دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

چه کسی بر دنیا حکومت می کند؟ بخش دوم



      چه کسی بر دنیا حکومت می کند؟  بخش دوم
نوام چامسکی برگردان: عاطفه اولیایی

گ: و اما در مورد برزیل:  رییس جمهور السالوادور، سرن،  استیضاح  دیلما روسف را کودتا خوانده است و از شناسایی حکومت جدید برزیل سر باز زده است. بوش با  مشغول شدن در عراق و افغانستان،  و بی توجهی به آمریکای لاتین، باعث نجات آن شد لیکن اوباما توجه بیشتری به این ناحیه دارد.

چ: فکر نمی کنم موضوع فقط بر سر بی توجهی است.  در عرض ۱۰ ـ ۱۵ سال گذشته، آمریکای لاتین  عمدتا خود را از یوغ  تسلط  ایالات متحده آزاد کرده است. این  یک دگرگونی جدی در اوضاع دنیاست.   بنا بر این،  این به اصطلاح بی توجهی، در واقع  بیرون رانده شدن ایالت متحده از این نیمکره است و نه البته به خواست خودش.   در گذشته، ایالات متحده  قادر بود به میل خود کودتا راه بیندازد. در حال حاضر نیز سعی بر آن دارد. درطی قرن بیست و یکم  لااقل در سه کشور سعی  کرده است  کودتا کند:  در ۲۰۰۲ در ونزويلا که چند روزی موفق بود ولی با شورش مردمی سرنگون شد،  دومی در ۲۰۰۴ در هائیتی. ایالات متحده و فرانسه با کمک کانادا رییس جمهور را دزدیده و به آفریقای مرکزی فرستادند و به حزبش امکان برقراری انتخابات ندادند. این یکی، کودتایی موفق بود. اوباما نیز در هندوراس کودتایی نظامی علیه رئیس جمهور اصلاح طلب به راه انداخت و ایالات متحده تنها کشوری بود بود که با قانونی خواندن انتخابات تحت کودتا،  به آن مشروعیت بخشید.  هندوراس،  این کشور بسیار فقیرو سرکوب شده،  تبدیل به دخمه ی وحشت شد.  سیل پناهندگان هندوراسی را که خود ایجاد کرده بودیم،  از مرز برگرداندیم . کودتای آمریکایی در پاراگوئه نیز در پی بیرون راندن کشیش پیشرویی بود که به مدت کوتاهی به کشور سر و سامان داد.

  شرایط برزیل از بسیاری جهات   تأسف آور است. اول آن که  فسادی گسترده بر کشور پنجه افکنده است. متأسفانه حزب کارگران نیز، (لولا به آن تعلق دارد) که  تغییرات مثبتی ایجاد کرد  به دسته ی راهرنان پیوسته و آعشته به فساد است و باید مجازات شود.  آنچه در مورد برزیل مطرح کردید بسیار صحیح است و نوعی کودتا در آن کشور در جریان است.  نخبگان که از حزب کارگران دل خوشی ندارند، از این  رکود اقتصادی  و فساد بی حد که کشور را گرفته  برای سرنگونی این حزب استفاده می کنند. البته تا انتخابات صبر نخواهند کرد زیرا باز  بازنده خواهند بود.  حتی نیویورک تایمز هم می گوید دیلما روسف تنها سیاستمداری است که درپی  پر کردن جیب خود نبوده است. او را به جرم دستکاری بودجه، که امری عادی در آن کشور است و در واقع  از جیبی به جیب دیگر گذاشتن است،  محکوم می کنند. شاید کاری خلاف باشد ولی مسلما شایسته ی استیضاح نیست.  عده ای دزد، تنها سیاستمداری را که برای منافع شخصی مرتکب خطایی نشده است به استیضاح می کشند: کودتایی مخملی!

گ: به آمریکا برگردیم و به حزب جمهوری خواه. نظرتان در باره ی نامزد این حزب چیست؟ با وجودی که هنوز امکان تغییر وجود دارد، به یاد ندارم که هرگز چنین موردی داشته ایم. شلدون آدلسن اظهار کرده است که ده ها میلیون دلار به ترامپ کمک خواهد کرد. برادران کُک ( فکر می کنم چارلز) می گوید در صورت امکان،  از هلری حمایت خواهد کرد. چه شده؟

چ: این جریانی است که سال ها در اولین دوره ی انتخابات جمهوری خواهان رخ داده است.  به انتخابات قبلی فکر کنید. هر بار کاندیدایی از حمایت توده ی جمهوری خواه برخوردار شد ( باکمن، سنتوروم، مک کین، ماکبی-ـ یکی دیونه تر از دیگری)، حرب جمهوری خواه او را کوباند و کاندیدای خود، رامنی‌ را عرضه کرد.  اما امسال ، به دلیل فشار توده ای، موفق نبوده اند. این پدیده تاریخی طولانی دارد و مانند حرکت جهادیون  ریشه ای است.    هر دو حزب در دوران  سیاست نيولیبرالی به راست گرویده اند.  در این دوره که از کارتر شروع  و در دوره ی ریگان شدید تر شد،  اقتصاد، امنیت و غیره رو به افول بوده است.  تمرکز ثروت در دست اقلیتی بسیار کوچک (اغلب سازمان های مالی)  تأثیری وحشتاک بر اقتصاد داشته است. این شرایط ار نسل پیش شروع شد و تبدیل به دور باطلی شد که ثروت و قدرت سیاسی، قوانینی برای تسهیل ادامه ی آن گذراندند. این روال بخش عظیمی از جمعیت را به حاشیه راند .تخریب برنامه ی رفاه اجتماعی و نیر قوانین مجازات های زندان،  توسط کلینتن،  طبقه ی کارگر سفید پوست، راخشمگین کرده است. با وجود این هنوز از ترس بد تر، از دمکرات ها دفاع می کنند.  دمکرات های میانه روی امروزی همان جمهوری خواهان معتدل پیشین اند. جمهوری خواهان نیز، همان طور که نورمن اُرنستین و تومای من   توصیف کرده ونامشان داده اند،  شورشیانی افراطی هستند که سیاست پارلمانی را رها کرده اند و از ابراز آن نیز ابایی ندارند.  به محض انتخاب اوباما، میچ مکانل به صراحت گفت: « سیاست ما یگانه و روشن است: کشور را غیر قابل حکمرانی می کنیم  و شاید بتوانیم دوباره قدرت را به دست بیاوریم.»   سیاست واقعی جمهوری خواهان ( فرقی نمی کند دونالد ترامپ و یا پل رایان، تد کروز و یا خود نهاد) ثروتمند و قدرتمند کردن پولدار ترین و قدرتمند ترین ها و شرکت های عظیم است.  از آن جا که از این طریق نمی توان رأی به دست آورد، جمهوری خواهان به بخشی از جامعه رو کرده اند که توانایی بسیج و سازماندهی  را بر پایه ی مواضعی دیگر دارند تا طبقه ی کارگر سفید پوست را به  انتخاب دشمن قسم خورده اش بکشانند. در این راه به شعار های محافظه کاری همچون سقط جنین، نژاد پرستی، ملی گرایی و غیره دست می آویزند و تا حدودی نیز موفق بوده اند.  فریتز سترن در مقاله ای در باره ی فروپاشی آلمان و سقوطش به وحشی گری نیز از سیاست هایی مشابه نام برده است.  پایه های جمهوری خواهان،   طبقه ی کارگر سفیدپوست، نژادپرستان خشمگینِ  مسیحیون انجیلی مافوق ملی گرایان هستند  که با معیار های جهان اول ( و نه سوم)‌، شدیدا لطمه خورده اند. حتی نرخ مرگ در میان این طبقه بالا رفته است، امری که در جوامع توسفه یافته نباید رخ بدهد.  دیگر مانند گذشته، نمی توانند  این توده  راکه باعث وحشت  شرکت های عظیم ثروتمندان و نخبگان است، در اختیار بگیرند. این وضع فعلی حزب جمهوری خواه است.   حقیقتی که گفتنش به علت بد تعبیری، خطرناک است، آن است که حزب جمهوری خواه  خطرناک ترین سازمان در تاریخ بشر است.  به موضع آن ها در باره ی دو معضل اساسی جنگ هسته ای و تغییرات اقلیمی فکر کنید:  حتی صحبتی از گرمایش زمین نمی کنند. در مورد جنگ هسته ای: در پی نظامی کردن روز افزون از طریق افرایش بودجه ی نظامی که در حال حاضر بیش از نیمی بودجه را تشکیل می دهد، هستند.  در نظر دارند مالیات ثروتمندان را نیز کاهش دهند. هیچ خطری چنین هولناک در مقابل بشر وجود نداشته است.

گ: آیا به نظر شما اوباما  با تخصیص یک تریلیون دلار بودجه برای مدرنیزه کردن تسلیحات اتمی، این خطر را تشدید کرده است؟

چ:  تصمیمی بسیار بد است. مسإله فقط بر سر مدرنیزه کردن تسلیحات  که در واقع باید  کاهش یابند، نیست. خوب است به یاد بیاوریم که ایالات طبق قانون باید تسلیحات هسته ایش را کاهش داده و در نهایت از بین ببرد.  جالب است: تمایل به استفاده از تسلیحات هسته ای کوچک تر بیشتر است زیرا با خود می گویند: « خطر نابود کردن یک شهر کامل را ندارد». ولی به محض استفاده از آن،  امکان تلافی شدید تر به وجود می آید و این به معنای ایجاد امکان جنگ هسته ای واقعی و در نتیجه زمستانی هسته ای است.

گ: اوباما به هیروشیما خواهد رفت. آیا فکر می کنید وی باید از استفاده ی آمریکا از بمب اتمی در هیروشیما و ناکازاکی د ۱۹۴۵ عذر خواهی کند؟

چ:  فاجعه ی هیروشیما را به خوبی به یاد دارم. سیاه ترین روزی است که به خاطرم مانده است. و بعد ناکازاکی، فقط به منظور آزمایش اسلحه ی اتمی تازه ای!   به یاد بیاوریم که پس از دو بمب اتمی، و ورود روسیه به جنگ،  که  امید ژاپن را برای مذاکرات صلح  پایان داد و رسما تسلیم شد، ایالات متحده طی هزار پرواز، شهر های ژاپن را بمباران کرد تا نشان دهد ارباب کیست.   بازماندگان این فجایع مانند ماکودو اودا، نویسنده ی مشهور ژاپنی که اخیرا در گذشت، گزارش داد که  درکودکی دراوزاکا، بمب ها را همراه با اعلامیه هایی با متن « ژاپن تسلیم شد»  پرتاب می کردند.  این حوادث ما را به  باز ارزیابی می خوانند و بله، پوزش لازم است و البته نه بدون ارزیابی مجدد سیاست های نظامیمان در دنیا.

در نظر داشته باشد که این جریان ادامه دارد. بمب هایی که در سال ۱۹۴۵ ریخته شدند، در مقیاس با بمب های امروزی  کوچک بودند.   ادامه ی زندگی نوع بشر پس از ۱۹۴۵ معجزه ای بیش نیست.         ‌

 

 

************

بخش اول 

http://www.anthropology.ir/node/31560

این مطلب بخشی از کتابی است که  به زودی از طرف انتشارات انسان شناسی و فرهنگ منتشر خواهد شد. نقل قول و هر گونه  انتشار این مطلب بدون اجازه  کتبی و رسمی موسسه انسان شسی و فرهنگ ممنوع و قابل پیگرد قانونی است. متن منتشر شده برای جلوگیری از تقلب های احتمالی فاقد  منابع 

درونی بوده و بخش هایی از متن اصلی در آن خذف شده است یا بدون آنکه به اثر خدشه ای وارد شود تغییر کرده اند. متن نهایی و کامل در  شکل  کتاب منتشر خواهد شد.