چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

تقصیر خرسی بود


تقصیر خرسی بود

دیروز داشتم درس می خواندم ولی خرسی گفت: چقدر درس می خوانی من حوصله ام سر رفته بیا با هم بازی کنیم و کارتون ببینیم. من هم دلم برای خرسی سوخت و او را بغل کردم و رفتم بازی. من و خرسی بازی …

دیروز داشتم درس می خواندم ولی خرسی گفت: چقدر درس می خوانی من حوصله ام سر رفته بیا با هم بازی کنیم و کارتون ببینیم. من هم دلم برای خرسی سوخت و او را بغل کردم و رفتم بازی. من و خرسی بازی کردیم و بعد هم تلویزیون نگاه کردیم. طفلکی خرسی از خستگی جلوی تلویزیون خوابش برد.

من هم همین طور. صبح وقتی به مدرسه رفتم یادم آمد که امروز امتحان دارم و چیزی نخواندم... وای توی امتحان همه را غلط نوشتم. حالا چه کار کنم؟! کاش دیروز درسم را خوانده بودم. همه اش تقصیر خرسی بود. خرسی نگذاشت درس بخوانم. کاش مامان باور کند که تقصیر خرسی بوده.