یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

فقر خلاقیت


فقر خلاقیت

نگاهی به سریال دار و ندار ساخته مسعود ده نمکی

آخرین نوشته های وبلاک "مسعود ده نمکی"‌ را بخوانید تا بفهمید نقد نوشتن درباره یکی از ساخته های این کارگردان چقدر کار دشواری است. آقای کارگردان مخالفان این این سریال را افرادی از طبقه نو کیسه و مرفه بی درد و این جور چیزها خوانده و خطاب به آن ها گفته: ما این سریال را ساختیم تا این نو کیسه ها و بلند گو های آنها عصبانی شوند و ازاین عصبانیت بمیرند.

بنابراین بر اساس نوشته های کارگردان اگر ما ساختار یا محتوای این سریال را نپسندیده باشیم در یکی از این گروه ها و طبقه ها قرار می گیرم و احتمالا چاره ای جز عصبانی شدن و ... نداریم!

فعلا نمی خواهیم درباره این موضوع بحث کنیم که چرا در چند سال گذشته رابطه منتقدان مطبوعاتی با "مسعود ده نمکی" رابطه مهربانانه ای نبوده و واکنش های دلسوزانه آن ها در هیاهوی حواشی و جنجال های ایجاد شده شنیده نشده است. اما اشاره به این نکته ضروری است که اگر این رابطه کمی مسالمت آمیز تر می بود، یقینا کارگردان راه منطقی تری را در پیش می گرفت و در حال حاضر با سریال سطح پایینی چون "دارا و ندار"‌ مواجه نبودیم.

این که فیلمنامه "دار و ندار" کشش دراماتیک لازم را ندارد ربطی به مساله نوکیسه بودن یا نبودن مخالفان سریال ندارد. فرد خیری با هدف کمک به اهالی فقیر یک خانه به مدت چند روز در کنار آن ها زندگی می کند. با این موقعیت داستانی یک خطی چند قسمت از سریال را می توان پر کرد و کش و قوس داد؟ واقعیت این است که روایت فیلمنامه هر شب بدون هیچ گونه شاخ و برگ اضافی خودش را عینا تکرار می کند. "فتل"‌(فتحعلی اویسی)‌ در اثر مواجهه با یک زندگی مصیبت بار افسرده می شود و تلاش می کند گره از مشکلات خانواده فقیر باز کند. با این کنش قهرمان انتظار داریم روایت وارد مرحله تازه ای شود. اما چنین اتفاقی نمی افتد. چون شخصیت محوری دوباره در برابر یک موقعیت تکراری و مشابه قرار می گیرد و همان کنش قبلی را بی کم و کاست تکرار می کند. این طوری می شود که به عنوان مثال قسمت سوم سریال با قسمت سیزدهم آن تفاوت چندانی ندارد. در اولی "فتل"‌ یک خانه مسکونی را به یک خانواده فقیر اهدا می کند و در دومی یک وانت آبی رنگ را تقدیم به خانواده فقیر دیگری می کند. با این حساب نباید انتظار نقطه عطف و اوج و فرود دراماتیک از داستان را داشته باشد. روایت مدام بین خانواده های فقیر اولی و دومی و .... می چرخد و باز به همان نقطه آغازین برمی گردد. در این میان کارگردان با پناه بردن به تیپ های آشنا و شوخی های کلامی سطح پایین سعی در خنداندن مخاطب دارد. فتحعلی اویسی انگار از دنیای چند مجموعه تلویزیونی قبلی اش به این سریال پرتاب شده است. او عینا در همان قالبی فرو می رود که پیش تر آن را در "شهر قشنگ"‌ و "زیر زمین"‌ تکرار کرده است. ادای اشتباه کلمات را هم قبلا در "شمس العماره" دیده ایم. سایر تیپ ها هم نکته جدیدی برای ارائه ندارند و بیشتر یادآور حال و هوای سریال های دهه ۶۰ و ۷۰ هستند.

کارگردان در تیپ سازی هایش همچنان علاقه اش را به تیپ های جاهل و لمپن نشان می دهد. جالب آن که این لودگی لمپن ها را در هر دو قشر فقیر و مرفه می بینیم و گاه این مساله به شوخی با قومیت ها هم کشده می شود. (به عنوان مثال آدمی را به یاد آورید که پوشش و لهجه ای محلی دارد و به شکل افراطی روی زنش و آفتابه اش تعصب دارد)

فیلمنامه در زمینه شوخی های کلامی هم دست پر و پیمانی ندارد. شوخی ها یا آن قدر غیراخلاقی و سطح پایین اند که بیانشان بیشتر حال به هم زن است تا خنده آور (مثل شوخی با آب چشمه جوشان توالت فرنگی و این که میشود از آن به عنوان آب جوش استفاده کرد یا نه) در این زمینه دیالوگ های زیادی از سریال را می توان مثل زد که خیلی هایشان قابل چاپ نیستند. یعنی همان شوخی هایی که در خود سریال هم با صدای بوق نیمه تمام می ماندند!

دسته دیگر شوخی هایی هستند که از آن طرف بام افتاده اند و نمی توانند لحظات کمیک ایجاد کنند. مثل تکرار چندین و چند باره اصطلاح "مرد حسابی"‌ و این که آدم ها از این که مرد حسابی خطاب شده اند خشمگین می شوند.

در کناراین شوخی با جملات شعاری شخصیت ها مواجهیم که گاه صحبت هایشان به سرمقاله های مطبوعاتی پهلو می زند. به عنوان مثال توجه کنید به اشعار "مریم کاویانی"‌ که رو به دوربین خوانده می شود و همه را تحت تاثیر قرار می دهد. این اشعار پرحجم (گیرم که خود اشعار زیبا و دلچسب باشند)‌ بیشتر برای پخش در یک برنامه رادیویی مناسب اند تا سریالی که باید بیشتر متکی بر تصویر باشد.

یک کارگردان می تواند از یک سری آدم ها متنفر باشد و یک تعداد دیگر را دوست داشته باشد. اما نباید این خشم و تنفر را با خودش به پشت دوربین ببرد. وقتی این کار را بکند نتیجه اش می شود همین سکانس هایی که ندارها دور هم نشسته اند و دارند پشت سر صاحبخانه ( تیمور) به او فحش می دهند و مسخره اش می کنند. (فعلا به این نکته کار نداریم که شرعا و منطقا حق با تیمور است. چون اجاره مستاجرانش عقب افتاده است و ...) بقیه شخصیت های مرفه سریال نیز تا حد ممکن موذی و پلشت تصویر شده اند تا بخشی هایی از داستان به هجویه ای تند و تیز علیه سرمایه داران تبدیل شود.

از نظر کارگردان خانواده های پولدار منشا تمامی مصیبت ها و بدبختی ها هستند. انگار که به خاطر پولدار بودنشان مرتکب گناه نابخشودنی شده اند. بر اساس فرضیات و آموزه های سریال داراها، حق ندارها را خورده اند و از این راه به مال و منالی رسیده اند. پس فقرا باید با اغنیا مبارزه کنند تا بتوانند بخشی از حق و حقوقشان را بازپس بگیرند. داراها هم باید گوشه چشمی به ندارها داشته باشند و مثل "فتل" که چون غول چراغ جادو عمل می کند، هوای ندارها را داشته باشند تا دو کفه ترازو در یک راستا قرار بگیرند.

این طوری می شود صورت مساله را خیلی ساده حل کرد. می توان نشانی غلط داد و بدون معرفی ریشه های اجتماعی و اقتصادی فقر و نداری، خانواده های دارا را مسبب گرفتاری ها معرفی کرد.

این نگاه مرزبندی شده بین دارا و ندار را بگذارید کنار نگاه خالقان فیلم های ارزشمندی چون طهران تهران (داریوش مهرجویی) و بچه های آسمان (مجید مجیدی)‌ تا متوجه شوید تفاوت ره از کجاست تا به کجا. در طهران تهران کارگردان پیش از هر چیز به جوهره انسانی شخصیت هایش نگاه می کند تا میزان ثروتشان. به همین خاطر است که خانواده های فقیر و پولدار را کنار یک سفره می نشاند و با هم همسفر می کند. وقتی کارگردان همه آدم هایش را دوست داشته باشد می تواند راحت تر به آن ها نزدیک شود و درباره مختصات اجتماعی شان صحبت کند. او هر دو گروه این شخصیت ها را دوست دارد و خلق و خوی هر دو را می شناسد. مهرجویی در این فیلم نشان می دهد که نزدیک شدن این دو قشر به یکدیگر چه ثمرات و برکاتی می تواند داشته باشد.

در بچه های آسمان جلوه های زیبایی از یک فقر با شکوه را می بینیم. اعضای خانواده همگی با فقر دست و پنجه نرم می کنند اما سرشان را بالا نگه می دارند. آن ها اهل گله و شکایت نیستند. به همین خاطر است که در همان حالت هم دوست داشتنی جلوه می کنند.

اما در "دارا و ندار"‌ کارگردان مدام تلاش می کند دل مخاطب را به خاطر فقر آدم ها به درد بیاورد و حس ترحمش را تحریک کند. او هر چند لحظه یک بار به یادمان می آورد که ما باید دلمان به حال این آدم ها بسوزد و به فکرشان باشیم. به این خاطر که مثلا سقف خانه شان چکه می کند و در ظرف آبگوشتشان گوشتی پیدا نمی شود. البته این هم یک راهی برای تشویق مردم به کمک به مستمندان است. این که یک نفر را خوار و خفیف نشان بدهیم تا بیننده تلویزیونی از وضعیتی که فرد در آن قرار گرفته ابراز انزجار کنند. اما راه های بهتری هم وجود دارد. می توان خانواده های کم بضاعت را عزیز و آبرومند و در عین حال دوست داشتنی نشان داد.

ای کاش همین نمایش عریان فقر هم با کمی خلاقیت همراه می شد تا به عنوان مثال، شاهد این همه نماهای تکراری پرسه زدن های ذبیح (علیرضا خمسه)‌ در سطح شهر نباشیم. فقر ذبیح را می شد خیلی هنرمندانه تر نشان داد. به عنوان مثال چند قسمت از سریال را ببینید که ذبیح با دایره زنگی اش در شهر می چرخد و لابلای این نماها همچون فیلم های هندی موسیقی ها و ترانه های با ربط و بی ربط با صدای خواننده های مختلف گنجانده شده است.

واقعیت این است که "دارا و ندار"‌ توان رقابت با دو سریال دیگر نوروزی (زن بابا و چاردیواری) را نداشت. تجربه "دار و ندار"‌ نشان می دهد که وقتی فیلمنامه ای ضعیف و بی در و پیکر باشد، نمی توان چندان به تلاش بازیگران صاحبنام و مطرح دل بست. آن ها قفط می توانند بخشی از ضعف های فیلمنامه را پوشش دهند. تجربه "دار و ندار"‌ همچنین ثابت کرد که موفقیت دو نسخه اخراجی ها (از حیث مخاطب و فروش) تا چه حد زیادی متکی به ستاره های محبوبش (امین حیایی،‌اکبر عبدی،‌ محمد رضا شریفی نیا و ...) بوده است و در غیاب آن ها کلیت کار با چه لطمه سختی مواجه شده است. (یک سوال:‌ چرا این بازیگران حاضر به ادامه همکاری شان با یک کارگردان مشهور نشده اند؟)

در فیلم اخراجی ها بیشتر بحث ها و جدل ها بر سر محتوای کار بود. اعتراض ها بیشتر به این موضوع بر می گشت که چرا کارگردان در جهت مقدس جلوه دادن عده ای لمپن و خلافکار حرکت کرده است. اما دارا و ندار نشان از دغدغه های معنوی و ارزشمند مسعود ده نمکی دارد. او نگاهش را متوجه قشری فراموش شده کرده است و می خواهد با سریالش تلنگری به اذهان مخاطبان پرشمار تلویزیونی بزند. این رویکرد تازه او قابل تحسین است و از این بابت نمی توان به او خرده گرفت. اما در باره این که او در پرداختن به یک آسیب اجتماعی یعنی فقر چگونه عمل کرده است می توان مفصل تر اظهار نظر کرد.

http://www.filmneggar.blogfa.com/