دوشنبه, ۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 20 January, 2025
مجله ویستا

گزارشی از سخنرانی آرنو فرانسوا در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران


رضا محبی

عصر دوشنبه در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران نشستی تحت عنوان «جامعه طبیعی و جنگ» به همت انجمن جامعه‌شناسی ایران برپا شد. در این برنامه که با حضور آرنو فرانسوا استاد جوان فلسفه دانشگاه تولوز و همچنین ناصر فکوهی عضو هیأت مدیره انجمن جامعه ‌شناسی همراه بود، به بررسی مقوله جنگ و نظریه‌های فلسفی و جامعه‌شناسی پیرامون آن پرداخته شد:
در ابتدای جلسه، ناصر فکوهی به معرفی آرنو فرانسوا پرداخت. آرنو فرانسوا به دعوت انجمن جامعه‌شناسی در این جلسه بیشتر به بررسی جنگ و حالت طبیعی آن در میان فیلسوفان بزرگ اجتماعی - یعنی نیچه و برگسون- سخنانی را ایراد کرد و به مقایسه آن با هابز و روسو پرداخت.
دکتر فکوهی مسأله جنگ به حالت طبیعی را نظریه‌ای مهم قلمداد کرد که در میان جامعه‌شناسان بزرگ بحث و بررسی بسیار شده است و در این میان توماس هابز و ژان ژاک روسو بیشترین نظریه‌ها را در این موضوع ارائه کرده‌اند.
فرانسوا که از سوی طرح اراسموس موندوس که به پذیرش دانشجویان از سراسر جهان و فراهم کردن امکانات تحصیلی برای آن‌ها تلاش می‌کند به ایران آمده بود، امروز به دعوت دکتر ناصر فکوهی در سالن برنامه‌های انجمن جامعه‌شناسی دانشگاه تهران حضور یافت.
‌در ابتدای جلسه فرانسوا به تشریح جنگ از حالت طبیعی تا حالت اجتماعی پرداخت و گفت: «من در رشته فلسفه تحصیل کرده و در این رشته مطالعات زیادی انجام داده‌ام. اما علاقه بسیاری به تحقیق در رشته‌های دیگر داشته‌ام‌ و از این رو توجه بسیاری به رشته انسان‌شناسی دارم. علت این‌که این رشته مورد توجه من قرار گرفته، این است که می‌توان رویکردهای مختلف را به سوی نتیجه‌گیری انسان‌شناسی برده و تفاوت‌های آن را با فلسفه به دست آورده و به تفسیر و مقایسه آن پرداخت
این مسأله را به‌خصوص می‌توان در مورد نیچه و برگسون مشاهده کرد. هر دوی این صاحب‌نظران به حیات و زندگی اجتماعی پرداخته‌اند. اما در مورد مفهوم و گزاره «جنگ» تفاوت‌های بنیادی و اساسی بسیاری با هم دارند.

دو فیلسوف در یک نقطه اشتراک نظر دارند و آن را می‌توان زیر سؤال بردن حالت طبیعی و به طور کلی جامعه دانست. از این منظر آن‌ها در مقابل نظریه‌های هابز و روسو قرار دارند چرا که حاضر نیستند این مسأله را بپذیرند که دولت‌ها بر روی جامعه طبیعی استوار شده‌اند.

نیچه و برگسون در تحقیقات و نوشته‌های خود علاقه وافری بدین موضوع داشته‌اند که چه چیز طبیعی در یک جامعه مدنی یا متمدن از طبیعت و بیولو‍ژی باقی مانده است؟ به همین دلیل آن‌ها این تبادل را با یک تقابل دیگر جایگزین می‌کنند. جامعه در نظر نیچه یک جامعه سلسله مراتبی است که در مقابل جامعه هم‌تراز شده قرار گرفته است. این در حالی است که برگسون به توصیف جامعه بسته و جامعه باز می‌پردازد و تقابل آن‌ها را آشکار می‌سازد. با وجود این نزدیکی ابتدایی وقتی به مسأله جنگ می‌رسندِ، به نتایج دور از همی دست می‌یابند و این مسأله است که می‌خواهیم بدان بپردازیم.

وی در ادامه با مثال‌هایی از کتاب‌های نیچه را بیان و به تفسیر آرا و عقاید این فیلسوف می‌پردازد.
نیچه در بخشی از کتاب «چنین گفت زردشت» چنین می‌نویسد: «این یک رؤیای کاملاً تو خالی برای کسانی است که ساده لوح هستند. آن‌ها انتظار زیادی از انسانیت دارند. خود را از جنگ جدا دانسته و بیشتر یک جامعه اتوپیایی را استوار می‌سازند. آن‌ها اعتقاد دارند که همه چیز را باید با امید به این مسأله ببیننم که اگر وجود نداشت همه چیز خوب و عالی بود.

اما برگسون در کتاب معروف خود «منشأ اخلاق و دین» درست برعکس نیچه همه تلاش خود را می‌کند که جنگ را پایان داده و به این مسأله خاتمه دهیم.
نیچه و برگسون به مسأله جنگ نگاه می‌کنند و سعی می‌کنند هر دو مفهوم «فتح» را جایگزین مفهوم جنگ نمایند. اما نکته پیچیده‌ای که نیچه از طرح مفهوم فتح متذکر می‌شود که جنگ حیات اجتماعی انسان را گسترش می‌دهد و انسان‌ها باید به سمت آن حرکت کنند.
در نگاه نیچه جامعه دارای نوعی نظام سلسله مراتبی است و از همین نظام است که به تعریف مفهوم «عدالت» می‌پردازد. به نظر نیچه عدالت اجتماعی این مسأله نیست که از حقوق افراد ضعیف در برابر افراد قوی حمایت کنیم بلکه جامعه دارای نوعی نظم و انظباط خاص است که ناشی از همان سلسله مراتب موجود در جامعه است، در حالی‌که برگسون برعکس نیچه نیاز جامعه را فلسفه صلح و آرامش می‌داند و در مورد مفهوم عدالت بر خلاف نیچه حمایت از فرد ضعیف در برابر فرد قوی را وظیفه انسان‌ها و جامعه می‌دانند و عدالت را نوعی احقاق حقوق و برقرای تعادل و ثبات اجتماعی می‌دانند.
برگسون علاقه بسیاری به دموکراسی داشته و از آن به عنوان تنها سیستمی یاد می‌کند که می‌تواند حیات انسانی جوامع را مدیریت کند و دموکراسی را نوعی حرکت به سمت خلاقیت می‌داند.
نیچه در مورد مفهوم دموکراسی نظری بسیار متفاوت دارد وی مخالف سرسخت دموکراسی است و آن را در تضاد با همان تئوری سلسله مراتبی معروفش می‌داند.
فرانسوا پس از توصیفات کلی و همه جانبه میان نظریات نیچه و برگسون به شرح نظریه‌های آنان به طور مجزاپرداخت.
وی بررسی آرای نیچه را چنین آغاز کرد. زمانی که نیچه می‌خواهد به مفهوم زندگی بپردازد از مفهوم اراده معطوف به قدرت سخن به میان می‌آورد و این مقوله را بیش از هر چیز یک کنش اجتماعی دانست.
نیچه انسان آزاد را قبل از هر چیز یک جنگجو دانسته و آزادی را در جنگیدن معنی می‌کند. به عبارتی دیگر نیچه روابط تنش‌آمیز را در رابطه فرماندهی و فرمان‌برداری دیده و در کتاب «انسان، بسیار انسان» درباره جنگ و جنگجو چنین عنوان می‌کند که: «شایستگی و شرف یک برده به شورش و اعتراض اوست و شایستگی و بزرگی اربابان به این است که فرمان دهند و همه را به تصرف خود در آورد».
از دیدگاه او جنگ با اراده معطوف به قدرت رابطه‌ای نزدیک دارد. در جایی دیگر می‌گوید: «من در مکتب جنگ زندگی کردن را آموختم و به این نتیجه رسیدم کسانی که من را نمی‌کشند به من قدرت می‌دهند. انسان همیشه پس از جنگ است که قدرتمند می‌شود».
فرانسوا همچنین در ادامه بررسی آرا نیچه به نظریات او و مقایسه آن با آرای افلاطون پرداخت و بحث نیچه را چنین پایان داد: «کسانی که می‌خواهند قدیسین شناخت شوند ابتدا باید جنگجویان شناخت شوند». پس از آن به بیان آرا و افکار برگسون پرداخت و مطالعات تخصصی خود را بر روی آثار برگسون تشریح کرد.
وی گفت: برگسون معتقد است که جنگ صرفاً مخصوص برخی جوامعی است که وی آن‌ها را جوامع بسته می‌نامد. مفهوم بسته بودن جامعه در نزد برگسون این است که وی این تیپ از افراد را در برابر جوامع دیگر قرار می‌دهد و معتقد است که حیات و زندگی فراتر از جوامع بسته است و زندگی تمایل به گشودگی دارد. این تفکیک را برگسون در دو مفهوم «طبیعت طبیعت‌شده» و «طبیعت طبیعت‌ساز» بیان می‌کند. مفهومی که از اسپینوزا گرفته و به تعریف و تفسیر آن‌ها می‌پردازد.

به عقیده وی فیلسوفی که بخواهد به پدیده‌های حیات به درستی نگاه کند، باید تداوم به سوی گشادگی و باز شدن توجه بسیار داشته باشد.
فیلسوف حیات رفته رفته به فیلسوف صلح تبدیل می‌شود. برگسون برای نشان دادن روابط جامعه بسته و جامعه باز از دو مفهوم حرکت و موقعیت استفاده می‌کند و در ادامه مفاهیمی چون دینیامیک و پویایی را در مقابل ایستایی مطرح می‌کند.
در ادامه وی به تعریف مفاهیمی چون اخلاق باز، اخلاق بسته دین ایستا و دین پویا و .... پرداخته و می‌گوید این مفاهیم از پویایی و دینامیک سرچشمه گرفته و فرایندی زمان‌بر است.
وی در جایی دیگر از کتاب خود در مورد جامعه باز چنین می‌نویسد: «برای تعریف جامعه باز نباید تصور کرد که جامعه باز مثل یک اتاقی است که درب آن باز است. چون چنین جامعه‌ای می‌تواند در هر زمان بدل به جامعه‌ای بسته شود، کافیست که درب اتاق بسته شود. جامعه باز مانند اتاقی است که روز به روز بزرگ‌تر می‌شود، از همین جاست که می‌توان مفهوم پویا بودن و زمانمند بودن را در مفهوم جامعه باز مشاهده کرد».
به نظر برگسون تنها جامعه‌ای که باز است جامعه‌ای است که کل بشریت را در بر می‌گیرد.
برگسون معتقد است که رسیدن به جامعه باز تنها از طریق یک حادثه ناگهانی و یک اتفاق و به عبارتی دیگر یک جهش درونی امکان‌پذیر است. وی در مقابل نظریه هراکلیتوسی و نیچه‌ای جنگ قرار می‌گیرد و مفهوم صلح را جایگزین آن می‌کند.
صلح نوعی ایده یا فکر و به عبارتی نوعی حیات با استراتژی خاص است و در واقع صلح، ایده‌ای است با منشأ ایدئولوژیک.
فرانسوا در ادامه بررسی آرای برگسون مثالی را پیرامون جنگ جهانی اول و مسأله سربازان آلمانی و فرانسوی از کتاب برگسون مطرح و به تشریح آن پرداخت. وی گفت: «برگسون فرانسه را در مقابل آلمان، نوعی از جامعه باز در مقابل جامعه بسته می‌دانست و به همین جهت خودش طرفدار اصلی جنگ بود و معتقد بود که فرانسه باید در جنگ پیروز شود و به همین جهت بود که فلسفه خودش را در خدمت یک ملت قرار داد.
برگسون با این طرفداری به نوعی فلسفه خودش را نقض می‌کند و به گونه‌ای در تضاد با خودش قرار می‌گیرد».
فرانسوا همچنین در پایان جلسه به نتیجه‌گیری و جمع‌بندی مباحث مطروحه پرداخت.
در پایان جلسه نیز دانشجویان و حاضرین در جلسه پرسش‌هایی را مطرح کرده و سؤالاتی را در زمینه نگاه نیچه به جنگ و مقایسه او با کسانی چون فوکو مطرح و به بحث پیرامون آن پرداختند.
به نقل از: خبر آنلاین http://www.khabaronline.ir/news-603.aspx