چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

كارنامه حزب توده


كیا نخست عضو حزب توده و از هواداران بلكه نظریه پردازان كمونیسم بود, اما پس از آشنایی با آیت الله لنكرانی, از آن مسلك دست شست و نَفَس گرم و منطق استوار لنكرانی, وی را به دامن فرهنگ كهن اسلامی ایران تشیع بازگرداند و از او شیعه ای مخلص, وطن دوست و عدالتخواه ساخت

خواندنی‌ترین نوشته‌های تاریخی و جذاب‌ترین تحلیلهای سیاسی و اجتماعی، اغلب توسط منفك‌شدگان از یك جریان یا سازمان نوشته می‌شوند. مرحوم ‌كیا نیز وقتی به ترسیم اوضاع و احوال كمونیستهای ایران می‌پردازد و كارنامه سیاسی آنان را معدل‌گیری می‌كند، نوشته‌ها و گفته‌هایش جان‌دار است و خواننده را به درون اندیشه‌ها و كرده‌هایشان می‌كشاند. او كه از كمونیستهای پروپاقرص دهه ۱۳۳۰ بود، بعد از آشنایی با مرحوم لنكرانی از مسلك دیالكتیك دست كشید و به مذهب مْهذٍب بازگشت. مقاله زیر از آن مرحوم، گرچه ناتمام مانده است، اما به‌عنوان یك سند تاریخی ارزشمند، در خور اعتنا است و دیده و اندیشیده‌های كسی را در مورد عملكرد حزب توده ایران نشان می‌دهد كه این حزب را از نزدیك می‌شناخت و می‌توانست در‌این‌مورد سخن بگوید. این مقاله در تابستان ۱۳۵۸ از سوی مرحوم كیا برای آگاهی جوانان اوایل انقلاب در بحبوحه جریانات آن دوره به نگارش درآمده است. محقق مورخ، علی ابوالحسنی، متن مقاله را همراه با مقدمه‌ای از جانب خودشان در اختیار ماهنامه گذاشتند. ازاین‌رو پیش از هرچیز لازم می‌دانیم از ایشان تشكر كنیم.

مرحوم حاج‌كیاعلی كیا (تولد: چهارم اردیبهشت ۱۳۰۲، وفات: نهم بهمن ۱۳۶۷.ش) از سیاسیون پرتلاش و ثابت‌قدم، و از روزنامه‌نگاران مبارز و استوار سالهای پس از شهریور ۱۳۲۰ (عمدتا دهه‌های ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰) است كه در طول عمر پرتلاطم خویش، بارها به زندان افتاد و یا رنج تبعید را به جان خرید. از جمله اقدامات وی، به تحصن او و جمعی از روزنامه‌نگاران (همچون شمس قنات‌آبادی و ابراهیم كریم‌آبادی) در مجلس شانزدهم می‌توان اشاره كرد كه با عنوان اعتراض به دستگیری دكتر سیدحسین فاطمی توسط دولت رزم‌آرا و لزوم اصلاح قانون مطبوعات آغاز شد و به اعتصاب غذای چندروزه و طرح شعار ملی‌شدن نفت انجامید.[i]

كیا در طول جنبش ملی‌كردن صنعت نفت، در صف كوشندگان راه آزادی و استقلال ایران قرار داشت و در روز بیست‌وپنجم مردادماه سال ۱۳۳۲، ناظم میتینگ سیاسی باشكوهی بود كه در میدان بهارستان علیه شاه و حامیان خارجی او برگزار شد. وی پس از كودتا نیز درحالی‌كه خطر شدیدا جان او را تهدید می‌كرد، به‌طورمرتب در مطبوعات روز با نامهای گوناگون علیه فرماندار نظامی وقت، سرهنگ دادستان[ii] ــ و به قول خودش: «جان‌ستان»! ــ مقاله می‌نوشت، چنانكه كاربرد واژه جان‌ستان راجع به فرماندار نظامی در مقالات جراید، اسم رمز كیا نزد دادستان محسوب می‌شد، و كیا بر سر این مبارزه سختیها و دربه‌دریهای بسیار كشید.

وی در مقطع پیش از كودتای بیست‌وهشتم مرداد، با روزنامه مردم ایران، ارگان مركزی جمعیت آزادی مردم ایران (كه علاوه بر ضدیت آشكار با حزب توده، جنبه ضدامریكایی بارز داشت)،[iii] همكاری می‌كرد[iv] و به‌همراه احمد سمیعی (الف. شنوا)، رابط جمعیت با آیت‌الله لنكرانی (مشهور به مرد دین و سیاست) بود.[v] او از دوستان و دست‌پروردگان لنكرانی محسوب می‌شد[vi] و تا آخر عمر نیز در این راه پایدار ماند و حتی در خانه لنكرانی، و سر بر زانوی ایشان، درگذشت. درواقع، كیا مصداق این شعر مشهور گردید كه می‌گوید: «سر همانجا نه كه باده‌ خورده‌ای»! دوستانش در اعلامیه‌ای كه به مناسبت چهلمین روز درگذشت وی (هیجدهم اسفند ۱۳۶۷) منتشر كردند، چنین نوشتند: «این انسان آزاده و مبارز عاشق و سرسپرده راه عظمت و سربلندی اسلام و ایران، در تمام حیات پرفرازونشیب سیاسی خود، هیچ‌وقت از متابعت عناصر صالح مذهبی و ملی دست برنداشت و آخر هم در همان خانه‌ای كه برای او مدرسه عشق و سیاست‌ و دینداری بود، جان سپرد.»

گفتنی است، كیا نخست عضو حزب توده و از هواداران بلكه نظریه‌پردازان كمونیسم بود، اما پس از آشنایی با آیت‌الله لنكرانی، از آن مسلك دست شست و نَفَس گرم و منطق استوار لنكرانی، وی را به دامن فرهنگ كهن اسلامی ایران (تشیع) بازگرداند و از او شیعه‌ای مخلص، وطن‌دوست و عدالتخواه ساخت.

اواخر دهه ۱۳۳۰.ش، كیا در باغ مرحوم لنكرانی در كرج ــ كه محل تجمع مبارزان و تردد امام‌خمینی(ره) بود ــ با مرحوم امام از نزدیك آشنا شد و سخت شیفته خصایص و فضایل ویژه ایشان (دانش، شجاعت، حریت، درایت، ظلم‌ستیزی و...) گردید. وی از شروع نهضت اسلامی در اوایل دهه ۱۳۴۰.ش، همراه لنكرانی به حمایت از آن جنبش ضداستبدادی ــ ضداستعماری پرداخت و تا پایان عمر (به شهادت مقالاتی كه پس از پیروزی انقلاب در مجله كوثر نوشته است) در راه این عشق و علاقه استوار ماند؛ ازجمله، در كوران انقلاب اسلامی (یعنی پاییز ۱۳۵۷ كه امام در نوفل لوشاتو اقامت داشت) از سوی لنكرانی مسئولیت یافت تا به اتفاق یكی از فضلای مبارز قم، به پاریس رفته و با ارائه برخی شواهد ملموس، رهبر فقید انقلاب را در جریان پاره‌ای از مسائل حساس روز ــ نظیر خطر ستون پنجم كشور سعودی در ایران و نیز احتمال تكرار فاجعه مشروطیت در انقلاب ــ قرار دهد.[vii] (البته كیا نیز همچون بسیاری از اندیشمندان و دلسوزان ایران و اسلام، از برخی ضعف‌مدیریتها و سوءسیاستهای پس از پیروزی انقلاب رنج می‌برد و مشفقانه به اهلش تذكر می‌داد.)

مرحوم كیا سینه‌ای سرشار از خاطرات جالب و مستقیم تاریخی مربوط به حوادث سالهای ۱۳۲۰ــ۱۳۵۷ داشت كه متاسفانه بسیاری از آنها را با خود به گور برد. وی همچنین مجموعه ارزشمندی از اسناد، تصاویر و دستخطهای بكر و منتشرنشده تاریخی در اختیار داشت كه بارها به حقیر نشان داده بود و درحال‌حاضر از سرنوشت آنها اطلاعی در دست نیست.

آنچه در زیر می‌خوانید، مقاله‌ای خواندنی ــ و متاسفانه ناتمام ــ از مرحوم‌ كیا در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی است كه در آن به مواضع حزب توده در سالهای پس از شهریور ۱۳۲۰ می‌پردازد و گذشته از ارج تاریخی آن، نموداری از قلم روان و جذاب او است. هدف وی از نگارش این مطالب، آگاه‌ساختن نسل انقلابی و جوان آن روز ایران به پیشینه مطامع و مظالم سوسیال‌امپریالیسم و احزاب وابسته به آن در ایران، و ایستادگی در برابر دسایس و آشوبهایی بوده است كه این احزاب و حامیانشان، در بدو جمهوری اسلامی، به‌طورپیاپی در گوشه و كنار میهن اسلامی برپا می‌ساختند.

● ایران و جنگ جهانی دوم[viii]

قاره اروپا در شعله‌های سوزان جنگ بین‌الملل دوم كه آتش‌افروز آن ابتدا هیتلر و موسولینی و سپس بادبان‌كش آن چرچیل بود، می‌سوخت و هر روز قسمتی از سرزمین آباد و سرسبز آن قاره در زیر آتشبارهای قوای متخاصم تبدیل به ویرانه و خرابه می‌شد. هیتلر از پیروزیهای برق‌آسای خود سرمست غرور و نشاط بود، كه ناگهان خبرگزاریهای دنیا از پیشروی نیروهای آلمان فاشیست در خاك اتحاد جماهیر شوروی، خبرهای هیجان‌انگیزی به اقصی نقاط دنیا مخابره كردند. هجوم سپاهیان هیتلر به روسیه، آنچنان ناگهانی و برق‌آسا صورت گرفت كه دنیای آن زمان در برابر آن یورش وحشتناك، گرفتار یك نوع حیرت و بهت‌زدگی گردید. چون اتحاد جماهیر شوروی در آن تاریخ با آلمان هم‌عهد و هم‌پیمان بود، تفاهم آنان تا به آنجا رسیده بود كه پس از سقوط لهستان، این دو غول زمان، آن كشور بلازده را بین خود ــ علنا و عملا ــ تقسیم نمودند. ولی آن روز، این خاك اتحاد شوروی بود كه مورد تاخت و تاز قوای مهیب و ماشینهای رعب‌انگیز ارتش آلمان فاشیست قرار گرفته بود. هجوم سپاهیان هیتلر به شوروی، چهره جنگ را در دنیا عوض كرد. تاآن‌زمان جنگ به‌صورت‌منطقه‌ای جریان داشت، اما ازآن‌پس، جنگ جنبه عمومی و بین‌المللی پیدا نمود، تاجایی‌كه كشوری بی‌طرف نظیر ایران نیز، با همه احتیاطی كه به كار می‌برد، از آن خطر همه‌گیر بركنار نماند.

ملت ایران در آن ایام، در سومین ماه تابستان۱۳۲۰ زیر سرنیزه اختناق حكومت بیست‌ساله رضاخان، به تنگی نفس می‌كشید كه ناگهان در سحرگاه سوم شهریور آن سال، قوای متجاوز روس و انگلیس بدون اخطار و اعلام قبلی، به منظور به‌دست‌آوردن پل پیروزی(!) مرزهای كشور ماتم‌زده ایران را مورد تعرض قرار داده و با بمباران شهرها و قراء و قصبات، ملت ایران را در مقابل یك عمل انجام‌شده قرار دادند. هجوم قوای روس و انگلیس در آن فصل از تاریخ، باعث شد كه ملت ایران از پیگیری حوادث ناشی از جنگ بین‌الملل غافل و به خود مشغول شود؛ به‌طوری‌كه بعد از سی‌وهفت‌سال [تاریخ نگارش مقاله در سال ۱۳۵۸]، هنوز ما گرفتار آثار و تبعات شوم ناشی از آن یورش وحشیانه هستیم. درست است كه حادثه شهریور۲۰[۱۳]، ما را از چنگ اختاپوس دیكتاتوری رضاخان نجات داد، ولی نباید فراموش كرد كه به‌دنبال همین حادثه ناگهانی بود كه ملت ایران از چاله درآمد و به چاه افتاد! اگر حوادث دردناك آن ایام تیره و تار را با حوصله بررسی كنیم، خواهیم دید كه اقدامات «ستون پنجم روس» در شمال، و انگلیس و بعد هم امریكا در جنوب، آنچنان ملت ایران را گرفتار بدبختی و عذاب كرد كه شرح آن واقعیتهای تلخ برای جوانهای امروز [اوایل انقلاب] كه سن آنها اقتضای درك آن زمان را نداشته است، به قصه و افسانه شباهت بیشتری دارد.

چه می‌توان كرد؟! شرح ذیل، بیان حقایق تلخی است كه برای آگاهی هرچه‌بیشتر نسل جوان ایران كه با انقلاب خونبار كنونی به زعامت قائد اعظم حضرت آیت‌الله خمینی، در فكر سازندگی فردای ایران عزیز برآمده است، باید درنهایت تاسف و تاثر، تاآنجاكه حافظه یاری می‌كند، آنها را بازگو و نقل نماییم.

● خروج رضاخان و جولان احزاب

در بیست‌وپنجم شهریور۱۳۲۰ رضاخان رفت و در اواخر همان سال و یا اوایل سال بعد بود كه فرمان عفو عمومی صادر شد و به‌دنبال همین فرمان بود كه عده زیادی از زندانیان، و ازجمله همكاران كمونیست دكتر ارانی كه به «پنجاه‌وسه‌‌نفر» معروف بودند، از زندان آزاد شدند. همین‌ها بودند كه پس از استخلاص از زندان، به رهبری سلیمان محسن اسكندری (سلیمان‌میرزای معروف) كه یك رجل سیاسی و دارای تمایلات مذهبی بود، «حزب توده ایران» را تشكیل دادند.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 6 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید