جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

ترس از تصمیم گیری


ترس از تصمیم گیری

حیات انضمامی نظریه پردازان,کارل اشمیت

لیبرالیسم از جمله مفاهیم بسیار مهم در فلسفه سیاسی است که بسیاری از سیاستمداران و فیلسوفان در این باب به طرح نظر پرداختند. در این مطلب و در ادامه واکاوی حیات نظری کارل اشمیت، نظریه‌پرداز سیاسی آلمان به نقد نظام‌های پارلمانی و لیبرال و نحوه نگرش او در این باب می‌پردازیم.

به باور اشمیت، مشکل لیبرالیسم بیشتر در ترس از تصمیم‌گیری است تا ترس از دشمن؛ این در حالی است که تصمیم‌های شخص حاکم در سیاست اجتناب‌ناپذیر می‌نماید، حتی اگر این تصمیمات برپایه اصول دموکراتیک باشد. او با توسل به سرشت متخاصم آدمی تلاش می‌کند شاهدی تاریخی برای ضرورت سیاسی و دائمی مهار اختیاری خودِ سیاست بیابد.

کتاب «دیکتاتوری» (Dictatorship, ۱۹۲۱) او تاریخ نهاد‌ها را از امپراتوری روم تا «دیکتاتوری پرولتاریای» اتحاد جماهیر شوروی به تصویر می‌کشد و در خلال آن با موشکافی تمام تلاش دارد مشروعیت مفهومی دیکتاتوری را اعاده کند. او بر این باور است که امتناع از پذیرش دیکتاتوری موقتی و معتدل موجب پیدایش دیکتاتوری‌های تمام‌عیار در تاریخ شده است.

او بحث خود را در کتاب دیگری با عنوان «جایگاه عقلانی پارلمانتاریسم معاصر» Die geistesgeschichtliche Lage des heutigen Parliamentarismus, ۱۹۲۳ پی می‌گیرد، کتابی که تحت عنوان نادرست «بحران دموکراسی پارلمانی» نیز مشهور است. او در این کتاب با تحلیلی بسیار تأثیرگذار بر این عقیده است که دیکتاتوری‌های موقتی‌ای که اراده مردم متحدشده را عملی می‌کنند با اصول دموکراتیک بسیار سازگارترند تا پارلمانتاریسم لیبرال، ساختاری که به نحوی غیرمستقیم از خلال تشریفات و نخبگان به اداره کشور می‌پردازد. او حتی در «اصول مشروطه»، پیش از این، نیز گفته بود نهادها «مطلق» نیستند، آنها صورتی انضمامی به تشخص Volk (مردم) اعطا می‌کنند. نهادها به این ترتیب بر اساس «تصمیمی سیاسی و پیشین» شکل می‌گیرند و به مردم «وجود، اتحاد و امنیت» می‌دهند.

آثار بعد از جنگ اشمیت با این که کمتر مناقشه‌برانگیز هستند، هنوز دارای روحی جاه‌طلب‌اند. او در «روح‌القوانین زمین»

(The Nomos of the Earth, ۱۹۵۰) به ترسیم تاریخی اسطوره‌ای از روابط بین‌الملل بر اساس رابطه عداوت انسانی و استیلای زمین، دریا و هوا می‌پردازد. اشمیت در توانایی روزافزون جغرافیایی انسان مدرن در تسلط بر جهان خود، شاهد فسخ و انحلال حاکمیت و گسترش دشمنی و تخاصم است. او پی‌آمد چنین گرایشی را جنگ‌های تمام‌عیاری می‌داند که از سوی کشورهای قدرتمند علیه دشمن مطلق خود و با استفاده از تمامی منابع خود هدایت می‌شوند، جنگ‌هایی که اتفاقا بر اصول اخلاقی و کلی اما غیر الزام‌آور رخ می‌دهند.

او در «نظریه پارتیزان» (۱۹۶۳) می‌گوید: افزایش کمی مبارزه‌های مسلحانه و تروریسم با فرآیند مزبور در ارتباط است، به همین دلیل است که جنگ‌های میان ملت‌ها راه را برای جنگ‌های داخلی و جنگ‌های آزادیخواهانه ملی از سوی شبکه‌های فراملی و پارتیزانی باز می‌کند. اشمیت آشکارا نظام قدیمی حوزه‌های نفوذ قدرت را که به واسطه جنگ‌های ملی محدود از سوی حاکمان دشمن حکومت می‌کردند ترجیح می‌دهد (آنچه او آن را حوزه جغرافیایی قدرت، Grossraume ، می‌نامد). البته لحن او هرگز نوستالژیک نیست، بلکه بیشتر سرد و تحلیلی است.

تاثیرگذاری اشمیت در نوشته‌هایش بسیار وابسته به سبک بی‌واسطه، مینیاتوری و ظریف اوست. کتاب‌های او در مقایسه با آثار حجیم و بی‌قواره دانشگاهیان هم‌عصرش بسیار کوتاه و شاعرانه‌اند. به همین دلیل بسیاری امروزه آثار او را حتی با آگاهی داشتن از همکاری او با نازیسم و سامی‌ستیزی‌اش می‌خوانند، و در آلمان او را منبعی برای آموزش و حتی الهام می‌دانند.

با این وجود دلایل دیگری هم هست که چرا آثار او امروز دوباره خوانده می‌شود. یکی آنکه مفاهیم موردعلاقه او امروزه در محور سیاست اروپایی جای گرفته‌اند، اصطلاحات و مفاهیمی چون حاکمیت، وحدت ملی، مخاطرات غفلت از دشمنی میان ملت‌ها، ثبات قانون و جنگ. دلیل دیگر آن است که او جزو معدود نظریه‌پردازان سیاسی در آلمان و به ویژه آلمان بعد از جنگ بود.

در جمهوری فدرال آلمان تاریخ‌دانان سیاسی بزرگی پرورش یافتند، اما نظریه‌پرداز سیاسی‌ای در اندازه اشمیت تا پیش از مارکسیسم و مکتب فرانکفورت وجود نداشت، هر چند نزد مارکسیست‌ها مفاهیم کلاسیکی چون حاکمیت و قانون‌مداری مطرح نبود. اکنون او در میان راست و هم چپ جایگاه ویژه‌ای دارد و نظریات دقیق و بدیع وی دوباره مورد توجه قرار گرفته است.

وجه محافظه‌کارانه رجوع به اشمیت در میان دانشگاهیان و مطبوعات آلمانی رواج یافته است، که در میان آنها می‌توان به تاریخ‌نگاری چون راینهارت کشلک و حقوقدانی چون ارنست وولفگانگ بکنفرد اشاره کرد. در این جریان یافتن بدیلی برای لیبرالیسم مطرح نیست، بلکه نوعی لیبرالیسم تصحیح‌ شده و رئالیستی مقصود است. اشمیتی‌های محافظه‌کار این اتهام اشمیت به لیبرالیسم را که مبانی آن از جمله فردگرایی، حقوق انسانی و حاکمیت قانون جعلی‌اند را پذیرفته‌اند. آنها این واقعیت را هم پذیرفته‌اند که بنیان‌های حیات سیاسی غیرلیبرالند، اصولی چون وحدت، اقتدار، حاکمیت و تصمیم‌گیری اختیاری.

منبع: Mark Lilla, The Reckless Mind