یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

رابطه خواص و عوام در جامعه اسلا می


رابطه خواص و عوام در جامعه اسلا می

یکیاز اسباب فساد اجتماعی, رابطه بین خواص جامعه با عامه مردم است, که در احادیث هم بر این مطلب تاکید شده است

یکیاز اسباب فساد اجتماعی، رابطه بین خواص جامعه با عامه مردم است، که در احادیث هم بر این مطلب تاکید شده است. منظور از خواص جامعه، کسانی هستند که به هر نحوی در قبال مردم مسئولیتی داشته باشند. این گونه افراد در ازای آنچه که به عنوان موهبت الهی از خداوند دریافت کرده‌اند، می‌بایست احساس مسئولیت کرده و به آنچه که مردم بدان احتیاج دارند، بپردازند. حال اگر این افراد به مسئولیت خود عمل نکنند در زندگی آن دسته از مردمی که به کمک ایشان نیازمندند تاثیر منفی پدید خواهد آمد. در این باب احادیثی وارد شده است که برای درمان این پدیده اجتماعی مفید خواهند بود.

● قوام دنیا

در حدیثی آمده که “قوام الدنیا باربعه: بعالم مستعمل لعلمه، و بغنی باذل لمعروفه و بجاهل لایتکبر ان یتعلم، و بفقیر لا یبیع آخرته بدنیا غیره. و اذا عطل العالم علمه، و امسک الغنی معروفه، و تکبر الجاهل ان یتعلم، و باع الفقیر آخرته بدنیا غیره، فعلیهم الثبور”۱ [قوام دنیا به چهار چیز است: عالمی که از علمش استفاده می‌کند، به سخاوتمندی که از مالش می‌بخشد، و جاهلی که غرورش مانع از یادگیری‌اش نمی‌شود، فقیری که آخرتش را به دنیای دیگری نمی‌فروشد. پس اگر علم عالم بلا استفاده بماند، و فرد ثروتمند از بخشیدن مالش خودداری کند، و غرور جاهل به او اجازه یادگیری ندهد و فقیر آخرتش را به دنیای دیگری بفروشد، هلاک خواهند شد.]

این چهار عنوان با هم ارتباط دارند. اما عنوان اول، مربوط به گروه عالمان است که صاحب علمی هستند که وضعیت فکری و علمی مردم به آن وابسته است، جدا از اینکه آن علم، علم دینی باشد که بر انسان واجب است که در یادگیری‌اش بکوشد، و یا از دیگر علومی باشد که در دیگر مقاطع حیات انسان مفید باشد؛ اعم از علمی که نیازهای عمومی زندگی را برطرف می‌کند، و یا آنچه که موجب پیشرفت در زندگی می‌شود و... . پس از این جهت هیچ تفاوتی بین این عرصه‌های علمی وجود ندارد.

علم در اسلام ویژگی ذاتی بودن را دارا نیست. به این معنا که عالم هرگز این آزادی عمل را نخواهد داشت که اگر خواست علمش را به دیگری بدهد و اگر نخواست ندهد، بلکه علم او برایش مسئولیت‌آور است و بر او واجب است که این علم را به دیگران هم منتقل کند. در حدیثی از امیر المومنین(ع) آمده است: “ان الله ما اخذ علی الجهال ان یتعلموا حتی اخذ علی العلماء ان یعلموا”.۲ [خداوند از جاهلان نمی‌خواهد که یاد بگیرند مگر اینکه از عالمان بخواهد که یاد بدهند.]

در این جا لازم است درباره انحرافات فکری که در تمامی مراحل و سطوح دامن‌گیر جوامع شده و همچون بیماری خطرناکی موجب نابودی انسان می‌شود، توضیحاتی داده شود. چرا که انحرافات فکری باعث نابودی عقیدتی و یا نابودی شرعی و... می‌گردد. در این باره در حدیث شریف می‌خوانیم: “اذا ظهرت البدع فعلی العالم ان یظهر علمه، و من لم یفعل فعلیه لعنه الله”.۳ [هنگامی که بدعت‌ها آشکار می‌‌گردند، بر عالم واجب است که علم خود را نمایان سازد، و هر که این کار را نکند، لعنت خدا بر او خواهد بود.] قضیه نمایان ساختن علم چنین نیست که هر گاه از عالم سوالی شد باید پاسخ بدهد، و اگر از او سوالی نشود مسئولیتی ندارد. کما اینکه بعضی چنین تصور می‌کنند، و حتی می‌گویند (عالم همچون درخت است، اگر آن را تکان ندهی، برایت میوه‌ای ریخته نمی‌شود)، اگر چنین باشد گوشه‌گیری بسیاری از علما در مسائل اجتماعی توجیه می‌شود.

ولیکن از این حدیث و دیگر احادیث درمی‌یابیم که عالم، خود باید برای انتشار علمش قدم بردارد، چنان که جامعه را از بدعت‌هایی که در جهت براندازی عقیده و شریعت و واقعیت هستند، برهاند.

● مسئولیت آموزش به مردم

بسیاری از مردم با فرهنگ پرسش و پرسیدن و سوال کردن آشنا نیستند، بدین معنا که اکثریت مردم با پدیده‌هایی روبرو می‌شوند که در مورد آنها جهل دارند، اما اصلا برای برطرف کردن جهل خود سوال نمی‌پرسند، بلکه فکر می‌کنند این جهل واقعیتی است که باید وجود داشته باشد. لذا باید به عموم مردم یاد دهیم که چگونه فکر کنند، و آنها را نسبت به سوال کردن تشویق کنیم. فرد عالم ناگزیر است که به نقش خود مبنی بر بیداری مردم عمل کند، و آنان را به سوال کردن ترغیب نماید. در قرآن کریم می‌خوانیم که “فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون”.۴ [یعنی از اهل ذکر سوال بپرسید، اگر نمی‌دانید.] همچنین در سیره امام محمد باقر(ع) می‌بینیم که امام نسبت به بعضی اصحابشان می‌فرمایند که هرگاه من به شما مطلبی گفتم در مورد ریشه آن مطلب در قرآن از من سوال کنید. گویی که امام فرموده باشند، مادامی که ریشه و اصل مطلبی را درنیافتید آن را از من قبول نکنید، زیرا کلام من از قرآن است. پس امام علیه السلام می‌خواهد علامت سوال در افراد ایجاد کند طوری که هرگاه کلامی می‌شنوند پرسشگرانه با آن برخورد کنند و آن را با قرآن تطبیق دهند، تا با فرهنگ قرآنی آشنا شوند. امام باقر(ع) در واقع با این سخن می‌خواهد به مردم بفهماند که اگر از کس دیگری غیر از ایشان سخنی شنیدند، باید از اساس و ریشه کلام او سوال کنند و کل کلام او را قبول نکنند و در مواجهه با عالمان بر اساس فرهنگ قرآنی عمل کنند. گویا امام علیه السلام می‌خواهد مسلمانان را بر سوال کردن جریء کند، طوری که از سوال احدی نترسند و سوال دیگران نیز موجب برهم‌ ریختن اعصاب آنان نشود. همچنین در این کلام امام رهنمودی هم برای عالمان وجود دارد و آن این که اگر دیگران از ایشان سوالی پرسیدند ناراحت و رویگردان نشوند.

نکته‌ی دیگری که باید در نظر گرفت این است که صرف گفتگو هیچ قداستی ندارد، کما اینکه شعار ما این است؛ هیچ گونه سوال خرد و یا آزار دهنده وجود ندارد. زیرا حقیقت است که گفتگو را می‌سازد. اسلام می‌خواهد علم در بین تمام مردم منتشر شود، و نمی‌خواهد هیچ کسی علمش را نزد خودش نگه دارد، و همچنین نمی‌خواهد هیچ نادانی بر جهل خود باقی بماند.

اگر عالم علم خود را بدون استفاده نزد خود نگه دارد و یا آن را از دیگران مخفی کند، نتیجه برای فرد نادان نتیجه‌ای منفی خواهد بود. چرا که عالم اگر علم خود را مخفی کند و به مسئولیتش عمل نکند، تکبر فرد نادان به او اجازه نمی‌دهد که یاد بگیرد، و پیش خود می‌گوید، من حاضر نیستم خود را ذلیل کنم و پیش عالم بروم و از او طلب علم کنم در حالی که او از این کار خوشش نمی‌آید. یعنی در چنین وضعیتی فرد نادان خود را در ذلت و حقارت می‌بیند.

پس می‌توانیم یک نتیجه کلی بگیریم؛ مساله علم در جامعه یک مسئولیت مشترک بین عالم و جاهل است، عالم موظف است علم خود را در تمام زمینه‌هایی که جاهل بدان نیاز دارد در اختیار او بگذارد و جاهل هم وظیفه دارد نزد عالم برود و هر آنچه را که بدان جهل دارد از عالم بپرسد؛ زیرا پیشرفت و تعالی در جامعه بستگی به میزان علم آن جامعه دارد.

● بردگی ملت‌ها به واسطه عقب ماندگی علمی

همه ما می‌دانیم در دنیای امروز، ارزش هر ملتی به میزان علم و تخصصی اوست. و همچنین می‌دانیم که کشورهای بزرگتر بسیاری از کشورهای کوچکتر و یا کشورهای جهان سوم را به واسطه علم و تخصص‌شان به بردگی و استثمار می‌کشانند. زیرا علم و تخصص است که این کشورها را قادر به چنین قدرتی می‌کند. یعنی چیزی می‌سازند که دنیا در راه رسیدن به آزادی و رفاه به آنها نیاز دارد. در روایتی -که احتمالا منسوب به امیر المومنین(ع-) است آمده که: “احسن الی من شئت تکن امیره، و استغن عمن شئت تکن نظیره، و احتج الی من شئت تکن اسیره”۵ [با هر که نیکو رفتار کنی سرور او خواهی شد، و از هر که بی‌نیازی بورزی نظیر او می‌شوی، و با هر که احتجاج کنی اسیرش می‌شوی.] پس چنانچه ما ملت‌هایی مصرف‌گرا باشیم و احتیاجات خوراک و پوشاک و ... را خود تولید نکنیم، در این حالت است که به کشورهای بزرگ احساس نیاز پیدا می‌کنیم. و مجبور می‌شویم در این مسیر تمام شروط سیاسی، امنیتی، تربیتی و اقتصادی آنان را بپذیریم. البته مشکل فقط مساله واردات از این کشور و آن کشور نیست. بلکه هر وارداتی به همراه خود شروطی بر ما تحمیل می‌کند که مخل استقلال و آزادی و اوضاع معمولی ماست.

● متخصصان یهودی و متخصصان ما

امروز هرگاه از یهودیان سخنی به میان می‌آید، همه اتفاق دارند به اینکه تعداد آنان در جهان بسیار کم است، و ای بسا آمار، تعداد آنان را از بیست میلیون نفر بیشتر نشان ندهد، در حالی که تعداد اعراب حدود سیصد میلیون نفر است و اگر بخواهیم تعداد مسلمانان را در نظر بگیریم این عدد از یک میلیارد و صد میلیون نفر هم تجاوز می‌کند. ولی با این وجود ملاحظه می‌کنیم که یهودیان موجود در فلسطین، که آن را به اسرائیل تغییر داده‌اند، تا حدی تخصص علمی کسب کرده‌اند که حتی بعضی از کشورهای بزرگ نظیر چین، هند و حتی انگلیس و فرانسه هم در بعضی امور نیازمند آن‌ها گشته‌اند. اما چه کسی در این خصوص به ما نیازمند است؟!

تعداد زیادی از مردم این کشورها به قدری تخصص علمی کسب کرده‌اند که مرجع پاسخگویی به نیازهای بسیاری از کشورهای جهان شده‌اند. این تخصص در یکی دو زمینه نیست؛ در صنعت ساخت هواپیما، جنگ افزار سازی، و یا دیگر اسرار موجود در عالم طبیعت و... ؛ به حدی که توانسته‌اند در بسیاری از علوم فضانوردی پا به پای کشوری همچون آمریکا پیش بروند.

اما در جهان عرب و ای بسا در جهان اسلام ما قدر دانشمندان را نمی‌شناسیم. طوری که هر کس که فارغ التحصیل دوره‌های آموزش عالی در آمریکا و اروپا باشد، در کشورش بیکار می‌ماند، و مطابق با تخصصش برای او کاری تدارک دیده نمی‌شود، و در بهترین حالت معلم یک دبیرستان می‌شود یا در جایی این چنینی مشغول به کار می‌گردد.. در صورتی که شاهد هستیم اروپا و آمریکا نخبگان را می‌خرند. آمریکا الان حتی نخبگان عراقی را هم می‌خرد، مخصوصا در زمینه انرژی هسته‌ای، آنها را می‌خرد و می‌برد تا از آنان استفاده کند و برای خودش پرورش دهد. اما ما امتی هستیم که برای علم و علما ارزش قائل نیستیم، در حالی که آنان ارزش دانشمندان را می‌دانند، ولو دانشمندان عرب و مسلمان باشند. نه اینکه عاشق چشم و ابروی ما باشند، برای اینکه به آنان خدمت کنیم و از قابلیت‌های ما استفاده کنند.

● علم، اساس تمدن

علم، اساس تمدن، پیشرفت، عزت، قدرت و سیادت در جهان است. هر کشوری برای جهان امروز به اندازه‌ای ارزش دارد که جهان به او احتیاج داشته باشد؛ یعنی به قدرت علمی و تخصصش احتیاج داشته باشد. و به این خاطر است که ما به جوانانمان می‌گوییم که باید در هر زمینه‌ای که مشغول هستید متخصص شوید، این قدر تلاش کنید تا به بالاترین درجه موجود در آن تخصص برسید. در بعضی از مباحث فقهی واجباتی وجود دارند که به “واجبات النظامیه” نامگذاری شده‌اند. این واجبات همان واجباتی است که پیشرفت هر نظامی متوقف بر تحصیل آنهاست. و حتی بعضی آرای فقهی وجود دارد مبنی بر وجوب پرداخت پول و مال به کسانی که نظام برای کسب اینگونه واجبات به آنها نیازمند است. چرا که با این افراد است که نظام می‌تواند صاحب ارزش و مقامی شود.

و ما در قرآن کریم می‌خوانیم که “و قل رب زدنی علما”۶، یعنی خداوند می‌خواهد پیامبر و به تبع امت اسلامی را سفارش به دعا کردن در مورد زیادت و فزونی علم کند. در این صورت، هرگاه به درجه‌ای از علم رسیدی، دیگر احساس نمی‌کنی که از طی بقیه مسیر بی‌نیازی، بلکه برای رسیدن به مدارج بالا و بالاتر تلاش می‌کنی. قرآن کریم بر این نکته تاکید کرده، هنگامی که می‌فرماید: “قل هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون انما یتذکر اولوا الالباب”۷، امیرا المومنین(ع) با الهام از این آیه شریف، سخن زیبایی دارند: “قیمه کل امریء ما یحسنه”۸ یعنی: به من بگو علمت چقدر است؟ و از علم و فکر و تخصص چه داری تا به تو ارزشت را بگویم.

عظمت اسلام در این است که مسئولیت انتشار علم را وظیفه عالم قرار داده است؛ یعنی اگر علمت را به دیگران منتقل کنی، نباید بر آنان منت بگذاری، بلکه وظیفه‌ات را نسبت به آنان انجام داده‌ای. و هرگاه که جهل و خرافات در میان مردم شایع می‌شود، این وظیفه علماست که به خانه مردم و اجتماعات آنان نفوذ کنند و آنان را آگاه کنند، همانطور که هرگاه یک بیماری واگیردار در جامعه منتشر می‌شود این پزشکان هستند که در جای جای شهرها و میادین اقدامات لازم جهت جلوگیری از انتشار بیشتر آن را انجام می‌دهند. چنین است وظیفه فرد نادان؛ او هم باید درباره جهل خود زانوی تعلم در مقابل عالم بزند و از او یاد بگیرد. این همان مسئولیتی است که باید آن را بدون وقفه انجام دهیم، پس اگر این مسئولیت را رها کنیم، قوام جامه از هم گسیخته خواهد شد، چرا که این جامعه در جهل خود باقی خواهد ماند. و همه ما می‌دانیم که جهل تا چه میزان در سقوط ارزش‌های همگانی جامعه و نیازهای حیاتی‌اش موثر است.

مسئولیت افراد ثروتمند

“ ..و بغنی باذل لمعروفه..” منظور از غنی، کسی است که مال و منال و ثروتی دارد. هر کسی که مالی دارد، خداوند در مال او حقی برای دیگران قرار داده است. این یک مساله شرعی اسلامی است؛ در قرآن کریم می‌خوانیم: “والذین فی اموالهم حق معلوم لسائل و المحروم”.۹ پس اصل بحث چه در مورد مال خاص و چه در مورد مال عام، بحث درباره حق است و بحثی از احسان و تفضل در میان نیست. سائل و محروم دو نمونه برای انسان نیازمند هستند، و هرگز به عنوان مثالی برای تفضل کردن نیستند، چرا که در مال انسان حقی برای این دو قشر یعنی سائل و محروم قرار داده شده است. در بعضی از احادیث از ائمه اطهار(ع) آمده است: “ان الله فرض للفقراء فی اموال الاغنیاء ما یکفیهم، و لو علم انه لا یکفیهم لزادهم”۱۰، [همانا خداوند در اموال ثروتمندان برای فقرا مقداری مقرر کرده که برایشان کافی باشد، و چنانچه معلوم شود که کافی نیست آن را بیشتر می‌کند.] یا در روایت دیگری آمده است: “ ان الله اشرک الفقراء فی اموال الاغنیاء”۱۱، [همانا خداوند فقرا را در اموال ثروتمندان شریک قرار داده است.] به نحوی که وقتی به مال انسان خمس یا زکات تعلق می‌گیرد، این حق خمس و زکات مال تو نیستند، و اگر تو آن‌ها را برداری، دزدی کرده‌ای.

این برنامه شبیه یک نوع بیمه تامین اجتماعی است، یعنی جامعه اسلامی یک جامعه با پشتوانه است که در آن بعضی از مردم بعضی دیگر را پشتیبانی می‌کنند، حالا این پشتیبانی در بعضی امور الزامی است که همان واجبات می‌باشند و در بعضی امور غیر الزامی است که همان مستحبات می‌باشند. مستحبات و واجباتی که خداوند در آنها از انسان می‌خواهد که قسمتی از مالش را به دیگری ببخشد.

در بعضی از احادیث وارد شده که پیامبر اکرم (ص) بین ایمان شخص و دست‌گیری از انسان محروم رابطه برقرار کرده‌اند، مخصوصا اگر آن انسان محروم همسایه‌اش باشد؛ “ما امن بی من بات شبعان و جاره جائع”۱۲ [کسی که شب سر بر بالین بگذارد در حالی که همسایه‌اش گرسنه باشد، به من ایمان نیاورده است.] این حدیث می‌خواهد به ما بگوید که مساله ایمان این نیست که فقط یک عقیده فکری درونی باشد بلکه مساله‌ای است که با حرکت فکری انسان هم مرتبط است.

“و بفقیر لا یبیع آخرته بدنیا غیره”؛ فقیری که آخرتش را به دنیای دیگری نمی‌فروشد. چرا که او وظیفه دینی‌اش را درک می‌کند و آثار مثبت و منفی اخروی را پیش رو می‌بیند، لذا در مقابل فقری که بر او عارض شده کوتاه نمی‌آید، بلکه اعتماد به نفس دارد و برای اینکه مشکلش را از راهی حل کند که دینش را از دست ندهد برنامه‌ریزی می‌کند و بر سختی‌هایی که بر او عارض می‌شود صبر پیشه می‌کند و از افراد نیکوکاری که به نیازمندان کمک می‌کنند استفاده می‌کنند.

اما اگر فرد ثروتمند از کمک به فقیر خودداری کند، “باع الفقیر آخرته بدنیا غیره”۱۳ یعنی فقیر آخرتش را به دنیای دیگری می‌فروشد، زیرا فقیر در مقابل گرسنگی و بدبختی که بر او عارض شده، خود را ناگزیر از ارتکاب به گناه می‌بیند و بر این اساس مرتکب حرام می‌شود و در طلب مالی می‌رود که خداوند از آن راضی نیست.

خداوند از فقیر می‌خواهد که صبر پیشه کند، طاقت داشته باشد و به خود اعتماد داشته باشد، و این بخاطر آن است که خداوند فرد ثروتمند را مکلف به رسیدگی به وضع فقیر می‌داند. پس اگر ثروتمند به فقیر رسیدگی نکند، نیاز او بیشتر و بیشتر می‌شود تا جایی که تحملش از بین می‌رود و آخرتش را به دنیایش می‌فروشد. و این چنین است که توازن در جامعه از بین می‌رود، در حالی که اسلام تلاش می‌کند این کاستی‌ها را برطرف کند. اما اگر ما این کاستی‌های علمی و مالی و اجتماعی را به حال خود واگذاشتیم، همین کاستی‌ها در نابودی جامعه مشارکت می‌کنند، بنابراین قوام دنیا از بین می‌رود.

علامه محمد حسین فضل الله

ترجمه : محمد صفری

پی نوشت ها:

۱ بحار الانوار، ج۱، ص.۱۷۸ ح .۵۹ ب .۱

۲ بحار الانوار، ج.۲ ص .۷۸ ح.۶۷ ب.۱۳

۳ بحار الانوار، ج.۱ ص .۵۴ ح.۲

۴ النحل، .۴۳

۵ بحار الانوار. ج.۷۴ ص .۴۱۱ ح .۲۱ ب .۳۰

۶ طه: .۱۱۴

۷ الزمر: .۹

۸ نهج البلاغه. الکلمات القصار. رقم .۷۶ ص .۷۸۷

۹ المعارج: ۲۵.-۲۴

۱۰ من لا یحضره الفقیه. ج.۲ ص .۳ ح .۱۵۷۴

۱۱ بحار الانوار. ج.۹۶ ص .۶۴ ح.۲۷ ب.۶

۱۲ اصول الکافی. ج.۲ ص.۶۸۸ ح.۱۴

۱۳ نهج البلاغه. الکلمات القصار. ک .۳۶۲



همچنین مشاهده کنید