شنبه, ۳۰ تیر, ۱۴۰۳ / 20 July, 2024
مجله ویستا

تب دانشگاه


تب دانشگاه

نقش دانشگاه در فرهنگ کنونی ما

با این که دانشگاه در تعریف اجتماعی یک سازمان و نهاد اجتماعی است اما در درجه اول یک «آرمان» است. آرمانی که می‌گوید با تدریس، تحصیل و اشاعه علم و فرهنگ و هنر می‌توان به سمت کمال رفت. این درست است که دانشجویان ما شخصاً و با اراده این آرمان را انتخاب نکرده‌اند و بیشتر بر حسب حادثه در رشته‌های مختلف بخصوص فلسفه حاضر می‌شوند اما مفهوم دانشگاه به خودی خود آرمانی است. به گونه‌ای که بشر فکر می‌کند که با تعلیمات می‌تواند موجودی خاکی را به سمت انسانی آرمانی سوق دهد. اگر دانشگاه اصالت داشته باشد این آرمان باید دانشگاهیان را به هم نزدیک کند و این نزدیکی به سبب این آرمان مشترک الزاماً یک توافق ذهنی نیست؛ اینکه فقط یک حرف زده شود یا به گونه‌ای واحد اندیشیده شود بلکه منظور این است که از لحاظ تحقیق و تجسس به یکدیگر اعتماد داشته باشیم تا بتوان در کنار هم و با هم کارکرد.

با تأسیس دانشگاه تهران در هشتم خرداد ۱۳۱۳ موافقت شده است و هم اکنون ۷۶سال از آن می‌گذرد.

اما پیشینه تاریخی ایجاد دانشگاه به قرن هشتم در اروپای غیررومی و در دوره «شارل ماین» می‌رسد. این سردار ارتشی که خود بی‌سواد بوده است متوجه می‌شود که برای شکل‌گیری و استحکام کشورش باید نهضتی فرهنگی به وجود بیاید. بنابراین یک مربی به نام «آلکوین» از انگلستان را استخدام می‌کند و کلاس‌هایی آموزشی در امپراتوری مقدس تشکیل می‌دهند. در عین حال او، فردی با سیاست است که نمی‌خواهد با رم درگیر شود و در عین حال که استقلال و قدرتی محلی ایجاد می‌کند از برباد رفتن تلاش‌هایش توسط ایشان بیمناک است.

در این کلاس‌ها افرادی که به کار دیوانی قرار است بپردازند را علاوه بر آموزش‌های دینی ملزم به یادگیری علوم سه گانه‌ای چون دستور زبان و صرف و نحو لاتین، خطابه و بیان جدل (منطق) می‌کنند که حساب و هندسه و هیئت و موسیقی نیز به آن افزوده می‌شود و به علوم آزاد هفتگانه از آن یاد می‌شود. این شروع مدارس است؛ گویی که نبض جامعه از لحاظ علمی به تپش درمی‌آید و به تدریج بسط پیدا می‌کند که از این دوره به «دوره اهل مدرسه» سخن به میان می‌آورند. این پدیده بیش از آنچه تصور می‌کنید عجیب و شگفت‌آور است. گروهی در دل ظلمت قرون وسطی پیدا می‌شوند که فکر می‌کنند تعلیمات سرنوشت را تغییر می‌دهد و اگر هنوز در غرب به دانشگاه معتقدند براساس همین سنت است. اینکه راهی به جز تحصیل نیست و تحصیل می‌تواند از ما فرد دیگری ساخته و ما را تغییر دهد و این اندیشه به خودی خود ارزشمند است.

این مدرسه‌ها به گونه‌ای گسترش می‌یابند که در کنار هر صومعه‌ای مدرسه‌ای نیز وجود دارد و در قرن دوازدهم، مرکز علمی، اعتقادی و تعلیمات اجتماعی و تجمعات انسانی برای شکل‌گیری شهرهاست و اهمیت بسیاری یافته است. استادانی چون آنسلم متکلم بزرگ غرب و گیوم دوشانپو و آبلار پیدا می‌شوند به گونه‌ای که «آبلار» با وجود نوعی شهامت ناپخته در آن دوره اولین کسی است که خود را «فیلسوف» می‌خواند.

ایشان اولین کسانی‌اند که از اندیشه آزاد و عقلانی سخن گفته‌اند. رونق و نظرات جدید به وجودآمده در حدی گسترش می‌یابندکه پاپ مجبور است برای نظارت بر افکار، دانشگاه را تأسیس کند.

دانشگاه پاریس در ۱۲۰۹ و سپس دانشگاه آکسفورد به وجود می‌آید. کمبریج نیز تقریباً به همان قدمت است. دانشکده‌ها مشتمل بر دانشکده‌ هنرها، دانشکده حقوق و نیز طب و دانشکده کلام و الهیات است که بشدت بر آن نظارت می‌شود.

پس از آن دانشگاه «سالامانک در اسپانیا به سال ۱۲۲۰، دانشگاه پادو در ایتالیا در ۱۲۲۱ و ناپل در ۱۲۲۴ و تولوز فرانسه در ۱۲۳۰، رم ۱۲۴۶، آنژه ۱۳۰۳و کلن ۱۳۳۱» ایجاد می‌شود. به زبان لاتین به دانشگاه «یونیوسیتاس» گفته می‌شود.

این کلمه به معنای «صنف اتحادیه» است، صنف مدرسان و دانشجویان. این نامگذاری از آن رو است که در قرن هفدهم صنف‌ها به وجود آمدند. در ایران نیز صنف‌ها بسیار مهم‌اند و بازار ستون فقرات شهرهای ایران‌اند چون یزد و کاشان که شهر با صنف به وجود آمده است. اما از پیشوند «یونی» این کلمه نوعی وحدت برداشت می‌شود و بنابراین دانشگاه جایگاهی است که رشته‌های مختلف با هم تنظیم می‌شوند و جامعیت و کلیت می‌یابند. به جز ترکیه که از همان لغت استفاده می‌کند، اعراب لفظ «جامعه» را برای دانشگاه به کار می‌برند، که هم اتحادیه بودن و هم جامعیت علوم را نشان می‌دهد، در عربی دارالعلوم نیز گفته شده و تنها در مصر «دارالحکمه» گفته می‌شود: جایی برای فکر کردن و علم آموختن که البته رسالتی سیاسی داشته‌اند. در ایران لغت «دانشگاه» از پسوند بسیار قدیمی و اصیل «گاه» استفاده می‌کند که البته تنها قید«مکان» است و این لغت سابقه‌ای در لغتنامه‌های قدیمی ندارد. دانشکده و دانشسرا و سایر ترکیبات وجود دارد اما این لغت برای این پدیده ساخته شده است.

بنابراین لفظ «دانشگاه» در فارسی بیشتر به مکان اشاره می‌کند و باید پرسید که آیا «دانش» در این محل هست؟ متأسفانه مفهوم علم در ایران درست فهم نمی‌شود و «جامعیت» در نظر گرفته نمی‌شود به عنوان مثال ابن‌سینا به عنوان طبیب شناخته می‌شود در صورتی که او اول فیلسوف است و جامعیتی که در او وجود دارد کاربرد خود را در طب نشان می‌دهد.

بنابراین توسعه دانشگاه، توسعه سخت‌افزاری و کمی و افزایش دانشجو نیست. بالا بردن کیفیت است. شاید در اتاق‌های نمور قرون وسطی اراده و انگیزه و شور و شوق فراگیری بیشتر بوده است. چرا باید دانشجو از خواندن فلسفه شرمنده باشد.

تفکری که شعف به تحصیل را ایجاد می‌کند اصل است. دانشگاه به این شکل می‌تواند سلامت محیط و رشد فرهنگی ایجاد کند و بزرگترین کاری که هم‌اکنون می‌تواند انجام دهد از بین بردن مسائل کاذب است. این مسائل کاذب در بحث سنت و تجدد امروزه دیده می‌شود. سنتی تصویر می‌شود که کاذب است و نیز تجددی که کاذب تصویر می‌شود و سپس این دو را به شکل کاذب در تضادی نظری به بحث می‌گذارند و در جنگ تصویر می‌کنند.

هرگاه سنت و تجدد اصیل را بیابیم دیگر نه در گذشته محبوس خواهیم بود و نه از آینده خواهیم ترسید. مسئله علم و فلسفه و دین نیز کاذب است. چه کسی می‌گوید فیلسوف نمی‌تواند عمیقاً دیندار باشد. اگر چنین است می‌توانیم با هم به بحث و مناظره بپردازیم و چگونه است که در جهان دانشمندان بسیار بزرگی با اعتقادی شگرف و اصیل وجود دارند و می‌زیند؟ فلسفه نیز از رشد علم جلوگیری نمی‌کند بلکه برعکس فلسفه است که راه را برای علم می‌گشاید.

مکتوب حاضر متن تلخیص و ویرایش شده سخنرانی دکتر مجتهدی است که اول اردیبهشت‌ماه در تالار کمال دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران ارائه شد.