جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

اراده الهی


اراده الهی

یكی از صفات خداوند كه در كتاب و سنت به كرّات از آن یاد شده, صفت اراده است و تمام فرق مسلمین این صفت را برای خداوند ثابت دانسته اند لیكن در تفسیر اراده و این كه این صفت از صفات ذات است یا از صفات فعل, اختلاف شدیدی هست موضوعی كه در این اوراق از آن بحث خواهیم كرد همین صفت اراده است كه در چهار مقام از آن بحث خواهد شد

یكی از صفات خداوند كه در كتاب و سنت به كرّات از آن یاد شده، صفت اراده است و تمام فرق مسلمین این صفت را برای خداوند ثابت دانسته‏اند. لیكن در تفسیر اراده و این كه این صفت از صفات ذات است یا از صفات فعل، اختلاف شدیدی هست. موضوعی كه در این اوراق از آن بحث خواهیم كرد همین صفت اراده است كه در چهار مقام از آن بحث خواهد شد: مقام اوّل در تقسیم بندی صفات خداوند به صفات افعال و صفات ذات. مقام دوم در تفسیر اراده. مقام سوم در این كه اراده جزء كدام یك از صفات خداوند است، آیا از صفات ذات است یا از صفات فعل؟ مقام چهارم بحثی تحت عنوان اراده خداوند در روایات ائمهعلیهم السَّلام.ما، در حدّ خود سعی نموده‏ایم آنچه را كه خود از این موضوع درك نموده‏ایم در این صفحات بنگاریم.

۱. تقسیم بندی صفات خداوند

صفات خداوند بر دو قسم است: صفات ثبوتی؛ یعنی صفاتی كه در خدا هست مثل علم و قدرت و... صفات سلبی: یعنی صفاتی كه در خدا نیست مثل تركیب، روءیت و....

همین صفات ثبوتی خود به دو دسته تقسیم می‏شوند: صفات ذات و صفات فعل. برای این كه بدانیم كه كدام یك از این دو دسته از صفات، صفت فعل یا صفت ذات هستند، دو طریق بیان گردیده است:

الف. صفات ذات آن صفاتی را گویند كه عین ذات و همیشه برای ذات ثابت و اتصاف خداوند به ضدّ آن محال است و نمی‏شود ذات از آن صفات خالی باشد مثل صفت قدرت، علم، حیات و... كه اتصاف خدا به اضداد آنها غیر ممكن است.

صفت فعل آن صفت را گویند كه عین ذات خدا نباشد و همیشه برای ذات ثابت نیست و اتصاف خدا به ضد آن ممكن است مانند رازق بودن، رحیم بودن(۱) و....

این طریق اوّل بود كه بیان شد و لكن از آنجا كه این طریق با یك اشكال روبرو می‏شود، دانشمندان علم كلام طریق دومی را بیان نموده‏اند. اشكال طریق اوّل این است كه صفت عدل با آن كه از صفات فعل است اتصاف خدا به ضد آن جایز نیست.(۲)

ب. صفات ذات صفاتی است كه خود ذات به تنهایی و با صرف نظر از مخلوقات، آنها را دارد و همواره به آنها متصف است، مانند صفت قدرت كه ذات خداوند همواره به آن موصوف است «كلّ ما یجری علی الذات علی نسق واحد ـ الاثبات دائماً ـ فهو من صفات الذات»: آنچه بر ذات به صورت همیشگی حمل می‏شود آن از صفات ذات است، و چنین نیست كه مثلاً امروز به چیزی قادر باشد و فردا با از بین رفتن آن، دیگر به آن قدرت نداشته باشد.

امّا صفات فعل صفاتی است كه به لحاظ رابطه و نسبتی كه میان ذات خداوند و یكی از آفریدگان برقرار است از آن رابطه و نسبت اعتبار و انتزاع می‏شود:«ما یجری علی الذات علی الوجهین بالسلب تارهٔ وبالایجاب أُخری فهو من صفات الأفعال(۳)» :آنچه به صورت همیشگی بر ذات حمل نمی‏شود بلكه در بعضی از اوقات حمل می‏شود، در بعضی از اوقات از ذات سلب می‏شود و صفت فعل شمرده می‏شود. مانند صفات رازقیت خداوند كه می‏شود گفت:رَزَق لزیدٍ ولداً ولم یرزق لعمر مالاً: خداوند به زید فرزندی عطا نمود و به عمر مالی عطا نكرد. در هر صورت آنچه از كلمات متكلمین برمی‏آید این است كه در صفات فعل، تحقق فعل، سبب و علت تامه برای اتصاف است و قبل از تحقق فعل، ما می‏توانیم نفی صفت از خداوند بكنیم . شیخ مفید می‏گوید:«ومعنی صفات الأفعال هو انّها تجب بوجود الفعل و لا تجب قبل وجود»:(۴) معنی صفت فعل عبارت است از این كه وقتی فعلی محقق شد ذات متصف می‏شود به آن و در غیر این صورت ذات متصف به چنین صفتی نمی‏شود.

لكن از آنجا كه نفی صفت در میان عرف ملازم و همراه با نفی اهلیت و قدرت است مثل این كه می‏گوییم فلانی نجار نیست یعنی اهلیت و قدرت بر این كار را ندارد، فلانی بنّا نیست و... لذا در ارتباط با خداوند نفی صفت نمی‏توانیم بكنیم(۵) و بگوییم او خالق نبود(پیش از خلق)، او رازق نبود چرا كه این نفی صفت ملازم با نفی اهلیت خداوند است. البته طریق علم ما به این كه او خالق است یا رازق، دیدن فعل اوست ولی اتصافش به صفت رازقیت و خالقیت به اعتبار فعل نیست، این طور نیست كه این اتصاف دایر مدار فعل باشد و اگر فعل در میان نبود نفی صفت بكنیم، مقصود این است كه فعل، علت تامه برای اتصاف نیست، این گونه نیست كه اگر فعل نبود ما بتوانیم نفی صفت بكنیم، بلی فعل طریق و كاشف از صحت اطلاق وصف است، در همین حد، نه بیشتر، به طور مثال اگر از طریقی فهمیدیم كه زید نجار یا مهندس است (ولی هنوز فعلی از او مشاهده نشده است) اگر صحیح نباشد كه به او بگوییم مهندس، چون فعلی از او ندیده‏ایم، صحیح هم نخواهد بود كه بگوییم او مهندس نیست و این مطلب با رجوع به وجدان و مرتكزات عرفی قابل قبول است، كسی كه دانشگاه رفته و دوره طب را دیده ولی هنوز به امر طبابت نپرداخته هیچ وقت عرف از این شخص نفی صفت طبابت را نمی‏كند. خلاصه این كه داشتن اهلیت، كافی برای صحت عمل و اتصاف است.(۶) البته بین مقام اثبات و ثبوت نباید خلط كرد. طریق علم ما به این اوصاف فعلی خداوند، دیدن فعل اوست ولی دیدن فعل فقط طریق و كاشف از صحت اطلاق آن وصف است و ما، در این گونه موارد فقط می‏توانیم نفی فعل بكنیم(قبل از خلق و رزق) نه نفی صفت، چرا كه قدرت و اهلیت بر او (خداوند) صادق است و این درست همان مطلبی است كه در حدیث آمده: «له معنی الربوبیهٔ إذ لا مربوب... ومعنی الخالق ولا مخلوق و تأویل السمع ولا مسموع لیس منذ خلق استحق معنی الخالق.(۷) رب بودن و اطلاق رب بر خداوند در همان وقتی كه مربوبی نبوده است صحیح است همچنین اطلاق خالق بر او در وقتی كه مخلوقی نبوده صحیح است و هكذا سمیع بودن. این گونه نیست كه چون خلق كرده مستحق خالقیت شده باشد.

● چگونگی اطلاق صفت بر خداوند

اگر گفته شود اللّهُ عالمٌ وزید عالمٌ یا اللّه رحیمٌ وزیدٌ رحیمٌ آیا بین این دو جمله از جهت حمل تفاوتی هست؟ آیا عالم بودن و رحیم بودن خداوند با عالم بودن و رحیم بودن ما فرق دارد؟ برای توضیح مقصود و مراد، ابتدا در گفتگوهای خود توجه می‏كنیم :

به طور مثال اگر یكی از دوستان ما از یكی از كشورهای اروپایی آمده باشد و ما برای دیدن او به خانه‏اش برویم، و او برای ما از آنجا سخن بگوید و تعریف كند كه خانه مسكونی من در آنجا چندین طبقه داشته، باغچه آن این گونه، و راهرو و فرش كف آن گونه، ما با این كه به آنجا نرفته‏ایم به درستی تصور آن خانه را می‏نماییم به این صورت كه وقتی او می‏گوید چندین طبقه، چون در محیط خود نمونه طبقه ساختمان را دیده‏ایم می‏توانیم در ذهن خود از این گونه طبقه روی هم نهاده و تصوّر نماییم كه مثلاً هفتاد طبقه چگونه است، و همچنین درباره باغچه و راهرو آنجا و... چرا كه از نمونه هر كدام سابقه‏ای داریم كه با كمك توضیحات دوست خود، در صورت‏های ذهنی آن نمونه‏ها، تصرّف نموده و مطابق آنچه آن خانه هست صورت آن را در نظر می‏آوریم و حتی ممكن است این تصور به گونه‏ای باشد كه اگر خود به آنجا برویم آن خانه دوست را به همان گونه كه تصور كرده‏ایم بیابیم.

حال اگر او بگوید در آنجا چیزی تازه اختراع شده كه چنین و چنان می‏كند، ما به كمك بیان كار آن چیز، ماشین یا موتوری نظیر آنچه دیده‏ایم در نظر می‏آوریم. لكن اگر بگوید در آنجا چیزی هست كه مانند چیزهایی كه دیده‏اید نبوده و هیچ شباهتی با هیچ چیز ندارد، اگر چه از لفظ چیز صورتی مبهم در ذهن می‏آوریم، امّا هیچگونه تصوری از چگونگی آن نداشته و كار و خصوصیات دیگر آن را نمی‏توانیم حدس بزنیم.

● راز بیشتر گمراهی‏ها درباره صفات خداوند

دلیل بیشتر گمراهی‏ها درباره خداوند بزرگ همین است كه ذهن‏ها روی عادت خویش كوشش می‏كنند اطلاعات مربوط به او را به كمك نمونه‏های موجود در خود تصور كنند، به همین جهت همیشه به دنبال مثالی برای او می‏گردند، در حالی كه «لیس كَمثله شی‏ء».(۸) چیزی همانند او نیست. همانگونه كه خداوند در شناختن منحصر بوده و مانند ندارد در اسماء و صفات نیز منحصر بوده و مانند ندارد. با حفظ این مقدمه، برای بیشتر روشن شدن مطلب به چگونگی اطلاق صفات در خودمان نظر می‏كنیم:

در هنگام برخورد با كسی، از درون او آگاهی نداریم. بعد از سخن گفتن او از چگونگی سخنان او درمی‏یابیم كه مثلاً فردی آگاه و عالم است لكن علم در درون او چگونه است؟ غیر از این راهی برای دانستن چگونگی(۹) علم در او نیست كه او نیز انسانی نظیر من بوده و از جهات خلقتی در آنچه قابل مشاهده است مانند من بوده پس در نحوه فكر كردن و نتیجه‏گیری از مطالب و ده‏ها چیز دیگر مانند من بوده پس چگونگی علم او را از نظیر بودنش با خود استفاده كرده‏ایم در حقیقت به اعتبار آنچه از طرف دیده‏ایم كه راه آگاهی است لفظ عالم را بر او اطلاق نموده‏ایم زیرا عالم شخصی است كه دارای كیف نفسانی است.

بر همین گونه است صفات دیگری مانند رحم، سخاوت، كرم و... كه از دیگران می‏بینیم، آنچه دیده شده فعلی بوده مانند كمكی به بینوا، بخششی به دیگری و گذشتی از لغزش‏ها و... كه در تمام آنها به چگونگی درونی این صفات فقط از مقایسه با خود و هم نظیری پی می‏بریم به همین دلیل اگر فرض كنیم یك كوه یا یك درخت عالم بود نمی‏توانستیم بگوییم نحوه علم آن دو چگونه است؟

دیدن فعل در مورد خداوند بزرگ به این گونه است كه مشاهده می‏كنیم ناراحتی دردمندی را برطرف نموده احتیاج نیازمندی را مرتفع كرده و آرزوی آرزومندی را برآورده و این با معنی رحم منطبق است. و نیز مشاهده می‏كنیم روی بسیاری از پستی‏ها و لغزش‏ها را پوشانده و به آنها ترتیب اثر نداده یعنی نه تنها به خاطر آن پستی‏ها و لغزش‏ها عذاب و گرفتار ننموده بلكه چگونگی و مقدار احسان او تغییر نكرده و درست مثل آن كه چیزی واقع نشده نیكی نموده و این با معنی كرم منطبق است و افعال به این گونه از خداوند دیده شده و چون نظیر و نمونه‏ای برای او نبوده و ذهن از تصور او عاجز بوده پس از آن كه او را رحیم و كریم و... دانست نمی‏تواند برای این گونه صفات او چگونگی تصور كند و ناچار است به لحاظ همانچه دیده بر او صفت اطلاق كند و بگوید خدا رحیم و كریم و... است. این گونه جملات درست بدین معنی است كه گفته شود او ایجاد كننده مواردی از رحم و كرم و ... بوده است.

به همین جهت ملاحظه می‏شود كه این گونه صفات، در روایات، صفت فعل حساب شده است و در حقیقت افعالی كه از او دیده می‏شود نشان و علامتی از او و تصرّف او در جهان و حوادث زندگی بوده و كلماتی چون رحیم و كریم و... برای افاده نوع آن نشان و علامت است به همین جهت ملاحظه می‏شود این گونه كلمات در قرآن مجید اسمای خداوند بزرگ حساب شده است:

«قُلِ ادْعُوا اللّه أَو ادْعُوا الرَّحمن أَیّاً ما تَدْعُوا فَلَهُ الأَسماءُ الحُسْنی».(۱۰)

«بگو بخوانید اللّه را یا بخوانید رحمن را هر كدام را بخوانید او را است نام‏های نیكو».

نویسنده:علی حسن بیگی

۱ . شرح عقاید صدوق، ص ۲۵.

۲ . می‏شود طریق اوّل را بدین گونه اصلاح كرد و گفت: مقصود كسانی كه می‏گویند: «و أوصاف الأفعال یصحّ الوصف لمستحقیها بأضدادها...» این است كه یصحّ أن یمكن ویقدر است. بنابراین برای خدا امكانش هست كه از او ظلم سر بزند و قدرت بر این كار دارد، منتها به جهت صفت حكمت، این مطلب از خداوند منتفی است ولی امكان و قدرت داشتن چیزی است و استفاده نكردن از قدرت به جهت صفت حكمت مطلبی است دیگر.

۳ . الهیات، آیت اللّه سبحانی:ج۱، ص۸۵ـ ۸۴.

۴ . شرح عقاید صدوق، ص ۲۵.

۵ . البته نفی فعل بدون مانع است.

۶ . اگر ما نتوانیم صفت را قبل از فعل حمل كنیم نفی آن را هم نمی‏توانیم بكنیم، اگر به زید كه درس طب خوانده ولی هنوز مشغول به طبابت نشده نتوانیم بگوییم طبیب، نفی طبابت هم از او صحیح نخواهد بود.

۷ . توحید صدوق، ص ۳۸.

۸ . شوری/۱۱.

۹ . كه مثلاً كیفی است نفسانی.

۱۰ . اسراء/۱۰۹.

۱۱ . نهج البلاغه، خطبه توحید. البته این نفی الصفات عنه را معمولاً به نفی الصفات الزائدهٔ عنه تفسیر می‏كنند ولی با توضیحی كه داده شد شاید احتیاج به این تفسیر نباشد.

۱۲ . الهیات، آیهٔ اللّه سبحانی:ج۱، ص۱۶۸ـ ۱۶۵.

۱۳ . شرح تجرید، ص ۲۵۲.

۱۴ . كشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد، ص ۴۶.

۱۵ . انوار الملكوت فی شرح الیاقوت، ص ۱۵۷.

۱۶ . اسفار:ج۶، ص۳۳۳، به نقل از الالهیات.

۱۷ . نهایهٔ الحكمه، ص ۲۹۸.

۱۸ . نهایهٔ الحكمه، ص ۲۹۸.

۱۹ . الالهیات:ج۱، ص۱۷۱.

۲۰ . علم كلام، تألیف سید احمد صفایی:ج۱، ص۲۳۷.

۲۱ . به نقل از علم كلام:ج۱، ص۲۴۰ـ ۲۳۷.

۲۲ .كشف الفوائد، ص ۴۶ـ ۴۷.

۲۳ . حج/۱۳.

۲۴ . مائده/۴۰.

۲۵ . مائده/۵.

۲۶ . بقره/۱۹۴.

۲۷ . برای اطلاع بیشتر مراجعه شود به كفایهٔ الموحدین، تألیف سید اسماعیل طبرسی:ج۱، ص۳۱۴ـ ۳۱۱. ما ادلؤ طرفین را مقداری تلخیص از همین منبع آوردیم.

۲۸ . اصول كافی:ج۱، ص۱۰۹، باب الارادهٔ، حدیث۲.

۲۹ . اصول كافی:ج۱، ص۱۰۹، باب الارادهٔ، حدیث۱.

۳۰ . اصول كافی:ج۱، ص۱۰۹، باب الارادهٔ، حدیث۳.

۳۱ . كافی:ج۱، ص۱۰۹، باب الارادهٔ، حدیث۷.

۳۲ . سلیمان مروزی الذی ناظر مع علی بن موسی الرضاعلیه السَّلام فی مجلس المأمون.

۳۳ . توحید صدوق، ص ۴۴۵، قسمتی از مناظره حضرت رضاعلیه السَّلام با سلیمان مروزی.

۳۴ . طلب و اراده، ص ۲۴ ترجمه احمد فهری.

۳۵ . سوءال از جناب آقای دكتر عطاء اللّه فروغی ، اصفهان.

منبع:فصلنامه ‏كلام اسلامی، شماره ۵۰


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.