شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

معرفت شناسی اسلامی در تطبیق با نظام های معرفتی دیگر


معرفت شناسی اسلامی در تطبیق با نظام های معرفتی دیگر

زمانی که از علوم انسانی و اجتماعی و چگونگی استفاده از آنها در زمینه علوم نقلی اسلامی سخن می گوییم, چاره ای جز شناخت فلسفه این علوم در غرب, و محیط پیدایی این علوم و الگوهای معرفتی و دید کلی ای که خاستگاه این علوم است, نداریم

دکتر طه جابر العلوانی در این گفت‏وگو به مقایسه‏ای میان معرفت‏شناسی اسلامی و معرفت‏شناسی غربی پرداخته است . از نظر وی، معرفت‏شناسی سکولار غربی، که اینک بر کل دستگاه معرفتی بشر سلطه یافته است، بیمار و جهت‏دار است و ارزش‏ها را کنار گذاشته است . در برابر آن، مسلمانان باید با احیای اجتهاد و بازگشت‏به میراث غنی معارف اسلامی و نیز تعامل با علوم اجتماعی و انسانی، پروژه معرفت‏شناسی اسلامی را به پیش برند .

علوم انسانی در غرب پیشرفت‏های بزرگی داشته است که از آن جمله می‏توان به پیشرفت‏های شگفت‏انگیز در روان‏شناسی، جامعه‏شناسی، انسان‏شناسی و فلسفه علم اشاره کرد . با توجه به تلاقی علم اصول با محورهای این علوم در بسیاری از نقاط، به نظر شما به‏کارگیری داده‏های این علوم در بازسازی میراث اسلامی تا چه اندازه ممکن است؟

زمانی که از علوم انسانی و اجتماعی و چگونگی استفاده از آنها در زمینه علوم نقلی اسلامی سخن می‏گوییم، چاره‏ای جز شناخت فلسفه این علوم در غرب، و محیط پیدایی این علوم و الگوهای معرفتی و دید کلی‏ای که خاستگاه این علوم است، نداریم . در عین حال، باید به همین ابعاد در میراث نقلی خود نیز شناخت پیدا کنیم تا بتوانیم نقاط تلاقی و جدایی نظام معرفتی توحیدی و نظام معرفتی دیگران را بازشناسیم .

معارف اجتماعی و انسانی‏ای که از «نگرش کلی‏» اروپایی برآمده است، معارفی محدود است و افق‏های آن به لحاظ ارزش‏ها، معانی و مدرکات، منحصر به محسوسات و چارچوب زمانی و مکانی مشخصی است که به انجام‏های قطعی راه می‏برد و شبکه‏ای از ارزش‏های معاند و معارض با دیدگاه معرفتی اسلامی را بنیاد می‏نهد .

«اصول فقه‏» و دیگر علوم و معارف اسلامی از نظریه معرفتی‏ای سر برآوردند که به «وحی الاهی‏» به عنوان منبع مهم معرفتی در کنار طبیعت ایمان دارد . این نظریه معرفتی، دو قرائت وحی و طبیعت (جهان) را جمع کرده است; اما نظریه معرفتی‏ای که خاستگاه معارف اجتماعی غرب است، وحی را نوعی سحر و شعبده بازی و افسانه‏های ملت‏ها می‏داند و نه بیش از این .

عملیات انتقادی‏ای که دانشمندان غرب، از جمله کانت و هیوم، در قرن هیجدهم به راه انداختند، ریشه شک و تردید را در همه معارف غیرتجربی دوانده است . از عملیات تفکیک و تشکیک و رد هیوم، جز منطق و ریاضیات چیزی جان سالم به در نبرده است; زیرا این دو با حقایق و وقایع تعاملی ندارند و تنها با نشانه‏های منطقی بین حقایق تعامل دارند .

به این ترتیب، ایجاد تقارب میان تولیدات این نظام معرفتی و تولیدات نظام معرفتی اسلامی، کار پیچیده، خطرناک و نیازمند منتقدان پراطلاعی است . هم اکنون سازمان یونسکو، نظام معرفتی غربی را مبنا قرار داده است و ازاین‏رو، تعریفی را که برای «معرفت‏» برگزیده، «هر گونه دانسته قابل حس و تجربه‏» است . بنا بر این تعریف، هر آنچه حس و تجربه نپذیرد، از دایره علم و معرفت‏خارج است .

آنچه امروزه نیازمند آن هستیم، کشف «روش‏مندی قرآن کریم‏» در تطبیق نظام‏های معرفتی دیگر و اشراف بر آن است .

پروژه «معرفت‏شناسی اسلامی‏» در مبناپردازی برای اجتهاد معاصر و پاسخ‏گو به نیازهای جدید زندگی، چه نقشی می‏تواند داشته باشد؟

پروژه «معرفت‏شناسی اسلامی‏» در اصل، پروژه‏ای تجدیدگرا و درعین حال، اجتهادی است . گام‏های این روش را به اختصار باز می‏گویم:

۱) بازخوانی انتقادی میراث، و قرائت معرفتی آن .

۲) پیراستن الگوهای معرفتی آن بر اساس اصولی که برخاسته از قرآن به عنوان خاستگاه تصور، عقیده و احکام و سنت نبوی به عنوان منبع روشنگر و الزام آور است .

۳) تحقق ارتباط و پیوست‏با این میراث و پشت‏سر نهادن دوره‏های گسست از آن، پس از درک فراگیر آن .

۴) تمییز نهادن بین امور ثابت و متغیر، با هدف تمایز امور قابل استصحاب از امور موضعی (مقطعی) و خاص و کنار نهادن امور خاص و موضعی از میراث و فرارفتن از آن، پس از درک فراگیر آن و درس گرفتن از آن .

نسبت‏به علوم اجتماعی و انسانی معاصر نیز که از بطن نگرش غربی به جهان، انسان و زندگی برآمده و ابزار تفسیر همه چیز واقع شده است، باید چنین عملیاتی انجام شود . «معرفت‏شناسی اسلامی‏» می‏کوشد تا معرفت انسانی و اجتماعی را از خودباختگی نسبت‏به روش‏های غربی نجات دهد . نگرش غربی پدیده‏های منفی بسیاری را به بار آورده که حیات معاصر ما از آنها رنج می‏برد .

جهان اسلام تافته جدابافته‏ای از دیگر ملت‏ها نیست . الگوی سکولار، سیطره خود را بر گوشه و کنار جهان، و از جمله جهان اسلام، گسترده است . هرچند جهان اسلام، بقایایی از ایمان و اسلام و عبادت‏ها و ارزش‏ها و سنت‏هایش را حفظ کرده است، اما از بحران گسست‏بین سنت و تجدد و گسست‏بین میراث و نوگرایی رنج می‏برد و در بیشتر حوزه‏ها و میدان‏ها، الگوی سکولار رایج، پیروز بوده است .

«معرفت‏شناسی اسلامی‏» می‏کوشد تا الگویی برای جایگزینی «الگوی سکولار» ارائه کند; اما این کار تحقق نخواهد یافت مگر اینکه الگوی جایگزین، رقیبی قدرتمند، کارآمد، مشروع و دارای توان تفسیری مطلوب باشد و در نهاد آن، علاوه بر توان نقد و تفکیک، قدرت ترکیب و بازسازی و زایش معرفتی و تصحیح روشمند نیز وجود داشته باشد . روند این تعامل، امروزه به جنگ فکری، معرفتی، فرهنگی و تمدنی فراگیری شبیه است که الگوهای معرفتی و روش‏های علمی و جزئیات زندگی و نظم زندگی و جزییات معرفتی را شامل می‏شود; به گونه‏ای که شانه خالی‏کردن از تاثیر یا تداخل آن، برای هر نظام معرفتی‏ای ناشدنی است; به ویژه اینکه الگوی معرفتی سکولار، چنان‏که گفتیم، با قطع نظر از خطا و صواب و حق و باطل بودنش، از توانایی‏های تفسیری، انتقادی و تولیدی فراوانی برخوردار است . این الگوی معرفتی با شعار «علمیت و دقت‏» ، ارزش‏ها را کنار نهاده و اقدام به بی‏طرف ساختن آن نموده است، تا خود در جایگاه سرور مطلقی که مخالف و معترضی ندارد، باقی بماند . ازاین‏رو، ما نیازمند عملیات نوسازی و اجتهادی هستیم که سلطه قرآن را بر علوم اجتماعی و انسانی و حتی علوم اسلامی موروثی بازگرداند تا بتوانیم از عناصر مثبت این علوم بهره گیریم .

بنابراین «معرفت‏شناسی اسلامی‏» - چنان که من می‏فهمم - عملیاتی اجتهادی در امور مربوط به میراث اسلامی و منابع آن و عملیاتی ابداعی در تعامل میراث اسلامی با علوم اجتماعی و انسانی است; زیرا اجتهاد معاصر باید بر ادراک معرفتی و تحلیل روش‏شناختی و آگاهی تام از این دو حوزه بنا نهاده شود:

۱) علوم و معارف اسلامی به‏ارث‏مانده که از بطن «فقه‏» تولد یافته‏اند;

۲) علوم اجتماعی و انسانی جدید که از درون فلسفه زاده شده‏اند . بدون درک و فهم فراگیر این دو حوزه، تحقق اجتهاد اسلامی معاصری که قادر به حرکت دادن و نمایش تمدن این امت‏باشد، ممکن نیست .

شنیده می‏شود تلاش‏هایی برای اسلامی کردن علوم انجام می‏شود که به فراتر از علوم انسانی نظر دارد و علوم طبیعی را هم دربرمی‏گیرد . اگر اسلامی کردن علوم انسانی ممکن و مقتضای ضرورت‏های تمدنی باشد، آیا اسلامی کردن علوم طبیعی ممکن است؟

مسئله «اسلامی کردن علوم‏» ، جوهری روش‏شناختی و خاستگاهی معرفت‏شناختی دارد . بدیهی است که فلسفه علوم طبیعی، علوم اجتماعی را شکل داده و مجرای تاریخی‏اش را معین کرده است . حتی با نگاهی ساده می‏توان درک کرد که فلاسفه علوم اجتماعی، از پشت علوم طبیعی و به‏طور مشخص، فیزیک برآمده‏اند . بنابراین در سطح فلسفه و روش، تفاوتی بین علوم اجتماعی و علوم طبیعی نیست و هر دو، عمیقا محکوم مسلمات فلسفی واحدی هستند; چه ما این امر را درک کنیم یا خیر .

مهم‏ترین - اگر نه تمام - اهتمام پروژه «معرفت‏شناسی اسلامی‏» باید مصروف سطح فلسفی و روش‏شناختی معرفت‏باشد . طبعا زمانی که مقولات این پروژه پذیرفته شود، به صورت خودکار به همه علوم اجتماعی و طبیعی سرایت می‏یابد .

«معرفت‏شناسی اسلامی‏» اگر به سطح فلسفی و روش‏شناختی ارتقا نیابد، همچنان در دایره اجرائیات محصور و در جزئیات و ریزه‏کاری‏های معرفتی غرقه خواهد ماند و عقل سنتی جز اغراق در توجه به بعد اجرایی و جزییات ذره‏ای، چیزی بدان نخواهد افزود . این‏گونه تعامل با فلسفه علوم و روش‏ها، برای حفظ صفت اساسی «معرفت‏شناسی اسلامی‏» ، که صفت روش‏شناختی و معرفتی و فلسفی است، کافی است .

بر پروژه «معرفت‏شناسی اسلامی‏» انتقادهایی وارد می‏شود; به عنوان مثال، گفته می‏شود این پروژه چیزی جز تلاش‏های شکلی برای امتزاج میراث اسلامی و داده‏های علوم انسانی جدید غربی نیست . همچنین گفته می‏شود علوم و روش‏های تحقیق علمی، ماهیتی بی‏طرفانه دارد; زیرا کارکرد علم، تفسیر واقعیات و کشف سنت‏های حاکم بر آنهاست‏بنابراین چیزی به نام اسلامی و غیراسلامی در علم وجود ندارد; زیرا علم با ایدئولوژی متفاوت است . ایدئولوژیک کردن علم و سلطه‏دادن ایدئولوژی بر بحث علمی، به معنای نفی هویت علم از آن است . پاسخ شما به این انتقادها چیست؟

آنان که ادعای بی‏طرفی علم را می‏کنند، خیال پردازانی هستند که در حاشیه علم به سر می‏برند و هنوز به حقایق و اندرونی آن راه نجسته‏اند . پژوهش‏های تحلیلی گوناگون درباره روش‏های علمی ثابت کرده است که این روش‏ها تا چه اندازه امکان طرفداری پژوهشگر یا تاثیرپذیری او از محدودیت ابزارها یا راه‏های گوناگون به کارگیری روش‏ها و تعامل با آن را فراهم می‏کند . تاکنون حتی ثابت نشده است که فلسفه‏ها، که جوهرشان نگرش به هستی و حیات و انسان است، در مشخص کردن نوع نگرش، صددرصد بی‏طرف و تاثیرناپذیر باشند . سخن خرافی بی‏طرفی علم، مدت‏هاست که از سر زبان‏ها افتاده است و پایان عصر نوگرایی (مدرنیسم)، پایان همه این ادعاها بود . اگر ما نگرشی را نسبت‏به جهان و انسان و حیات ارائه کردیم و فلسفه‏ای تدوین کردیم که از خلال آن، به دیالکتیک طبیعت و انسان و غیب نگریستیم و در چارچوب آن، معرفت و مسائل آن را تفسیر کردیم، چرا این کار باید موضع‏گیری بر ضد کسی یا انحراف از روش معرفتی یا خودباختگی الاهیات در برابر معرفت انسانی یا غربی‏سازی اسلام یا اسلامی‏سازی غرب، خوانده شود؟ از قدیم گفته‏اند: کسی که دهانی بیمار دارد، آب زلال را هم تلخ می‏یابد .

▪ اشاره

سخن از اسلامی کردن علوم، از ابتدای انقلاب، در میان اندیشمندان ایرانی مطرح بوده است . توجه به جهت‏داری علوم و معارف بشری در میان اندیشمندان سایر ملل نیز به وجود آمده است . این گرایش چندی است در میان اندیشمندان مسلمان عرب‏زبان نیز پدید آمده است و حتی مؤسساتی به منظور تحقیق در این زمینه تاسیس شده‏اند که یکی از آنها «مرکز جهانی اندیشه اسلامی‏» است .

به عقیده آقای العلوانی هنوز کار درخورتوجهی در زمینه اسلامی کردن علوم در این مرکز انجام نشده و با گذشت پانزده سال از عمر آن، تنها پنج نشست عمومی برگزار شده است .

برای دست‏یافتن به هدف مقدس و والای «معرفت‏شناسی اسلامی‏» برداشتن گام‏هایی بلند لازم است و باید فعالیت‏های ذیل را انجام داد:

۱) فهم و شناساندن ماهیت اسطوره‏ای علم سکولار غربی و چگونگی ورود تخیل در علم، در مرحله پردازش فرضیه‏ها و نیز در مرحله محک زدن آنها، به دلیل آنکه در آن مرحله نیز بر مشاهده جهت‏دار تکیه می‏شود و آزمون با عینک خاص سکولار، صورت می‏گیرد;

۲) شناساندن ماهیت ابزارانگارانه علم تجربی سکولار و بی‏فروغ بودن بعد واقع نمایی آن;

۳) تلاش برای تغییر معنای تحریف‏شده علم و تعمیم آن به حوزه‏های متفاوت علم و معرفت انسانی، از جمله معارف دینی و فلسفی و پرهیز از تجربه‏گرایی افراطی و حس‏باوری بی‏منطق;

۴) آوردن آگاهی‏هایی که از حوزه دین و فلسفه برمی‏خیزند به حوزه ساخت فرضیه‏های علم تبی و حرکت در جهت دینی کردن نظریه‏ها و ایجاد پیوند میان ریشه‏های دینی و شاخه‏های معرفت;

۵) تغییر جهت توسعه علمی جوامع اسلامی به سمت نیازهای واقعی این جوامع و گره نزدن سرنوشت علمی این جوامع به جوامع غربی و به‏طور کلی، پرهیز از تقلیدگرایی و علم وارداتی و سرمایه‏گذاری بر تولید داخلی علم، در عین بهره‏گیری هوشمندانه از قابلیت‏های تجربه بشری;

۶) ایجاد اعتبارات جدید بین‏المللی برای نوآوری‏های علمی و تن‏ندادن به نوع ارزش‏گذاری‏های دانشگاه‏های غربی، به دلیل جهت‏یافتگی ارزش‏های آنها در جهت دنیوی شدن و نیز حاکمیت‏سیاست‏های تابع سرمایه‏داری غربی;

۷) تقویت روحیه مسلمانان در برخورد با هیمنه علم غربی و ایجاد جرات نقد و طرح پرسش‏های جدید و ایجاد مسئله‏های جدید برای حوزه وسیع علم و معرفت انسانی و تقبیح ستایش از حس‏گرایی افراطی و فروکاهش‏گرایی تجربی، در عین تاکید بر لزوم بهره‏گیری از همه ابزارهای فهم و معرفت انسانی از جمله حس و تجربه;

۸) پرداختن به مراحل چهارگانه‏ای که آقای جابر العلوانی مطرح کردند;

۹) حاکم ساختن نگرش تمدنی در جوامع علمی مسلمانان و تجمیع قوای علمی در جهت تولید و پردازش نظریه‏هایی برای ایجاد تمدن نوین اسلامی، متمایز از تمدن سکولار غربی .

نکات یاد شده را می‏توان در دسته‏های معرفتی، فرهنگی، جامعه‏شناختی، روان‏شناختی و سیاسی دسته‏بندی کرد . نهضتی همه جانبه لازم است تا اسطوره خرافی علم پوزیتیویستی شکسته شود و سخن خرافی بی‏طرفی علم در اذهان نوآموزان جهان سومی رنگ ببازد . به همین دلیل است که نیازمند نهضت نرم‏افزاری هستیم و باید این نهضت را در همه ابعاد آن دنبال کرد و آن را در فرهنگ، سیاست، علم، جامعه و جان آدمیان نهادینه کرد . توفیق در این کار نه تنها عزمی ملی، که عزمی بین‏المللی را در جهان اسلام می‏طلبد .

گفت‏وگو با طه جابر العلوانی