پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

شورش فرانسه پایان شكوه دولت رفاه


شورش فرانسه پایان شكوه دولت رفاه

«دولت رفاه» برخلاف ظاهر سوسیالیستی آن ابداع نظام های كاپیتالیستی برای گریز از تشدید فاصله طبقاتی و رخ دادن جنگ های طبقاتی بود دولت فرانسه كه پنج دهه پیش تنها ۱۲ درصد از تولید ناخالص داخلی خود را صرف برنامه های حمایتی دولت رفاه می كرد, اكنون حدود ۶۰ درصد تولید ناخالص خود را هزینه این كار می كند

قدرت سیاسی، نظامی و اقتصادی اروپا تا قرن نوزدهم عمدتاً بین چهار بازیگر اصلی یعنی بریتانیای كبیر، آلمان، فرانسه و اتریش- مجارستان تقسیم شده بود. در اواخر این قرن، ایتالیا نیز به این مجموعه افزوده شد و تحولات قاره اروپا تا جنگ جهانی اول حول همكاری، رقابت و جنگ بین این بازیگران می چرخید. با خارج شدن اتریش- مجارستان از این مجموعه در جنگ جهانی اول و شكست آلمان و ایتالیا در جنگ جهانی دوم قدرت سیاسی و نظامی اروپا به انگلستان و فرانسه منحصر و قدرت اقتصادی بین این دو كشور و آلمان تقسیم شد. آلمان اگر روال عادی را طی می كرد و از حمایت سیاسی طرف های پیروز در جنگ جهانی دوم و كمك های سیاسی و اقتصادی ویژه ایالات متحده برخوردار نمی شد، احتمالاً امروزه وضعی بهتر از ایتالیا نداشت و شاید در مرتبه ای پایین تر از این كشور و حتی اسپانیا قرار می گرفت. اما ترتیبات جهانی كه پس از جنگ جهانی دوم شكل گرفت، بار دیگر آلمان را در شمار بازیگران قرارداد، اما امكانی برای اعاده سیاسی و نظامی آن در اختیارش نگذاشت. به همین علت از سال ۱۹۴۶ تاكنون وقتی از قدرت های اروپایی سخن گفته می شود اشاره به فرانسه و انگلستان دارد. آلمان به لحاظ اقتصادی در مرتبه بالاتر از انگلستان و فرانسه قرار دارد، به گونه ای كه حجم تولید ناخالص داخلی هریك از این كشورها حدود دو سوم تولید ناخالص داخلی آلمان است. یعنی این كه فرانسه و انگلستان از نظر اقتصادی به صورت شانه به شانه حركت می كنند و انگلستان می كوشد رتبه خود را كه بلافاصله پس از فرانسه است، ارتقاء دهد و به چهارمین قدرت اقتصادی جهان پس از آمریكا، ژاپن و آلمان تبدیل شود.انگلستان و فرانسه از نظر الگوی اقتصادی تا دو دهه پیش شباهت های زیادی داشتند. هر دو كشور تا دهه ۱۹۸۰ با طرح ها و برنامه های «دولت رفاه» اداره می شدند. منظور از «دولت رفاه» شكلی از رابطه اقتصادی بین دولت و شهروندان است كه در آن دولت عهده دار بسیاری از امور اقتصادی و مالی كشور می شود و از طریق عایدات خود (سود بنگاه ها و مالیات ها) طیف گسترده ای از خدمات شامل آموزش، بهداشت و درمان، بیمه های بیكاری، حمایت از مادران و كودكان و نظایر اینها را ارایه می كند.«دولت رفاه» برخلاف ظاهر سوسیالیستی آن ابداع نظام های كاپیتالیستی برای گریز از تشدید فاصله طبقاتی و رخ دادن جنگ های طبقاتی بود. اندیشه كمك دولت به شهروندان قدمتی هزاران ساله دارد و حتی در نظام های كهن نیز اشكالی از آن را می توان دید، اما شكل امروزی آن اواخر قرن نوزدهم توسط بیسمارك صدراعظم نامدار آلمان ابداع شد و در قرن بیستم وارد نظام اقتصادی بیشتر كشورهای اروپایی و آمریكا شد. دو تحول به گسترش اندیشه و عمل دولت رفاه كمك شایانی كرد. اول جنگ های جهانی اول و دوم بود و دوم ركود اقتصادی بزرگ كه حدفاصل این دو جنگ رخ داد.جنگ های جهانی به علت قطع كردن ارتباطات تجاری جهان و اضطراری كردن شرایط داخلی كشورهای اروپایی، امكان رقابت آزاد را از بازیگران اقتصادی گرفت و دولت ها را ناگزیر كرد برای جلوگیری از فروپاشی اجتماعی و قحطی اقتصادی، دامنه مداخله خود را در اقتصاد گسترش دهند. این فرایند به تكمیل طرح های دولت رفاه انجامید و تقریباً همه كشورهای اروپایی پس از جنگ جهانی دوم این الگو را برگزیدند. دولت رفاه در آمریكا تا دهه ۱۹۷۰پایید و در آن دهه رو به ضعف گذاشت. در دهه ۱۹۸۰ دولت رونالد ریگان در آمریكا و مارگارت تاچر در انگلستان به صورت نظری پایان عصر دولت رفاه را اعلام كردند، اما در عمل این شیوه اداره كشور به صورت كم رنگ باقی ماند. اما در آلمان و فرانسه نه تنها از این برنامه فاصله گرفته نشد، بلكه سال به سال بردامنه تعهدات دولت در زمینه تأمین اجتماعی افزوده شد. نتیجه این سیاست اقتصادی در دو دهه اخیر به تغییر شگرف در وضع اقتصادی این سه قدرت اروپایی انجامیده است.

دولت فرانسه كه پنج دهه پیش تنها ۱۲ درصد از تولید ناخالص داخلی خود را صرف برنامه های حمایتی دولت رفاه می كرد، اكنون حدود ۶۰ درصد تولید ناخالص خود را هزینه این كار می كند. آلمان نیز وضعی كمابیش مشابه فرانسه دارد. حال آن كه انگلستان از دهه ۱۹۸۰ به سیاست خصوصی سازی گسترده و كاستن از تعهدات خود روی آورد و اكنون بیش از ۷۰ درصد اقتصاد این كشور و در نتیجه تولید ناخالص داخلی آن در اختیار بخش خصوصی است و سیاست های حمایتی به بخش های كاملاً اضطراری محدود شده است.تفاوت برنامه های اقتصادی دولت های فرانسه و انگلستان در دو دهه اخیر به تحولی انجامیده است كه به عنوان یك شاخص تجربی، نتیجه این دو نوع برنامه را نشان می دهد . دو دهه پیش تمایل عمومی در فرانسه این بود كه خریدهای هفتگی خود را در انگلستان انجام دهند. علت این تمایل این بود كه سطح زندگی در انگلستان پایین تر از فرانسه بود و در نتیجه كالاهای انگلیسی برای خریداران فرانسوی ارزان تر بود. اما این روند اكنون معكوس شده و انگلیسی ها برای خرید به فرانسه می روند. همین وضع در مورد املاك و مستغلات دو كشور نیز پیش آمده است. تا یك دهه پیش فرانسوی ها خریداران اصلی ویلاهای ساحلی انگلیس بودند اما اكنون وضع معكوس شده است.این جابه جایی قدرت اقتصادی انگلیس و فرانسه بر وضع داخلی و منطقه ای فرانسه تأثیر شگرفی گذاشته است. در بعد داخلی، دولت فرانسه اكنون به علت افزایش سرسام آور هزینه های دولت رفاهی با كسری بودجه و بیكاری گسترده روبه رو است.

كسری بودجه فرانسه حدود ۴ درصد تولید ناخالص داخلی این كشور است. بر اساس معیارهای اقتصادی كشورهای صنعتی این میزان كسری بودجه زیاد و بحران زاست. آلمان نیز كه سیاست های اقتصادی اش به الگوی فرانسوی دولت رفاه نزدیك است، وضع مشابهی دارد و كسری بودجه آن حدود ۵/۳ درصد تولید ناخالص داخلی است. همین گرفتاری داخلی برای فرانسه یك معضل منطقه ای نیز ایجاد كرده است. طبق پیمان رشد و ثبات اروپا كه در سال ۱۹۹۷ امضا شد، كسری بودجه كشورهای عضو حوزه یورو نباید از ۳ درصد تولید ناخالص داخلی آنها بیشتر باشد. فرانسه در سالهای اخیر به علت رعایت نكردن این سقف بارها توسط كمیسیون اروپا توبیخ و جریمه شده است. همین وضع، ادعای رهبری فرانسه در اروپا را با چالش روبه رو كرده است.به اعتقاد بسیاری از تحلیلگران، ناآرامی های سه هفته ای اخیر در فرانسه و چند كشور اروپایی دیگر، تا حدود زیادی نتیجه ناكامی برنامه های دولت های رفاه است. به اعتقاد این تحلیلگران، مسائلی مانند «احساس از خود بیگانگی»، «احساس طرد شدگی»، «احساس شهروند درجه دوم بودن» و نظایر اینها حتماً بر شورش ها تأثیر داشته اند، اما علت اصلی به صورت بندی اقتصادی و نتیجه عملكرد دولت رفاه مربوط می شود؛ زیرا هدفی كه دولت رفاه فرانسه در پنج دهه اخیر پیگیری كرده است، اكنون با مناسبات جدید اقتصادی در جهان سازگاری ندارد و نه تنها دولت را در زمینه ارائه خدمات عاجز كرده، بلكه همین سیاست های رفاهی و حمایتی به تشدید مشكلات اقتصادی منجر شده است. به صورت طبیعی وقتی كه وضع اقتصادی كشورها به وخامت می گرایید، تهیدستان زودتر و بیشتر از سایر افراد متحمل خسارت و حرمان می شوند.دولت فرانسه با پیشه كردن سیاست های حمایتی هزینه های دولت را به شدت بالا برده است و به علت كسری بودجه، توان سرمایه گذاری های جدید را ندارد. پنج دهه سیاست های اقتصادی متمركز و شبه سوسیالیستی، توانایی سرمایه گذاری بخش خصوصی را نیز كاهش داده است. بر اثر این دو تحول، انگیزه كار و پیرو آن بهره وری كاهش یافته و به صورت ضروری و طبیعی به كاهش تولید منجر شده است. كاهش تولید موجب افزایش فقر عمومی شده است و تهیدستان كه عمدتاً حاشیه نشیان شهری و مهاجران آفریقایی و خاورمیانه ای هستند، بیشتر از دیگر قشرها زیر فشار قرار گرفته و آماده عصیان بوده اند. قتل دو مهاجر تنها بهانه ای برای عصیان مهاجران و حاشیه نشینان بود كه آنان را ضد دولت شوراند. به همین علت خلاصه كردن شورش های فرانسه به واكنش روانی مهاجران، تقلیل دادن بحران فراگیر و عمیقی است كه در واقع دامنگیر«دولت رفاه» و سیاست های حمایتی دولت فرانسه شده است. رهبران فرانسه همواره در دفاع از برنامه های دولت رفاه از آن با عنوان «عدالت اجتماعی» یاد كرده اند و اكنون به نظر می رسد عدالت در فرانسه قربانی نگاه محدود و دولتی این كشور به مقوله دولت رفاه شده است.آنچه در سویی از دریای مانش رخ داده است با آنچه در سوی دیگر این دریا یعنی در انگلستان جریان دارد، یادآور گفت وگویی طنز آلود بین دو رهبر فرانسوی و انگلیسی در سال ۱۹۹۴ است. در آن سال در مراسم افتتاح تونل مانش كه فرانسه و انگلیس را به هم وصل می كند، فرانسوا میتران سوسیالست فرانسه در مقابل ملكه انگلیس به مطایبه گفت: «افسوس كه مسافران قطار مانش نمی توانند زیبایی طرف فرانسوی آن را به دقت بنگرند!»اشاره میتران به قطارهای پرسرعت فرانسوی بود كه سرعت آنها بیش از قطارهای انگلیسی بود. ملكه انگلیس بنا به منش اشرافی خود لغزخوانی میتران را بی پاسخ گذاشت؛ اما جان میجر نخست وزیر راستگرای او با زیركی به میتران پاسخ داد: « تأمل در محیط پیرامون هم چیز بدی نیست.» میجر در زمانی این سخن را می گفت كه اصلاحات اقتصادی سلف او مارگارت تاچر به بار نشسته بود و انگلیس از رخوت دهه ۱۹۷۰ درآمده بود. تأمل مورد اشاره میجر حتماً توجه به ناآرامی های امروز فرانسه نبوده است. اما به نظر می رسد این نخست وزیر انگلیسی، دریافته بود كه دوران سرمستی فرانسویان رو به پایان است و قطار اقتصاد آنان به زودی از نفس خواهد افتاد.

محمود صدری