چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
جامعه بازاری
نظامهای لیبرال دموکراسی همواره از جانب خود اندیشمندان غربی مورد نقد قرار گرفته اند، از نقادی مکتب انتقادی گرفته تا نقد نومارکسیستها، پست مارکسیستها، پسامدرنیستها و... هر کدام از این جریانها و اندیشمندان گوناگون به نقد زوایای مختلف این رژیم ها پرداخته و لیبرال دموکراسی را چه در عرصه نظر و چه در عرصه عمل مورد نقد و واکاوی قرار داده اند. یکی از قدرتمند ترین ناقدان لیبرال دموکراسی«کرافورد برو مکفرسون»، اندیشمند کانادایی است.
مکفرسون هم حوزه نظریه و هم حوزه عملی رژیم های لیبرال دموکرات را مورد نقد قرار داده است. وی با دیدی انتقادی به خوانش اندیشه لیبرال دموکراسی میپردازد. به تدریج عرصه کنجکاوی وی انضمامیتر میشود و به قول خودش «زندگی و زمانه دموکراسیهای لیبرال» را نیز در بر می گیرد. وی مفهوم «فرد گرایی ملکی» را در حکم نقطه عطف و گره گاه اصلی اندیشه لیبرال دموکراسی میداند. از نظر مکفرسون، لیبرال دموکراسی که برخی آن را سرنوشت محتوم بشری میدانند به دلیل اینکه ریشههای تاریخی و اجتماعی آن در بستر فردگرایی ملکی رشد یافته دچار تناقضی آشکار است. به زعم وی در حکومت لیبرال دموکراسی تناقضی نهفته است و آن اینکه همواره ایستارهای لیبرال بر دموکراسی و برابری طلبی اولویت داده شده است. از آن جا که ریشه لیبرالیسم در فردگرایی ملکی مدفون شده، ارزش های لیبرال با ارزشهای دموکراتیک ناهمخوان است. مکفرسون در راه ریشه یابی این معضل به کنکاش در اندیشههای پیشقراولان فردگرایی ملکی توجه میکند و آموزههای کسانی چون توماس هابز را مورد بازخوانی قرار می دهد.
از نظر مکفرسون گزارش هابز از «وضع طبیعی» که در آن زندگی انسان «زشت، وحشیانه و کوتاه» تصور می شود، در واقع طبیعت جامعه بازاری را نشان میدهد. جامعهای که در آن افراد بسان موجوداتی از هم گسسته و سودپرستند که صرفاً به فکر بیشینهسازی سود خویشتن هستند. انسانهای هابزی، انسانهایی زیاده طلب،
غیر اجتماعی و غیراخلاقی هستند که خود را آزاد می بینند که برای کسب سود و قدرت با هم به رقابت بپردازند. این به نوعی تأیید مفهوم «آزادی منفی»است.
مکفرسون بر این نظر اصرار دارد که اندیشه های هابز بستر اولیه جامعه بورژوازی را تشکیل می دهد و مفهوم آزادی منفی که به معنای جوهر کنش رقابت بیحد و حصر در بازار آزاد است برگرفته از آرای هابز است. عرصه اجتماع انسانهای هابزی عرصه نبرد دائم بین منافع است که در آن هر فردی به حال خود وانهاده شده تا با هر کس بر سر هر چیزی منازعه و رقابت کند. بنا به نظر مکفرسون، انسان در تعریف هابز به موجودی بدل می شود که تنها به فکر بیشینه سازی سود و منافع خویش است و اراده فرد همواره در برابر اراده دیگری قرار می گیرد، از این رو، مردان و زنان هابزی افرادی تنها و غیر اجتماعیاند.
مکفرسون معتقد است که، در ادامه این منطق بیشینهسازی سود، مکتب فایدهگرایی ظاهر شد که نمایندگان عمده آن جرمی بنتام و جیمز میل بودند. از نظر اینان انسان ذاتاً مصرف کننده وسایل رفاهی است و به فکر بیشینه کردن لذات خویش بدون هیچ محدودیتی است. از نظر فایدهگرایان هر فردی با توجه به طبیعت خود، به نحوی نامحدود در طلب به حداکثر رساندن لذت و بهرهمندی خود است. یکی از راههای رسیدن به چنین هدفی، کسب قدرت فائقه نسبت به دیگران است. از این رو جامعه مجموعه ای از افرادی است که بیوقفه در پی کسب قدرت از طریق کاهش قدرت یکدیگر و اعمال قدرت بر یکدیگرند. از منظر مکفرسون یک چنین جامعهای غیراخلاقی است چون هیچ کس تعهدی نسبت به دیگران احساس نمیکند.
نقد مکفرسون به جامعه سرمایه داری از جنس نقدهای متفکرانی چون مارکوزه است که جامعه سرمایهداری را تک ساحتی و کالایی شده میپندارند. از نظر مکفرسون در جامعه سرمایهداری افراد صرفاً همان نیرویی هستند که عرضه میکنند و ارزشها به اندازه بهایی است که در قبال نیروی کارشان به آنها اعطا میشود. از اینرو در اندیشه و عمل لیبرال جایی برای دموکراسی و برابری خواهی وجود ندارد، چون اساساً این جوامع بر اساس رقابت فزاینده استوار شدهاند، چیزی که از آن به عنوان «داروینیسم اجتماعی» یاد میشود. دموکراسی و برابری طلبی همواره در حکم پادزهری برای این نظام نابرابر بود که به مرور زمان توسط این نظام جذب شد و توانایی نقادی خود را از دست داد.
به نظر مکفرسون معضلات و مشکلات نظامهای سرمایه داری خیلی حادتر از معضلات قرن پیشین شده است. پیش از این سرمایهداری با فرافکنی مشکلات به بیرون از مرزها و دیگر سرزمینها و بسط قدرت امپریالیستیاش به بهانه یافتن بازار، منابع تولید و نیروی کار ارزان، مقداری از مشکلاتش را حل میکرد، ولی امروز این نظامها درگیر مشکلاتی شدهاند که پاسخهایی اینچنین قانع کننده نیستند. سرمایهداری در هریک از ممالک غربی مشکلات اقتصادی متعددی را تجربه میکند و پایان خوشی در مورد این گرفتاریها وجود ندارد و نشانههای ضعف و زوال این نظام در همه جای آن مشهود است. جامعه سرمایهداری مصداق وضع طبیعی هابز گشته که در آن همه درگیر نبردی خونبار با یکدیگراند، این چنین جامعهای سراسر لیبرال است. از این رو بود که مکفرسون میگوید، فردگرایی ملکی با دموکراسی ناسازگار است چون عنصر دموکراتیک آن همواره در ذیل مؤلفههای لیبرال قرار میگیرد.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست