چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
خطراتی که جهان بدون گفت وگو را تهدید می کند
به نظر می رسد مساله گفت وگو جدا از مجادلاتی که از نظر فلسفی مطرح است، در دنیای ما به یک نیاز فرهنگی هم بدل شده است. آنچه گفت وگو را پشتیبانی می کند از نظر سخت افزاری زبان و از نظر نرم افزاری اندیشه است. گفت وگوها در این سطح بر مبنای دانشی که در یک قومیت، ملت یا در یک ساخت تمدنی موجود است شکل می گیرد، پشتیبانی می شود و سپس از طریق کلمه و زبان منتقل می شود. زبان فرآیند پیچیده یی است و تنها یک عامل انتقال دهنده نیست بلکه یک عامل سازنده نیز هست. زبان علاوه بر اینکه خواسته های ما را به مخاطبان منتقل می کند، بیانگر فرهنگ ما نیز هست به همین دلیل هر زبانی فرهنگ خاص خودش را دارد. فرهنگ های جهانی هم زبان خودشان را دارند و تحت تاثیر عوامل مختلفی همچون جهان بینی، مانیفست، طرز تلقی، تصویر از هستی، جغرافیا و تاریخ پدید می آیند بنابراین فرانسوی ها فرانسوی می اندیشند و فرانسوی سخن می گویند، انگلیسی ها، انگلیسی می اندیشند و انگلیسی سخن می گویند و ایرانی ها، ایرانی می اندیشند و ایرانی سخن می گویند.
پیتر وینچ معتقد بود زبان نه تنها راکب و مرکوب نیست بلکه انتقال دهنده روحیات ما به مخاطبان مان است. بر این اساس بهتر است وقتی به کسی می رسیم به جای عبارت «حال تان چطور است؟» از او بپرسیم «حال من چطور است؟» چرا که از طریق گفت وگو است که می توان فهمید در چه وضعیتی به سر می بریم.
جهان امروز بشر را با موضوعاتی درگیر کرده که نیازمند تفاهم و دست یافتن به یک مدل برای گفت وگو است تا از طریق گفت وگو به یک قرارداد جمعی برسد و بر اساس آن قرارداد بین المللی و جمعی بتواند حیطه مشخصی از مرزبندی اعتقادی و تئوریک خودش را برای زندگی فراهم کند. مهم ترین مساله در دنیای ما تقسیم بندی است که میان کشورهای شمال و جنوب وجود دارد و کشورهای شمال نه به این معنی که حتماً در نیمکره شمالی قرار دارند، بلکه به این معنی که از نظر اقتصادی در مرتبه بسیار بالایی قرار می گیرند. این کشورها از طریق استثمار کشورهای عقب نگه داشته شده یا به دلیل در اختیار داشتن و انحصار دانش و توان تکنیکی بسیار بالا، فرآیند متزایدی را به وجود می آورند که طی هر دوره یی به توانمندی بیشتر آنها و تضعیف عمیق تر کشورهای عقب مانده منجر می شود.
اندیشه های چالش برانگیز بشر طی سده گذشته نیز موفق به حل این مساله نشده است. در ابتدای قرن بیستم شاید این امیدواری وجود داشت که اندیشه های کارل مارکسی پاسخی در جهت پر کردن این فاصله عمیق میان کشورهای جنوب و شمال باشد، اما به تعبیر ویلیام شایرر همان طور که پرولتاریا کتاب مارکس را می خواند، بورژوازی هم این کتاب را خواند و در کتاب «به سر عقل آمدن سرمایه داری» توضیح می دهد که چگونه آنها می توانند با استفاده از ظرفیت هایی که در جوامع وجود دارد، خود را برای وضعیت های پیچیده تر آماده کنند. بر این اساس به عنوان مثال وقایع ژوئیه ۱۸۴۸ در اروپا، منجر به استقرار نظام پرولتاریایی نشد یا انقلاب دانشجویی ۱۹۶۰ فرانسه و به دنبال آن پیدایش مکاتب فرانکفورتی و مکاتب مارکسیسم اروپایی یا کمونیسم اروپایی هیچ یک پاسخ مناسبی برای این موضوع نداشتند.
انقلاب اسلامی برای کشورهای مسلمان فرصتی بود برای اینکه اعتماد به نفس خود را به دست آورند. برخی به دلیل سوءفهم از این انقلاب؛ بیشتر به طرح دیدگاه های رادیکال در جهت تشدید منازعات میان شرق و غرب همت گمارده اند. و در نتیجه الگوها و مدل های کاهش تنش کمتر مطرح شده اند، اگر هم آقای خاتمی به عنوان یکی از محصولات این سیستم فکری، اندیشه گفت وگوی تمدن ها را ارائه می کند، به بیان ضرورت گفت وگو می پردازد بدون آنکه قادر باشد راهکارها و امکان این تفاهم را نشان دهد و این موضوعی است که باید به متفکران دیگر حوالت داد. از منظر سیاسی نیز برخی مسوولان به دلیل اینکه برداشت خصمانه یی از منازعات میان شمال و جنوب دارند بیش از آنکه به ایجاد گفت وگو و پیدا کردن یک راه حل مناسب کمک کنند، منازعات را خصمانه تر و عمیق تر می کنند.
امروز کشورهای شمال درگیر یک بحران بزرگ اقتصادی هستند که لاجرم این بحران اقتصادی کشورهای جنوب را هم در بر خواهد گرفت. امواج این بحران ها به زودی به کشورهای جنوب خواهد آمد. این در حالی است که کشورهای جنوب در مقایسه با کشورهای شمالی از توانمندی اقتصادی بسیار ضعیف تری برخوردار هستند. در این میان مسلماً روند تنزل قیمت نفت ضربه مهلکی برای اقتصاد کشورهایی همچون ایران خواهد بود. برخی معتقدند اساساً بخشی از بحران جهانی یک نقشه بین المللی برای از میان بردن دولت های رادیکال و به عبارتی خاتمه دادن به عصر رادیکالیسم است تا دولت های عاقل تری در جهان به قدرت برسند. هر چند پذیرش چنین تصوراتی از اداره جهان دشوار است، اما تردیدی وجود ندارد که این وقایع عمیقاً بر دولت های پوپولیست تاثیرگذار خواهد بود و امکان اجرا و پیشبرد برنامه های مبتنی بر شعارهای اقتصادی را از آنها خواهد گرفت. بنابراین یکی از مشکلاتی که جهان ما را تهدید می کند، فاصله بین کشورهای غنی و فقیر است.
ژان ژاک سروان شرایبر نویسنده فرانسوی در کتاب «تکاپوی جهانی» توضیح می دهد که چطور هنوز کشورهای آفریقایی، کشورهای صنعتی را مسوول بدبختی های خود می دانند. فرانتس فانون در کتاب «مغضوبین روی زمین» می گوید؛ «وقتی که اروپایی ها آمدند، در دستان شان انجیل داشتند و ما در دستان مان الماس، حالا که آنها رفتند در دستان شان الماس و در دست های ما انجیل است.»
امروزه مساله ناکامی اقتصادی در آفریقا به عنوان یک پدیده جدی جهان را تهدید می کند و همین امر یکی از محورهایی است که گفت وگو را در میان اروپاییان توصیه می کند، به طوری که اروپاییان سال ۲۰۰۸ را سال گفت وگوی تمدن ها اعلام کردند، چرا که در اروپا موضوع مهاجرت و اختلاف پدیده بسیار مهم و آزاردهنده یی است.
سال گذشته کشور ایتالیا کنفرانسی را با محوریت کشورهایی که در حاشیه مدیترانه زندگی می کنند، برگزار کرد. هدف از این اجلاس که در رم برگزار شد، به تعبیر رومانو پرودی نخست وزیر سابق ایتالیا، رسیدن به مدلی برای تفاهم، همزیستی، درک مشترک از مسائل و مشکلات و گفت وگو در مورد برخی از موضوعات همچون مسائل بازرگانی، فرهنگی، مسائل آموزش و پرورش، مساله کتب درسی، تبادل فیلم و... بوده است چون همان طور که می دانیم بخشی از اخبار اروپا به برخوردی که پلیس در دریای آدریاتیک، دریای بالتیک یا دریای سیاه در مواجهه با پدیده قاچاق انسان می کند، اختصاص دارد. در کشوری مثل فرانسه مساله مهاجرت از الجزایر و در کشوری مثل بلژیک مهاجرت از مراکش پدیده بسیار مهمی تلقی می شود، چرا که این پدیده منجر به تغییر ساخت اجتماعی اروپا شده است. در حال حاضر کیفیت تیم های فوتبال اروپایی شاهدی بر این مدعاست؛ تیم هایی که اکثر اعضای آنها رنگین پوست هستند. بر این اساس بسیاری از کشورهای اروپایی برآنند تا مانع این روند شوند و در کشورهایی نظیر دانمارک مبارزه با black hairs به شدت جریان دارد تا از این طریق از تغییر نژاد زیبای اروپایی جلوگیری کنند، با این وجود امروزه حضور جدی این اقلیت ها در اروپا گفت وگو را در این سطح ضروری کرده و مورد توجه قرار داده است.
یکی دیگر از مسائل، ارزیابی نازیبایی است که در خصوص سازمان های جهانی وجود دارد؛ نظیر صندوق بین المللی پول که یک صندوق قدرتمند اقتصادی است و به شدت تحت نفوذ امریکایی ها قرار دارد و البته الگوهای بسیار مهمی برای توسعه ارائه می دهد. بانک جهانی که در آن هم امریکایی ها نفوذ دارند و تعیین کننده هستند، سازمان ملل متحد و شورای امنیت هم سازمان هایی هستند که در یک نگاه رادیکال مارکسیستی ابزار قدرت های بزرگ ارزیابی می شوند. ادبیات اسلامی رادیکال هم با همان ادبیات این سازمان ها را به جنگ و چالش می کشد.
این در حالی است که وقتی مساله عضویت کشورهای جنوب در یکی از این مراکز همچون شورای امنیت مطرح می شود، آنها دچار این تعارض و تناقض می شوند که علاقه مند به عضویت هستند و رای پذیرش نمی آورند. این همان مشکلی است که به هر حال این کشورها با آن مواجه هستند، یعنی از یک طرف نمی خواهند این سازمان ها را به رسمیت بشناسند و از طرفی نمی توانند آنها را نادیده بگیرند. ضرورت روشن کردن این واقعیت که همسایگان گرسنه امنیت را از صاحبان مکنت در هر محله یی خواهند گرفت و هر کشور ثروتمند باید سهم مشخص و روشنی از وظایف خودش را در سطح جامعه جهانی برای پیشرفت کشورهای عقب نگه داشته شده اعمال کند، گفت وگو میان کشورهای شمال و جنوب را الزامی می کند.
از دهه ۵۰ این روند آغاز شده است، یعنی پس از تشکیل سازمان ملل متحد و پس از فرو خفتن آتش جنگ جهانی دوم این تلاش ها صورت گرفته است. با این وجود فاصله رشد کشورهای پیشرفته با کشورهای عقب نگه داشته شده آنچنان زیاد است که به نظر می رسد ما نیازمند یک فرمول جدیدتر برای کاهش این سطح منازعه هستیم و نکته جالب این است که کشورهای ثروتمند یا کشورهای شمال بدون حل کردن این علت اصلی نمی توانند با معلول هایی که در سرزمین هایشان به وجود می آید یا در حال رشد است مبارزه کنند و آن معلول ها عبارتند از پدیده هایی که امروز با عناوین مختلفی از آن یاد می شود همچون تروریسم، مهاجرت های غیرقانونی، بازارهای سیاه، Diversity که حتی در کشوری چون امریکا وجود دارد، پدیده یی که حکایت از اختلاف یعنی فقدان وحدت ملی، عدم یکپارچه شدن و همگرایی ملی که امر بسیار مهمی است، دارد و من تصور می کنم یکی از دلایلی که استراتژیست های امریکایی باراک اوباما را در حزب دموکرات کاندیدا کردند، پاسخ به این Diversity است که در این کشور روند خطرناکی را آغاز کرده بود که می توانست منجر به شکاف در جامعه امریکا شود و حتی تئوریسین هایی نظیر برژینسکی را وادار کرده بود به این موضوع بیندیشند، در هر حال امروزه می بینیم انتخاب اوباما در ایالات متحده پاسخ بسیار مناسبی به این مساله است و به نوعی مجدداً وحدت قومی و ملی را در امریکا ایجاد خواهد کرد.
موضوع دیگر مربوط به منازعه تاریخی میان شرق و غرب است. شرق مهد تمدن بشر بوده ولی تولید کننده تمدن باقی نمانده است. طی پانصد سال گذشته غرب توانست فاصله اش را با شرق نه تنها پر کند بلکه در بسیاری از حوزه ها وارد دنیای نوآوری شد و بدعت هایی آفرید که منجر به تحول بنیادینی در عرصه تمدن جهانی شد، بر این اساس به نظر من امروز دیگر نمی توان از تمدن شرق و غرب سخن گفت. من به تمدن شرق و غرب اعتقادی ندارم و مدت هاست معتقدم غرب و جهان سوم وجود دارند. به رغم تعصبات قومی و نژادی مان که قبول این امر را دشوار می کند باید گفت چیزی به نام تمدن شرق وجود ندارد.باید قبول کنیم که در حال حاضر تولید کننده دانش نیستیم، مصرف کننده دانشیم و تمدن بدون دانش و تولید علم به وجود نمی آید. شرق زمانی شرق بود که تولیدکننده بود. علم تولید می کرد.
مادر دانش روز بود. مبدع فیزیک، نجوم، طب، ریاضیات، ادبیات، موسیقی، فلسفه و... بود. در حالی که قرن ها است در شرق اسلامی دیگر از این تولیدکنندگی خبری نیست. هر چند در شرق غیراسلامی گویا اتفاقی در شرف وقوع است. شکل گیری تمدن منوط به داشتن یک پشتوانه محکم و معتبر است، حکومت ها مستقر می شوند، تولید ثروت می کنند و سپس تمدن شکل می گیرد. هیچ پادشاه فقیری نمی تواند کتابخانه داشته باشد.محمود غزنوی هم که به حمایت از دانشمندان مبادرت می کرد این نکته را درک کرده بود که اساساً دانشمندان اعتبارآفرینند. بنابراین همانند یک کلکسیونر در پی آن بود که تمامی اندیشمندان عصر خود را در مرکز حکومتش گرد آورد.
ما نباید انتظار داشته باشیم پادشاهی چون فتحعلی شاه عمارتی نظیر تخت جمشید بنا کند، چرا که این امر تداعی گر تعبیر هگل خواهد بود و تراژدی یا کمدی می شود، باید داریوش کبیری در میان باشد تا این بنا برافراشته و آن یکپارچگی ملی برقرار شود. کیفیت نامرغوب کاشی های مربوط به عصر قاجار در مقایسه با آنچه از عصر صفوی در مسجد شاه عباس به جا مانده است، شاهد دیگری بر این مدعاست. حکومت وقتی پوشالی می شود و زیربنای درستی ندارد، کاشی هایش هم مرغوب نخواهند بود، ارتش اش هم مسخره می شود و همه چیزش حکایت از پوشالی و اصیل نبودن آن حکومت خواهند داشت بنابراین پشت یک تمدن، یک قدرت نهفته، قدرت علم، قدرت رهبری و... موجود است و این همان چیزی است که مدت هاست در شرق اتفاق نیفتاده است؛ البته بخشی از شرق که ما در آن زندگی می کنیم، چون امروز در شرق دور در جایی همچون چین و ژاپن در جایی که این ببرهای زرد یا این اژدهای زرد در حال بیدار شدن هستند، یک تمدن جدید در حال شکل گیری است و روند جابه جایی قدرت آغاز شده است. سرزمین هند سالانه شاهد ۱۰ درصد رشد اقتصادی است.
به زودی هند و چین جای امریکا را خواهند گرفت. در سال ۲۰۲۰ اقتصاد چین جایگزین اقتصاد امریکا خواهد شد و این کشور به رتبه اول جهان خواهد رسید. این به معنی رتبه اول GDP یعنی درآمد سرانه نیست ولی معنی اش این است کهGNP (Growth National Production) رشد تولید ملی در این سرزمین آنچنان افزایش یافته است که سبب پیش افتادن اقتصاد چین از اقتصاد امریکا خواهد شد.
به این ترتیب شرقی که تحت عنوان شرق کنفسیوسی، شرق شینتوئیسم یا شرق دور می شناسیم دو اقدام اساسی انجام داده است؛ پاسخ مناسبی به نیازهای معنوی انسان داده و برای نیازهای مادی نیز الگوهای قابل تاملی ارائه کرده است به طوری که امروز در ایالات متحده یکی از پرطرفدارترین آیین ها، آیین های هندی و شرقی است. بسیاری از هنرمندان معروف امریکایی بودایی شده اند یا در واقع به اندیشه های جاین که اندیشه های ضددنیاست تعلق خاطر پیدا کرده اند. غالب هنرمندانی که دست به کارهای انسان دوستانه می زنند و ثروت شان را در اختیار انجمن ها یا NGOها قرار می دهند تابع این گونه آیین ها هستند. یوگا به شدت و شاید حتی بیشتر از هند امروزه در انگلیس و فرانسه رواج یافته است. به این ترتیب شرقی ها به زندگی سراسر صنعتی و مادی غرب چنین پاسخ هایی می دهند و از نظر اقتصادی هم چین هم اکنون دنیا را بلعیده و در حال هضم آن است.
مثلاً در کشور ما اکثریت بخش های اقتصادی تحت تاثیر اقتصاد چین قرار دارد. این جابه جایی قدرت و این وقایع نیازمند گفت وگو است. چین و ژاپن همیشه استعداد امپریالیست شدن را داشته اند و چنانچه متفکران، فیلسوفان و اندیشمندان جهان به بهبود روند گفت وگوی میان تمدن ها کمک نکنند، بشر وارد یک دوران پرچالشی خواهد شد و آن خطری که ویل دورانت در کتاب مشرق زمین گهواره تمدن ها به آن اشاره کرده است به حقیقت خواهد پیوست؛ «دنیای آینده را نمی توان تصویر کرد. شاید روزی همین چینی ها مجدداً تاریخ خود را احیا کنند.»
بنابراین گفت وگو پدیده یی ضروری است و اهمیت آن به مراتب بیشتر از منازعات موجود میان دولت هاست. اما شرقی که ما در آن ساکنیم را می توان تحت عنوان اسلام در نظر گرفت؛ اسلام به عنوان نیروی سیاسی بیدارشده یی که برای بسیاری از کشور های اسلامی جاذبه دارد. ما به عنوان اولین کشوری که از ایدئولوژی اسلامی برای ساخت قدرت سیاسی استفاده کرده ایم، تا حد زیادی با محاسن و معایب آن آشنایی داریم اما در مصر، مراکش، تونس، عربستان و در بسیاری از کشورها اسلام یک آرمان دست نیافتنی و یک رویا است بنابراین ارائه مدلی که در عین پاسخگویی به نیازهای آنها، به تعامل اسلام با جامعه جهانی منتهی شود، ضروری می نماید.
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پس از به بن بست رسیدن مارکسیسم، اسلام به عنوان یک نیروی ایدئولوژیک و یک مکتب اعتقادی قدرتمند وارد صحنه جهانی شده است. غربی ها یا از سر نیاز به داشتن یک دشمن فرضی یا از سر احساس خطر به دلیل ماجراهای ۱۱ سپتامبر، مسائل القاعده به عنوان بزرگ ترین تهدید امنیت ایالات متحده و دولت های اروپایی، انفجار مترو در لندن، انفجار ایستگاه مترو در مادرید و تهدید به سمی کردن آب آشامیدنی پاریس توسط القاعده، به تبلیغات گسترده یی علیه اسلام پرداخته اند. این حجم وسیع تبلیغات که تا حدی هم می تواند واقعی و حقیقی باشد، مساله تعامل جهان غرب و اسلام را ایجاب می کند. واقعیت این است که در امریکا گروه هایی معتقدند اگر صد میلیون نفر از مسلمانان کشته شوند، هیچ اتفاقی نمی افتد و تنها جهان از خطر اینها رها می شود.
یکی از مقامات ارشد ستاد ارتش امریکا که البته بلافاصله برکنار شد، گفته بود بهتر است با بمب های اتم مکه و مدینه را بمباران کنیم و مسلمانان را از داشتن یک چنین مراکز مذهبی محروم کنیم، امثال یک چنین فاشیست های خطرناکی که عموماً شاگردان لئو اشتراوس یا مایکل لدین یا جزء دسته نئومحافظه کاران هستند، در امریکا کم نیستند. بنابراین ما نیازمند معرفی جامع تر و دقیق تری از اسلام هستیم، چرا که مسلمانان شامل یک مجموعه یک میلیاردی هستند؛ مجموعه یی که انرژی جهان را در کنترل دارند و حفظ امنیت این مجموعه امر بسیار مهمی است.
این مهم است که ما چه تفسیری از اسلام به جهان ارائه می کنیم. آیا منظور ما اسلام خاتمیسم، اسلام سیستانیسم است یا منظور ما اسلام بن لادنیسم، ملا عمریسم یا اسلام اخوان المسلمین است. به هر حال به نظر می آید گفت وگو برای روشن کردن مرزهای تعامل، مرزهای همزیستی، مرزهای تفاسیر و ارائه و تحلیل درست دیدگاه های اسلامی به کشورهای غربی و آشنا کردن آنها با واقعیت های فکری این سوی جهان، ضرورت دارد.
موضوع دیگر مساله عقب ماندگی در آفریقاست. امروزه بسیاری از موسسات معتبر دو مساله را مورد توجه قرار داده اند؛ یکی بازگرداندن حس بومی گرایی، ملی گرایی و حس اعتماد به خویشتن یا بازگشت به ارزش های بومی در آفریقا است، برای اینکه آنها را وادار کنند زبان شان، پوشش شان و دین شان را حفظ کنند. جهان با همه تنوع اش، زیباست و اگر جهان از چنین تنوعی بهره نبرد اصلاً زیبا نخواهد بود. یونسکو معتقد است این خطر وجود دارد که بسیاری از زبان های محلی نابود شده یا در حال نابود شدن هستند و بسیاری از آیین ها و سنن از بین خواهند رفت.
پی یر امیه در کتاب خود با عنوان «آموزش و پرورش در کشورهای جهان سوم» اشاره می کند که اکنون مدت هاست در آفریقا روشنفکران به زبان فرانسه گفت وگو می کنند و همانند غربی ها لباس می پوشند و جالب این است که مردهای سیاه در کشورهای فرانسوی زبان نظیر گینه، کنگو، تونس و حتی در مراکش علاقه بیشتری دارند که زنان شان مثل زنان اروپایی لباس بپوشند و از پوشش های سنتی فاصله بگیرند.
برخی از نویسندگان رادیکال این روند را نوعی استثمار فرهنگی می دانند و در آثارشان به مقابله با آن پرداخته اند. آنها بر این باورند که فرانسوی ها ملت ها را ابتدا استحمار و سپس استثمار می کنند.
امروزه مساله آفریقا با توجه به اینکه آفریقاییان بیشترین شمار مهاجران به اروپا را تشکیل می دهند بسیار مهم می نماید و سبب بروز احساس بی ثباتی در میان دول اروپایی شده است. حاشیه هایی که این مهاجرت ها در پی دارد، مواد مخدر، جرم، جنایت و عدم انطباق، پدید آمدن حاشیه شهرها در کشورهای پیشرفته و... همه اینها نیازمند یک طرح گفتمانی جدی است؛ گفتمانی که می تواند در دل دولت ها یا در دل سازمان های مستقل و NGOهای غیردولتی شکل گیرد، همچنین می تواند به گفتمان جاری روشنفکران آفریقایی و اروپایی بدل شود و منجر به وصول به یک ادبیات جدیدتری شود.
موضوع دیگر محیط زیست است. امروزه بشر به دست خود شرایط زندگی اش را از میان می برد. در حال حاضر به استثنای چند رودخانه، هیچ رودخانه تمیزی در دنیا وجود ندارد و به جز چند استثنا اکثر دریاچه ها و دریاهای جهان آلوده اند. نسل بسیاری از حیوانات در حال انقراض است و گونه های بسیاری از این حیوانات از بین رفته اند و دیگر وجود ندارند. وسعت جنگل ها رو به کاهش دارد و در اکثر شهرها نفس کشیدن تقریباً سخت و غیرممکن شده است،این در حالی است که کشورهای اروپایی و از همه مهم تر ایالات متحده هنوز به پیمان کیوتو نپیوسته اند.
پیمان کیوتو مسائلی همچون آب و هوا، محیط زیست، گرم شدن زمین، کاهش تولیدات سمی و گذاشتن فیلترینگ های قدرتمند روی کارخانه ها و... را در راس برنامه های خود قرار می دهد؛ مسائلی که خصوصاً امریکایی ها که بالاترین آلودگی را برای جامعه بشری به همراه دارند، نسبت به آن بی توجهی می کنند؛ امریکایی هایی که می توانند سهم بسزایی در بهبود وضعیت محیط زیست جهان داشته باشند ولی یک کشوری مثل بریتانیا که در اروپا جزء کشورهای ناتوان اقتصادی است اساساً نمی تواند طرح های محیط زیستی را به خوبی اجرا کند بر همین اساس حجم وسیعی از گزارش های روزنامه ها و مجلات این کشور به این می پردازند که دولت نسبت به مساله محیط زیست بی توجه است و نمی تواند وظایفش را به درستی انجام دهد اما در مقابل کشورهایی مثل آلمان که از پیشرفت بالاتری برخوردارند یا کشورهایی نظیر هلند و حتی برخی چون فرانسه می توانند در کنار امریکا بخشی از این ناکارآمدی های محیط زیست را اصلاح کنند.
به هرحال محیط زیست چه در این سوی عالم و چه در آن سوی عالم به عنوان یگانه نقطه زیست انسان در معرض خطر است و به نظر نمی آید طرح های فانتزی شبیه آنچه روس ها در حال اجرای آن هستند، مثل بردن ۵۰ مسافر به فضا یا اعتقاد دانشمندان امریکایی به اینکه می توانند طی ۲۰ تا ۲۵ سال آینده انسان ها را در کمپ هایی که در ماه می زنند، استقرار دهند، بتوانند مشکل محیط زیست را حل کنند. مساله فراهم آوردن شرایط زیست مناسب برای انسان، روی کره زمین است که به نظر نمی آید طمع و حرص جامعه صنعتی و از طرفی راه افتادن این چرخ بزرگ در سراشیبی که نمی توان جلوی حرکت آن را گرفت، زمینه های تعقل مجدد زندگی را فراهم کند و ما را یاد نامه معروف سولژنیتسین ناراضی شوروی برای برژنف می اندازد که می گوید؛ «شما را به خدا سوگند صدای این هواپیماها را بالای شهر زیبای مسکو قطع کنید. بگذارید ما از این آرامش تاریخی و طبیعی مان بهره ببریم. بگذارید از این رودهای تمیز اطراف مسکو آب بنوشیم.» ولی اگر دولت ها این کار را نکنند، عقب مانده باقی می مانند و اگر بخواهند این کار را بکنند محیط زیست شان را نابود می کنند، بنابراین گفت وگو به منظور یافتن راه های منطقی و مناسب جهت حفظ و ایجاد شرایط مطلوب برای زندگی یک ضرورت انکار ناپذیر است و به نظر می رسد گفت وگو در این سطح نیاز به همکاری و مشارکت دولت ها دارد، چرا که روشنفکران نه صاحب کارخانه ها هستند و نه می توانند کارخانه ها را تعطیل کنند. اینجاست که گفت وگو ورای روشنفکری و نخبگی باید به دولت ها کمک کند. بر همین اساس شما می بینید در کشوری مثل آلمان احزاب سبز جزء قوی ترین احزاب روشنفکری هستند که هم اکنون در پارلمان و دولت ائتلافی حضور جدی تری دارند ولی حزب های سبز در بریتانیا یا در امریکا چندان قدرتی ندارند. مثلاً در کشوری چون هلند، نروژ، سوئد و کشورهایی که وضع زندگی مردم وضعیت تعریف شده یی است و یک منطقی پشت زندگی شان وجود دارد، این احزاب قدرت دارند و حتی می توانند وزیر خارجه داخل کابینه بفرستند و این بسیار مهم است.
بنابراین ما به گفت وگویی در سطح بین دولت ها نیاز داریم و به نظر می رسد تا زمانی که این گفت وگوها در چارچوب کنفرانس ها و سمینارها بوده و فارغ از مناسبات دولتی است جامعه جهانی همچنان تهدید می شود.
موضوع آخر مساله زنان است البته نه تحت عنوان یک مساله تفننی یا یک بحث انتخاباتی در کشورهایی که به موضوع زنان توجه می کنند، بلکه به عنوان یک مساله جدی قابل بررسی است. در جامعه جهانی، زنان هنوز با سطح درخواست ها و نیازهای واقعی خودشان فاصله دارند. هنوز بسیاری از زنان جهان امکان تحصیل ندارند.
در کشور ایران، به رغم انتقادات فراوانی که نسبت به مساله حقوق زنان مطرح است در مقایسه با کشورهای دیگر اسلامی، زنان از وضع بهتری برخوردار هستند و این یکی از اثرات انقلاب اسلامی است که در بخش اجتماعی نسبت به گذشته یا در مقایسه با کشورهای اسلامی دیگر توجه بیشتری به مساله زنان شده است، البته انتقادات همچنان در جای خودش باقی است؛ در مورد بخشی از مبانی حقوقی و... مسائلی که کمپین زنان دنبال می کنند که برخی از این مسائل شاید فمینیستی ارزیابی شود ولی به هر حال برخی از آنها بسیار جدی است و باید مورد توجه قرار گیرد.
مساله خشونت علیه زنان در جوامع همچنان وجود دارد. زن همچنان در بسیاری از کشورهای جهان یک عنصر اقتصادی و یک عنصر تولید فرزند است. در مناطقی از جهان خصوصاً کشورهایی که همچنان بافت سنتی دارند، در کشورهای آفریقایی و در کشورهای امریکای لاتین زنان که به عنوان یک نیروی اقتصادی به رسمیت شناخته می شوند، همچنان به عنوان یک نیروی برابر به حساب نمی آیند.
اگر از زاویه نگاه بدبین ها به جهان نگاه کنیم، در غرب پیشرفته هم زنان بیشتر در صحنه هایی قرار می گیرند که نمایشی است. با این وجود به نظر می رسد این اتفاق آنقدر زیاد شده که اکنون دیگر نمی توان گفت زنان فقط نمایش دهنده هستند، یعنی زنان فقط برای معرفی کالا و... نه ؛موقعیت زنان در این کشورها رو به ارتقا دارد، مثلاً در امریکا وجود هیلاری کلینتون در آن سطح رقابت ها واقعاً قابل ارزش است. در کشوری مثل افغانستان در کابینه کرزی سه زن وجود دارند. در کشور عراق در کابینه مالکی چند زن وجود دارد که می تواند الگوی مناسبی برای مسلمانان باشد. طی سال های اخیر تمام وزرای خارجه امریکا به جز پاول، زن بوده اند؛ مادلین آلبرایت، رایس و هیلاری کلینتون. این نشان می دهد که در کشورهای پیشرفته موقعیت اجتماعی زنان رو به رشد دارد. صدر اعظم آلمان که قدرتمندترین فرد آلمان محسوب می شود یک زن است.
با این وجود زنان در سراسر جهان همچنان با آنچه شایسته ظرفیت وجودی آنهاست، فاصله دارند و در کشورهای اسلامی این مشکل پیچیده تر است، بنابراین باید تلاش بسیار زیادی در جهت تغییر برخی تفاسیری که از آموزه ها می شود، صورت گیرد. لازم است روحانیون و علمای مذهبی در این کشورها، ابتدا خود و سپس مردم را توجیه کنند که زنان می توانند مسوولیت و رسالت بیشتر و مهم تری را در زندگی شخصی و در جامعه عهده دار شوند.
بشر برای اینکه خشونت علیه زنان، خشونت علیه کودکان و مساله آموزش را در سطح جهانی به نقطه یی برساند که منجر به استفاده بهینه جامعه جهانی از حداکثر ظرفیت های خود شود، نیازمند گفت وگوهای مستمر جدی و بنیادی است و من فکر می کنم محورهایی که به آنها اشاره شد، رئوس محورهایی است که می تواند به صورت سمبلیک مبنای گفت وگو قرار گیرد و غفلت از پرداختن به آنها در دنیای ما می تواند آثار بسیار زیان بخشی برای جامعه بشری فراهم کند.
دکتر فیاض زاهد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست