جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

مسافر


مسافر

تو را از دور می‌بینم زمانی را که می‌آیی
به شعرم ماه می‌بندی شبی پایان تنهایی
کسی با چشم‌های من تو را آرام می‌خواند
که با یک شاخه گل اینجا صداقت را بپیمایی
مسافر، دست‌های من خداحافظ …

تو را از دور می‌بینم زمانی را که می‌آیی

به شعرم ماه می‌بندی شبی پایان تنهایی

کسی با چشم‌های من تو را آرام می‌خواند

که با یک شاخه گل اینجا صداقت را بپیمایی

مسافر، دست‌های من خداحافظ نمی‌گوید

به امیدی که روزی باز درها را تو بگشایی

من از این انزوای بی‌نهایت خسته‌‌ام دیگر

و احساس غریبی مانده در ذهنم که اینجایی

پرستوی خیالم را پر پرواز می‌گیرد

تو را آزاد کردم تا فراسوهای بینایی

هجوم دردهایم را برای باد می‌گویم

خداحافظ مسافر، آه ای تندیس زیبایی

معصومه زائر- تهران