چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
من از کودکی عاشقت بوده ام
جام جم آنلاین: گفت: ای گروه هر که ندارد هوای ما / سر گیرد و برون رود از کربلای ما.آقاجان همچنان با صدای رسا و خوشآهنگش میخواند و جمع دوستان و آشنایان سوگوار اباعبدالله(ع) همچنان میگریند. مستمع وقتی که در گوینده اخلاص میبیند، بیشتر کربلایی میشود. سخن از میدان عشق، کربلاست.
سخن از لحظههای عاشقانگی یاران امام حسین با مولا و مقتدای عشق و ایمان و آزادگی است. تصویرسازی عرصه ایستادگی و جانبازی و فنای فیالله است.
زیر سم اسبان فتادن و بر نیزه رفتن و قطعه قطعه شدن. سخن از مسلخ و منای عاشقی است. خلوت خاص برگزیدگان بزم عشق.
آقاجان، محزونتر و کربلاییتر، صدا را اوج میدهد:
ناداده تن به خواری و ناکرده ترک سر
نتوان نهاد پای به خلوت سرای ما
میگویم: آقاجان، یعنی همه عاشق بودند؟... همه بر کارشان آگاه بودند؟
آقاجان دستی بر سرم میکشد و میگوید: پسرم، نوجوان روز عاشورا، قاسم بن الحسن(ع) بود. نور چشم دومین امام معصوم که به امانت به عمو سپرده شده بود. وقتی که سیدالشهدا در شب عاشورا با یاران و اصحاب خویش سخن گفت و بیعت خویش را از آنها برداشت، تا هر که میخواهد، بیخجالت و آزرم از این خلوتسرای خاص بیرون رود؛ چون ۷۲ نفر ماندند و گفتند که تا آخرین جرعه جان در رکاب حضرتش خواهند بود؛ قاسم به سراغ عمو آمد.
ـ عموجان، آیا من نیز در شمار کشتهشدگان خواهم بود؟
امام حسین دستی بر سر و روی یادگار برادر کشید و برای آنکه تاریخ بر انتخاب آگاهانه یاران و حواریونش شهادت دهد، از او پرسید:
ـ کیف الموت عندک؟... [عزیزم... فرزندم...] ... مرگ نزد تو چگونه است؟
ـ احلی من العسل!
قاسم به عمویش گفت که شهادت در این راه و مرگ در رکاب شما، در نگاه من شیرینتر از عسل است. و امام حسین نگاهی به سیمای معصوم او انداخت و تبسمی محزون نمود و گفت: آری فرزندم؛ تو نیز در شمار کشتهشدگان خواهی بود. و قاسم، با تمام وجود لبخند زد؛ لبخندی عاشقانه که اشک در چشم مولا نشاند. رقصی چنین میانه میدانم آرزوست!
میگویم: آقاجان، شما هم از کودکی و از سن من عاشق امام حسین بودید؟
تبسم بر چهره محبتآمیزش نقش میبندد. میگوید: پیش از آنکه دست راست و چپم را تشخیص دهم. عشق او با شیر مادر و با نفس گرم پدر در جان تشنه من حلول کرد. مگر این دو چشم بیسو میتواند عاشق نور نشود؟... پسرم؛ عشق این خانواده، ازلی است. همه عمر برندارم سر از این خمار مستی/ که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی ...
آقاجان، مرا کنار خودش مینشاند و خودش باز شروع میکند به خواندن. اشک میریزد و میخواند. عجیب است؛ همه دارند میگریند... خدایا، مگر آقاجان چه میخواند؟... با چه کسی دارد این طور صمیمانه و عاشقانه میگوید و میگرید؟:
من از کودکی عاشقت بودهام
قبولم نما گرچه آلودهام
غمت حاصل زندگانی من
به راه تو طی شد جوانی من
من از ریزهخواران خوان توأم
اگرچه بدم میهمان توام
به عشقت از آن دم که خو دادیام
به چشم همه آبرو دادیام
ز در راندگانت حسابم مکن
گدایم، کرم کن، جوابم مکن
از این روسپیدم برِ داورم
که من هم سیاهی این لشکرم
مبادا برانی مرا از درت
به بازوی بشکسته مادرت
رضا رفیع
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
سید ابراهیم رئیسی رئیس جمهور سقوط بالگرد رئیسی سیدابراهیم رئیسی شهدای خدمت شهید جمهور ابراهیم رئیسی رئیسی شهادت ایران سقوط بالگرد بالگرد
هواشناسی شهید رئیسی امتحانات نهایی تهران کنکور شهرداری تهران سانحه بالگرد رئیسی بارش باران آموزش و پرورش هلال احمر سیل قوه قضاییه
دلار قیمت دلار ارز قیمت خودرو بورس قیمت طلا یارانه خودرو بازار خودرو حقوق بازنشستگان سایپا یارانه نقدی
سینمای ایران تلویزیون سینما جشنواره کن آیت الله سید ابراهیم رئیسی هنرمندان شعر رسانه ملی لیلا حاتمی سریال
کنکور ۱۴۰۳ دانش بنیان
اسرائیل رژیم صهیونیستی غزه امیرعبداللهیان جنگ غزه فلسطین ترکیه آمریکا سوریه ولادیمیر پوتین چین اوکراین
فوتبال پرسپولیس استقلال رئال مادرید باشگاه پرسپولیس لیگ برتر لیگ برتر ایران فدراسیون فوتبال والیبال لیگ برتر انگلیس باشگاه استقلال لیورپول
اپل هوش مصنوعی مایکروسافت گوگل سامسونگ ناسا انسان تبلیغات موبایل آیفون
سلامت سرطان مغز طول عمر آلزایمر کاهش وزن مغز انسان افسردگی سلامت روان