دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

مداخلات نرم در شاخ آفریقا


مداخلات نرم در شاخ آفریقا

ایالات متحده آمریکا, اکنون پس از کنارزدن رقیب جدی خود, شوروی سابق این احساس را در خود دارد و تلاش می کند آن را بر جهانیان تحمیل کند که تنها قدرت تصمیم گیرنده و مجری صلح و نظام جهانی است

ایالات متحده آمریکا، اکنون پس از کنارزدن رقیب جدی خود، (شوروی سابق) این احساس را در خود دارد و تلاش می کند آن را بر جهانیان تحمیل کند که تنها قدرت تصمیم گیرنده و مجری صلح و نظام جهانی است.

تلاش های مسئولان کاخ سفید، در این راستا تنها در قالب دکترین نظامی نبوده است، بلکه با توجه به پیشرفت های جهانی و تنویر افکار بین المللی در مورد نیت و اهداف آمریکا برای سلطه هرچه بیشتر، این ابرقدرت به سوی قدرت نرم گرایش بیشتری نشان داده است.

در این مقاله به این موضوع پرداخته شده است که آمریکا در دوره پس از جنگ سرد در آفریقا و به ویژه شاخ آفریقا شیوه ها و ابزارهایی را برای پیشبرد سیاست خارجی و منافع خود با محوریت قدرت نرم به کار گرفته است که خواندن آن خالی از لطف نیست.

شاخ آفریقا که در شرق آفریقا واقع شده است و از جنوب به اقیانوس هند و از شمال به دریای سرخ محدود می شود، به دلیل وجود تنگه باب المندب ارزش استراتژیک دارد، زیرا این تنگه دریای سرخ را به اقیانوس هند پیوند می دهد. چهار کشور سومالی، جیبوتی، اتیوپی و اریتره به عنوان کشورهای شاخ آفریقا محسوب می شوند و برخی سودان و کنیا را نیز جزو آن می دانند. اما شاخ آفریقا جدای از موقعیت ژئوپلتیک و ژئو استراتژیک و تمرکز جمعیت مسلمان در آن، به دلیل نزدیکی به قلب خاورمیانه و کشورهای اسلامی و دسترسی به آبراه های بین المللی، اهمیت ویژه ای برای بازیگران داخلی و خارجی قاره آفریقا دارد.

به علاوه، این منطقه به دلیل نزدیکی به حوزه خلیج فارس که به لحاظ منابع نفتی برای کشورهای جهان اهمیت دارد، موقعیت ویژه ای یافته است. کمبود مواد غذایی، خشکسالی و از همه مهم تر جنگ های داخلی و بی ثباتی از عوامل جدی و ناامنی و بحران در این منطقه هستند گرچه شاخ آفریقا منطقه ای است که همواره شاهد بحران های مختلف بوده است.

در دوران جنگ سرد نیز شوروی و آمریکا به دلیل اهمیت شاخ آفریقا، به رقابت در این منطقه پرداختند اما با پایان جنگ سرد گرچه این رقابت ها از بین رفت و آمریکا به دلیل هزینه های فراوان این منطقه را از کانون توجه خود دور کرد و تقریبا غیبتی ۱۰ ساله داشت، اما در این مدت تلاش کرد در قالب طرح هایی با عنوان کمک های بشردوستانه و اقتصادی حضور خود را حفظ کند.

به ویژه آنکه در دوره کلینتون رئیس جمهور اسبق چنین رویکردی کاملا ملموس و ابتکار عمل شاخ بزرگ آفریقا اوج آن بود.

اما پس از حادثه یازدهم سپتامبر، شاخص آفریقا دوباره در کانون توجه سردمداران واشنگتن قرار گرفت و بحث حضور آمریکا در این منطقه جدی تر شد و جدای از تقویت حضور نظامی، با اجرای برنامه های اقتصادی، امدادی و بشردوستانه، سیاست های آمریکا به سوی بهره گیری از قدرت نرم در آفریقا و به یژه در این منطقه گرایش پیدا کرد.

● اهمیت شاخ آفریقا

در طول جنگ سرد این منطقه عرصه رقابت دو ابرقدرت شوروی و آمریکا بود. حضور فعال شوروی در این منطقه از سال ۱۹۶۳ آغاز شد که طی آن شوروی با کمک ۳۵ میلیون دلاری به یاری سومالی شتافت.

زیرا این کشور در خطر قحطی و خشکسالی کامل قرار گرفته بود و در سال ۱۹۶۹ «محمد زیادباره» با کودتایی بدون خونریزی بر سر کار آمد و با اعلان حمایت از ایدئولوژی مارکسیسم- لنینیسم زمینه های حضور شوروی در سومالی و دسترسی این کشور به شاخ آفریقا را فراهم کرد.

شوروی در قبال کمک های فراوان، از بندر «بربرا» در جهت تحکیم پایگاه دریایی خود بهره برد و از طریق خلیج عدن و اقیانوس هند به آب های بین المللی دست یافت و در سال ۱۹۷۰ بندر بربرا عملا به تکیه گاه استراتژیک شوروی در اقیانوس هند، بدل شد و ناوهای جنگی آن کشور در برابر زیردریایی های اتمی آمریکا در آب های اقیانوس هند قرار گرفت.

با برسرکار آمدن دولت «منگیستو هایله ماریام» در اتیوپی کشورهای شوروی و کوبا، سومالی را به بهانه برنامه تهاجمی علیه همسایگان رها کردند و به حمایت از دولت اتیوپی پرداختند. البته در آن هنگام «فیدل کاسترو» تلاش کرده تا با ایده تشکیل فدراسیون سوسیالیست روابط اتیوپی و سومالی را بهبود ببخشد.

چرا که در صورت تحقق آن شوروی در آن مقطع از جنگ سرد به قدرتی واقعی در منطقه شاخ آفریقا تبدیل می شد اما این فدراسیون پس از مدت کوتاهی از هم پاشید و سومالی به عرصه تاخت و تاز آمریکا در شاخ آفریقا و بندر بربرا به مرکز فعالیت آمریکا تغییر یافت.

در مقابل بندر «آساب» که تا آن زمان در اختیار آمریکا بود به شوروی واگذار شد. بندر آساب علاوه بر اشراف بر دریای سرخ و اقیانوس هند، به دلیل نزدیکی به خلیج فارس و تنگه هرمز ارزش و اهمیت فراوانی برای مسکو داشت.

پس از تغییر رژیم اتیوپی، آمریکا به منظور خالی نکردن صحنه برای شوروی، روابط خود را به طور کامل با دولت این کشور قطع نکرد و حاضر نبود با کمک به سومالی بر آتش جنگ این کشور با اتیوپی بر سر منطقه «اوگادن» دامن بزند.

از این رو، دولت زیادباره را به سازش با اتیوپی تشویق کرد اما تنها به دادن کمک های اقتصادی و تا حدی نظامی مشروط بر عدم به کارگیری علیه همسایگان بسنده کرد.

اگر چه آمریکا به حفظ موقعیت خود در منطقه شاخ آفریقا علاقه مند بود، اما حاضر نبود با حمایت از زیادباره خود را درگیر مسائل داخلی سومالی کند، و به ارسال کمک های اقتصادی به سومالی بسنده کرد، اما با آغاز کمک های تسلیحاتی شوروی به اتیوپی و شدت گرفتن نبرد اریتره، کمک های نظامی آمریکا به سومالی و سودان افزایش و رقابت تسلیحاتی تازه ای آغاز شد.

اما به هر حال خشکسالی های طولانی، قحطی و گرسنگی سبب شد تا از سردی روابط اتیوپی و آمریکا کاسته و این کشور به سمت آمریکا کشیده شود. اما چندی نگذشت که اشغال افغانستان توسط شوروی و پس از آن پیروزی انقلاب اسلامی ایران (که مرزهای طولانی با شوروی داشت)، باعث شد کاخ سفید به حضور خود در شاخ آفریقا توجه بیشتری ببخشد. جالب اینکه در سال ۱۹۸۰ دولت آمریکا سیاست خود را در قبال شاخ آفریقا چنین توجیه کرد: نخست، کمک گیری از کشور سومالی برای انجام مانورها در اقیانوس هند. دوم، استفاده از کشورهای حامی توافق نامه کمپ دیوید (کنیا، سومالی و سودان). سوم، تشویق به کاهش خشونت ها و پایان جنگ های داخلی به منظور کاهش نفوذ شوروی (به دلیل دامن زدن این کشور به آتش جنگ).

همان طور که گفته شد دولت آمریکا به کمک های خود به اتیوپی ادامه داد. اگرچه در زمان ریاست جمهوری «فورد» تمام کمک های آمریکا به اتیوپی لغو شد، اما در زمان «جیمی کارتر» که با برنامه حقوق بشر بر سر کار آمده بود، روابط آمریکا و اتیوپی به پایین ترین سطح خود تنزل یافت اما در دوران «رونالد ریگان» سیاست آمریکا در شاخ آفریقا به طور کلی تغییر کرد و مبنای آن بر پایه تأکید بر تقویت حضور نظامی در اطراف خلیج فارس استوار شد.

● علل گرایش آمریکا به قدرت نرم

پیش از بررسی گرایش آمریکا به قدرت نرم در منطقه شاخ آفریقا و پیرامون آن در دوره پس از جنگ سرد، لازم است برخی مفاهیم و نظریات مربوط به قدرت نرم باز تعریف کنم و ضمن فراهم آوردن چارچوب نظری برای این بحث، دلیل معرفی کمک های اقتصادی و بشردوستانه آمریکا به عنوان شاخصه های قدرت نرم آمریکا، تشریح شود.

▪ قدرت نرم: اصطلاحی است که در نظریه روابط بین الملل به منظور توصیف توانایی یک دستگاه سیاسی مانند یک دولت در تأثیرگذاری غیرمستقیم بر رفتار یا منافع سایر دولت ها یا ملت ها از طریق ابزارهای فرهنگی یا ایدئولوژیک به کار می رود.

جوزف نای، به عنوان مطرح کننده مفهوم قدرت نرم، در کتاب «قدرت نرم ابزارهای موفقیت در سیاست های جهانی» به تشریح این مفهوم می پردازد به نظر او قدرت نظامی و اقتصادی (سیاست چماق و هویج در برابر دولت ها و ملت ها) قدرت سخت و قدرت فرهنگی، ارزشی و سیاست خارجی مشروع (ایجاد جاذبه و دستیابی به قلوب و اذهان دولت ها و ملت ها) قدرت نرم است.

وی قدرت نرم را چیزی بیش از اعمال نفوذ می داند، زیرا اعمال نفوذ از طریق قدرت سخت اعمال می شود و از نظر وی قدرت نرم بیشتر ترغیب و اقناع طرف مقابل می باشد.

در واقع، در قدرت نرم شیوه تأثیرگذاری غیرمستقیم است. به این معنی که یک کشور بتواند در شرایطی که هیچ تهدید و یا پاداشی وجود ندارد، کاری مطابق آنچه کشور مقابل می خواهد انجام دهد.

مؤلفه های قدرت نرم از جمله جاذبه فرهنگی، ایدئولوژیک، نهادهای بین المللی و سیاست های یک حکومت عواملی هستند که همانند قدرت نظامی واقتصادی به ترتیب تهدیدکننده و پاداش دهنده نیستند، بلکه مبنای آنها ایجاد جاذبه و کشش میان دو طرف است.

مطابق این تعریف به طور طبیعی در صورتی که آمریکا کمک های اقتصادی و امدادی خود را برپایه پاداش و انگیزه های مادی قرار دهد، این کمک ها باید زیرمجموعه قدرت سخت گیرد، اما به دلیل اینکه امریکا به این کمک ها جنبه بشردوستانه بخشیده و بیشتر در راستای ایجاد جاذبه و دستیابی به قلوب و اذهان ملت ها و دولت ها گام برداشته، کمک های اقتصادی و امدادی امریکا را می توان به عنوان زیرمجموعه قدرت نرم امریکا تلقی کرد.

دیدگاه جدید

▪ دوره بوش پدر و دوره کلینتون: پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی، شاخ آفریقا به دلیل وجود «تنگه باب المندب» و قرار گرفتن این تنگه بین آفریقا و خاورمیانه و نزدیکی به خلیج فارس همچنان اهمیت ژئواستراتژیک خود را حفظ کرد. همچنین خروج شوروی از شاخ آفریقا و بی رقیب ماندن امریکا در این منطقه سبب شد از اهمیت ژئواستراتژیک این منطقه و تمایل شدید امریکا برای حضور در این منطقه کاسته شود.

البته پس از حمله امریکا و متحدانش علیه عراق در جنگ اول خلیج فارس، منطقه شاخ آفریقا همچنان اهمیت خود را در سیاست های امریکا حفظ کرد. اما سیاست های امریکا در قبال آفریقا در دوره بوش پدر و دوره کلینتون تفاوت هایی با یکدیگر داشتند.

با پایان جنگ سرد، دولت بوش پدر با وجود اینکه استراتژی جهانی مشخصی نداشت، سیاست نظم نوین جهانی را در پیش گرفت. البته نقش آفرینی امریکا در پایان جنگ داخلی اتیوپی در سال ۱۹۹۰ و درگیری جدایی طلبان اتیوپی و اریتره در همان دوره، مداخله در سودان تحت عنوان برنامه صلح در می ۱۹۹۱ و مداخله در سومالی در سال های ۱۹۹۲-۱۹۹۳ مهم ترین اقدامات امریکا در دوره بوش پدر بود.

پس از آن دولت کلینتون خیلی سریع و در سطح گسترده ای، سیاست اصلاحات را در پیش گرفت تا برنامه های کمک به آفریقا موثرتر صورت گیرد. البته در حوزه های حمایت از حل و فصل کشمکش ها، حق تعیین سرنوشت و حکومت داری مطلوب، سیاست های بوش و کلینتون اصول مشابهی داشتند. کلینتون به طور ویژه در صدد بود تا با «چند جانبه گرایی» در سطح منطقه ای و بین المللی مثلا زمینه های رشد اقتصادی افریقا و فرصت سازی برای امریکا را فراهم کند. به طور کلی، سیاست های کلینتون در قبال آفریقا به ویژه شاخ آفریقا و پیرامون آن را در چارچوب گرایش امریکا به قدرت نرم (جذب قلوب و اذهان دولت ها و ملت های شاخ آفریقا از طریق کمک های اقتصادی و بشردوستانه) می توان تعریف کرد. از این رو، کلینتون به منظور فراهم شدن شرایط امن سرمایه گذاری در آفریقا یک ابتکار عملی را در سال ۱۹۹۴ ارائه کرد که هدف آن تأمین امنیت غذا و بهداشت و مبارزه با ریشه های کشمکش و بی ثباتی در بحران خیزترین منطقه آفریقا یعنی شاخ آفریقا و محیط پیرامون این منطقه بود و «ابتکار عمل شاخ بزرگ آفریقا» نامگذاری شد.

در این ابتکار عمل چهار کشور اتیوپی، جیبوتی، اریتره و سومالی که شاخ آفریقا نامیده می شوند، به همراه شش کشور دیگر (کنیا، اوگاندا، سودان، رواندا، تانزانیا و بروندی) شاخ بزرگ آفریقا خوانده شدند.

مطابق این ابتکار عمل، ناامنی، غذا، فقر و خشکسالی ریشه های کشمکش و بی ثباتی هستند که دولت آمریکا به منظور مقابله با آنها، آژانس توسعه بین المللی آمریکا را مأمور اجرای این ابتکار عمل کرد. البته در این ابتکار عمل علاوه بر چاره اندیشی برای مقابله با ناامنی غذا، فقر و خشکسالی، نقش آفرینی جامعه بین الملل و نهادهای بین المللی و نیز استفاده از پتانسیل رهبران آفریقایی پیش بینی شد.

همچنین بیل کلینتون به موازات پیشبرد اجرای ابتکار عمل شاخ بزرگ آفریقا به منظور کاهش وابستگی اقتصادی و تقویت اقتصاد بومی این منطقه، در ۱۸ می سال ۲۰۰۰ میلادی، قانون توسعه تجارت با کشورهای «زیر صحرا» را تحت عنوان «قانون رشد فرصت های تجاری با آفریقا» امضا کرد که کشورهای شاخ بزرگ آفریقا را نیز دربرمی گرفت. هدف این قانون حمایت از کشورهای زیر صحرا در شناسایی ارزش بازارهای آزاد و تجارت و در نتیجه توسعه منطقه ای و ملی و کاهش وابستگی کشورهای این منطقه بود.

پس از پایان ریاست جمهوری کلینتون این ابتکار عمل همچنان تا سال ۲۰۰۴ میلادی مطابق معمول ادامه یافت و گزارش های بررسی وضعیت کشورهای مختلف این منطقه تحت عنوان شاخ بزرگ آفریقا منتشر شد. (اما پس از آن سال) به کار گیری عنوان شاخ بزرگ آفریقا متوقف شد و به طور مثال حتی می توان با یک جستجوی ساده این عبارت در اینترنت به فراوانی این عبارت و آخرین تاریخ به کارگیری این عبارت پی برد. به طوری که در پایگاه اینترنتی «آژانس توسعه بین المللی آمریکا» که بازوی اجرایی ابتکار عمل شاخ بزرگ آفریقا محسوب می شد، دیگر نامی از عبارت شاخ بزرگ آفریقا به چشم نمی خورد و به وضعیت کشورهای این منطقه در چارچوب زیر مجموعه کشورهای زیر صحرا پرداخته شده است.

البته لازم به ذکر است که عبارت شاخ آفریقا به عنوان بخشی از آفریقای زیرصحرا همچنان در پایگاه اینترنتی آژانس توسعه بین المللی آمریکا به کار می رود و گزارش های کمک های مثلا بشردوستانه آمریکا، کشورها و سازمان های اعانه دهنده تا سال ۲۰۱۰ نیز تحت عنوان وضعیت کشورهای شاخ آفریقا منتشر شده است.

همچنین می توان چنین نتیجه گرفت که ظاهرا پس از پایان دوره ریاست جمهوری کلینتون، دولت جرج بوش رغبتی به استفاده از این عبارت نشان نداد و آژانس توسعه بین المللی آمریکا بدون به کارگیری این عبارت به کمک های خود به کشورهای شاخ بزرگ آفریقا به عنوان زیرمجموعه آفریقای زیرصحرا ادامه داده است.

در عوض می بینیم که قانون رشد و فرصت های تجاری با آفریقا موسوم به آگوا (قانون توسعه تجارت با آفریقای زیرصحرا) که در دولت کلینتون به تصویب رسید، مورد توجه دولت بوش پسر قرار گرفت و در ۶ اوت ۲۰۰۲ این قانون پس از بررسی تحت عنوان «آگوا ۲» مجددا به تصویب رسید. در واقع می توان گفت رویکرد دولت بوش پسر در قبال شاخ آفریقا و پیرامون آن که در دوره کلینتون از آن با عنوان شاخ بزرگ آفریقا یاد شد، قرار دادن کشورهای این منطقه در چارچوب آفریقای زیرصحرا و تاکید بیشتر بر توسعه اقتصادی به جای کمک های صرفا امدادی بوده است. زیرا از نظر دولت بوش کمک های امدادی درمان مقطعی بحران های اقتصادی و انسانی به شمار می رفت.

● یازدهم سپتامبر و شاخ آفریقا

▪ دوره بوش پسر و دوره اوباما: بوش پسر پس از روی کارآمدن به دلیل یک جانبه گرایی و سیاست های خودسرانه به جایگاه جهانی و مشروعیت آمریکا آسیب جدی زد. با وجود این، در دوران ریاست جمهوری او سیاست های متفاوتی در قبال آفریقا به اجرا گذاشته شد.

دراین راستا، دولت بوش چهاربرنامه (آگوا، طرح اضطراری رئیس جمهور برای مبارزه با ایدز، پروژه چالش هزاره و آفریکوم) را به عنوان ابزارهای لازم قدرت نرم در آفریقا به اجرا گذاشت.

قانون رشد و فرصت آفریقا (آگوا) در دوره ریاست جمهوری بیل کلینتون به عنوان یک ابتکار عملی مالیات سنگینی را که به صادرات آفریقا به آمریکا اختصاص می یافت، را لغو کرد. هدف آگوا که در دوره بوش برای چهارمین بار تمدید شد، باز کردن بازار آمریکا به روی کالاهای آفریقای زیرصحرا و تسهیل توسعه بازرگانی با کشورهای آفریقایی بود. این ابتکار عمل تجاری یک جانبه که ازسال۲۰۰۱ راهگشای تجارت دوجانبه بوده است، شروطی برای شرکا داشت و کشورهای شریک باید اصلاحات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی (از جمله کاهش فساد، ارتقای حاکمیت قانون و تکثرگرایی سیاسی، کاهش فقر و ارتقای حقوق کارگران) را ساماندهی کردند و انجام نشدن این اصلاحات می توانست به خارج شدن از برنامه منتهی شود. همچنین آگوا را می توان از منظر تاثیر آن بر قدرت نرم آمریکا در آفریقا بررسی کرد و در یکی از گزارش های مرکز مطالعات استراتژیک و بین المللی با نظر مثبت اعلام شده بود، که توسعه ارزش های اساسی آمریکا را تقویت می کند. زیرا این موضوع به صلح، عدالت و شکوفایی مربوط است و دیدگاه جهانیان نسبت به آمریکا را به طور محسوسی تغییر خواهدداد.

دومین برنامه دولت آمریکا «طرح اضطراری رئیس جمهور برای مبارزه با ایدز» نام داشت و این برنامه بیش از هر برنامه دیگری، در صورت موفقیت تصویری مثبت از آمریکا در آفریقا ارائه می کرد و به همین دلیل به اعلام حمایت بوش در فوریه ۲۰۰۸ منجر شد.

بیماری ایدز در آفریقا گسترش زیادی دارد و آمریکا این موضوع را تحت عنوان برنامه ای پیش رو درجهان تدوین کرده بود. درسال۲۰۰۳ دولت بوش به منظور ایجاد بزرگترین همگرایی در تدوین ابتکارعملی بین المللی در مقابله با ایدز در سراسر جهان ۸/۱۸ میلیارد دلار اختصاص داد.

این برنامه که درسال۲۰۰۸ دوباره مورد تایید کاخ سفید قرارگرفت و قرار است تا سال ۲۰۱۳ ادامه و رقم ۴۸میلیارد دلار برای مبارزه با ایدز، سیل و مالاریا اختصاص یابد. آمریکا با توجه به نیازهای پزشکی آفریقا توانست قدرت نرم خود را در قاره سیاه افزایش دهد و به آن مشروعیت بخشد، به طوری که به باور کارشناسان، این ابتکار عمل سرمایه گذاری خردمندانه درقدرت نرم آمریکاست.

از جمله مداخلات نرم درقاره آفریقا پروژه چالش هزاره در ژانویه ۲۰۰۴ بود که شکل گرفت و بر این اصل استوار بود که در صورتی که کمک ها به تقویت حکومت داری مطلوب، آزادی اقتصادی و سرمایه گذاری بر مردم هرکشور هدف بیانجامد، نتیجه بسیار موثری خواهدداشت.

این برنامه حجم بالایی از کمک ها را به کشورهای فقیری مثلا سرازیر می کرد در راستای استانداردهای حکومت داری مطلوب پیشرفت کرده اند.

حمید نیکو