دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

رشدیه


زنده یاد رشدیه مردی بود که نخستین دبستان ملی را در ایران تأسیس نمود. مردی که از ابتدای جوانی تا آخرین روزی که یارای کارکردن داشت در راه تربیت فرزندان برومند ایران و گسترش دانش …

زنده یاد رشدیه مردی بود که نخستین دبستان ملی را در ایران تأسیس نمود. مردی که از ابتدای جوانی تا آخرین روزی که یارای کارکردن داشت در راه تربیت فرزندان برومند ایران و گسترش دانش و معرفت کوشید و پس از شصت سال جان کندن و به ملت و فرهنگ و تمدن ایرانی خدمت نمودن ، در گوشه گمنامی ، جان به جان آفرین تسلیم کرد و از مصایب زندگی آسوده شد. زنده یاد رشدیه شمع معرفتی بود که سوخت و گداخت تا محیط تیره ایران را روشن کند.

بارها مدرسه اش به تاراج رفت و غارت شد و مورد هجوم شدید مخالفانی قرار گرفت که بیدار شدن ملت را به زیان خود می دانستند. این مرد فقید و معرفت دوست ، برای توسعه فرهنگ، رنج سفر را بر خود هموار می ساخت و به شهرهای ایران می رفت تا کانون علم و معرفت ایجاد کند و دریچه ای از دانش و بینش بر روی مردم غافل و بی خبر بگشاید و در این راه زحمت و مشقات بسیاری متحمل شد ولی هیچ مانعی نتوانست اراده راسخ او را متزلزل سازد.

« حاج میرزا حسن رشدیه » ملقب به « پیر معارف » برای آنان که با رویداد مشروطیت و تاریخ فرهنگ و معارف نوین آشنایی دارند ، چهره ای آشنا و قابل احترام است. او در تاریک ترین دوران تاریخ فرهنگی و حکومت فقر و نکبت و تیره روزی و عقب ماندگی ناشی از حاکمان مستبد و بی لیاقت و بی کفایت قـــاجــارکه زیر نفوذ ویرانگر بیگانگان تنها به آسایش و کامرانی خود می اندیشیدند ، به پا خاست و کمر همت بست و با کوشش و مقاومت بی نظیری آموزش را بین طبقات محروم جامعه رواج داد و مقدمات بیداری و روشنگری افکار عمومی را که به انقلاب مشروطیت انجامید ، فراهم آورد.

او با همکاری شماری از روشنفکران و ایران دوستانی که به گسترش فرهنگ این مملکت می اندیشیدند ، مبارزه گسترده ای را با بیسوادی و استبداد حاکمان آغاز کرد و در این راه هر گونه بیداد و نامردمی را به جان خرید و تا دست یافتن به پیروزی ، لحظه ای از پای ننشست، آنهم در روزگاری که به نوشته روزنامه اطلاعات «.... وقتی این مرد فرزانه سخن از مدرسه و تحصیل کودکان ایرانی به میان آورد ، گمان کردند دیوانه ای است که سخن از کفر می گوید...».

رشدیه در محله « چرندآب » در تبریز متولد شد. وی مقدمات صرف و نحو را در تبریز فرا گرفت و برای ادامه تحصیل ، زادگاهش را به مقصد نجف اشرف ترک کرد. در میان راه نسخه ای از روزنامه « اختر » چاپ استانبول به دستش رسید و مقاله ای توجه او را جلب کرد.

در این مقاله پس از توضیحاتی پیرامون معارف جدید و چگونگی آموزش الفبا ، آشکارا نوشته شده بود:

« در کشورهای دیگر از هر هزار نفر ، ده نفر بی سواد است ولی در ایران از هر هزار نفر با زحمت می توان ده نفر باسواد یافت و علت این عقب ماندگی چیزی جز روش نادرست آموزش زبان فارسی نیست. »

خواندن این مقاله او را به شدت تکان داد و چنان انقلابی در افکار وی پدید آمد که بی درنگ از رفتن به عتبات منصرف شد و به منظور تحقیق و مطالعه در چگونگی روش تعلیم الفبا ، روانه بیروت شد و دو سال در « دارالمعلمین » بیروت که به دست فرانسویان اداره می شد و شهرت جهانی داشت ، به آموختن علوم جدید پرداخت.

پس از پایان تحصیل ، چندی در مدارس « اعدادیه و رشدیه » در مصر سرگرم کارآموزی شد و پس از آن برای تکمیل مطالعات به استانبول رفت و در این شهر پیشنهاد اجرای طرح « الفبای صوتی » را داد که با استقبال مدارس استانبول روبرو شد. امّا هدف اصلی او ایران بود و چون محیط حــکومتی اجـــتــماعی ایــران را برای ترویج افکار و آمــوخته هایـش مــناسب نــمی دیــد « ایروان » را برای آغاز کار برگزید.

پس از گذشت مدتی روش تدریس وی مورد استقبال عموم قرار گرفت و شمار شاگردان وی فزونی گرفت و در ادامه راهش از پشــتیبانی دو فرهنگ دوست ایرانی: « زین العابدین تقی اف » ســـاکن بــــاکــو و « عبدالرحیم تبریزی » ســــاکــن « تمرخان شوره » داغستان ، برخوردار بود و این دو نفر پس از آن نیز در تأسیس مدارس تبریز و تهران از هر گونه کمک مادی و معنوی دریغ نکردند.

رشدیه به گردن تمام ایرانیان وطن پرست ، حق بزرگی دارد. امّا آیا از میان انبوه جوانان برومند این مرز و بوم ، این کشور سر چشمه هنر ، چندین نفر او را می شناسند؟ بیایید بزرگ مردان ایران را که تاکنون گمنام مانده اند ، بهتر بشناسیم.

مرحوم رشدیه اگر در کشوری دیگر و در میان ملت دیگری می بود، اینک به عالی ترین نشانها آراسته می شد و مجسمه اش در بزرگترین خیابانها به روی عابران می خندید.

امّا چون او در این آب و خاک به دنیا آمده و برای پرورش مردم این آب و خاک جان کنده است، باید محکوم به گمنامی و تهیدستی گردد. رشدیه از جهان رفت و جز نام نیک و خاطرات خوش میراثی از خویش باقی نگذاشت ولی روزی خواهد رسید که حق او شناخته شود و آنطور که شایسته این خدمتگزار راستین فرهنگ است ، مورد تقدیر و تکریم واقع گردد.