پنجشنبه, ۲۸ تیر, ۱۴۰۳ / 18 July, 2024
مجله ویستا

جراحتهای مدرنیته


جراحتهای مدرنیته

جنبشی ادبی و هنری است که عمدتا در آلمان, انگلستان, ایتالیا و فرانسه مجال ظهور و نمود یافت, هر چند عملا گستره آن هر کشور دیگری در سرتاسر اروپا را فرا گرفت جنبش رمانتیسم در اواخر سده هیجدهم آغاز شد و تا دهه ۱۸۳۰ به اوج شکوفایی و رونق خود دست یافت و در اواسط همان سده نیز روی به زوال و سستی نهاد هر چند, برخی جریان های آن تا اواخر سده نوزدهم همچنان تداوم یافتند

رمانتیسم اگر چه عموما به جنبشی هنری یا ادبی نامبردار است، اما این جنبش در تاریخ فلسفه و اندیشه نیز جایگاهی بس اساسی و چشمگیر دارد. هرچند رمانتیست ها به ندرت رو به تفکر و بیان نظام مند آرا و نظریات خود می آوردند، اما در عین حال صاحب و مبدع افکار و آرایی اصیل و تأثیرگذار در قلمروهای گوناگونی چون معرفت شناسی، متافیزیک، اخلاق و سیاست هستند. از این رو و با نظر به گستردگی جنبش رمانتیسم، خاصه به سبب تغییرات بسیاری که جنبش رمانتیسم از کشوری به کشور دیگر و از مرحله ای به مرحله دیگر، پشت سر نهاد، تغییراتی که گاه دو مرحله را رودرروی هم و در تناقض با یکدیگر قرار می داد، ارائه تصویری کلی از آن جنبش عملا امری محال و غیرممکن است. از این رو، به نظر می رسد برای ارائه تصویری کلی از این جنبش لازم است بحث خود را به زمان مشخصی از سیر تحول آن در مکانی خاص محدود سازیم تا بتوان تصویری کمابیش دقیق تر از آن ترسیم کرد. جستار کنونی صرفا به بررسی جنبش رمانتیسم در آلمان می پردازد، که به لحاظ مهم ترین مرحله از مراحل این جنبش به شمار می آید، چرا که از یک سو، آرا و افکار نضج یافته در این مرحله، تأثیری عمیق و ماندگار در دیگر مراحل این جنبش برجای نهاد و از دیگر سو، این مرحله در واقع، از بسیاری جهات، نشانگر نقطه آغاز کل جنبش رمانتیسم در اروپا به شمار می رود.

۱-تقسیم بندی سه گانه رمانتیسم در آلمان

غالب محققان رمانتیسم آلمانی، آن را به سه مرحله تقسیم کرده اند: رمانتیسم اولیه از سال ۱۷۹۷ تا ۱۸۰۲؛ اوج جنبش رمانتیسم در فاصله سالهای ۱۸۰۲ تا ۱۸۱۵؛ و نهایتا رمانتیسم متأخر در سالهای ۱۸۱۶ تا ۱۸۳۰. به لحاظ فلسفی، رمانتیسم آغازین، که عمدتا در سالن های ادبی برلین در ینا رونق و شکوفایی یافت، مهمترین مرحله از مراحل سه گانه ای است که این جنبش در آلمان پشت سر نهاد. از چهرهای برجسته این مرحله اولیه می توان به آگوست ویلهلم شلگل (۱۸۴۵ _ ۱۷۶۷) و برادرش فردریش شلگل (۱۸۲۹ _ ۱۷۷۲) لودویگ تیک (۱۸۵۳ _ ۱۷۷۳) ویلهلم هاینریش واکنرودر (۱۸۰۱ _ ۱۷۷۳) فردریش شلایرماخر (۱۸۳۴ _ ۱۷۶۸) و نهایتا به فردریش فن هاردنبرگ (۱۸۰۱-۱۷۷۲) که عمدتا با نام مستعارش، نوالیس معروف است، اشاره کرد. در این میان بودند نویسندگان و اندیشمندان مهم دیگری که اگر چه عضو اصلی این حلقه به شمار نمی رفتند، اما به طرق گوناگون و گاه و بیگاه با آن ارتباط می یافتند، از جمله: ویلهلم فن هومبولت، (۱۸۳۵-۱۷۶۷). فردریش هولدرلین (۱۸۴۳-۱۷۰۰) و لودویگ هولسن (۱۸۱۰-۱۷۶۵) فردریش شلگل، شلینگ، شلایرماخر و نوالیس را می توان مهم ترین فیلسوفان این حلقه دانست. از این رو، آنچه در ادامه این جستار می آید عمدتا به بیان آرای این اندیشمندان می پردازد.

۲) دستور کار رمانتیسم آغازین

رمانتیسم آغازین آلمان، به دنبال سرخوردگی و دلسردی از پاره ای تمایلات و اهداف اصلی مدرنیته، خاصه رشد و پیشرفت علم و تکنولوژی، تقسیم کار و اقتصاد مبنی بر بازار رقابتی ریشه دوانید. به نظر اصحاب رمانتیسم، چنین تمایلات و اهدافی سبب بروز ناخوشی و بیماری اصلی فرهنگ مدرن را فراهم آورده بود: بیگانگی یا سرخوردگی. این بیگانگی بیمارگونه خود را در سه جنبه نمایان ساخته است: از یک سو، انسان ها از خودشان دور شده و جدا افتاده اند، از سوی دیگر، انسانها از دیگر انسانهای جامعه ای که در آن زندگی می کنند، جدا و بیگانه شده اند، و نهایتا نوع آدمی از طبیعت دور افتاده است. هر یک از این جنبه های سه گانه حاصل و ثمره یکی از تمایلات و اهداف اصلی مدرنیته است: آدمیان به سبب تقسیم روزافزون کار، از خود جدا مانده اند، چرا که از یک سو، مقتضیات کار تولیدی آنها را مجبور به غفلت از خود درونی اشان گردانیده و از دیگر سو، لزوم تخصصی شدن در یک فعالیت خاص، سبب شده تا آدمیان جنبه های بسیار متنوع و گوناگون انسانیت شان را نادیده انگارند. حاکم شدن اقتصاد مبتنی بر رقابت، سبب شده تا آدمیان به جای همکاری با یکدیگر در اجتماع، در بازار سرگرم رقابت با یکدیگر شوند، و در نتیجه میان انسانها فاصله و جدایی بیفتد. نهایتا، آدمیان از طبیعت نیز بیگانه شده اند چرا که آنچه باید برای آنها قلمرو زیبایی، رمز و راز، و افسون باشد، به برکت علوم جدید و تکنولوژی آن، صرفا به چیزی بدل شده که باید بر آن سیطره یافت و در زیر سلطه گرفت.

واکنش اصحاب رمانتیسم در برابر مدرنیته را باید در بستر فلسفه کلی تاریخ آنها جای داد و فهم کرد. به نظر اندیشمندان رمانتیست، تاریخ آن گونه که کتاب مقدس روایت کرده است (در داستان هبوط آدم و حوا از بهشت جاودان به زمین)، درام پاکدامنی، هبوط و رستگاری آدمی است. کانت و شیلر، نشان دادند که چگونه برای تبیین سیر تحول اخلاق می توان به این داستان کتاب مقدس جنبه عقلانی بخشید . رمانتیست ها، چنانکه انتظار می رود، به پیروی از این سرمشق، اسطوره کتاب مقدس را نسبت به کل تاریخ اطلاق کردند. پاکدامنی و معصومیت [آدم در بهشت]، همان یگانگی با خود، دیگر انسان ها و طبیعت است. هبوط آدم از بهشت، با جدا شدن و بیگانگی آدمیان از خود، دیگر انسان ها و طبیعت آغاز می گیرد، و رستگاری نیز عبارت است از نیل دوباره به این یگانگی پس از چندگانگی دوران هبوط. دوران مدرن کنونی، عمق ورطه هبوط آدمی است و از این رو وظیفه انسانی که در این زمان زندگی می کند، یعنی انسان مدرن، در قبال این وضعیت، نیل به رستگاری از طریق بازیافتن یگانگی با خود، دیگران و طبیعت است.

به نظر اصحاب رمانتیسم، بردمیدن دولت مدرنیته، امری تراژیک و ثمره اجتناب ناپذیر نظام سرمایه داری، بلکه تمدن است. از این رو رمانتیست ها با حسرت و آرزو به فرهنگ های گذشته، فرهنگ هایی نظیر فرهنگ یونان باستان، یا فرهنگ دوران اوج قرون وسطی، چشم می دوختند و از عمق جان، یگانگی و وحدت موجود در این فرهنگ ها را می ستودند. در عین حال، چنین بدبینی ای نسبت به جهان و تمدن مدرن با گونه ای خوش بینی همراه بود، خوش بینی حاصل از این باور آرمان گرایانه که انسان مدرن حتی اگر نتواند به رستگاری دست یابد، باز هم می تواند به سوی آن روی آورد و نزدیک شود. اگر آدمیان نیرویشان را در جهت درست هدایت کنند، قادر خواهند شد تا از طریق عقل، آن یگانگی از دست رفته با خود، طبیعت و جامعه، که انسان ها در گذشته به صورت طبیعی واجد آن بودند، از نو خلق کنند.

بدین ترتیب، دستور کار اصحاب رمانتیسم، کوشش برای درمان جراحت های مدرنیته بود: یعنی بازگرداندن یگانگی با خود، با دیگر انسان های جامعه و با طبیعت. آنها می خواستند هر انسانی دوباره یک انسان کامل و تمام شود، بدان گونه که هر فرد، فردانیت منحصر به فردش را با تمام آن مشخصات و خصلت هایی که خاص و ویژه اوست، به نحو کامل تحقق بخشد . اصحاب رمانتیسم از اجتماعی سخن می گفتند و دفاع می کردند که بر پایه عشق و همکاری افراد آن بنا شده و نه جامعه ای که خودخواهی و رقابت گری آدمیان، انسجام و یگانگی آن را از هم گسیخته است. دست آخر هم آنها امید داشتند تا از پس تباهی گری های علم و تکنولوژی جدید، زیبایی، رمز و راز و افسون طبیعت را به دامان آن بازگردانند.

۳) زیبایی و هنرگرایی

جنبش رمانتیسم آغازین در آلمان را غالباً به عنوان جنبشی زیبایی شناسانه یا ادبی تصور می کنند. به راستی هم اصحاب این جنبش در آلمان، هنر را والاترین صورت تجربه انسانی و خودبیانگری می دانستند. از این رو، هنر و زیبایی را به ابزار خود برای فرهیخته ساختن و تدارک رستگاری برای انسان ها بدل ساخته بودند. در عین حال، رمانتیست ها، نظر به دستور کار اجتماعی و سیاسی شان، برای اعاده یگانگی با خود، جامعه و طبیعت که مدرنیته آن را تباه ساخته بود، برای هنر خود هدف و منظور مشخصی را ترسیم کرده بودند. اصحاب رمانتیسم از این لحاظ، عمیقاً از برنامه شیلر برای فرهیختن و تربیت زیبایی شناسانه نوع بشر با اولویت بخشیدن به هنر به عنوان ابزار بازگرداندن کمال و تمامیت به آدمی، تأثیر پذیرفته بودند.

زیبایِی شناسی اصحاب رمانتیسم آغازین، به ویژه در تعریف و معنایی که فردریش شلگل به کار می بست، ریشه در تأملات شیلر در خصوص شعر ساده (به معنای شعر برآمده از فطرت پاک و ناب انسانی) و احساساتی دارد. بر طبق نظر شیلر، شعر شاعران عهد باستان، شعری ساده بود چرا که آنها صرفاً و به طور مستقیم از طبیعت تقلید می کردند، از این رو، شعر ساده این شعرا، از هماهنگی باستانیان با جهان پیرامونشان حکایت می کرد. اما در برابر، شعر شاعران مدرن، شعری احساساتی است چرا که بیانگر یک احساس و عاطفه است: حسرت و تمنای بازگشتن به آن یگانگی از دست داده و با طبیعت، که روزی در گذشته نصیب و بهره مردمان باستان شده بود. شلگل معتقد بود که شعر رمانتیک می بایست برخی از این خصایصی را که شیلر از آن شعر احساساتی می دانست، برای خود اختیار کند. شعر رمانتیک باید خود را از قید و بندهای کلاسیسیسم آزاد گرداند و به شاعر خود اجازه دهد تا آزادی خاص مدرنیته را بیان نماید، اما بیش از هر چیز شعر رمانتیک باید بیانگر احساسات و آرزوی شاعر، تمنای او برای بازگشتن به یگانگی از دست رفته با خود، دیگر انسان های جامعه و طبیعت باشد. تعریف نوالیس از هنر رمانتیک را نیز باید در همین بستر و قالب فهم کرد. به گفته نوالیس، هدف هنرمند، ارائه برداشتی رمانتیک از جهان است، بدان گونه که نامتناهی را در متناهی، امر فرامعمول را در امور معمولی و عمومی و امر حیرت زا را در امور جزئی و پیش پاافتاده مشاهده کند. اینجا نیز رسالت و مسئولیت هنر رمانتیک، بازگرداندن یگانگی است. مقصود این هنر، بازگرداندن افسون، رمز و راز و زیبایی طبیعت به دامان آن است، یعنی آنچه را با رشد علوم تکنولوژی در نسبت خود با طبیعت از دست داده ایم.

غالباً زیبایی و هنرگرایی رمانتیست ها به عنوان خیالی واهی و دن کیشوت وار، مورد بی توجهی و بی اعتنایی قرار می گیرد، چرا که به نظر می رسد این زیبایی پرستی، با چنین تصور و برداشتی از قدرت هنر در برانگیختن کنش آدمیان و اصلاح اخلاقیات گرفتار از اغراق گویی و زیاده پنداری شده است. اما ایمان اصحاب رمانتیسم به هنر را نباید صرفاً به عنوان ادعایی مبنی بر قدرت تأثیر هنرها یا به عنوان ادعایی در مورد استقلال آنها فهمید، بلکه زیبایی و هنرگرایی اصحاب رمانتیسم مبنی بر معادله و برابرانگاری کلاسیک میان خیر و امر زیبا است. آنها بر این باور بودند که زیبایی باید واجد نقشی محوری در فرهنگ انسانی باشد، چرا که به گمان آنها، همه صور ممکن کمال، اعم از کمال فرد گرفته تا کمال اجتماعی یا سیاسی، متضمن زیبایی است.

در نظر اصحاب این جنبش، فرد انسانی ایده آل و آرمانی، یعنی انسانی که توانایی های بالقوه خویش را فعلیت بخشیده است و نیز جامعه آرمانی و کشور آرمانی، همگی باید کل هایی زیبایی شناسانه باشند. از این رو هدف و مقصود اصحاب رمانتیسم، نه تنها آفرینش اشعار، نمایش ها و رمان های خوب و زیبا، بلکه در وهله نخست هدف آنها این بود که فرد، جامعه و یا کشور را به آثار هنری بدل سازند.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.