دوشنبه, ۱ مرداد, ۱۴۰۳ / 22 July, 2024
مجله ویستا

مختصری در باب اندیشه اجتماع گرایی


مختصری در باب اندیشه اجتماع گرایی

‏"اجتماع‏‎‌‎گرایی" اندیشه‏‎‌‎ای است که شاید بیش از هر چیز در نقطه مقابل و نقد لیبرالیسم مطرح شده است؛ لیبرالیسم به عنوان آموزه رایج دوران معاصر همواره تحقق کامل آزادی‎‌‎های …

‏"اجتماع‏‎‌‎گرایی" اندیشه‏‎‌‎ای است که شاید بیش از هر چیز در نقطه مقابل و نقد لیبرالیسم مطرح شده است؛ لیبرالیسم به عنوان آموزه رایج دوران معاصر همواره تحقق کامل آزادی‎‌‎های فردی را مدنظر داشته و دارد و برای نیل بدین مفهوم از نظر فلسفی و فکری فرد را دارای تقدم بر همه چیز از جمله جامعه می‎‌‎داند و مدعی است که می‎‌‎توان سود و نفع و در کل خواسته‎‌‎های فردی را فارغ از شرایط و مقتضیات متعددی که هر یک در حکم قید و بندی بر این مفهوم اصیل "فرد" است، در نظر گرفت و همین نقطه عزیمت و پایگاه نقد بسیاری از منتقدان اندیشه لیبرالیستی از این تفکر است و به تعبیری یکی از اندیشمندان، همت اصلی و وجهه غالب همه آنها "انکار تقدم وجود شناختی فرد" است. بنابراین به جای آنکه جامعه به عنوان مجموعه‎‌‎ای از افراد دیده شود، اینان چنین می‎‌‎اندیشند که اجتماع امری مقدم‎‌‎تر و ابتدایی‎‌‎تر است و افراد آدمی به عنوان جلوه‎‌‎ها و تظاهرات این امر مقدم ظهور و بروز دارند.‏

حوزه اصلی نظریه پردازی اجتماع گرایان را می‎‌‎توان در عرصه‎‌‎های سیاسی، فلسفی و اخلاقی دانست که آرای قابل توجهی را ارائه داده‎‌‎اند؛ علاوه بر نقد لیبرالیسم، موضع اجتماع‎‌‎گرایی دغدغه‎‌‎ای بنیادین تر نیز دارد و آن بازگرداندن کلیت تجربه نشده و کامل افراد انسانی است چرا که به قول "مک اینتایر" مدرنیته هم به لحاظ اجتماعی و هم فلسفی مشکل عمده‏‎‌‎ای که پدید آورده این بوده که باعث شده زندگی انسانی به بخش‎‌‎های گوناگونی تقسیم گردد و آن‌گاه برای هر یک از این بخش‎‌‎ها و حیطه‎‌‎ها نیز هنجارها و شیوه‎‌‎های رفتاری خاص و منحصر به فرد خودش طراحی و پیشنهاد شده است و بر اثر این تمایزها، وحدت زندگی فردی نیز مخدوش گردیده است. همچنین به تبع این مسئله تجزیه و تحلیل رفتار آدمی نیز حالتی ذره باورانه و اتمیستی پیدا کرده است و حتی تحلیل افعال و مراودات پیچیده نیز برحسب اجزای بسیط صورت می‎‌‎گیرد. مک اینتایر در ادامه بحث خویش به عنوان یکی از مهمترین نمایندگان این طرز تفکر، دغدغه اصلی خویش را آشکار می‏‎‌‎سازد که همانا بحث "فضیلت"می‎‌‎باشد و از آنجایی که برای وی اندیشه ارسطویی بسیار مهم است، بر این باور است که خودِ جدا شده از نقش‏‎‌‎های متعدد اجتماعی فاقد آن عرصه از روابط اجتماعی خواهد بود که فضایل در آن مجال بروز و ظهور داشته باشند. جالب توجه است که در چنین شرایطی که اعتبار روابط اجتماعی قرار داد شده از جانب خود نفی می‎‌‎گردد، حتی "خود" هم دچار فرایند انحلال می‎‌‎گردد و گویی خود واقعی هم در این میان به دست نمی‎‌‎آید به قول مک اینتایر:

"انحلال خود به مجموعه‏‎‌‎ای از حوزه‎‌‎های جداگانه ایفای نقش، هیچ دورنمایی برای به کار بردن استعدادهایی که اصالتا بتواند حتی در یک معنای بعید ارسطویی فضیلت شمرده شودند، باقی نمی‎‌‎گذارد. زیرا یک فضیلت استعدادی نیست که تنها در وضعیت خاصی موجب موفقیت شود. آنچه درباره فضایل یک عضو خوب گروه یا یک مدیر خوب یا یک قمارباز یا یک شرط بندی گفته می‎‌‎شود ‏‎]‎صرفا‎[‎‏ مهارت‏‎‌‎هایی حرفه‎‌‎ای هستند که به طور حرفه‎‌‎ای در وضعیت‎‌‎هایی به کار گرفته می‎‌‎شوند که در آن شرایط می‎‌‎توانند موثر باشند، اما فضیلت نیستند. از کسی که حقیقتا دارای فضیلتی است می‎‌‎توان انتظار داشت که آن را در وضعیت‎‌‎های بسیار متفاوت جلوه‎‌‎گر سازد. وضعیت‎‌‎هایی که در بسیاری از آنها از اعمال یک فضیلت نمی‎‌‎توان به همان ترتیبی انتظار کارآمدی داشت که از یک مهارت حرفه‎‌‎ای انتظار می‎‌‎رود.... وحدت یک فضیلت در زندگی یک فرد تنها به مثابه ویژگی یک زندگی واحد امری معقول است، زندگی‎‌‎ای که می‎‌‎توان آن را به مثابه یک کل تصور و ارزیابی کرد.".

حال اگر قرار باشد برای دستیابی به مفهومی مناسب و کامل از خود نایل شویم، ناچاریم آن را در متن اجتماع مورد کاوش قرار دهیم.

از همین جا بعد دیگر این اندیشه رخ می‎‌‎نمایاند و آن اینکه آدمیان هرگز بر خلاف آنچه که لیبرالیسم طرح می‎‌‎کند، در خلاء و به صورتی انتزاعی قابل دسترسی نیستند بلکه اتفاقا تمامی افراد و جوامع درون یک "سنت" خاصی فعالیت می‏‎‌‎کنند و لذا "موقعیت‎‌‎مند" بوده و تاریخ خاصی را دارند. از این رو در بسیاری از موارد نمی‏‎‌‎توان به مشروعیت های فرا تاریخی و فرافرهنگی باور داشت و اینها خصلتی تصادفی و احتمالی دارند. این مباحث، اجتماع گرایان را بسیار به اندیشه پست مدرنیسم نزدیک می‎‌‎سازد به طوری که حتی چه بسا نتوان مرز مشخصی میان آنها ترسیم نمود. شاید تنها خط متمایز کننده اینها را بتوان چنین بیان کرد که اجتماع گرایی با وجود تضعیف موقعیت سوژه هنوز به "خود"ی باور دارند که امکان آن وجود داشته باشد و هر چند بسیاری از آن ابعاد و جنبه‎‌‎های فردگرایانه لیبرالی فاصله دارد، لکن هنوز به طور کامل فرونپاشیده و از میان نرفته است فقط در تحلیل و شناخت آن نباید جنبه‎‌‎ها و جلوه‎‌‎های اجتماعی و زمینه‎‌‎های گوناگون موثر بر آن را نادیده گرفت.

رضا نصیری حامد