سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

مبانی نظری حقوق بشر در اسلام


مبانی نظری حقوق بشر در اسلام

مولفین این مقاله ضمن بیان اصول و مبانی نظری حقوق بشر از دیدگاه اسلام در قالب طرح مباحثی از قبیل «حق و تكلیف», «انسان شناسی اسلامی», «خاستگاه و منابع حقوق بشر در اسلام» و , به نقد اجمالی موقعیت انسان غربی در دوره جدید می پردازند

مولفین این مكتوب ـ كه بخشی از نوشتار مبسوطشان را به دنبال می‏آوریم ـ ضمن بیان اصول و مبانی نظری حقوق بشر از دیدگاه اسلام در قالب طرح مباحثی از قبیل «حق و تكلیف»، «انسان شناسی اسلامی»، «خاستگاه و منابع حقوق بشر در اسلام» و ...، به نقد اجمالی موقعیت انسان غربی در دوره جدید می‏پردازند.

پیش از شروع بحث در باب موضوع نوشتار حاضر، ذكر فهرست فشرده‏ای از خصائص موقعیت انسان غربی در دوره جدید به همراه بیان چند نكته مقدماتی در مورد دیدگاه اسلام درباره حقوق‏بشر، ضروری به نظر می‏رسد.

۱) حقوق بشر در دوران جدید متّكی به بنیانهای نظری كاملاً متفاوت با سنّت فكری دوران قدیم است.

۲) معرفت شناسی و هستی‏شناسی نوین مبتنی بر برداشت ویژه‏ای از خود انسان است كه بر اساس آناوّلاً، ماورای مادّه از حوزه شناخت انسان خارج و در نتیجه انكار می‏شود. ثانیا خرد مبتنی بر روش علمی و تجربی، قادر به شناخت همه ابعاد هستی و از جمله انسان و نیازهای وی است. ثالثا، شناخت حقوق انسان در قلمرو عقل بشری قلمداد و از حوزه انتظارات از دین خارج می‏شود. چنین برداشتی از خرد را می‏توان به «خردباوری علمی» تعبیر كرد.

۳) در اندیشه دوران جدید هر گونه اقتدار برتر از فرد انسان و عقل و استدلال فردی نفی می‏شود و اصالت صرفا با فردیت انسان است.

۴) بنیاد حقوق انسان بر تمایلات نخستین وی نهاده شده است و آنچه برای او به صورت مطلق وجود دارد، همین حقوق طبیعی است كه وظایف و تكالیف نیز محدود به آنها است.

۵) تنها منبع تشكیل جامعه، قرارداد بوده و قوانین اجتماع نیز صرفا بر پایه قراردادها تنظیم شده است.

اما نكاتی كه پیش از بیان دیدگاه اسلام در باب حقوق بشر می‏باید تذكر داد این است كه:

۱ ـ اسلام مجموعهای از تعالیم و دستوراتی است كه از ناحیه خداوند به رسول اكرم (ص) وحی و در قالب منابع و متون دینی (اعم از قرآن و سنّت) در دسترس پیروان آن قرار گرفته است. از آنجا كه مسلمانان در مراجعه آزادانه به این منابع از ذهن و یافته‏های ذهنی خود مدد می‏گیرند؛ امكان برداشتهای مختلفی از آنها متصّور است.

تاریخ اندیشه‏های متنوّع كلامی و نظریات گوناگون فقهی نیز بهترین دلیل بر تحقق این امكان است. ضمنا می‏توان با استفاده از لفظ «مبانی» به هر یك از این برداشتها نیز اشاره كرد.

۲ ـ حال سؤال این است كه آیا در پرتو مبانی دینی اسلام، اصول و بنیادهای نظری حقوق بشر غرب از صحّت و روایی برخوردار است؟

اسلام به عنوان مجموعه تعالیم الهی و متشكل از اصول و فروع، نظام حقوقی ویژه‏ای را پدید آورده است. و بنابراین پاسخ مسئله فوق را در چارچوب این اصول می‏توان یافت. البته با توجه به برداشتهای مختلف از این اصول كه نحله‏های متعدد كلامی و فقهی ناشی از آن است؛ طرح نظریه‏ای واحد و منسجم در این باب بسیار دشوار است. برای حلّ این مشكل توجه به نكات ذیل مفید به نظر می‏رسد:

الف) علی‏رغم تعدد برداشتها، تكیه به قدر مشترك و یا متیقّن از اصول در همه موارد غیر ممكن نیست. برای نمونه گرچه اصل خدا محوری را متكلمین (معتزله، اشاعره، شیعه و غیره)، عرفا و فلاسفه تفسیر كرده‏اند.(۱) ولی اصل اعتقاد به موجودی برتر از انسان قدر مشترك همه این اقوال است و چنین مبنایی با اصول حقوق بشر غرب سازگاری چندانی ندارد.

ب) در مواردی كه اختلاف برداشتها، طیف ناهمگونی از سازگاری و ناسازگاری را به دنبال دارد می‏توان با تمركز بر نظریّه‏ای مشهور به نتیجه‏گیری پرداخت و در صورت لزوم، به اجمالی به نظریات بدیل نیز اشاره كرد. حال، در ادامه ضمن بیان اصول و مبانی نظری حقوق بشر از دیدگاه اسلام؛ به نقد آنچه در ابتدای نوشتار حاضر بطور فشرده در باب موقعیت انسان غربی در دوره جدید بیان شد همت می‏گماریم.

۳ـ سنجش و نقد حقوق بشر غرب مبتنی بر این است كه ابتدا تعریف حق و تفاوت آن را با واژه‏هایی نظیر تكلیف و امتیاز مشخص نماییم. سپس به ارزیابی آنچه تحت عنوان مبانی نظری حقوق بشر از آن یادشد، همت گماریم به این منظور سه مبحث باید طرح شود: مبحث اوّل به بیان جایگاه شناخت انسان در منابع دینی و شمول قلمرو دین نسبت به آن اختصاص دارد.در این باره، مهمترین مبنای حقوق بشر غرب كه عبارت بود از: «كفایت فرد علمی به منظور شناخت انسان و حقوق وی» مورد ارزیابی قرار می‏گیرد.

در مبحث دوّم به ارزیابی «اصالت فرد» یا «فردگرایی» از منظر مبانی دینی می‏پردازیم و با طرح اینكه اصل در بینش اسلامی «كرامت انسان» است به نقش آن در بیان حقوق انسان اشاره كنیم. و در نهایت حقوق طبیعی در نظام حقوقی اسلام در خصوص انسان، مورد بحث قرار می‏گیرد.

●۱ ـ كلیّات

●۱ ـ ۱) تعریف حق

واژه «حق» از جمله الفاظی است كه معانی مختلفی دارد. با مراجعه به كاربردهای متفاوت آن، می‏توان به یك وجه اشتراك به مفهوم «ثبات پایداری» پی برد.بر همین اساس به هنگام كاربرد آن درباره خداوند، وعده خداوند، مفهوم مطابق با واقع، كار شایسته و امثال آن؛ چنین وجه اشتراكی مّد نظر است.

۲ ـ ۱) اصطلاح حق

صرف نظر از معنای لغوی «حق»، اصطلاح «حق» نیز در موارد متفاوتی به صورت جمع و مفرد به كار می‏رود كه شرح آن در ذیل می‏آید:

الف. «حقوق به معنای مقررات اجتماعی و نظام حاكم بر رفتار فردی و اجتماعی شهروندان یك جامعه كه اجرای آن تضمین شده است» در اینجا حقوق جمع حق نیست و اعتبار آن بر اساس نوعی «وحدت اعتباری» و همچنین مترادف با واژه «تشریع» در عربی و (Law) در زبان انگلیسی است.

ب. «حقوق به معنای دستمزد و پاداش عالی» این استعمال نیز همیشه به صورت جمع است.

ج . حقوق به عنوان «جمع حق» كه در مبحث حاضر محل كلام است. این اصطلاح در متون فقهی و اصول تعاریف مختلفی دارد. كه به آن اشاره می‏شود:

۱ ـ حق سلطه‏ای است كه برای انسان به ما هو انسان بر دیگری ولو به صورت اعتباری قرار داده شده است.(۲)

۲ ـ حق اعتباری خاص و اضافه‏ای ویژه است كه از حكمی وضعی، تكلیفی و یا منشاء دیگری انتزاع می‏شود.(۳)

۳ ـ حق مرتبه‏ای ضعیف از ملكیّت است.(۴)

۴ ـ حق امری اعتباری است كه در هر مورد معنای و آثار خاصی دارد. (۵)

۵ ـ حق متشكّل از چهار عنصر است كه عبارت از: الف) اختصاص ب) تسلّط ج) احترام گذاشتن دیگران به حق د) حمایت قانون از حق؛ عنصر اوّل و دوّم بیانگر ماهیت حق و عنصر دیگر مبیّن تكالیف دیگران در قبال حق است.(۶)

۶ ـ حق اختیاری است به منظور انجام دادن كاری كه به فرد یا اجتماع محول می‏شود. اعلامیه‏های حقوق بشر حق را به همین معناگرفته‏اند.(۷)

۷ ـ حق امتیازی است كه قواعدی را به لحاظ تنظیم روابط اشخاص به سود پاره‏ای از آنان در برابر دیگران ایجاد می‏كنند.(۸)

۸ ـ حق نوعی «اختصاص» است و لزوم آن ناشی از درك این موضوع است كه انجام دادن یك فعل از دو فاعل ساخته نیست و مداخله در بهره‏وری شخصی كه اراده آن را كرده؛ ممنوع است. این اختصاص در بعد مالی به معنای «ملك» و از بعد غیر مالی به مفهوم حق است. اكنون (۹) با ملاحظه تعاریف فوق و ذكر نكاتی چند می‏توان به تعریف پیشنهادی دست یافت:

۱. حق امری اعتباری و انتزاعی است. به این معنا كه ما به ازای خارجی ندارد. لذا تعریف حقیقی، از نوع حد و رسم منطقی كه درباره ماهیات دارای جنس و فصل، صادق است؛ در این باره صحت ندارد. لذا هر مفهومی در این تعریف به منزله فصل است.(۱۰)

۲. عنصر اضافه و به عبارت دیگر رابطه اضافی بین ذی‏حق و متعلّق حق و من علیه‏الحق یكی از ویژگیهای حق است.

۳. از لوازم حق اختصاص چیزی به كسی است.

۴. وجود حق مستلزم برتری و امتیازی برای صاحب آن در مقایسه با دیگران است.

۵. هر حقی مستلزم تكلیفی برای دیگران و مراعات آن در مورد صاحب حق است.

۶. بهره‏وری ناشی از حق هم تصرّفات خارجی و هم تصرّفات اعتباری را شامل می‏شود.

۷. متعلّق حق گاهی شی‏ء خارجی و انتفاع از آن و گاهی نیز امور معنوی است.

بنابر نكات فوق به تعریف پیشنهادی ما از حق چنین است:

«حقّ امری اعتباری است كه به موجب آن هر ذی‏حقی شایستگی بهره‏وری از امتیازی خاص می‏یابد كه بر دیگران نیز مراعات آن لازم است»

شایان ذكر است كه تعریف فوق بهترین تعریف نیست ولی سعی بر این بوده است تا دیدگاههای دیگر نیز در این باب ملحوظ شود.

●۳ ـ ۱) رابطه حق و تكلیف

تكلیف نوعی الزام است كه به فعل یا ترك فعل مربوط می‏شود و رابطهای متقابل با حق دارد. به بیان دیگر هر حقی مستلزم تكلیفی و هر تكلیفی مستلزم حقی است.

با این تفاوت كه در مفهوم حق، اختیار استیفا نهفته است و ذی حق نیز توان انتخاب دارد حال آنكه درباره تكالیف چنین نیست (هر چند در مقام عمل، انسان قادر به ترك تكلیف است.)(۱۱)

۴● ـ ۱) حق و امتیاز

در تعریف مذكور حق نوعی اعتبار است كه برای انسان به ما هو انسان وجود دارد. ولی امتیاز عبارت است از:

اولویت خاصی كه به موجب قوانین و قراردادهای اجتماعی با لحاظ شرایطی خاص به دسته‏ای از افراد تعلق می‏گیرد. برای مثال، اولویتهایی كه برای متخصصان و كارشناسان در زمینه‏ای خاص مقرر می‏شود از قبیل اعطای گواهینامه رانندگی، نوعی امتیاز تلقی می‏شود.ولی این امتیازات نمی‏توانند حقوق را نقض كنند.

●۵ ـ ۱) رابطه دو مفهوم از حقوق

همان‏طور كه ذكر شد، حقوق به معنای «مجموع مقررات اجتماعی» نیز به كار می‏رود. ( تعریف الف) حال سؤال این است كه این مفهوم چه ارتباطی با تعریف اخیر «حق»، دارد؟

حقوق در تعریف اوّل شامل سه دسته از مقررات است: ۱) احكام تكلیفی كه الزام به فعل یا ترك امری دارند. ۲) احكام وضعی: كه شرایط و قیود، صحت و فساد امری را بیان می‏دارد. ۳) تبیین حقوق بمعنای اخیر را بر عهده دارند.از طرف دیگر حقوق جمع حقّ است كه تعریف اخیر می‏تواند منشاء دسته‏ی از مقررات گردد. بنابراین می‏توان گفت حقوق در این دو تعریف رابطه‏ای متقابل با یكدیگر دارند.

۲ ـ دین و شناحت انسان

شناخت انسان، ابعاد حیات، استعدادها و نیازهای وی، یكی از بنیادهای بحث حقوق بشر در هر نظام حقوقی است. درحقوق بشر غرب، این شناخت از حوزه علوم یا روش خاصّ خود ناشی شده بود با این باور كه خرد انسانی توان شناخت خویش را از این طریق داراست، اكنون در مقام سنجش این دیدگاه و بیان نظرگاه اسلام ناگزیر باید به سئوالات زیر پاسخ داد:

۱) آیا شناسایی و تعریف انسان از جمله موضوعاتی است كه در زمره اهداف تشریع و نزول دین قرار دارد؟ و در متون دینی به آن پرداخته شده است؟

۲) آیا شناخت علمی انسان در پرتو روشهای كنونی و جاری با دیدگاه دین همخوانی دارد؟ در صورت ناسازگاری تقدّم با كدام است؟

۳) در نهایت آیا منبع تعیین حقوق بشر، خرد انسانی است یا دین و تعالیم الهی؟

پاسخ به این سئوالات می‏تواند جایگاه حقوق بشر را در اسلام تعیین و دیدگاه نوگرایی را در این خصوص ارزیابی كند و ما را به قضاوت پیرامون دین و یا فرا دینی بودن حقوق بشر، رهنمون سازد.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 7 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.