سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

ایران شیعی در کانون توهم غرب و اعراب


ایران شیعی در کانون توهم غرب و اعراب

با مطالعه اوضاع و احوال منطقه به روشنی می توان دریافت که نه اهل سنت و نه شیعیان در مواضع سیاسی و تعاملشان با مسائل و قضایای جهان اسلام یک دست و یک صدا نیستند

با مطالعه اوضاع و احوال منطقه به روشنی می توان دریافت که نه اهل سنت و نه شیعیان در مواضع سیاسی و تعاملشان با مسائل و قضایای جهان اسلام یک دست و یک صدا نیستند. اما از خطرناک ترین ایده هایی که اکنون طرح می شود، باور برخی به این است که خطر حقیقی ای که باید با آن مقابله کرد، از سویی غیر از پروژه صهیونیسم سربرآورده و یا این که خطری دیگر وجود دارد که مقابله با آن بر مقابله با خطر صهیونیسم تقدم دارد. خطرناک تر از این، این توهم است که منافع ما - اهل سنت - با منافع غرب و اسراییل تلاقی یافته و آن، مقاومت در برابر خطر شیعه و ایران است و از این طریق ما را به هم صف شدن با آنان در برابر ایران و خدمت ناآگاهانه به منافع دشمنانمان وادار کنند.

در باب پروژه صهیونیسم و تجسم موجودیت آن که رژیم اسراییل است، می توان گفت که خطری که این رژیم اکنون احساس می کند برپایی دولت قوی و مستقل فلسطینی است که بتواند با موجودیت اسراییل در منطقه رقابت کند.

هراس دیگر اسراییل از تدوین طرح چنین دولتی در ایران است که اسراییلی ها آن را خطر بزرگی برای موجودیت خود می دانند و از این رو تلاش می کنند تا کشورهای عرب را نسبت به خطر سیاسی، قومی و حتی نظامی ایران برای نظام هایشان اقناع کنند و در میان توده های سنی، خطر ایران شیعی را برای مذهب تسنن - به لحاظ دینی و طایفه ای - ترویج و تبلیغ می کنند.

اما پرسش منطقی این است که کشورهای غربی و دولت های حاکم بر جهان عرب، کی نسبت به سنت و اهل سنت غیرت می ورزیدند و کی نسبت به آن هراسناک بوده اند، در حالی که هیچ گاه نه نسبت به گسترش تشیع و نه اسماعیلیه و نه بهائیت و نه قادیانی و جز آن تا زمانی که منافعشان را در خطر نمی دیدند، هیچ توجهی نداشته اند؟

مروجان ایده خطر شیعه و ایران، برای این که این مفهوم را تثبیت کنند، در راستی و جدیت مواضع اعلانی ایران نسبت به دشمنی با رژیم اسراییل و در موضوع رابطه ایران با غرب و به ویژه ایالات متحده تشکیک می کنند و تمام این ها را نوعی مانور سیاسی برای فریب توده ها می دانند. آنان می گویند حقیقت امر این است که ایران و ایالات متحده و اسراییل بر سیاست توزیع نفوذ و منافع خود به زیان ملت های منطقه اجماع و توافق دارند و هیچ خطری از سوی یکی از آن ها متوجه دیگری نیست. این ادعا تنها در چارچوب نظریه توطئه می گنجد که برخی دائماً آن را تکرار می کنند.

در تلاش برای فهم و تفسیر وضعیت دشمنی میان ایران و رژیم اسراییل - که برخی توهم دروغ بودن آن و تشکیک در حقیقی بودن آن را دارند - زحمت زیادی لازم نیست. کافی است بدانیم که حوزه امنیت ملی اسراییل تا هزاران کیلومتر آن سوی مرزهایش امتداد دارد و به مرزهای دو دولت چین و هند هم می رسد. بنابراین، ایران در دایره این چارچوب امنیتی قراردارد و مناطق ایران ضرورتاً باید مناطق نفوذ پروژه بزرگ صهیونیسم باشد که در آن اسراییل باید هیمنه و برتری داشته باشد، چرا که به باور صهیونیست ها علاوه بر نفوذی که در قاره آفریقا دارد، تنها دولت قدرتمند این گستره عظیم ممتد به شرق و جنوب آسیاست.

براساس این برنامه، در این مناطق نفوذی که حوزه امنیت ملی اسراییل را تشکیل می دهد، تنها یک دولت قدرتمند باید وجود داشته باشد و بر مبنای این طرح که مورد پذیرش دولت های غربی هم قرار گرفته است، به هیچ کشوری اجازه داده نخواهد شد که تفوق نظامی و سیاسی و یا اقتصادی و تجاری براسراییل داشته باشد. این امر در تحولات سیاسی و نظامی این منطقه از جهان در دهه های اخیر به روشنی قابل مشاهده بوده است. ملاحظه سرعت و قدرت سلطه سیاسی و تجاری و حتی نظامی اسراییل بر مجموعه کشورهای آسیای میانه در دوره پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی این ادعا را ثابت می کند. نشانه دیگر صحت این ادعا آن است که کشورهای غربی اجازه شکل گیری دولتی قدرتمند را در عراق که می تواند تهدیدی برای موجودیت رژیم اسراییل باشد، نمی دهند.

گویی که فروپاشی کشور عراق هم بخشی از راهبردهای امنیت ملی اسراییل است. در چارچوب مفهوم امنیت ملی و یکه تازی اسراییل، کشورهای حامی صهیونیسم کوشیدند تا بزرگ ترین کشور عربی را که می توانست ستون امنیت ملی عربی باشد، به بی طرفی وادار کنند. آنان دولت مصر را که از زمینه برتری بر اسراییل و امکان تهدید و به خطر انداختن منافع اسراییل را داشت، از محتوایش تهی کردند. راه کارشان هم، مقید ساختن این کشور به قیود پیمان کمپ دیوید است که نخستین و قوی ترین ضربت بر پیکره امنیت ملی عرب ها پس از تشکیل دولت اسراییل بر روی سرزمین فلسطین بوده است.

حضور صهیونیست ها را امروزه در شمال عراق می بینیم و پیش از این دست درازی نظامی اش را به شمال شرق سوریه و شرق و غرب سودان و حتی دورترین نقطه جنوبی جهان عرب در باب المندب و خلیج عدن هم دیدیم و این هم، بخشی از برنامه تثبیت نفوذ و برتری مطلق اسراییل در مناطق نفوذی است که در برنامه ریزی صهیونیست ها ترسیم شده است.

ایران، امروزه در دایره این منطقه نفوذ قرار دارد، اما دارای دولتی قدرتمند است. دولت ایران، دولتی مرکزی و واحد است که بر ملتی ریشه دار و صاحب تاریخ حکومت می کند. البته این دولت مرکزی، نماینده طایف دینی گسترده ای در داخل مرزها و خارج مرزهایش است و هیچ دولتی جز آن، از منافع این طایف (شیعه) حمایت نمی کند. بنابراین دولت ایران تنها دولتی است که مسئولیت تاریخی و تمدنی حمایت از پیروان مذهب شیعه را بر دوش می کشد. این حقایق، ایران را از وضعیت پراکنده و پریشان جهان عرب که ملت های عرب و سنی را به سبب فقدان حمایت و مسئولیت دولت، به حالت یتیمی کشانده است، متمایز می کند. ایران با وضعی که بیان کردم، اهداف خود را شناخته و مشخص کرده و می داند منافعش در کجا قراردارد و منابع خطر از کدام سو تهدیدش می کند. ایران به خوبی می داند که در برنامه صهیونیست ها، مرزهای ایران در دایره نفوذ دولت غاصب صهیونیستی و در چارچوب امنیت ملی اش قرار دارد. به عبارت دیگر اسراییل در راهبردش، ایران قوی و دارای هژمونی را برنمی تابد.

● آیا دولت ایران باید به این نگره تن در دهد؟

البته فقط ایران چنین وضعی ندارد. همسایه اش پاکستان هم که بنا به تعبیر صهیونیست ها و غربی ها «بمب اتمی اسلامی» را در اختیار دارد، به صورت دقیق و حساب شده تحت نظر است تا ناخن های اتمی این نظام، جهت حفظ امنیت و صلح بین المللی از احتمال قرارگرفتن این سلاح در دست های جماعت های تروریستی چیده شود. مشاهده حوادثی که هم اکنون در پاکستان در جریان است، درستی این ادعا را ثابت می کند.

بنا به این دلایل و به دلیل درک ایران نسبت به خطری که از سوی رژیم اسراییل احساس می کند، دشمن حقیقی ایران نسبت به اسراییل - آن گونه که در مواضع رسمی سیاسی اش دیده می شود - اثبات و باورپذیر می شود.

● با توجه به آنچه که بیان شد، آیا از ایران انتظار داریم که این خطر اسراییل را با در پیش گرفتن گزینه صلح راهبردی به صورت یک طرفه پاسخ گوید؟

به ما مربوط نیست که منافع ایران یا منابع تهدیدش را تشخیص دهیم، زیرا ایران، منافعش را بهتر می شناسد. اما آنچه به ما مربوط می شود این است که اسباب و انگیزه های دشمنی ایران را با رژیم صهیونیستی و به تعبیر درست تر دشمنی صهیونیست ها با ایران را درک کنیم. اسباب دشمنی آن ها با یکدیگر همان اسباب دشمنی ما و اسراییل با هم است، هرچند به لحاظ تاریخی و جغرافیایی و در میدان نبرد، ما بر ایران تقدم داشته ایم. از این گذشته، موضوع دیگری که اهمیت ویژه دارد این است که از نگاه امنیت ملی عربی بدانیم با خطرهایی که ما را تهدید می کند، چگونه براساس نگرشی واحد - و با شناخت منافع خودمان - رفتار کنیم.

ایران امروز، چنان که می بینیم الگویی از دولتی مستقل است که در حوزه ساختار سیاسی و اقتصادی و صنایع نظامی و تسلیحاتی توان خویش تا حد بالایی ارتقا بخشیده و در این کار متکی برخویش و بهره ور از همکاری برابر با دوستان بوده و از روابط و اوضاع بین المللی به نفع خویش بهره گرفته و پرونده ها و پروژه های خود را با درایت و تدبیر و ثبات و تن ندادن به اجبارها و تحمیل ها به رغم پرداخت هزینه ها در مقابل مواضع مخالفان بین المللی و تحریم های اقتصادی و تهدیدات نظامی، به پیش ببرد.

من در این جا و با ذکر این جزئیات در پی بازار گرمی برای پروژه ایران نیستم بلکه معتقدم که ایران، براساس این نگره شایسته الگو شدن برای کشورهای عرب است بلکه از این بالاتر و بیشتر باید از جهان عرب بخواهم که از موضع ایران به نفع مقاومت در برابر اسراییل که مورد حمایت امریکا در منطقه است، بهره گیرند و نقاط مشترک در منافع و اهداف مان در برابر قضایای مشترک را مورد توجه قرار دهند و در دام ستیز با ایران به بهانه خطر گسترش تشیع نیفتند که پایان آن، خدمت به اهداف پروژه صهیونیسم است.

یکی از خطرناک ترین نتایج ترویج مقوله خطر بودن تشیع و اولویت دادن به مبارزه و مقابله با آن، شعله ور شدن آتش فتنه طایفه ای و ظهور فرقه گرایی و آتش افروزی در میان فرزندان یک امت و روی گردانی آنان از مقابله با دشمنان حقیقی اشان و روی آوردنشان به جنگ داخلی است که زیان باری نتایجش برای همگان به حکم تجارت تاریخ اثبات شده است.

در میان هر دو طایفه کسانی با اهداف و اغراض خاص هستند که مبنای فعالیتشان تکفیر است و دعویشان کشف حقیقت مذاهب و بیان بطلان آن ها به هدف شعله ور کردن آتش کینه و نفرت؛ و نقطه نهایی مسیرشان، کشاندن امت اسلام به فتنه و کشتار است. وسایل تبلیغاتی و مراکز پژوهشی این برنامه ها را ترویج و تبلیغ می کنند. اگر به کار این نهادها و مراکز، حسن ظن داشته باشیم و آنان را به واقع نگری و عینیت گرایی متهم کنیم، باز هم جای آن است که از آنان بپرسیم که پس کی زمان طرح و توضیح خطرهای اسراییل بر امت اسلام می رسد؟ و بپرسیم که اختلافات طایفه ای، در کدام رتبه لیست اولویت های قضایای کلان امت اسلام قراردارد؟ و بپرسیم که چرا میان آنچه که اینان ترویج و تبلیغ می کنند و آنچه که مراکز تبلیغاتی و پژوهشی دشمن صهیونیستی طرح می کنند و دولت های عربی پذیرفته اند، هماهنگی و همسویی وجود دارد؟

شایسته است صاحبان رای و تصمیم از تجارب پیشین درس بگیرند و راه به روی فرصت طلبان خارج و داخل ببندند. و شگفت است که ما دیده را به روی هر آن چه خوبی و مثبت در تاریخمان است ببندیم و صفحات درخشان را نبینیم و تنها دردها و تلخی ها را به یاد آوریم و آن را مبنای موضع فعلی امان قرار دهیم؛ مانند آن پیر زن که هر آنچه را که رشته بود پنبه می کرد!

با این حال در میان امت اسلام و در هر دو سو، عقلا و غیرت مندانی هستند که منافع و خطرها را درک می کنند و آنان نباید زمام امور را به دست سفیهان بدهند که سرنوشت ما را تعیین کنند.

اصحاب اندیشه اسلامی باید درک کنند که با وجود خطر تجاوز فراگیر اسراییل که همه امت اسلام را با همه طوایف و مذاهبش تهدید می کند، وقت طرح اختلاف مذهبی نیست و بدانند که فتنه طایفه ای، خواسته دشمنان ماست و ما باید این فرصت را برایشان تباه کنیم و هر کدام از دو مذهب دشمنانی دارند که باید فکرشان را به آن مشغول کنند.

موضع مسئولانه ما را وا می دارد تا کنش هایمان، واکنشی نباید و نگره ما بازتاب نگره دیگران نباشد، بلکه برپایه اهداف و مقاصدمان و متناسب با منافع امت باشد. این، بهترین راه پیشگیری از بروز فتنه و پرهیز از تخریب طایفه ای در درون امت است.

● اهداف ترویج خطر شیعی

از سه دهه پیش و پس از اشغال سرزمین افغانستان به وسیله اتحاد شوروی و پس از یک دوره انتظار و شور و مشورت میان برخی نظام های سیاسی جهان عرب و دستگاه های اطلاعاتی غربی، به صورت ناگهانی و با چراغ سبز غرب، جریانی فراگیر در تمام جهان اسلام به هدف ادای وظیفه شرعی جهاد برای پیکار با دشمن کمونیست که سرزمین مسلمانان را اشغال کرده بود، به راه افتاد.

تمایز قابل توجه این جریان، پشتیبانی جهانی، عربی و اسلامی از آن بود که در طی آن، پول و سلاح و آموزش و تسهیلات متعدد به صورت یکریز تقدیم گروه های مجاهدینی می شد که از گوشه و کنار جهان اسلامی و حتی بیگانه به سرزمین «جهاد» یعنی افغانستان می شتافتند. جالب توجه است که بسیاری از رهبران آن روز احزاب و سازمان های اسلام گرا این نظریه را مطرح کردند و پروردند که منافع اسلام گرایان در این خصوص با منافع غرب - که دولت امریکا نماینده آن بود - تلاقی پیدا کرده است. به این معنا که اسلام و غرب، هدف واحد مشترکی دارند که آزادسازی کشور اسلامی افغانستان و شکست دادن دولت شوروی و پایان بخشیدن به نفوذ آن در منطقه است.

پس از آن همه بلاها و با صرف نظر از نتایج مصیبت باری که پس از پایان جنگ در افغانستان شاهد آن بودیم، این جنگ میوه هایش را داد و آن «هدف راهبردی» جنبش های اسلامی که فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم به رهبری اتحاد جماهیر شوروی (دشمن کمونیست) بوده، محقق شد.

پس از گذشت دو دهه از زمان، همچنان این پرسش برجسته در تلاش برای فهم حوادث گذشته مطرح است که آیا نابودی قدرت اردوگاه شرق و مقابله با نیروهای اردوگاه غرب، منفعت راهبردی جهان اسلام یا جهان عرب است؟ سؤال مهم این است که آیا جبهه افغانستان، نخستین جبهه این لشکرکشی و بسیج نیروها برای انجام فریضه جهاد بود؟ به هر روی وضعیت جهان تک قطبی و پیامدهای آن بر ما عرب ها و به ویژه مسلمانان به روشنی پاسخ این پرسش ها را می دهد اما این مجاهدانی که خالصانه برای هدف مشترک مبارزه کردند و با نام افغان عرب ها شناخته می شوند، آن دسته ای که در نبرد با شوروی به انفجار شهادت نایل نشدند، پس از جنگ و پس از آن هم پیمانان غربی اشان در جنگ با شوروی به این نتیجه رسیدند که خود اینان تروریست و عوامل خطرساز برای صلح و امنیت بین المللی و آرامش کشورها و ملت های جهان هستند، به گوانتانامو برده شدند، دستگاه های اطلاعاتی و جاسوسی امریکایی با همین شعار «اشتراک منافع» سر نیروهای اسلام گرا کلاه گذاشتند و آنان را به خدمت منافع خود درآوردند. در این فرآیند، برنامه هایی به اجرا درآمد که ما قدرت درک آن را نداشتیم، چه از آن رو که برای انجام کارکردی که به برخورد میان اردوگاه شرق و غرب مربوط می شد، به کار گرفته شدیم و چه از جهت جذب نیروهای اسلام گرا و رو کردن برگ هایشان از راه حمایت های فریبنده و یا از جهت تغییر جبهه اصلی جهاد از سرزمین فلسطین به سرزمین افغانستان.

● تکرار سناریوها

امروز هم بار دیگر جبهه نبرد ما با اسراییل نیست! اسراییل در کنار ما و در جبهه مهم تری قرار دارد که منافع مشترک ما و اسراییل، هر دوی ما را در برابر خطر فزاینده طمع ورزی های دولت ایران در منطقه و گسترش تشیع - که حامی این دولت است - قرار داده است.

رسانه های عربی و اسراییلی این خط تبلیغاتی را با هم دنبال می کنند، اما تاسف بار است که این توهم به ذهن و زبان برخی نخبگان و روشن فکران صاحب نظر و حتی فعالان اسلام گرا هم راه یافته است. در این بهره کشی جدید از نیروهای اسلام گرا، بعد مذهبی و حساسیت های دینی و طایفه ای میان سنی و شیعه نقش برجسته ای می یابد و معمولاً نتایج آن بسیار شگرف است. زیرا عامل دینی و اختلاف عقیدتی و تضادهای مذهبی تاریخی به فتیله ای قابل برافروختن شبیه است و این همان چیزی است که برای بیگانگان مطلوبیت دارد.

در این دایره، سنت در خطر قرار دارد و اهل سنت مورد هدف قرار گرفته شده اند! و دولت ها و نظام های عربی و اسراییل نسبت به سنت و اهل سنت غیرت به خرج می دهند! و واعظان و مبلغان و منبریان باید حقیقت «رافضیان» را کشف و رسوا کنند! و مجاهدان باید برای سد این خط (تشیع) توش و توان فراهم سازند! و از همه گونه حمایت و تایید برخوردار شوند. اما این حمایت و تایید و تسهیل تنها در همین سمت و سو است! و در سوی دیگر (صهیونیسم) هیچ مشکلی وجود ندارد و صلحی که در پیش است، حقوق و منافع امت را تامین خواهد کرد. یک بار دیگر، فقدان بینش و نگرش و گم کردن مسیر تشخیص منافع و تعیین سمت و سوی خطر و عدم درک اولویت ها، قرار است کار دستمان دهد.

گویا قرار است پس از پایان این هجوم مبارک! به توسعه طلبی تشیع ایرانی که ملت ها و نظام ها در کنار یکدیگر قرار گرفته اند، کار توزیع مدال ها و جوایز و نشان های قدردانی در میان مجاهدان آغاز شود؛ همان گونه که در پایان مرحله جهاد اول دیدیم!

● فرجام کار

اختلافات مذهبی میان شیعه و سنی که دو مذهب اصلی اسلام هستند، هر اندازه شدید هم که باشد، نمی توان این اختلافات را چنان که برخی می کوشند، «دشمنی تاریخی» نامید. اختلاف منافع سیاسی میان کشورهای اسلامی همانند اختلاف میان عرب ها و همسایه ایرانی اشان است. تثبیت اوصاف تاریخی این طرف ها و افکندن آن بر روی اوضاع کنونی و کپی برداری، و احیای عوامل اختلاف برانگیز برای ساختن حال و آینده، به موجودیت مشترک این طرف ها - که همان گرایش به امت واحد است - کمکی نمی کند. این گرایش مشترک، ضرورتآ نیازهایی دارد که نمی توان نسبت به آن تاهل ورزید و در راس این نیازها، درک خطرهای مشترکی که همگان را تهدید می کند و درس منافعی که تحقق آن جز در چارچوب وحدت امت میسر نیست.

بالابردن درجه اختلافات مذهبی و رقابت سیاسی تا مرز دشمنی و ستیز، نتایج خطرناکی دارد که ممکن است به درگیری میان کشورهای دو طرف و برافروختن فتنه میان طوایف بینجامد و در هر صورت نتایجی قطعی، زیان همه طرف ها خواهد بود و گمان نمی کنم هیچ انسان عاقلی در میان امت اسلام آنچه را که در جریان جنگ هشت ساله عراق - به نمایندگی از عرب ها - با همسایه اش ایران اتفاق افتاده است، صواب بپندارد و یا با صرف نظر از اسباب و انگیزه های آن، خواستار تکرار آن تجربه باشد. حوادث تلخ فزاینده و فاقد توجیه منطقی ای که اکنون در یمن - قلب جزیره العرب - جریان دارد، تفسیری جز این ندارد که برخی از طرف ها و یا همه طرف های آن به نداها و دعوت هایی بیرون از صف مسلمانان و یا مغرضان داخلی پاسخ مثبت داده اند.

بسیار خوب است که رهبران ایران تصور کنند که همکاری دو دولت محوری ایران و مصر چه ره آوردها و دستاوردهای بزرگی برای مسلمانان دارد. توافق و همکاری میان این دو کشور، اسراییل را به شکست خواهد کشاند و تمام منطقه را وارد عصری جدید خواهد کرد. اما از طرف دیگر هم بسیار خوب است که طرف مقابل عربی هم با موضعی صریح به این ابتکار روی آورد. و خوب است هر دو طرف اگر نه از خاستگاه منافع مشترک، حداقل از خاستگاه مقابل به خطر مشترک، تا پس از آن که دیر شود این روش را سیاست ثابت و بلند مدت خود قرار دهند. اما سیاست کشورهای عرب در اوضاع کنونی بسیار عجیب است که برخی دولت های عرب می کوشند کسانی را که می توانند دوست و حامی اشان باشند، به دشمنی با خود وا می دارند، در حالی که با دشمنان خود ابراز دوستی می کنند. خطرناکتر این است که این روش فکری به نخبگان و صاحب نظران هم رسوخ کرده است.

این مذاهب، نهادهای فکری و عقیدتی ای هستند که ریشه هایشان تا ژرفای تاریخ اسلام امتداد دارد و همواره در چشم انداز حوادث تاریخ اسلام حضور داشته اند و امروزه هم حضور دارند و انکارشان امکان ندارد، اگرچه اختلافات عمیقی میان آن ها وجود داشته و دارد.

اما تعدد و تکثر ملت ها و نژادهایی که در دایره امت اسلام می گنجند، به رغم آلوده شدن به برخی تعصبات نژادی و شعوبی که آثار منفی ای در تاریخ ما برجای نهاد، نشانه تمایزبخش تمدن اسلامی است و دستاوردهای این تمدن محصول تکثر و تنوع و گستره دایره امت بوده و سهم هیچ یک از ملل و مذاهب اسلامی را نمی توان در مجموعه آن نادیده گرفت. بنابراین نباید هیچ یک از مذاهب تصور کند می تواند مذهب دیگر را از گردونه خارج کند.

● آنان که در پی اثبات عداوت مذهبی و نژادی میان مسلمانان در بستر تاریخ و زمان حاضر هستند، چه می خواهند؟ چه برنامه ای دارند؟ چرا به خطرهای واقعی بی توجهند و خطرهای وهمی می تراشند؟

خطر صهیونیسم نیازمند اثبات و اقامه برهان نیست، اما در این جا همگان را به این نکته توجه می دهم که نزاع و چالش ما با اسراییل، نزاع بر سر هستی است. جنگ ما با آن رژیم بر سر بقاء است و پیکار ما بر سر کنار زدن و نابود کردن یکدیگر، نزاع ما با رژیم صهیونیستی نه نزاع بر سر مرزهاست و نه نزاع بر سر مذهب، هیچ پیوند خویشاوندی میان ما و آنان وجود ندارد که ما را گردهم آورد و هیچ حسن همجواری میان ما و آنان نیست که ما را پایبند کند. پروژه آنان توسعه طلبانه است که تا دورترین مرزهای جهان عرب و اسلام سرک می کشد و هدفشان، کنار زدن پروژه تمدنی ماست با همه ابعاد و مؤلفه هایش؛ و در این راه فرقی میان عرب و عجم و سنی و شیعه نمی بیند.

آنچه دیروز بر سر عراق آمد اجازه نمی دهد که ایران امروز خطا کند و آنچه که ممکن است بر سر ایران بیاید، هزینه اش را ما عرب ها از دارایی و امنیت و حاکمیتمان خواهیم پرداخت.

مقوله خطر ایران شیعی، تلاشی برای گمراه کردن و سرپوش نهادن بر خطر پروژه صهیونیستی است. جهان آینده، قانونی دارد که مقرر می کند جایی در آن برای کودکان نیست و ما که بزرگ زاده شده ایم شرم داریم از آن که کودک باشیم.

نویسنده: عدنان - زغلول

منبع: هفته نامه - پگاه حوزه - ۱۳۸۸ - شماره ۲۷۴ - تاریخ شمسی نشر ۰۰/۰۰/۱۳۸۸