سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

نقد بنیادهای فرهنگ لیبرال غرب


نقد بنیادهای فرهنگ لیبرال غرب

درآمدی بر اندیشه های السدایرمک اینتایر

السدایر مک اینتایر از فیلسوفان معاصر آمریکایی یکی از جدی ترین منتقدین لیبرالیسم و سنت های فکری و فرهنگی مرتبط با این ایدئولوژی می باشد. علیرغم عمق و اهمیت زیاد اندیشههای این فیلسوف اخلاقگرا و فضیلت محور، وی در کشور ما چنئان شناخته شده نیست و آثار چندانی درباره افکار وی به زبان فارسی وجود ندارد. در این مقاله سعی نموده ایم تا با اشارهای مختصر به ابعادی از اندیشه های وی، راه را برای طرح جامع تر نظریات ایشان هموارتر نماییم.‌

عمیق ترین نقد های وارد بر‌ ‌نظریه ی عدالت راولز از سوی جماعت گرایان‌ ‌بیان شده است که در میا ن‌ ‌چهره های برجسته آن می توان به مک اینتایر اشاره کرد البته باید اذعان داشت جمعیت‌ ‌گرایی به عنوان یک مکتب برجسته در اندیشه سیاسی معاصر که از دهه هشتاد قرن بیستم‌ ‌حلول پیدا کرده است، کاملا ضد لیبرالیستی عمل نمیکند و به نوعی شاید بتوان آن را در‌ ‌زیر گروه لیبرالیسم طبقه بندی کرد و اشاره داشت که جماعت گرایان با تعابیر فرد‌گرایانه از لیبرالیسم مخالفت دارند و نه با کل مجموعه اندیشه لیبرالیستی. اندیشه‌ ‌مک اینتایر معطوف به نگرش انتقادی و تحلیل تاریخی فرهنگ غرب در دوران مدرن است که به‌ ‌نوعی در بستر اندیشه لیبرالیسم شکل یافته است. ‌

مک اینتایر از منتقدین جدی ایدئولوژی لیبرالیسم است و از این رو به نوعی منتقد مدرنیسم نیز محسوب می شود که نه به اصالت فرد بلکه بهاصالت جمع‌ ‌اعتقاد دارد. وی در کتاب خود با عنوان ، کدام عقلانیت و عدالت برای چهکسی؟، می‌ ‌گوید: در دهه های اخیر‌ ‌آنچه به نقد لیبرایسم پرداخته عمدتا از درون لیبرالیسم‌ ‌بوده است یعنی یا از لیبرال چپ یا لیبرال راست بوده یا لیبرال لیبرال به لیبرالهای‌ ‌دیگر، بنابر این آنچه او می گوید این است اگر نقدی به لیبرالیسم صورت گیرد باید از‌ ‌بیرون لیبرالیسم باشد و نه از درون آن. ‌

از دغدغه های اساسی مک اینتایر مسئله فرهنگ‌‌اخلاقی و سیاسی غرب است. از جمله مضامینی که در این زمینه بیان می کند این است که‌ ‌فرهنگ اخلاقی در غرب احساس گرا شده است و یک راه برای بازگشت به عینی گرایی مضامین‌ ‌اخلاقی وجود دارد. در صورتی که در فرهنگ لیبرالی غرب عینی گرائی وجود ندارد و‌ ‌لیبرالیسم کاملا دارای مضامین احساسگرایی(احساس گرایی در حوزه اخلاق بر آن است که‌ ‌همه ی قضایا و مباحث اخلاقی چیزی جز تلاشتغییر ترجیحات و احساسات طرف‌ ‌مقابل نمیباشد) است و از عینی گرایی دور شده است، وی علت همه این مسائل را عصر‌ ‌روشنگری می داند که باعث تبدیل شدن اخلاق عینی گرا به اخلاق احساس گرا شده است.

مک اینتایر‌ ‌در زمینه اخلاق به شدت طرفدار اندیشه ی ارسطو می باشد و او را می توان از طرفداران‌ ‌اخلاق فضیلت گرا به حساب آورد. همانطور که می دانیم در اخلاق فضیلتگرایانهخود فعل‌ ‌فی نفسه ارزش دارد و نه به اعتبار آثار و نتایج بلکه به اعتبار فاعل فعل است که‌ ‌دارای ارزش می شود. پس اخلاق فضیلتگرا فاعل محور است. این اخلاق میراث گذشتگان روم‌ ‌و یونان باستان است به طوری که ارسطو تصور می کند فضیلت حالتی واحد و یکه و منسجم‌ ‌است که در این حالت بخش های احساسی و عقلانی با هم هماهنگ هستند و فضیلت یک حالت‌ ‌خیر محوری شخص است که فرد را خوب و او را مهیای کار خیر میسازد و فضایل اخلاقی‌ ‌ریشه در سرشت آدمیدارند و تنها یک جامعه مطلوب می تواند باعث شکوفائی فضایل اخلاقی‌‌ ‌گردد بنابر این مک اینتایر با توجه به رهیافت قدما در فضیلت محوری به نقش جامعه در‌ ‌باز سازی اخلاقی فرد و ساختن یک زندگی با فضیلت اهمیت می دهد .

وی با توجه به این‌ ‌رویکرد نوک پیکان انتقاد خود را به سمت لیبرالیسم نشانه می گیرد و اشاره میکند که‌ ‌لیبرالیسم با نگاه احساس گرایانه از فهم درست جامعه و فرد دور مانده است.‌

‌او معتقد است تنها در درون‌ ‌جامعه است که هم عقلانیت و هم فضایل اخلاقی عینی متعالی می شود به طوری که در کتاب،‌ ‌در پی فضیلت ،چندین نکته در این زمینه بیان می کند و درفصل سوم این کتاب اشاره می‌ ‌کند که روش شکل گیری هویت انسان از طریق الگوهایی است که معمولا در جامعه مطرح می‌ ‌شود. او سه الگوی روانکاو، مدیر و ثروتمند را مثال می زند که در رمانها و سینماها‌ ‌جزء شخصیت ها هستند که هرکس خود را با آن مقایسه می کند وی در این کتاب ضمن اشاره به‌ ‌این مسئله که هرگونه عملکرد اخلاقی در کنار علم جامعه شناسی در بستر اجتماع قابل‌ ‌توجیه می باشد، بیان میدارد که درک ناصحیح لیبرالیسم از این مسئله سبب شده است که‌‌ ‌این مکتب نتواند تحلیل درستی از خیر ارائه دهد پس به دلیل آنکه لیبرالیسم نگاه فرد‌ ‌گرایانه به مسائل دارد و از تاثیرجامعه بر فرد باز می ماند نمی تواند به نتایج‌ ‌مطلوب دست یابد. پس مک اینتایر با چنین دیدگاهی هرگز جامعه را نسبت به فرد در درجه‌ ‌دوم اهمیت قرار نمی دهد و معتقد است هویت اخلاقی و سیاسی در بطن جامعه معین ، شکل‌‌ ‌می گیرد. لذا با توجه به آنچه راولز می گوید هرگز نمی توان افراد خارج از چارچوب‌ ‌جامعه را وسیله مناسب برای فهم فضیلت عدالت دانست. پس به دلیل اینکه مک اینتایر یک‌ ‌جماعت گراست علاوه بر اینکه به جامعه و نقش آن در تعیین فضایل اخلاقی فرد اهمیت می‌ ‌دهد معتقد است که هرکس دارای نقطه آغازین اخلاقی و سنتهایی است که فرد دران رشد می‌ ‌یابد و ویژ گی های اخلاقی وی را تحت تاثیر قرار می دهد. وی اشاره می کند که سنت همان‌ ‌مکانیزم یادآوری و تفسیر هویت شخصی است و سنت زندگی نوعی تداوم تاریخی و بحث‌ ‌اجتماعی و تداوم جدی درباره دنیا به شمار می آید که در چنین سنتی نسل های زیادی به‌ ‌پیروی از امور خیر می پردازند و همین سنتها به شخصیت معنوی آنها شکل می دهد. هویت‌ ‌فردی هر انسانی بهسبب وجود این سنتها شکل می گیرند .

بنابر این سنتها وسیله ای می‌ ‌شوند که فرد اهداف زندگی خود را با توجه به آنها تعیین می کند و به نوعی با اشاره‌ ‌به این مسئله مجددا به نقد لیبرالیسم می پردازد که نقش جامعه و سنتها را در تعیین‌ ‌خواسته های انسانی نادیده می گیرد.‌

‌مک اینتایر همچنین در زمینه ی اندیشه معتقد است: اندیشه،سیر خطی ندارد و نمی توان مفهومی واحد را در طول تاریخ‌ ‌مطالعه کرد و ما سنن فکری مختلفی داریم که به موازات هم پیش می رود.البته درتمام‌ ‌جامعه گرایان معاصر بهدرجاتی گرایش هرمونوتیکی وجود دارد . اساس هرمونوتیک در‌ ‌اندیشه ی مک اینتایر مبنای وی در باره ی نقش سنت تاریخی است. از نظر وی هویت فری و‌‌ ‌اجتماعی انسانها از سنتی تاثیر پذیرفته است که هر انسانی به آن تعلق دارد این سنتها‌ ‌دارای اشکال گوناگون مذهبی ،اقتصادی،سیاسی ، و مانند آنها هستند . سنت به عنوان پیش‌ ‌زمینه ای که فرد به آن تعلق دارد در تمامی تصمیمات و تعیین اهداف و انتخاب نحوه‌ ‌زندگی افراد بسیار تاثیر گذار است بنابراین عقلانیت عملی و نیز معنای مفاهیمی نظیر‌ ‌عدالت بر حسب انحنای سنتهای تاریخی تغییر می کند و تلقی از عدالت متناسب با سنت‌ ‌تاریخی که افراد به آن تعلق دارند شکل می گیرد؛ لذا مک اینتایر با این مبنای‌ ‌هرمونوتیکی که اصولعام وثابت به عنوان عدالت یا عقلانیت عملی بتواند حاکم بر‌ ‌انسانها و جوامع انسانی باشد فاصله می گیرد بنابر این درون مایه ی عقلانیت عملی در‌ ‌اندیشه مک اینتایر به ناچار و ضرورتا متاثر از سنن تاریخی است و هر تفسیری از عدالت‌ ‌ناشی از تعلق سنت تاریخی خاص است.‌‌

الهام ربیعی زاده

منابع‌ :

*‌ وانتا،رابرت، مترجم شهلا پروین، معنویت مسیحیت در قرن ۲۱، ‌www.rasekhoon.net‌

‌* لگن هاوزن، محمد،چیستی انسان‌ ‌مدرن و نیازهای او با تاکید بر نقش دین، www.hawzen.net‌

* مجله علوم سیاسی ،گفتگو با‌ ‌دکتر علیرضا حسینی بهشتی،روش شناسی در حوزه اندیشه سیاسی ،شماره۹،۱۳۷۹‌

* اخلاق فضیلت محور در گفتگو با‌ ‌مصطفی ملکیان، www.shahrvandemrouz.com‌

* اخلاق فضیلت محور ارسطو،www.mehrnews.com ‌

* احمد واعظی ،جامعه گرایی و‌ ‌نسبت ان با لیبرالیسم ،مجله علوم سیاسی ،ش،۴۱،بهار ۱۳۷۸