‌اند. از اینجا نه‌ اثری‌ از عظمت‌ انسان‌ كهن‌ باقی‌ مانده‌، و نه‌ آن‌ كراماتی‌ كه‌ به‌ عقل‌ نسبت‌ می‌دادند بروز و ظهور كرده‌ است‌، مگر در همان‌ سازو كار اندیشی‌ ویران‌گرانه‌.

در این‌ دوره‌، عقل‌اندیشی‌ در حكم‌ ایدئولوژی‌ مدرنیته‌ همواره‌ باقی‌ ماند. در عصر دینی‌ و اساطیری‌، انسان‌ صرفاً جلوه‌ای‌ از خداوند بود، و عقل‌ نیز صرفاً در مقام‌ درك‌ مجدَّد آن‌ حقایقی‌ است‌ كه‌ در ساحت‌ انكشاف‌ قلبی‌ درك‌ شده‌ بود، و در بعضی‌ اوقات‌ عقل‌ در مقام‌ پیشگویی‌ اساطیری‌ قرار می‌گرفت‌. عظمت‌ انسان‌ در عظمت‌ الهی‌ است‌، وگرنه‌ او شئیی‌ یا نبات‌ و حیوانی‌ در عالم‌ بیش‌ نیست‌.

به‌ هر تقدیر انسان‌ مدرن‌ زاده‌ اندیشهٔ‌ مدرن‌ است‌. از نظر فوكو انسان‌ مدرن‌ هیچ‌گاه‌ از بند سوبژكتیویته‌ شبه‌ متعالی‌ و سوژه‌ نمی‌تواند رهایی‌ یابد. برای‌ او الگوی‌ مقدّس‌ مدرنیته‌ همین‌ عقلانیت‌ و سوژه‌ خودبیناد است‌. او هرگونه‌ خرد و اندیشهٔ‌ دیگری‌ را ضد خرد، و عین‌ دیوانگی‌ می‌نامد. كانت‌ در اوج‌ عصر مدرن‌ گرچه‌ از حدود عقل‌ سخن‌ گفته‌ بود، امّا نهایتاً او نیز بر مطلقیت‌ عقل‌ خودبنیاد صحه‌ گذاشت‌.

برخی‌ از متفكران‌ فلسفی‌ مانند لوی‌ استروس‌ در مردم‌شناسی‌ استروكتوآلیستی‌ خود دریافتند كه‌ عقل‌ همواره‌ در جوامع‌ مختلف‌ كاركرد متفاوت‌ خود را داشته‌ است‌، چنانكه‌ كارایی‌ قوهٔ‌ فاهمهٔ‌ آدمی‌. آنچه‌ كه‌ عقلانیت‌ مدرن‌ را از عقلانیت‌ سنّتی‌ متفاوت‌ می‌كند، قدرت‌ و اقتدار ذاتی‌ دانش‌ مدرن‌ است‌، كه‌ عقلانیت‌ و سوبژكتیویته‌ چونان‌ پوشش‌ و نقاب‌ آن‌ است‌. از اینجا هرگونه‌ خردی‌ كه‌ با قدرت‌ پیوند نداشته‌ باشد به‌ بی‌خردی‌ و جنون‌ تحویل‌ و تعبیر می‌شود. از اینجا فوكو با نوشتن‌ تاریخ‌ دیوانگی‌ و بی‌خردی‌ می‌كوشد ذات‌ پنهان‌ خرد مدرن‌ و هرگونه‌ خردورزی‌ و عقلانیت‌ را كشف‌ كند.

خرد و بی‌خردی‌ در عصر مسیحیت‌ و شرق‌ كهن‌ مراتبی‌ از خرد بودند. مجنون‌ و دیوانه‌ هر چند فردی‌ غیر متعارف‌ تلقی‌ می‌شد، اما از جامعه‌ طرد و تبعید نمی‌شد، و یا آنها را حبس‌ نمی‌كرد، و دولت‌ میان‌ زندگی‌ عقلانی‌ و جنون‌ و دیوانگی‌ تفكیك‌ قائل‌ نمی‌شد. اساساً در عصر باستان‌ و میانه‌ انسان‌ جنون‌ و بی‌خردی‌ را می‌ستود و آن‌ را خلاف‌ آمد عادت‌ می‌دانست‌ و بعضاً از جنون‌ الهی‌ سخن‌ می‌گفت‌. نظری‌ به‌ مقدمهٔ‌ ابن‌خلدون‌ و آثار حكمای‌ اُنسی‌ اسلام‌ این‌ نحوه‌ تفكر و تلقی‌ را به‌ وضوح‌ نشان‌ می‌دهد. در قرون‌ وسطای‌ مسیحی‌ متألهان‌ نیز چنین‌ می‌اندیشیدند. در آغاز رنسانس‌ نیز بی‌خردان‌ مظهر و اسوهٔ‌ پاكی‌ تلقی‌ می‌شدند.

از اینجا در دنیای‌ كهن‌ شرقی‌ و غربی‌ صُوَر دیگر و ظهور و بروز كاربرد عقل‌ نه‌ تنها مُجاز، بلكه‌ از طُرُق‌ وصول‌ به‌ حقیقت‌ تلقی‌ می‌شود. جنون‌ نحوی‌ عقلانیت‌ بود و بعضاً صورتِ كاملی‌ از عقل‌. آنها صورتی‌ از عقل‌ كامل‌ را در مجانین‌ می‌دیدند. كتاب‌ عقلاءالمجانین‌ نیشابوری‌ در مقام‌ معرفی‌ چنین‌ كسانی‌ است‌. در این‌ دوران‌ عقل‌ استدلالی‌ برای‌ صوفیان‌ و عارفان‌ چندان‌ موجه‌ نبود، آنها امر خلاف‌ آمد عادت‌ را برهر امر معقولی‌ ترجیح‌ می‌دادند.

از قرن‌ خرد یعنی‌ قرن‌ هفدهم‌ و اواخر قرن‌ شانزدهم‌ دیوانگان‌ از زندگی‌ اجتماعی‌ طرد شدند، امّا متفكرانی‌ استثنایی‌ چون‌ پاسكال‌ بودند كه‌ هنوز از جنون‌ ستایش‌ می‌كردند. آنها دیوانگی‌ را لازمهٔ‌ ذات‌ آدمیان‌ می‌دانستند. به‌ سخن‌ پاسگال‌ «آدمیان‌ چنان‌ ناگزیردیوانه‌اند كه‌ خود دیوانگی‌ است‌، هرگاه‌ دیوانگی‌ را نپذیریم‌». علی‌رغم‌ این‌ كلمات‌، جریان‌ غالب‌ پس‌ از رنسانس‌ نهایتاً به‌ حذف‌ هرگونه‌ كاربرد عقلیِ فراتر از عقل‌ ابزاری‌ گرایید، و رسماً هركاربرد عقلی‌ غیر عقل‌ ابزاری‌ را جنون‌ و دیوانگی‌ و مذموم‌ وناروا دانست‌.

در عصر خردمدرن‌ جنون‌ كلاً از قلمرو عقل‌ بیرون‌ رفت‌، و دیگر نسبتی‌ با حقیقت‌ نداشت‌. جنون‌ شاعرانه‌ تبعاً ناموجه‌ و بی‌ ربط‌ می‌نمود و به‌ نشانهٔ‌ حقارت‌ و پستی‌ انسان‌ تبدیل‌ شد. بنابراین‌ در نظر رسمی‌ دوگانگی‌ عقل‌ و جنون‌ تثبیت‌ شد. عالم‌ دیوانگان‌ جهانی‌ بی‌معنا تلقی‌ گردید، و آن‌ بی‌نیازی‌ و درویشی‌ و وارستگیِ خلاف‌ آمد عادت‌، جایگاهی‌ در مقام‌ خرد ناسوتیِ سوداگرانهٔ‌ عصر خرد و رنسانسِ تجارت‌ و فرهنگ‌ نداشت‌. عقل‌ ابزاری‌ به‌ هیچ‌ نحوی‌ با شورش‌گری‌ و اعتراض‌ و ستیز ویرانگر عقل‌ مجنون‌ صفت‌ نسبتی‌ نداشت‌، و عافیت‌طلبی‌ و سوداگری‌ را بر كنار از این‌ احوال‌ و مواجید می‌دانست‌. از این‌ پس‌ برای‌ نخستین‌ بار تیمارستان‌ همگانی‌ ساخته‌ می‌شود.

فوكو این‌ حادثه‌ یعنی‌ تأسیس‌ آسایشگاه‌ روانی‌ را ممیزهٔ‌ سیطرهٔ‌ مدرنیته‌ و اقتدارطلبی‌ آن‌، نسبت‌ به‌ هرگونه‌ عقل‌ و تفكّر دیگر می‌داند. این‌ اقتدارِ عقل‌ ابزاری‌ و نفس‌ مدرن‌، دیوانگان‌ را چون‌ مظاهرِ گونه‌ای‌ خطرناك‌ از بی‌خردی‌ حبس‌ می‌كند.

این‌ گونه‌ طبقه‌بندی‌ آدمیان‌ براساس‌ كاربرد عقل‌افزاری‌ در برابر دنیای‌ بسته‌ و محصور بی‌ خردان‌ و دیوانگان‌، زندگی‌ اجتماعی‌ را از سیطرهٔ‌ اخلاق‌ دینی‌ به‌ قلمرو اخلاق‌ مدرن‌ كشاند، كه‌ همه‌ چیز بر بنیاد عقل‌ خودبنیاد تفسیر و تعبیر می‌شد، و نهادهای‌ مدرنِ زندگی‌ جدید صورت‌ مشخص‌ پیدا كردند. در همهٔ‌ این‌ نهادهای‌ مدرن‌، گونه‌ای‌ از تبعید و زندان‌ برای‌ دیگران‌ پنهان‌ است‌.

در عصر مدرن‌ هر اندیشمندی‌ چونان‌ سوژه‌ و فاعل‌ شناسایی‌ نفسانی‌ در نظر نیاید، بی‌تردید مذموم‌ و مطرود است‌ و آزاردهنده‌، و آن‌قدر تبلیغ‌ می‌شود كه‌ دیگران‌ از آنها می‌گریزند. تعبیراتی‌ مانند دگراندیش‌، محافظه‌كار، ضد مدرن‌، متحجّر و عقب‌مانده‌ برای‌ نفی‌ او كافی‌ است‌. جنون‌ به‌ هرگونه‌اش‌ نحوی‌ غریزهٔ‌ حیوانی‌ تلقی‌ می‌شود، و نحوی‌ خشونت‌ كه‌ در برابر وحشیگری‌ حیوانی‌ موجه‌ دانسته‌ می‌شد، در حق‌ دیوانگان‌ نیز مقبول‌ و مجاز تلقی‌ شد.

بنابراین‌ با آغاز عصر مدرن‌ و سلطهٔ‌ پارادایم‌ آن‌، دیوانه‌ و بی‌ خردافزاری‌ چونان‌ بومی‌ها محكوم‌ به‌ فضایی‌ بسته‌ شد، كه‌ در آنجا فقط‌ فعل‌ و انفعال‌ خویش‌ را بروز می‌دهد. بنابراین‌ دیگر گفتگوی‌ مراتب‌ عقل‌ بی‌ معنا می‌شود، و تنها گونه‌ای‌ از عقل‌ و عقلانیت‌ در صورت‌ عقل‌ انگاری‌ مدرنیته‌ پذیرفته‌ می‌شود، و هرگونهٔ‌ دیگر عقل‌ و عقلانیت‌ ناموجه‌ تلقی‌ می‌گردد.

از نظر فوكو تأسیس‌ دارالمجانین‌ مدرن‌ در حكم‌ ظهور قدرت‌ در درون‌ دانش‌ مدرن‌ بود. عكس‌العمل‌ پزشكی‌ مدرن‌ نسبت‌ به‌ پزشكی‌های‌ سنّتی‌ و غیر مدرن‌ چونان‌ طب‌ آلترناتیو، ستیزی‌ سهمگین‌ در پی‌ دارد. پزشكان‌ خلاف‌ آمد عادت‌ را نفی‌ می‌كنند. از این‌ منظر جایی‌ برای‌ حكیم‌ مؤمن‌ و حكیم‌ قنبری‌ وجود نخواهد داشت‌، امّا رجوع‌ پزشكان‌ مدرن‌ هرگونه‌ پزشكی‌ با عقلانیت‌ غیر مدرن‌ را شارلاتانیسم‌ می‌پندارند.

اساساً به‌ نظر فوكو در عصر مدرن‌ تاسیس‌ هر نهادی‌ برای‌ تحكیم‌ قدرت‌ نهاد دیگری‌ است‌. چنانكه‌ روسپی‌ خانه‌ خانواده‌ غربی‌ را حفظ‌ می‌كند؛ تیمارستان‌ عقلانیت‌ مدرن‌ را صیانت‌ می‌كند. جامعه‌ اصولاً برای‌ تحكیم‌ اقتدار خویش‌ دنیاهایی‌ در بسته‌ خلق‌ می‌كند كه‌ در تمامی‌ آنها سلسله‌ مراتب‌ اقتدار مستحكم‌ می‌شود. هر آنچه‌ به‌ قاعده‌ در نیامدنی‌، هنجارناپذیر و شورشی‌ می‌نماید، گرد می‌آید و زندانی‌ و محدود می‌شوند.

نویسنده : میشل‌ فوكو و جیانی‌ واتیمو

مترجم : دكتر محمد مددپور


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید