چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

دولت شبه مدرن مانعی برای تحقق دموكراسی


در زمانی كه جوامع غربی دوران سخت بازسازی بعد از جنگ را پشت سر می گذاشتند كشورهای اسلامی نیز دوره ای از جنبش های انقلابی و تحولات اجتماعی را تجربه می كردند

در زمانی كه جوامع غربی دوران سخت بازسازی بعد از جنگ را پشت سر می گذاشتند كشورهای اسلامی نیز دوره ای از جنبش های انقلابی و تحولات اجتماعی را تجربه می كردند. پس از پایان خلافت و سقوط امپراتوری عثمانی در تركیه، در سال ،۱۹۲۴ جوامع اسلامی دوره ای طولانی و خونبار از بازسازی پس از ختم استعمار را از سر گذراندند كه از آن جمله وقایعی چون تقسیم تراژیك هند و پاكستان در سال ،۱۹۴۷ پایان كنترل فرانسه بر الجزایر و... بخشی از آن بوده است.

فرآیند استعمارزدایی زیر بیرق های ایدئولوژیكی گوناگونی شامل ملی گرایی (در مصر، عراق و اندونزی)، عرفی گرایی (در تركیه و ایران)، اصولگرایی جهاد نو (در نیجریه)، محافظه كاری دینی (در عربستان سعودی و امارات) و بنیادگرایی مذهبی (در افغانستان) جریان پیدا كرده است. در برخی از این جوامع استقلال و بازسازی به سركردگی رژیم های نظامی توتالیتر حاصل شده است. در تمامی موارد ذكر شده این تحولات به دموكراسی و توسعه جوامع آزاد ختم نشده است.

در زمینه تحقق دموكراسی موانع و عوامل گوناگونی را نام برده اند كه یكی از مهمترین آن ساختار اجرایی دولت شبه مدرن است. دولت شبه مدرن در جوامع در حال گذار مانند سایر پدیده ها در این نوع از جوامع بین دو ساحت سنت و مدرنیته در نوسان است. در جوامع شبه سنتی- شبه مدرن، دولت و حاكمیت رابطه تنگاتنگی با یكدیگر دارند و چرخش قدرت میان افراد و جریانات خاصی محدود است.

دولت های شبه مدرن در گذار از شكل سنتی(سلطانی) به شكل مدرن خود چون طفل نارسی كه یك پا در گذشته و یك پا در آینده دارد هیچگاه نتوانسته اند فرزند زمانه خود باشند. به همین دلیل در این نوع از دولت ها، مجموعه ای از عناصر ساختاری با یكدیگر به شكل ناموزون و ناهنجار در حال فعالیت هستند كه عامل پیوستگی این مجموعه گاهی تقابلی است كه با مدرنیته پیدا می شود.

در تشكیل دولت های شبه مدرن، تمام سازوكارهای معمول در ظاهر، مدنی و مدرن جلوه می كند و به نظر اختلافی بین آن و دولت مردم سالار وجود ندارد كه در راس آن می توان به برگزاری انتخابات اشاره كرد. اما انتخابات ابزاری مدرن در دست سنت سیاسی این نوع از حاكمیت ها است. دولت شبه مدرن با استفاده از این ابزار مدرن شاید بتواند تنها منافع مدافعان خود را تامین كند. این طفل نارس بنیادگرایی به رغم ضعف ساختاری توانسته است با سود جستن از خلق ایدئولوژی هایی با مشخصات جهان سومی به زیست ناموزون خود ادامه دهد.

آنچه دولت شبه مدرن را از دولت مدرن جدا می كند نوع نسبتی است كه این دولت ها با حوزه عمومی برقرار می كنند. در شكل سنتی حكومت (سلطانی) آنچه سبب اتحاد ملت می شد تاثیر نهادی به نام شاه بود كه در اثر تغییرهای پی درپی در دوره ها و سلسله های مختلف و ضعف این نهاد، راه برای یك تغییر اساسی باز شد. بدیهی است كه دولت به معنای دقیق و رایج آن از نظام سیاسی ایران غایب بود و رای و نظر مردم كوچكترین تاثیری بر شرایط زیست شان نداشت. پس از مشروطه نیاز به تغییر ساختار حكومت از شكل سنتی به مدرن محسوس شد. به رغم تدوین قوانین در مشروطه، مشروطه خواهان نتوانستند حاكمیت را ملزم به اجرای قوانین كنند و نهایتاً همه آمال مشروطه خواهان نقش بر آب شد. این شكست از جانب مشروطه خواهان یك دستاورد داشت و آن شكل گیری دولت شبه مدرن بود. این دولت شبه مدرن نه توانایی اداره جامعه به شكل سنتی را داشت نه توانست چون دولت های مدرن نقش عرصه عمومی را در تعیین سرنوشت خود تضمین كند. در جوامع غربی با ساختار تولیدی، دولت های شبه مدرن شكل گرفتند تا راه را برای شكل گیری دولت های مدرن با ویژگی های صنعتی باز كنند، اما جامعه ما به دلیل برخوردار نبودن از چنین ساختاری نه تنها نتوانست راهی به سوی صنعتی شدن باز كند بلكه در سیكل بسته سنت- مدرنیته همواره سرگردان ماند. دولت شبه مدرن در زمان پهلوی ها اگر چه از رنگ و لعاب مدرنیسم استفاده برد و در ظاهر به دنبال نو كردن جامعه بود اما هیچ گاه نتوانست ضرورت تقویت مردم سالاری را درك كند. رضا شاه مجلس چهارم را طویله خطاب كرد و نسبت خود با مردمسالاری را بیش از پیش عیان ساخت. نسبت دولت شبه مدرن با حوزه عمومی یك نسبت معكوس است. هر اندازه كه حوزه عمومی قوی ظاهر شود، دولت شبه مدرن مجال بروز كمتری می یابد. به همین دلیل دولت های شبه مدرن تمایلی برای خروج از وضعیت دوگانه خود ندارند. حفظ این وضعیت در چنین جوامعی برخاسته از تاریخ اندیشه مندی این جوامع است. وحشت غربیان نیز از این تاریخ مندی است.

گلنر بر همین مبنا اسلام را به عنوان یك ایدئولوژی جهانی در فضای سیاسی بعد از فروپاشی كمونیسم بدیل اصلی در برابر لیبرال دموكراسی غربی می داند. مبنای عملگرایی دولت شبه مدرن این بستر تقابلی است. این بستری نیست كه تنها دولت های شبه مدرن را دربر بگیرد. دولت به دلیل حجیم بودن، بخش عمده ای از عرصه عمومی را نیز با خود می كشد. بر همین مبنا خطای روشنفكران ترجمه ای در این است كه برآوردی از وضعیت داخلی و تقابل این دو ساحت سنت و مدرن ندارند و می خواهند بدون در نظر گرفتن این اختلافات لیبرال دموكراسی غربی را به عنوان تنها آلترناتیو موجود به خورد جامعه ناموزون ما بدهند كه این مسئله نه تنها كمكی به حل مشكل نمی كند بلكه زمینه رشد بنیادگرایی را مهیاتر می كند. آنچه مشخص است دولت های شبه مدرن تمایلی برای تحمل عرصه خصوصی ندارند. اما به همین دولت ها نیز می توان هم به دید فرصت نگریست و هم تهدید. تهدید به این دلیل كه هیچ ثباتی در رابطه با یك برنامه ریزی منسجم برای آن نمی توان در نظر گرفت و فرصت از این جهت كه در سایه این بحران ها، مدیریت سیاسی جامعه می تواند در مدار درست یك دولت مدرن قرار بگیرد. اما این تحول مطمئناً به خودی خود به وجود نمی آید. در گام نخست باید این باور را برای دولت های شبه مدرن به وجود آورد كه حوزه های مستقل از دولت خطری برای آن به وجود نمی آورد. اگر این تفكر در دولت شبه مدرن شكل بگیرد زمینه حركت به سمت دولت تولیدمدار و مدرن شكل می گیرد و زمینه های اصلاح ساختار دولت نیز مهیا می شود و حوزه عمومی با قدرت و انگیزه بیشتری از پس مشكلات خود برمی آید.

هاشم باروتی