پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
بهر عشق او را خدا لولاک گفت
مهربان بود؛ آنقدر که بیش از مادر برای فرزند. اصلا خدا دربارهاش گفته: «پیامبری برایتان فرستاده شده که به رنج افتادنتان بر او گران و دشوار است، به شما دلبسته و به مومنان دلسوز و مهربان است.»گرچه خوش خلقی در هر جا و هر زمانی مورد ستایش و از سفارشهای حضرت رسول(ص) است، اما رفتار نیکو در خانه و خوش رفتاری با اعضای خانواده سفارش ویژه پیامبر اکرم(ص) بوده، بهگونهای که یکی از شاخصهای افراد نیک، برخورد مناسب و نیکو با خانواده است
خداوند به عیسی(ع) وحی کرد «ای عیسی! به محمد ایمان بیاور و دستور بده که هر کس از امت تو در دوران او حضور یافت به او ایمان آورد؛ پس بهدرستی که اگر محمد نبود آدم را نمیآفریدم و اگر محمد نبود بهشت و دوزخ را نمیآفریدم...» پس عجیب نیست اگر بگوییم شروع دنیا، از زمان تولد ختمالمرسلین است که به همه پیامبرانش از آدم تا قبل محمد(ص)، تولدش را نوید داده است. گویی از خلقت چنین دردانهای خداوند به خود میبالد.در حدیث قدسی آمده است «لولاک لما خلقت الافلاک» یعنی اگر محمد(ص) نبود نه دنیایی بود و نه جنبندهای بر روی؛ آن پس ما زیستمان را مدیون خاتمالمرسلین هستیم. همه درباره تولد و زندگی آن حضرت بسیار شنیده و خواندهایم. امامناسب دیدیم بخشی از سیره اخلاقی و رفتاری آن حضرت را نیز تقدیم خوانندگان روزنامه کنیم.
«من پسر زنی هستم که با دستهایش از بزها شیر میدوشید.» این را به عرب بیابانی گفت. عرب بیابانی از هیبت پیامبری که همه قبایل به او ایمان آورده بودند، لکنت گرفته بود. آمده بود جملهای بگوید و نتوانسته بود و کلماتش بریده بریده شده بود. رسولالله(ص) از جایش بلند شده بود. آمده بود نزدیک و ناگهان او را در آغوش گرفته بود؛ تنگ تنگ. در گوشش گفته بود: «من برادر تو ام»، گفته بود فکر میکنی من چه کسی هستم؟ فکر میکنی پادشاهم؟ نه! من آن سلطان که خیال میکنی نیستم. «من اصلا پادشاه نیستم»، من محمدم! پسر همان بیابانهایی هستم که تو از آن آمدهای. «من پسر زنی هستم که با دستهایش از بزها شیر میدوشید.» حتی نگفته بود که پسر عبدالله و آمنه است. حرف دایه صحرانشینش را پیش کشیده بود که مرد راحت باشد. آخرش هم دست گذاشته بود روی شانه او و گفته بود: «آسان بگیر، من برادرتم.» مرد بیابانی خندید و صورت او را بوسید: «عجب برادری دارم!»
● حضرت مهربان بودند؛ چون مادر
مهربان بود؛ آنقدر که بیش از مادر برای فرزند. اصلا خدا دربارهاش گفته: «پیامبری برایتان فرستاده شده که به رنج افتادنتان بر او گران و دشوار است، به شما دلبسته و به مومنان دلسوز و مهربان است.»گرچه خوش خلقی در هر جا و هر زمانی مورد ستایش و از سفارشهای حضرت رسول(ص) است، اما رفتار نیکو در خانه و خوش رفتاری با اعضای خانواده سفارش ویژه پیامبر اکرم(ص) بوده، بهگونهای که یکی از شاخصهای افراد نیک، برخورد مناسب و نیکو با خانواده است. آن حضرت در روایتی فرمودند: «بهترین مردم از نظر ایمان، کسی است که دارای نیکوترین اخلاق باشد و لطیفترین رفتار را با خانوادهاش داشته باشد و من لطیفترین شما نسبت به خانوادهام هستم.» یکی از همسران پیامبر(ص) گفته است: «کسی خوش خلقتر از پیامبر(ص) نبود. هیچکس از اصحاب و خانوادهاش او را صدا نمیکرد، مگر اینکه آن حضرت در پاسخ او لبیک میگفت.» جایی گفتهاند هنگامی که پیامبر(ص) با خانوادهاش بود، شوخترین افراد به شمار میآمد.
احترام او به کودکان، مثالزدنی است. در روایتی از انس نقل شده است: «گاهی من با برادر کوچکم به نزد پیامبر شرفیاب میشدیم. آن حضرت در برخورد با آن کودک، مزاح میکرد و میفرمود: «یا ابا عمیر ما فعل النُّغَیر» (ابوطلحه انصاری کودکی به نام اباعمیر داشته که پرنده کوچکی همانند گنجشک داشته و این پرنده که برای او عزیز بوده میمیرد و پیامبر برای مزاح با او چنین میفرمودند.» خود پیامبر(ص) تعریف کردهاند که: «شخصی در صحرای سوزان دچار تشنگی شدیدی شد. برای رفع عطش، به درون چاهی رفت و با استفاده از آب چاه خود را سیراب کرد، در همان وقت دید سگی از شدت تشنگی بیتاب و توان شده و پوزه به خاک میمالد، برای آن مرد این اندیشه پیش آمد که حیوان بیچاره مثل او دارای احساس تشنگی است و به خاطر نیافتن آب در رنج و عذاب افتاده است. احساس ترحم و مهربانی در وجودش به جوش آمده، لذا تصمیم گرفت حیوان تشنه را با مقداری آب سیراب سازد. در پی این تصمیم دوباره آن شخص داخل چاه رفت و کفشهایش را پر از آب کرد و پیش روی حیوانی که از سوز تشنگی جانش به لب رسیده بود گذاشت، خدای بزرگ به پاداش همین کردار نیک، آن مرد را مورد عفو و بخشش و عنایت خود قرار داد. یاران آن حضرت عرض کردند، آیا ما هم میتوانیم در مورد حیوانات نیز از خداوند کسب پاداش کنیم؟ حضرت فرمودند: آری و به خاطر هر حیوان زندهای که موفق به انجام خدمتی شوید، نزد خداوند مأجور(دارای اجر) خواهید بود.»
● پیامبر(ص) خاشع و متواضع بودند
شخصی از بنیامیه، با مرد نابینایی از سر خودبرتربینی برخورد میکند و چهره از او برمیگرداند، این آیه را نازل میکند: «چهره درهم کشید و روی گردانید که آن مرد نابینا پیش او آمد. و تو چه دانی، شاید او به پاکی گراید.» خداوند با نازل کردن این آیه، بر رفتار متکبرانه و مغرورانه فرد هشدار میدهد. رفتار پیامبر(ص)، بهگونهای بود که از زمانی که یتیم و بیکس بود تا زمانی که پیامبری، راهنمایی و رهبری همه مسلمانان را بر عهده گرفت، هیچ تغییری نکرد. از امام باقر(ع) روایت شده است که پیامبر اعظم(ص)فرمود: «پنچ چیز است که تا زمان مرگ آنها را ترک نخواهم کرد: غذا خوردن با بندگان روی زمین، سوار شدن بر الاغ به صورت برهنه، دوشیدن بزها با دستان خود، پوشیدن پشمینه و در اختیار کودکان بودن. همه اینها بدان روست که این کارها به یک سنت تبدیل شود.» در روایتی از امام صادق(ع) نقل شده است: رسول خدا غالبا رو به قبله و روی زمین مینشست و غذا میخورد و میفرمود: من بندهای بیش نیستم همانگونه که یک بنده غذا میخورد، غذا میخورم و مانند بندگان مینشینم. آن حضرت ضمن آنکه خود از هر کاری که موجب تکبر شود، دوری میکرد، پیروان خویش را هم از آن بر حذر میداشت و میفرمود: «هرکس با تکبر و خودخواهی روی زمین راه برود زمین و آنچه در زیر آنست و آنچه روی آنست، او را لعن و نفرین میکنند.»
● بسیار سادهزیست بودند
از نظر مفهومی، ساده زیستی و زهد عبارت است از: «دل برداشتن از دنیا و آستین فشاندن بر آن و اکتفا کردن به قدر ضرورت از برای حفظ بدن» که تجلی عملی آن در زندگی، سادهزیستی و قناعت خواهد بود. انسانهای زاهد اگرچه خود میتوانند با استفاده از نعمتهای پروردگار زندگی بهتری را برای خویش فراهم سازند، اما از آنجا که دلبستگی به زخارف دنیوی ندارند، دیگران را بر خود مقدم میدارند و خود به اندکی از مال دنیا اکتفا میکنند. زندگی رسولاکرم(ص) به شکلی بود که در سطح پایینتر از طبقه متوسط جامعه آن روز قرار داشت، بهگونهای که بر اساس برخی از روایات، آن حضرت برای همسانی با طبقه کم درآمد و فقیر امت اسلامی، حتی از خوردن نان گندم نیز پرهیز میکرد.
در روایتی از امام صادق(ع) سوال شد: «آیا روایتی که از پدر بزرگوار شما نقل شده است که پیامبر هیچگاه از نان گندم سیر نخورد، درست است یا خیر؟ فرمود: نه، پیامبر هیچگاه نان گندم نخورد و از نان جو نیز هیچگاه سیر نخورد.» غذای متعارف حضرت نان جو و خرما بود. کفش و لباسهایش را با دست خویش وصله میکردند. در عین سادگی، طرفدار فقر نبودند و مال و ثروت را به سود جامعه و برای صرف نمودن در راههای مشروع و مناسب، لازم میشمردند. همچنانکه میفرمودند: «چه نیکوست ثروتی که از راه مشروع بهدستآید، برای آدمی که شایسته داشتن ثروت باشد و بداند چگونه صرف کند.» همچنین آن حضرت میفرمودند: «مال و ثروت کمک خوبی است برای تقوا.» از دیگر جنبههای دیدگاه و منش ساده زیستی رسول گرامی اسلام(ص) این است که ایشان هرگز اجازه نمیدادند که مجلسشان صدر و ذیل و بالا و پایین داشته باشد، ایشان پیوسته میفرمودند: «اصحاب و یاران حلقه و دایرهوار بنشینند تا مجلس بالا و پایین نداشته باشد.»
● خداوند، خلق را بینیاز میکند
یکی از صحابه رسولاکرم(ص) خیلی فقیر بود. یک روز که حس کرد دیگر کارد به استخوانش رسیده، با مشورت و پیشنهاد زنش تصمیم گرفت برود و وضع را برای رسول خدا(ص) شرح دهد و از آن حضرت کمک بخواهد ولی قبل از آنکه حاجت خود را بگوید این جمله از زبان پیامبر(ص) به گوشش خورد: «هرکس از ما کمکی بخواهد ما به او کمک میکنیم، ولی اگر کسی بینیازی بورزد و دست حاجت پیش مخلوقی دراز نکند خداوند او را بینیاز میکند.» آن روز چیزی نگفت و به خانهاش برگشت. اما همچنان فقر به او فشار میآورد. ناچار روز دیگر به همان نیت به مجلس رسولاکرم(ص) رفت. آن روز هم همان جمله را از رسولاکرم(ص) شنید: «هر کس از ما کمکی بخواهد ما به او کمک میکنیم ولی اگر کسی بینیازی بورزد خداوند او را بینیاز میکند.» اینبار نیز بدون اینکه حاجت خود را بگوید به خانه برگشت اما باز هم با فقر دست به گریبان بود. برای سومین بار به همان نیت به مجلس رسولاکرم(ص) رفت.
باز هم لبهای رسولاکرم(ص) به حرکت آمد و با همان آهنگ همان جمله را تکرار کرد. این بار که آن جمله را شنید، اطمینان بیشتری در قلب خود احساس کرد، حس کرد کلید مشکلش را در همین جمله پیدا کرده. وقتی که خارج شد با قدمهای مطمئنتری راه میرفت. با خود فکر میکرد که دیگر هرگز بهدنبال کمک و مساعدت بندگان خدا نخواهم رفت، به خدا تکیه میکنم. با خودش فکر کرد که از من چه کاری ساخته است؟به نظرش رسید به صحرا برود و هیزمی جمع کند و بیاورد و بفروشد. رفت و تیشهای عاریه کرد و به صحرا رفت. هیزمی جمع کرد و فروخت. روزهای دیگر به این کار ادامه داد تا کمکم توانست از همین پول، تیشه و حیوان و سایر لوازم کار را بخرد. باز هم به کار خود ادامه داد تا صاحب سرمایه و غلامانی شد. روزی رسولاکرم(ص) به او رسید و با تبسم گفت: «نگفتم، هرکس از ما کمکی بخواهد ما به او کمک میدهیم، ولی اگر بینیازی بورزد خداوند او را بینیاز میکند!»
● پیامبر(ص) به نماز عشق میورزیدند
وقتی نماز میخواند مانند پارچهای میشد که در گوشهای افتاده باشد. آنچنان از خوف خداوند رنگش میپرید که انگار با ترسناکترین حاکمان روبهرو شده. گفتهاند: «آن حضرت وقتی به نماز میایستاد از ترس خدا رنگ از رخسارش میپرید و از درون دل و قفسه سینهاش صدایی نظیر صدای اشخاص خائف و وحشت زده شنیده میشد.» عایشه گفته است: «هنگامی که با رسول خدا(ص) صحبت میکردیم، همین که موقع نماز میشد حالتی به خود میگرفت که گویی نه او ما را میشناخته و نه ما او را میشناختهایم.» حضرت علی (ع) زمانی که ولایت مصر را به محمدبن ابیبکر داد، دستورالعملی برایش تدوین کرد و در ضمن آن فرمود: «مواظب رکوع و سجود خودت باش، زیرا؛ رسول خدا(ص) از همه مردم نمازش کاملتر و در عین حال اعمالش در نماز از همه سبکتر و کمتر بود.» در میان انواع عبادتهای رسولاکرم(ص)، هیچیک با نماز یکسان نبودند. نماز محبوبترین عبادت آن حضرت و نور چشمانش بود. پیامبر(ص) به ابوذر گفتهاند: «ای ابوذر، خداوند نور چشم مرا در نماز قرار داده و آن را آنچنان محبوب من ساخته که غذا را برای گرسنه و آب را برای تشنه؛ جرآنکه گرسنه با خوردن غذا و تشنه با نوشیدن آب سیر و سیراب میشوند اما من از نماز سیر نمیشوم.»
● ترحم و مهربانی بر حیوانات
مرحوم شیخ طوسی و علامه مجلسی از امام صادق(ع) نقل میکنند که: روزی رسول خدا(ص) عبورش بر آهویی افتاد که با طناب به میخ چادر و خیمهای بسته شده بود، آهو با مشاهده آن حضرت به سخن آمد و گفت: یا رسولالله! من مادر دو نوزاد هستم که تشنه و گرسنهاند، مرا آزاد کن تا بروم بچههایم را شیر بدهم و وقتی سیر شدند دوباره برمیگردم و با همین طناب مرا ببند. رسول خدا(ص) فرمود چگونه تو را آزاد کنم در حالی که شکار این خانواده هستی؟ آهو در جواب گفت: یا رسولالله! من برمیگردم و با دست خودت مرا به همین شکل ببند. پس رسول خدا(ص) پیمان و میثاق از آهو گرفت که سریع بازگردد، بعد از آن حیوان را آزاد کرد. آهو رفت و پس از مدتی برگشت و حضرت آن را به همان حالت اول بست و سپس از چند نفر سو ال کرد: این آهو از کیست و چه کسی آن را شکار کرده؟ صاحب شکار را نشان دادند و حضرت پیش آنها رفت. در حالی که شکارچی از منافقین بود، با دیدن چنین صحنهای و شنیدن تمام جریان دست از نفاق خود برداشتند و آهو را آزاد کردند. بعد از آن، آنها یکی از یاران باوفای رسول خدا شدند.
سارا محبوبی